⚫️ معنای مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا

┈┅ ❁🌺🌿❁ ┅┈

🔻این جمله #حضرت_زینب سلام الله علیها را به کرات شنیده‌ایم که فرمودند:
مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا
اما آیا آن مصائب سنگین که خود حضرتش به سر زنان می‌فرمودند:
وا محمدا، وا علیا؛ زیبا بود؟!

◾️هنگامی که #امام_سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها خودشان را به #مردم_شام معرفی کرده و قبح و زشتی فعل یزید را به مردم شام نمایان کردند، او خود را از قتل سیدالشهدا مبری دانست و #ابن_زیاد را به عنوان مقصر معرفی نمود. سپس برای ظاهر سازی از اهل بیت خواست تا هر خواسته‌ای دارند ابراز کنند تا برآورده کند. از جمله خواسته‌های اهل بیت #فرصت_عزاداری بر شهدا و مصائب وارده بود.
📗 بحارالانوار، ج44، ص196

◽️اگر اهل‌بیت و به ویژه حضرت زینب سلام الله علیها جز زیبایی ندیده بودند، دیگر عزاداری #معنا نداشت ؟!
یا اینکه این جمله اینطور معنا شود: وقایع کربلا بسیار شیرین بود و به ما خوش‌گذشت!
آیا این معنا با این عزاداری‌ها هم‌خوانی دارد ؟!

◾️متن کامل داستان، در تبیین #مراد_کلام دخت امیرمومنان علیه‌السلام مدد‌ رسان است. هنگامی که #ابن_زیاد برای سرپوش گذاشتن بر جنایات کربلا تمام وقایع عاشورا را از سوی خدا دانست. حضرت 👈در پاسخ او👉 این جمله را فرمود که از خدا جز احسان و نیکی ندیدم. (مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا) به بیان دیگر، ✅مصائب ما از سوی شما بود نه خداوند✅
📙 مثير الأحزان، ص90

◽️ جملات و وقایع مشابه‌ این گفتگو هم دقیقا همین #نگاه_جبری_بنی‌امیه و نفی جبر را از سوی اهل‌بیت نشان می‌دهد.
به عنوان مثال، وقتی که ابن زیاد از نام امام سجاد علیه السلام پرسید و از شباهت این اسم با نام #حضرت_علی_اکبر تعجب کرد، گفت:
أَ لَيْسَ قَدْ قَتَلَ‏ اللَّهُ‏ عَلِيَ‏ بْنَ الْحُسَيْنِ.
(مگر خدا علی بن الحسین را نکشت ؟! )
اما امام سجاد علیه السلام در پاسخ او فرمود:
قَدْ كَانَ لِي أَخٌ يُسَمَّى عَلِيّاً قَتَلَهُ النَّاسُ.
(من برادری داشتم به نام علی که نه خدا بلکه مردم او را کشتند)
📘 الارشاد، ج2، ص116

🔺اما معنای صحیح کلام ام المصائب #رضایت بر قضا و قدر الهی و سرافرازی از این #امتحان و ابتلای الهی است، همان چیزی که صاحب #دعای_عرفه از ابتدا تا گودال قتلگاه به نمایش گذاشت. به همین دلیل است که امام صادق علیه السلام در مورد سیدالشهدا علیه السلام و رابطه ایشان با سوره فجر فرمود:
فهو ذو النفس المطمئنة الراضیة المرضیة
امام حسین همان نفس مطمئن راضی و مرضی است.
📓 بحارالانوار، ج24 ص93


#حضرت_زینب

┏━━━━━━━━━━━┓
🆔 @rabeaolanam
┗━━━━━━━━━━━┛
Forwarded From " كِلكِســتان "
سروِ خوش قامت بنی هاشم
اشبهُ الناس بود در منظر
خَلق و خُلق و به نطق و در رفتار
هرکه دیدش بگفت: پیغمبر

اوّلین کشته از بنی هاشم
اوّلین دسته گل که شد تقدیم
پور رعنای مادرش لیلا
ماه تابانِ پیش حق تسلیم

چونکه شهزاده قصد میدان کرد
بهر رخصت برفت سوی پدر
داد اورا اجازه و گفتا:
راه پیشم برو دمِ آخر

روی بر آسمان نمود آن دم
گفت: یارب تو خود گواهم باش
که جوانی روَد سوی میدان
تو نگهدار جانِ ماهم باش

گویی انگار آمده جدّم
خوی و رویش مثال پیغمبر
هر زمان بود شوق دیدارش
بود ما را نگاه بر اکبر

لشکر انبوه و تک سوارِ شجاع
از برای دفاع آماده
هر شغالی جلو فرستادند
یک به یک کشت شیرِ شهزاده

پس از آن سوی خیمه ها آمد
زخم بر جسم و تشنه جولان داد
کای پدر قدری آب بر من ده
لبِ خشکش نشان به جانان داد

گفت: ای اکبرم شکیبا باش
سوی جدّت روی، بیاور تاب
جام آبی دهد تو را ز بهشت
نوشی آن را و می شوی سیراب

آنگه آمد به سوی میدان باز
بر سپاه درندگان می تاخت
نانجیبی که نیزه زد بر او
بر زمین ماه نازنین انداخت

دشمن آنگاه حلقه زد بر او
کرکسان گرد او بیاسودند
ضربه بر او زدند با شمشیر
پیکرش قطعه قطعه بنمودند

داد سر این ندا: که وا اَبَتا!
زود نزدم بیا خداحافظ!
جدّم اینک سلام بر تو رساند
داد آبی مرا خداحافظ!

شه شنید آن صدای مظلومش
با شتابی به سوی میدان شد
خواست در بر بگیرد آن ماهش
قطعه های بدن نمایان شد

دیده بر هم پسر نهاد و پدر
چهره بر روی ماه خود بنهاد
بوسه بر صورتش زد و گفتا:
گشتی از محنت جهان آزاد

بانگ آنگاه بر جوانان زد:
که بگیرید پیکر اکبر
سر به جسم پسر نهاد و گفت:
بر تو ملحق شود پس از تو پدر

بانوان نوحه گر سراسیمه
همه رفتند سوی شهزاده
چشمه هایی ز اشک جاری شد
شه شده ماتِ سروِ افتاده...

#حضرت_علی_اکبر
#سيد_مهدی_صدرالحفاظی

@Kelkestan
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

دل حرم میشود سحر گاهی
که شود صحن دیده تر گاهی
قطرۀ آب در مرور زمان
میکند در حجر اثر گاهی
دل من سخت تر ز سنگ که نیست
امتحان کن بر این جگر گاهی
ای خریدار بر رضای خدا
جنس پس مانده را بخر گاهی
یعنی آنقدر بی بها هستم
نیستم لایق نظر گاهی
بین سجاده دیده بر راهم
نیمه شب میشود خبر گاهی
بنده ای را که دست و پا گیر است
همرهت تا خدا ببر گاهی
قتلگاهی به پا کنی با ناز
گر ازینجا کنی گذر گاهی
پسری که کریم زاده بود
میکند جلوه ی پدر گاهی
تاج اصحاب علی یا علی اکبر
یابن ارباب یا علی اکبر

تو مطهر شدی زهرچه بدی
تا بگوئی ز نسل لم یلِدی
صدو ده بار هو کشم زجگر
که تو با کعبه زاده هم عددی
همه دلگرمی ام محبت توست
یابن لیلا “علیک معتمدی”
گرتو شاگرد مجتبی هستی
دست خالی نمی رود احدی
ناز تو فاطمی تر از همه است
راه دلبردن از علی بلدی
نوه ی ارشد دو دریایی
موجی از عشق گاه جذر و مدی
جای مادر بزرگ تو خالی
زود پر زد به وادی ابدی
تو ز هر پنج تن نشان داری
تو حدیث کسای مستندی
جز برای دل ابوفاضل
پرده از روی خویش پس نزدی
تا خدا پرده از رخ تو کشید
چشم عباس مصطفی را دید

تاکه بابا تو را صدا میکرد
محشری در حرم به پا میکرد
با نگاهی به قد وبالایت
یاد پیغمبر خدا میکرد
توکه هستی که پیر میخانه
با مناجات تو صفا میکرد
ای دل آرام خوش صدای حجاز
مأذنه بر تو اقتدا میکرد
آتش روی بام خانه ی تو
کوچه ها را پر از گدا میکرد
هرکسی داشت نذر پیغمبر
به در خانه ات ادا میکرد
بسکه با غمزه راه میرفتی
پدرت پشت سر دعا میکرد
دور از چشم شور مردم شهر
از رخ تو نقاب وا میکرد
بوسه ای از لب تو هر دردِ
پدری پیر را دوا میکرد
گوشه ای مینشست و با زینب
نظری سوی مجتبی می کرد
بعد میگفت این پسر غوغاست
چقدر شکل مادرم زهراست

تو ز اجداد خود چه کم داری
نسبی پاک و محترم داری
وارث آدم و کلیم و مسیح
بهر احیای مرده دم داری
گشته شش گوشه این حرم یعنی
تو جدا گانه یک حرم داری
که زیارات کامل و متقن
همچونان سایر امم داری
تو ز پایین پا ولایت بر
کرسی و نون و والقلم داری
مابه نام تو سینه زن شده ایم
حق شاهی بر عجم داری
تو که باب الحوائجی بی شک
بسکه آقایی و کرم داری
یک قدم تو عقب تر از عباس
برسر دوش خود علم داری
شانه هایت ز بس مودب بود
دومین تکیه گاه زینب بود

خیز و شمشیر مرتضی بردار
بزن ای شیر بردل کفار
زره مصطفی بپوش علی
در رکاب عقاب پا بگذار
نعره ای زن منم علی اکبر
نوه ی حق حیدر کرار
همچو شیری بزن به قلب سپاه
تابریزی به هم یمین و یسار
ضجه ی کوفه را درآوردی
ای ابر مرد عرصه ی پیکار
هر طرف تاب میدهی تیغت
کشته سازی ز کشته بسیار
تشنگی را بهانه فرمودی
رو نمودی به جانب دلدار
لب نهادی بر آن لبان خشک
گفتی آهسته این سخن با یار
کی محاسن سپید در بندم
دست خود از محاسنت بردار
تا که دلکنده از تو بابا شد
بالهای شهادتت وا شد

ناگه از دشت یک صدا آمد
ناله ی ای پدر بیا آمد
پدر آمد ولی چه آمدنی
چه کسی گفته روی پا آمد
پیرمردی کنار نعش جوان
با سر زانو از قفا آمد
روضه ات گشته شرح موت حسین
وسط هلهله نوا آمد
آنچنان نعره زد علی ولدی
ناله اش بین که تا کجا آمد
دست خود را گرفته روی سر
زینب از سوی خیمه ها آمد
شد حسین زنده با دم زینب
پای معجر میان تا آمد
با تن ریخته بر زمین چه کند
نوبت یاری عبا آمد
شب جمعه است بس کن ای شاعر
چونکه مادر به کربلا آمد
هر شب جمعه کربلا غوغاست
فاطمه روضه خوان کرب وبلاست

قاسم نعمتی

@deabelnews
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

باید شنید از دو لبت یاحسین را
باید که دید رویِ تو را با حسین را
از آن شبی که خنده زدی در میانِ مَهد
هرشب علی علی شده لالا ، حسین را
با هیچ چیزِ عالم عوض ، نه نمیکند
اربابِ ما شنیدنِ بابا حسین را
هر پنج وعده تا که اذانِ تو میرسد
مبهوت میکند همه حتیٰ حسین را
این‌سان که خیره خیره تو را میکند نگاه
باید که دید وقتِ تماشا حسین را
طوری به رویِ دامن زینب نشسته‌ای
گویا گرفته حضرت زهرا حسین را
باغ بهشت را گِروِ باده داده‌ایم
دیوانگانِ حضرتِ ارباب زاده‌ایم

روزی که بال میزدم اما پری نبود
روزی که حلقه میزدم اما دری نبود
روزی که باده عربده میزد حریف کو؟
حل میشدم درونِ مِی و ساغری نبود
روزی که در میانِ تمامیِ عقل‌ها
مستانه نعره میزدم و حنجری نبود
روزی که عشق بود و خداوندِ عشق را
غیر از حسین آینه‌ی دیگری نبود
دیدم حسین بود و حسین و حسین هم
وقتی که بود جلوه‌ی بالاتری نبود
میخواستم که دل بسپارم نیافتم
میخواستم که سر بدوانم سری نبود
آنروز لطفِ حضرتِ حق حیدری شدیم
ما را صدا زدند و علی اکبری شدیم

وقتی که باز میکنی از رُخ نقاب را
بیچاره میکنی زِ پِی ات آفتاب را
انگشت بر لب اند تمامیِ قاب‌ها
داری زِ بس که چهره‌ی ختمی مآب را
جبریل هم گمان کنم اینجا مُردَد است
آورده در حضورِ تو اُمّ الکتاب را
شُکرِ خدا برای گره‌های کورِ ما
آورده‌ای هزار دَمِ مستجاب را
چشم پدر زِ شوق و شعف برق میزند
وقتی سلام میکنی عالیجناب را
میدان برایِ عرضِ ادب سجده میکند
تا دست میکشی سر و یالِ عقاب را
تو حیدری که آمده تکرار میشوی
وقت نبرد تیغ علمدار میشوی

در خاک میروند تمامِ سوارها
با دیدنِ تو ای نفسِ ذوالفقارها
حتیٰ هنوز بین دلیران زبانزد است
یک صحنه از حضور تو در تار و مارها
تو میزدی به سینه‌ی لشگر ولی چه سود
یک تن نبود دور و برت از فرارها
تیغ تو چرخ میزند و چرخ میزند
صدها هزار دست و سرِ نابکارها
از نازِ ضربِ شصتِ تو بد مست میشود
شمشیر تو که زَهره دَرَد از شکارها
از نازِ ضربِ شصتِ تو تکبیر میکشد
عباس ، وقتِ دیدنِ این کار زارها
نامت حماسه‌ای ست که پیدا نمیشود
هر یوسفی که یوسفِ لیلا نمیشود

حسن لطفی

@deabelnews
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

وقتی خدا به لطف مجدد نظر کند
بر خلق با جمال محمد نظر کند
خواهد خدا تجلیِ اعظم کند به خلق
‌پس می سزد به جلوۀ سرمد نظر کند
روی خداست، روی محمد، علی، حسین
یعنی خدا به صبغۀ احمد نظر کند
بر انبیاء یکصدوبیست و چهار هزار
دفعه علیِ اکبرِ ایزد نظر کند
آیا علیِ اکبرِ مرسل شنیده ای
شاید خدا بخواهد و ممتد نظر کند
اصلاً پیمبر اینهمه اکبر نمیشود
کرب و بلا بدون پیمبر نمیشود

این ریسمان که رشتۀ پیوستۀ خداست
سِرّالنبی حقیقت سربستۀ خداست
یک ذرّه هم جدا ز خدا خواندنش خطاست
عبدِ امام و بندۀ وارستۀ خداست
وقتی که دید حال مناجات اکبرش
گفتا حسین؛ وه که چه دلبستۀ خداست
سروی که جز برای خدا خم نمی شود
در دشت خون، صنوبرِ بشکستۀ خداست
صوت اذان او سخن دلربای عشق
همچون حسین، عاشق و دلخستۀ خداست
بس دیدنی است، چونکه به سجاده می رود
معراج را چو آینه شهزاده می رود

او را خلیل آمده ایمان بیاورد
یا جبرئیل آمده قرآن بیاورد
پیغمبران به مقدم او صف کشیده اند
یوسف به دیدنش گل رضوان بیاورد
طرز نگاه جاذب و عاشق کُشِ علی
لشگر برای حضرت سلطان بیاورد
نذر قدوم زادۀ لیلاست، هر چه جان
مجنون ز نسلهای جوانان بیاورد
حالا که کعبه، بتکده جاهلیّیت است
پس بت شکن تَبر به گریبان بیاورد
اَبروی خَم، بتابد اگر بیش و کم علی
بتخانه را دوباره بریزد بهم علی

آنانکه آشنای ولایت نمی شوند
با خطبۀ امام هدایت نمی شوند
صد بار اگر رسول خدا جلوه گر شود
برخی مطیع امر ولایت نمی شوند
سفیانیان ز بیت و حرم دل نمی کَنند
تسلیم حق بدون درایت نمی شوند
درس مقاومت ز تعالیم اکبر است
لشگر که بی دفاع، حمایت نمی شوند
باید فدائیانِ حرم کُشته می شدند
وَرنه مدافعان که روایت نمی شوند
ما از حریم زینبیه مکّه می رویم
از تربت رقیه سوی کعبه می رویم

اکبر چو سوی لشگرِ گمراه می رود
تا عرش از خیام حرم، آه می رود
پیشِ پدر، پسر چو خرامان سفر کند
از قلبِ کوه، نالۀ جانکاه می رود
زُلفت بِبند تا که نریزد به روی چشم
حِرزی بِبند، وَرنه رخِ ماه می رود
با حیله می کِشند وَ با نیزه می کُشند
صد پاره یوسفم به تهِ چاه می رود
برخیز و راه را تو به عمه نشان بده
بر آل فاطمه رهِ خیمه نشان بده

محمود ژوليده

@deabelnews
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

ای خوش قد و بالای بابا ماه لیلا
چشم امید و روشنی راه لیلا
از تو که مولودی منزه تر نباشد
طفل عزیز و نوگل دلخواه لیلا
با اولین لبخندهای دلنشین ات
مهرت نشسته در دل آگاه لیلا
وقتی که هستی در کنارش غم ندارد
ای هم زبان و همدل و همراه لیلا
در شهر با تو مادرت را می شناسند
ای بانی عز و جلال و جاه لیلا
بس که پیمبرگونه تو رفتار کردی
باید بخوانیمت رسول الله لیلا
از خاک پای تو تبرک جسته مادر
باشد قدمگاهت زیارتگاه لیلا
مداح تو ما نه خداوند جلیل است
دستان ما کوتاه و خرما بر نخیل است

حس تغزل را نگاهت باب کرده
از تو نوشتن شعر ما را ناب کرده
شب تا سحر را گرم توصیف تو هستیم
هر شاعری را عشق تو بی خواب کرده
شیرین زبانی های تو از روز اول
قند دل آقای مان را آب کرده
در رفت و آمدها به پای تو می افتند
عطرت تمام شهر را بی تاب کرده
روح اذانی و نگاه حاکم تو
لحن مؤذن زاده را جذاب کرده
گیرایی هر طاق ابرویت دوباره
ابلیس را هم راهی محراب کرده
صدها سعید و مسلم و عابس فدایت
وقتی تو را حق سرور اصحاب کرده
جدت علی با قلعه ی خیبر نکرده
کاری که چشمت با دل ارباب کرده
هم شاهزاده عین نور و نور عینی
هم یاعلی ابن الحسن ابن الحسینی

با دوستان آرزومندی که داری
مستیم از ذکر خداوندی که داری
ماه سحرهای مدینه ! پایدار است
با سجده و سجاده پیوندی که داری
تو در جلال و مرتبت خیلی بزرگی
عالم فدای نام و پسوندی که داری
عشقی که تو باشی همه با سر می آیند
عاشق کش است آن طرز لبخندی که داری
همراه با حاتم ، سلیمان هم نشسته
در جمع سائل های خرسندی که داری
هم منتهی الحلمی علی هم کاشف الکرب
مثل عموهای خردمندی که داری
بوی امیر المومنین از تو می آید
با ذوالفقار و نقش سربندی که داری
تو فتح خیبر میکنی و ورد لبهاست
اعجاز بازوی تنومندی که داری
دشمن توان جنگ رو در رو ندارد
با ضربه های بی همانندی که داری
خرج تو قطعا می شود ای شیرمیدان
تکبیر خواهرهای دلبندی که داری
تنها رجز خواندی و دشمن زهره ترکاند
در حیرتم از لحن سوگندی که داری
( اَنا عَلِيُّ بنُ الحُسينُ بنُ عَلِيٍّ
نَحنُ و بيتُ اللهِ اَولي بالنَّبِيِّ
مِن شَبَثٍ و شَمَرٍ ذاكَ الدَّنِيّ
اَضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّي يَنثَني
ضَربُ غُلامٍ هاشِميٍّ عَلَوِيٍّ
و لا اَزالُ الـيومَ اَحـمي اَبي
تااللهِ لا يَحكُمُ فينا اِبنُ الدَّعِيّ )
در معرکه همواره سر می ریزد آقا
از هر سر انگشت هنرمندی که داری
پیش تو اصلا قد علم کردن حرام است
هرکس که بدخواه تو شد کارش تمام است

در جان تو صورت و سیرت می درخشد
در دست هایت ابر رحمت می درخشد
آیینه ی پیغمبری خُلقاً و خَلقاً
از چهره ات نور نبوت می درخشد
مانند خورشیدی فروزان بر سر تو
عمامه ی سبز سیادت می درخشد
زیبایی و بخشندگی و حسن خلق ات
در چشم دشمن بی نهایت می درخشد
از تو می آموزیم سبک زندگی را
از هر کلام تو صداقت می درخشد
انگور تازه حاصل اعجاز باباست
عشق به تو در این حکایت می درخشد
طوق غلامی تو و ایل و تبارت
بر گردنم روز قیامت می درخشد
با ختم "عاشورا" به این نکته رسیدم
نام تو در متن زیارت می درخشد
بانی شش گوشه شدی بیش از همه جا
در کربلا پایین پایت می درخشد
در تک تک آموزه های مکتب تو
امر اطاعت از ولایت می درخشد
کوری چشم ابن منقذها همیشه
نام علی در بین عترت می درخشد
هر تکه های نامساوی تن تو
در جامه ی سرخ شهادت می درخشد
از نیزه گفتم بی هوا ؛ لیلا ببخشد
امیدوارم حضرت زهرا ببخشد

علیرضا خاکساری

@deabelnews
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

تو نور آمدي و شب ز خواب خوش پا شد
تو چشمه آمدي اما مدينه دريا شد

گل از گل همه ي خانواده ات بشكفت
شكوفه هاي نگاه تو تا شكوفا شد

دوباره دور و بر كوچه ي بني هاشم
بهشت گمشده هر فرشته پيدا شد

نه بين اهل زمين بين آسماني ها
سر زيارت تو در مدينه دعوا شد

ز بس ستاره براي زيارت آمده بود
شب تولد تو مثل روز زيبا شد

تو طعم نوبر فرزند را چشانيدي
به يمن آمدن تو حسين بابا شد

همينكه در بغل مادر آمدي گفتند
بهشت زينت آغوش و دوش ليلا شد

تو از قبيله ي ليلايي و دل ليلا
ز حسن روي تو مجنون دشت و صحرا شد

حديث مجمر و اسپند را بخوان و ببين
كه چشم هاي حسد محو در تماشا شد

هزار مرتبه الله اكبر از قدّي
كه آرزوي بلنداي سرو و طوبا شد

هزار مرتبه الله اكبر از چشمي
كه مست از آن همه انگورهاي دنيا شد

هزار مرتبه الله اكبر از مويي
كه لطف مختصرش رفت و شام يلدا شد

هزار مرتبه الله اكبر از آن دم
كه معتكف به شفا خانه اش مسيحا شد

هزار مرتبه الله اكبرت گويم
كه با صداي تو داوود مست و شيدا شد

تمام خِلقت و خُلقت شبيه پيغمبر
تمام ناز و نيازت شبيه زهرا شد

تويي تو يوسف يعقوب شهر پيغمبر
منم همانكه به يك غمزه ات زليخا شد

علي اول نسل علي ، علي يارت
كه هيبت تو تماماً علي اعلي شد

به شوق صوت اذانت به عرش گلدسته
چقدر مأذنه دلتنگ صبح فردا شد

پس از تو رفت دگر خير از سر عالم
پس از تو خاك به فرق تمام دنيا شد

رشيد بودي و بعد از شكستنت بابا
شكست بس كه كنار تو از كمر تا شد

هنوز عطر تو از بين دشت مي آيد
به ياد لاله سرخي كه ارباًاربا شد

محسن عرب خالقی

@deabelnews
Forwarded From " كِلكِســتان "
سروِ خوش قامت بنی هاشم
اشبهُ الناس بود در منظر
خَلق و خُلق و به نطق و در رفتار
هرکه دیدش بگفت: پیغمبر

اوّلین کشته از بنی هاشم
اوّلین دسته گل که شد تقدیم
پور رعنای مادرش لیلا
ماه تابانِ پیش حق تسلیم

چونکه شهزاده قصد میدان کرد
بهر رخصت برفت سوی پدر
داد اورا اجازه و گفتا:
راه پیشم برو دمِ آخر

روی بر آسمان نمود آن دم
گفت: یارب تو خود گواهم باش
که جوانی روَد سوی میدان
تو نگهدار جانِ ماهم باش

گویی انگار آمده جدّم
خوی و رویش مثال پیغمبر
هر زمان بود شوق دیدارش
بود ما را نگاه بر اکبر

لشکر انبوه و تک سوارِ شجاع
از برای دفاع آماده
هر شغالی جلو فرستادند
یک به یک کشت شیرِ شهزاده

پس از آن سوی خیمه ها آمد
زخم بر جسم و تشنه جولان داد
کای پدر قدری آب بر من ده
لبِ خشکش نشان به جانان داد

گفت: ای اکبرم شکیبا باش
سوی جدّت روی، بیاور تاب
جام آبی دهد تو را ز بهشت
نوشی آن را و می شوی سیراب

آنگه آمد به سوی میدان باز
بر سپاه درندگان می تاخت
نانجیبی که نیزه زد بر او
بر زمین ماه نازنین انداخت

دشمن آنگاه حلقه زد بر او
کرکسان گرد او بیاسودند
ضربه بر او زدند با شمشیر
پیکرش قطعه قطعه بنمودند

داد سر این ندا: که وا اَبَتا!
زود نزدم بیا خداحافظ!
جدّم اینک سلام بر تو رساند
داد آبی مرا خداحافظ!

شه شنید آن صدای مظلومش
با شتابی به سوی میدان شد
خواست در بر بگیرد آن ماهش
قطعه های بدن نمایان شد

دیده بر هم پسر نهاد و پدر
چهره بر روی ماه خود بنهاد
بوسه بر صورتش زد و گفتا:
گشتی از محنت جهان آزاد

بانگ آنگاه بر جوانان زد:
که بگیرید پیکر اکبر
سر به جسم پسر نهاد و گفت:
بر تو ملحق شود پس از تو پدر

بانوان نوحه گر سراسیمه
همه رفتند سوی شهزاده
چشمه هایی ز اشک جاری شد
شه شده ماتِ سروِ افتاده...

#حضرت_علی_اکبر
#سيد_مهدی_صدرالحفاظی

@Kelkestan