▪گل بستان اباعبدالله
ماه تابان اباعبدالله
دُخت آزاده، سکینه خاتون
دُرّ رَخشان اباعبدالله
▪چشمه ی علم ازو جاری بود
ذات او روح فداکاری بود
گفت در وصف چنین دُخت، پدر:
غرق در بندگیِ باری بود
▪گوهری در صدف حُجب و حیا
میوه ی معرفتش از طوبا
بود آراسته با زینت حِلم
بنده ای پاک به درگاه خدا
▪نَسَبش فاطمه ی زهرا بود
جدّ او حیدر بی همتا بود
مادرش، بانوی شایسته، رباب
خواهرِ اصغرِ مَه سیما بود
▪چونکه در قتلگه آوردندش
پدرش دید و بیفتاد به غَش
گریه کردند چنان دشمن و دوست
وز پدر دور بیفکندندش
▪گفت آن دختر محزونِ فرید
که ز حلقوم پدر این بشنید:
شیعیان! چونکه بنوشید آبی
آن زمان تشنگیم یاد آرید
▪خواب دید او شده زهرا محزون
چهره اش گشته ز گریه گلگون
او هم از گریه ی او می گریید
گفت بس کن که مرا دل شده خون
▪کاروان اُسَرا شام رسید
همه را بردند در پیش یزید
با بسی طعنه از آنها پرسید
که شما اهل کجایید و که اید؟
▪آن دلاور زنِ از نور نَسَب
گفت با صوت بلندی به ادب
ما همه آل پیمبر هستیم
که اسیریم و به رنجیم و تعب
▪بعد از آنی که مدینه رفتند
جامه ی غم به سر و تن کردند
با بسی وعظ و سخنرانی ها
خفتگان را سرِ عقل آوردند
▪چون زنان صحبتشان بشنیدند
اصل حق را که همه فهمیدند
همه مشتاق هدایت گشتند
مشکل از آنها می پرسیدند
▪باری آن بانوی با فضل و کمال
آن ملَک خوی پسندیده خصال
پنجم ماه ربیع الاول
دیده بر بست از این دارِ زوال
#حضرت_سکینه#سيد_مهدی_صدرالحفاظی @Kelkestan