Forwarded From " كِلكِســتان "
سروِ خوش قامت بنی هاشم
اشبهُ الناس بود در منظر
خَلق و خُلق و به نطق و در رفتار
هرکه دیدش بگفت: پیغمبر

اوّلین کشته از بنی هاشم
اوّلین دسته گل که شد تقدیم
پور رعنای مادرش لیلا
ماه تابانِ پیش حق تسلیم

چونکه شهزاده قصد میدان کرد
بهر رخصت برفت سوی پدر
داد اورا اجازه و گفتا:
راه پیشم برو دمِ آخر

روی بر آسمان نمود آن دم
گفت: یارب تو خود گواهم باش
که جوانی روَد سوی میدان
تو نگهدار جانِ ماهم باش

گویی انگار آمده جدّم
خوی و رویش مثال پیغمبر
هر زمان بود شوق دیدارش
بود ما را نگاه بر اکبر

لشکر انبوه و تک سوارِ شجاع
از برای دفاع آماده
هر شغالی جلو فرستادند
یک به یک کشت شیرِ شهزاده

پس از آن سوی خیمه ها آمد
زخم بر جسم و تشنه جولان داد
کای پدر قدری آب بر من ده
لبِ خشکش نشان به جانان داد

گفت: ای اکبرم شکیبا باش
سوی جدّت روی، بیاور تاب
جام آبی دهد تو را ز بهشت
نوشی آن را و می شوی سیراب

آنگه آمد به سوی میدان باز
بر سپاه درندگان می تاخت
نانجیبی که نیزه زد بر او
بر زمین ماه نازنین انداخت

دشمن آنگاه حلقه زد بر او
کرکسان گرد او بیاسودند
ضربه بر او زدند با شمشیر
پیکرش قطعه قطعه بنمودند

داد سر این ندا: که وا اَبَتا!
زود نزدم بیا خداحافظ!
جدّم اینک سلام بر تو رساند
داد آبی مرا خداحافظ!

شه شنید آن صدای مظلومش
با شتابی به سوی میدان شد
خواست در بر بگیرد آن ماهش
قطعه های بدن نمایان شد

دیده بر هم پسر نهاد و پدر
چهره بر روی ماه خود بنهاد
بوسه بر صورتش زد و گفتا:
گشتی از محنت جهان آزاد

بانگ آنگاه بر جوانان زد:
که بگیرید پیکر اکبر
سر به جسم پسر نهاد و گفت:
بر تو ملحق شود پس از تو پدر

بانوان نوحه گر سراسیمه
همه رفتند سوی شهزاده
چشمه هایی ز اشک جاری شد
شه شده ماتِ سروِ افتاده...

#حضرت_علی_اکبر
#سيد_مهدی_صدرالحفاظی

@Kelkestan
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

دل حرم میشود سحر گاهی
که شود صحن دیده تر گاهی
قطرۀ آب در مرور زمان
میکند در حجر اثر گاهی
دل من سخت تر ز سنگ که نیست
امتحان کن بر این جگر گاهی
ای خریدار بر رضای خدا
جنس پس مانده را بخر گاهی
یعنی آنقدر بی بها هستم
نیستم لایق نظر گاهی
بین سجاده دیده بر راهم
نیمه شب میشود خبر گاهی
بنده ای را که دست و پا گیر است
همرهت تا خدا ببر گاهی
قتلگاهی به پا کنی با ناز
گر ازینجا کنی گذر گاهی
پسری که کریم زاده بود
میکند جلوه ی پدر گاهی
تاج اصحاب علی یا علی اکبر
یابن ارباب یا علی اکبر

تو مطهر شدی زهرچه بدی
تا بگوئی ز نسل لم یلِدی
صدو ده بار هو کشم زجگر
که تو با کعبه زاده هم عددی
همه دلگرمی ام محبت توست
یابن لیلا “علیک معتمدی”
گرتو شاگرد مجتبی هستی
دست خالی نمی رود احدی
ناز تو فاطمی تر از همه است
راه دلبردن از علی بلدی
نوه ی ارشد دو دریایی
موجی از عشق گاه جذر و مدی
جای مادر بزرگ تو خالی
زود پر زد به وادی ابدی
تو ز هر پنج تن نشان داری
تو حدیث کسای مستندی
جز برای دل ابوفاضل
پرده از روی خویش پس نزدی
تا خدا پرده از رخ تو کشید
چشم عباس مصطفی را دید

تاکه بابا تو را صدا میکرد
محشری در حرم به پا میکرد
با نگاهی به قد وبالایت
یاد پیغمبر خدا میکرد
توکه هستی که پیر میخانه
با مناجات تو صفا میکرد
ای دل آرام خوش صدای حجاز
مأذنه بر تو اقتدا میکرد
آتش روی بام خانه ی تو
کوچه ها را پر از گدا میکرد
هرکسی داشت نذر پیغمبر
به در خانه ات ادا میکرد
بسکه با غمزه راه میرفتی
پدرت پشت سر دعا میکرد
دور از چشم شور مردم شهر
از رخ تو نقاب وا میکرد
بوسه ای از لب تو هر دردِ
پدری پیر را دوا میکرد
گوشه ای مینشست و با زینب
نظری سوی مجتبی می کرد
بعد میگفت این پسر غوغاست
چقدر شکل مادرم زهراست

تو ز اجداد خود چه کم داری
نسبی پاک و محترم داری
وارث آدم و کلیم و مسیح
بهر احیای مرده دم داری
گشته شش گوشه این حرم یعنی
تو جدا گانه یک حرم داری
که زیارات کامل و متقن
همچونان سایر امم داری
تو ز پایین پا ولایت بر
کرسی و نون و والقلم داری
مابه نام تو سینه زن شده ایم
حق شاهی بر عجم داری
تو که باب الحوائجی بی شک
بسکه آقایی و کرم داری
یک قدم تو عقب تر از عباس
برسر دوش خود علم داری
شانه هایت ز بس مودب بود
دومین تکیه گاه زینب بود

خیز و شمشیر مرتضی بردار
بزن ای شیر بردل کفار
زره مصطفی بپوش علی
در رکاب عقاب پا بگذار
نعره ای زن منم علی اکبر
نوه ی حق حیدر کرار
همچو شیری بزن به قلب سپاه
تابریزی به هم یمین و یسار
ضجه ی کوفه را درآوردی
ای ابر مرد عرصه ی پیکار
هر طرف تاب میدهی تیغت
کشته سازی ز کشته بسیار
تشنگی را بهانه فرمودی
رو نمودی به جانب دلدار
لب نهادی بر آن لبان خشک
گفتی آهسته این سخن با یار
کی محاسن سپید در بندم
دست خود از محاسنت بردار
تا که دلکنده از تو بابا شد
بالهای شهادتت وا شد

ناگه از دشت یک صدا آمد
ناله ی ای پدر بیا آمد
پدر آمد ولی چه آمدنی
چه کسی گفته روی پا آمد
پیرمردی کنار نعش جوان
با سر زانو از قفا آمد
روضه ات گشته شرح موت حسین
وسط هلهله نوا آمد
آنچنان نعره زد علی ولدی
ناله اش بین که تا کجا آمد
دست خود را گرفته روی سر
زینب از سوی خیمه ها آمد
شد حسین زنده با دم زینب
پای معجر میان تا آمد
با تن ریخته بر زمین چه کند
نوبت یاری عبا آمد
شب جمعه است بس کن ای شاعر
چونکه مادر به کربلا آمد
هر شب جمعه کربلا غوغاست
فاطمه روضه خوان کرب وبلاست

قاسم نعمتی

@deabelnews
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

باید شنید از دو لبت یاحسین را
باید که دید رویِ تو را با حسین را
از آن شبی که خنده زدی در میانِ مَهد
هرشب علی علی شده لالا ، حسین را
با هیچ چیزِ عالم عوض ، نه نمیکند
اربابِ ما شنیدنِ بابا حسین را
هر پنج وعده تا که اذانِ تو میرسد
مبهوت میکند همه حتیٰ حسین را
این‌سان که خیره خیره تو را میکند نگاه
باید که دید وقتِ تماشا حسین را
طوری به رویِ دامن زینب نشسته‌ای
گویا گرفته حضرت زهرا حسین را
باغ بهشت را گِروِ باده داده‌ایم
دیوانگانِ حضرتِ ارباب زاده‌ایم

روزی که بال میزدم اما پری نبود
روزی که حلقه میزدم اما دری نبود
روزی که باده عربده میزد حریف کو؟
حل میشدم درونِ مِی و ساغری نبود
روزی که در میانِ تمامیِ عقل‌ها
مستانه نعره میزدم و حنجری نبود
روزی که عشق بود و خداوندِ عشق را
غیر از حسین آینه‌ی دیگری نبود
دیدم حسین بود و حسین و حسین هم
وقتی که بود جلوه‌ی بالاتری نبود
میخواستم که دل بسپارم نیافتم
میخواستم که سر بدوانم سری نبود
آنروز لطفِ حضرتِ حق حیدری شدیم
ما را صدا زدند و علی اکبری شدیم

وقتی که باز میکنی از رُخ نقاب را
بیچاره میکنی زِ پِی ات آفتاب را
انگشت بر لب اند تمامیِ قاب‌ها
داری زِ بس که چهره‌ی ختمی مآب را
جبریل هم گمان کنم اینجا مُردَد است
آورده در حضورِ تو اُمّ الکتاب را
شُکرِ خدا برای گره‌های کورِ ما
آورده‌ای هزار دَمِ مستجاب را
چشم پدر زِ شوق و شعف برق میزند
وقتی سلام میکنی عالیجناب را
میدان برایِ عرضِ ادب سجده میکند
تا دست میکشی سر و یالِ عقاب را
تو حیدری که آمده تکرار میشوی
وقت نبرد تیغ علمدار میشوی

در خاک میروند تمامِ سوارها
با دیدنِ تو ای نفسِ ذوالفقارها
حتیٰ هنوز بین دلیران زبانزد است
یک صحنه از حضور تو در تار و مارها
تو میزدی به سینه‌ی لشگر ولی چه سود
یک تن نبود دور و برت از فرارها
تیغ تو چرخ میزند و چرخ میزند
صدها هزار دست و سرِ نابکارها
از نازِ ضربِ شصتِ تو بد مست میشود
شمشیر تو که زَهره دَرَد از شکارها
از نازِ ضربِ شصتِ تو تکبیر میکشد
عباس ، وقتِ دیدنِ این کار زارها
نامت حماسه‌ای ست که پیدا نمیشود
هر یوسفی که یوسفِ لیلا نمیشود

حسن لطفی

@deabelnews
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

وقتی خدا به لطف مجدد نظر کند
بر خلق با جمال محمد نظر کند
خواهد خدا تجلیِ اعظم کند به خلق
‌پس می سزد به جلوۀ سرمد نظر کند
روی خداست، روی محمد، علی، حسین
یعنی خدا به صبغۀ احمد نظر کند
بر انبیاء یکصدوبیست و چهار هزار
دفعه علیِ اکبرِ ایزد نظر کند
آیا علیِ اکبرِ مرسل شنیده ای
شاید خدا بخواهد و ممتد نظر کند
اصلاً پیمبر اینهمه اکبر نمیشود
کرب و بلا بدون پیمبر نمیشود

این ریسمان که رشتۀ پیوستۀ خداست
سِرّالنبی حقیقت سربستۀ خداست
یک ذرّه هم جدا ز خدا خواندنش خطاست
عبدِ امام و بندۀ وارستۀ خداست
وقتی که دید حال مناجات اکبرش
گفتا حسین؛ وه که چه دلبستۀ خداست
سروی که جز برای خدا خم نمی شود
در دشت خون، صنوبرِ بشکستۀ خداست
صوت اذان او سخن دلربای عشق
همچون حسین، عاشق و دلخستۀ خداست
بس دیدنی است، چونکه به سجاده می رود
معراج را چو آینه شهزاده می رود

او را خلیل آمده ایمان بیاورد
یا جبرئیل آمده قرآن بیاورد
پیغمبران به مقدم او صف کشیده اند
یوسف به دیدنش گل رضوان بیاورد
طرز نگاه جاذب و عاشق کُشِ علی
لشگر برای حضرت سلطان بیاورد
نذر قدوم زادۀ لیلاست، هر چه جان
مجنون ز نسلهای جوانان بیاورد
حالا که کعبه، بتکده جاهلیّیت است
پس بت شکن تَبر به گریبان بیاورد
اَبروی خَم، بتابد اگر بیش و کم علی
بتخانه را دوباره بریزد بهم علی

آنانکه آشنای ولایت نمی شوند
با خطبۀ امام هدایت نمی شوند
صد بار اگر رسول خدا جلوه گر شود
برخی مطیع امر ولایت نمی شوند
سفیانیان ز بیت و حرم دل نمی کَنند
تسلیم حق بدون درایت نمی شوند
درس مقاومت ز تعالیم اکبر است
لشگر که بی دفاع، حمایت نمی شوند
باید فدائیانِ حرم کُشته می شدند
وَرنه مدافعان که روایت نمی شوند
ما از حریم زینبیه مکّه می رویم
از تربت رقیه سوی کعبه می رویم

اکبر چو سوی لشگرِ گمراه می رود
تا عرش از خیام حرم، آه می رود
پیشِ پدر، پسر چو خرامان سفر کند
از قلبِ کوه، نالۀ جانکاه می رود
زُلفت بِبند تا که نریزد به روی چشم
حِرزی بِبند، وَرنه رخِ ماه می رود
با حیله می کِشند وَ با نیزه می کُشند
صد پاره یوسفم به تهِ چاه می رود
برخیز و راه را تو به عمه نشان بده
بر آل فاطمه رهِ خیمه نشان بده

محمود ژوليده

@deabelnews
Forwarded From ارادتمندان اهلبیت علیهم‌السلام
🔶 می‌چینمت به روی عبا تا ببینمت


خواهم اگر به آن قد و بالا ببینمت
باید تو را به وسعت صحرا ببینمت

تکه به تکه جسم تو را جمع کردم و
می‌چینمت به روی #عبا تا ببینمت

حالا که #نیزه خورده و پهلو گرفته‌ای
پیغمبرم، به کسوت #زهرا ببینمت

خوبست اینکه حداقل مادر تو نیست
ورنه چگونه در بر #لیلا ببینمت؟

جان کندن مرا به تمسخر گرفته‌اند
پیش بساط خندۀ اینها ببینمت

ترسم ز عمه بود بیاید، که آمده
حالا من عمه را ببرم، یا ببینمت؟

تشنه نرفته است ز خون تو دشنه‌ای
باید به نیزه‌ها نگرم تا ببینمت




#شعر #حضرت_علی_اکبر #علی_اکبر
@AsheghaneAhlbeyt
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

قُنداقه را حسین گرفت و ‌نگاه کرد
اینگونه آفتاب تبسم به ماه کرد
با خنده ی پیمبری اش از همان نخست
حال حسین را علی اش رو به راه کرد
هرکس که دیدش و صلواتی نکرد نذر
در باب احتجاج خودش اشتباه کرد
با یک ‌نگاه دشمن خود را در اوج رزم
هر قدْر کوه بود مُبَدَل به کاه کرد
مردان جنگجوی عرب را بدون جنگ
پلکی به هم رسانده و خلع سلاح کرد
قبل از ورود شمر به گودال در وداع
روز حسین را علی اکبر سیاه کرد
برگشت با بهانه ی لب تشنگی ولی
در اصل شاهزاده تَرَحُم به شاه کرد
برگشت قطعه قطعه علی اکبر این چنین
یک دشت را برای تنش بارگاه کرد

تو آمدی علی بشود حاصل حسین
باشد سه جور آینه در منزل حسین
تلفیقی از نبوت محض وامامتی
ای شامل پیمبر و ای شامل حسین
آن سان که خلق گشت حسین از گِل علی
آمد پدید با تو علی از گِل حسین
تو آمدی که نام تو مشکل گشا شود
عشق به تو ولی بشود مشکل حسین
از بس که دوست داشت تورا٬ در مقام عشق
جان تو گشت هدیه ی ناقابل حسین
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلاست
آنجا که پیکر تو ‌شود ساحل حسین
قدِّ تو را و‌موی تو را و رخ تورا
هرکس که دید گفت امان از دل حسین
با هر تبسمت٬ نفست٬ راه رفتنت
قبل از سنان خودت شده ای قاتل حسین
بالای پیکر تو خودش را بروز داد
در های های گریه غم کامل حسین
از خیمه تا کنار تن قطعه قطعه ات
قدّش خمیده گشت در این فاصله حسین
بعد از تو خاک بر سر دنیا که می رود
بر روی نیزه ها سر یک قافله حسین
بعد از تو روبرو بشود تا صلات ظهر
با شمر و‌خولی و انس و حرمله حسین

برای گفتن از تو سخن نمی ماند
که روضه ات به دل انجمن نمی ماند
چه کرده است به اعضای دَرهَمَت شمشیر
که بر سیاهی زلفت شکن ‌نمی ماند
علی نماند اگر از حسین٬ قاسم هم
به احتمال قوی از حسن نمی ماند
چنان میان تن دشت ارباً اربایی
که بر تنت اثر پیرهن نمی ماند
برای روضه ش ناسان اشاره ای کافی ست
تن تو آه میان کفن نمی ماند
مؤذنی که بگوید علی ولی الله
مُسَلَم است برایش دهن نمی ماند
میان این همه شمشیر و‌نیزه معلوم است
که عضو سالمی از این بدن نمی ماند

مهدی رحیمی

@deabelnews
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

باز در شعر تو نوآوری ام گل کرده
باز انگار رگ حیدری ام گل کرده
هوس خواندن اوصاف علی کردم من
عشقِ مدّاحیِ پامنبری ام گل کرده
دفترم مست و قلم مست و خودم دیوانه
باز اشعارِ علی اکبری ام گل کرده
یک علی گفتم و صد زلزله افتاده به شعر
باز روحیّۀ ویرانگری ام گل کرده
سینیِ شربت و شیرینی وگل آوردم
باز خادم شدم و نوکری ام گل کرده
هر که با لحنِ خودش عرض ادب کرده و من
لهجۀ فارسیِ مادری ام گل کرده
شعر با نام علی رنگ طلا می گیرد
صد و ده بیت علی ، زرگری ام گل کرده
هست مرآت نبی در حرَکات و سکنات
به علی ابن حسین ابن علی صد صلوات

پسری مثل تو البته که فخر پدر است
به دلش راحتِ دل روی سرش تاج سر است
رفته روبند ببندد به روی تو زینب
چارقل خوانده پدر بس که رخت در نظر است
یل لیلاست در آغوش یل ام بنین
خانۀ حضرت ارباب قمر در قمر است
این همان است که آینده برای پدرش
یک نفر هست که در حکم هزاران نفر است
اشبه الناس به سیمای رسول الله است
نصِّ آیات پیمبر به رخش جلوه گر است
خارج از حوصلۀ عالم و آدم باشد
بس که توصیف جمالِ علوی وقت بَر است
پسر حضرت لیلاست که مجنون دارد
عاشق او شده جبریل امین دربه در است
ای جوانان جهان روز جوانش عشق است
صوت ولحنِ ملکوتیِّ اذانش عشق است

آمده تا به ابد یوسف لیلا باشد
پرچم آل علی یکسره بالا باشد
پسر ارشد ارباب ، علی آمده تا
کمترین کارِ دمش کارِ مسیحا باشد
سبک اکرام علی اکبر لیلا حسنی است
آمده تا درِ بیتش به همه وا باشد
در مرام و منش و بینشِ دینی والاست
حق همین است که الگوی جوانها باشد
پسر فاطمه روی پسرش حساس است
آمده تا که جگر گوشۀ بابا باشد
زیر پاهای پدر جای گرفته است که تا
زیر پای پدرش جنتِ دنیا باشد
بین این بیتِ پر از گل به خدا جا دارد
که گل سر سبد حضرت زهرا باشد
بادهء شُرب طهورا همه از خوشۀ اوست
گوشۀ دِنج جهان گوشۀ شش گوشۀ اوست

حمدُلله که ما را به شما مایل کرد
پیش درگاه شما نوکرِ ناقابل کرد
دمِ او گرم که اینگونه رقم زد دنیا
که تو را سید و ارباب و مرا سائل کرد
گفته شد ذکر علی هست عبادت ، شُکرش
که مُزیَّن به علی یکسره این محفل کرد
جبرئیلِ سخنم شکر خدا هر شب و روز
یک سلامی به شما را به لبم نازل کرد
قلبِ خود را به جز او رهن ندادم به کسی
که علی اکبر لیلا به دلم منزل کرد
نمک مجلس ما جمله ای از کرببلاست
شعرِ ما را نمکی ریخته و کامل کرد
مقتل اینگونه نوشته است : به یک حملۀ خود...
یکصد و بیست نفر را به درک واصل کرد
گر چه قند و عسل از هر دو لبش می ریزد
آیۀ قهرِ خدا از غضبش می ریزد

یک جمال نمکین و قد رعنا داری
در صفِ لشگر عباس علی جا داری
با تو اعراب ، همه یاد علی می اُفتند
وقت شمشیر زدن ، بَه که تماشا داری
نوهء شیر اُحُد حیدرِ مرهب فکنی
داخلِ معرکه ها هیبت مولا داری
دشمن از میسره تا میمنه در هم پیچید
به گمانم مدد از حضرت زهرا داری
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
"هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری "
به خداوند قسم بعدِ ابالفضل علی
شأنِ فرما ندهیِ کل قوا را داری
آسمان تکیه به دستان ابالفضل زده
مُرشِدی در قد و اندازهء سقا داری
هرکه شد مدعی و روی تو شمشیر کشید
سرش افتاد زمین و بدنش تیر کشید

تب دلدادگی ات بود که جان داد مرا
حرف اوصاف تو شور و هیجان داد مرا
گرچه گویند عیان را به بیان حاجت نیست
خوبی ات بود عیان ، شوق بیان داد مرا
دل اگر می تپد از معجزهء عشق بُود
عشقت ای یوسف لیلا ضربان داد مرا
به ثنای تو زبان باز ، فقط باید کرد
علت این بود خداوند زبان داد مرا
اولین بار که شش گوشۀ تو بوسیدم
به خدا برقِ ضریح تو تکان داد مرا
أَشهدُ أَن علیاً ولی اللهِ تو بود
کاین چنین شوقِ نماز عشقِ اذان داد مرا
از کرامات شما اهل کرم این بس که
هرچه من خواستم ارباب همان داد مرا
رعیت خانۀ او رزق و معاشی دارد
امشب ارباب جهان ریخت و پاشی دارد

مهدی مقیمی

@deabelnews
Forwarded From دعبل
#حضرت_علی_اکبر

مثنوی ، قطعه ، قصیده ، چارپاره یا غزل
قالبش فرقی ندارد ، وزنِ فاعل یا فَعَل
نام زیبای علی وقتی که مضمون می شود
بی هوا از تک تکِ ابیات می بارد عسل
شب شبِ عشقِ علی بن الحسین بن علیست
یا علی اکبر بگو حیِ علی خیرالعمل
معجزِ شق القمر بار دگر آمد پدید
تکّه ای از ماه را لیلا گرفته در بغل
از همین اول بزرگی در وجودش بارز است
جان به قربانِ برادرزادهء شیر جمل
دود کن اسپند یا زینب که روی ماهِ او
مثل عباس علی شد در عرب ضرب المثل
با چنین نسلی که از حیدر حکایت می کند
در نظامِ حیدری وارد نمی گردد خلل
خیره گردیدم به رخسارش نمی شد باورم
ذره ای هم با محمد مو نمی زد اکبرم

حالمان خوب است از این باز بهتر می شود
صحبت از اوصاف تمثال پیمبر می شود
آیت اللهیست در نوع خودش ابن الحسین
وصف یک خط از رخش هفتاد منبر می شود
خوش به حال اهل آن مجلس که در اذکارشان
ذکر اوصاف علی اکبر مکرر می شود
یک حرم دل بسته بر سروِ قد و بالای او
یکسره حرف حرم الله و اکبر می شود
حُسنِ همنامیش با حیدر همین بس که فقط
یک علی می گویی و ذکر دو حیدر می شود
مثل یک ساعت منظم می تپد قلب سپاه
همقدم تا با ابالفضل دلاور می شود
دست در دست عمو وقتی که بگذارد علی
قدرت رزم حسینی صد برابر می شود
سمت دشمن تا که یک همچین سپاهی می رود
چشمشان با دیدن اکبر سیاهی می رود

ماهِ گردون ، این مهِ لیلاست لبخندت چه شد؟
شرم داری از رخش ؟ ماهی که خواندندت چه شد؟
هر کسی دارد جمالی چون جمالت رو کند
مدعی جا زد نگفتا مثل و مانندت چه شد
ماهِ من می ترسم آخر ...... ماه ، چشمت می زند
یوسف لیلا بپوشان چهره ، روبندت چه شد؟
چارقل باید بخوانم نذر چشمانت کنم
خواهرم زینب بیا پس دودِ اسپندت چه شد؟
مفتخر گفتم علی گفتم علی گفتم علی
در جوابِ هر که گفتا نامِ فرزندت چه شد
گفته بودی تو که می بخشی به خالِ هندویش
حافظ این هم خال هندو پس سمرقندت چه شد؟
میهمان سفره ات را دست خالی رد نکن
کربلای عاشقانِ آرزومندت چه شد؟
لشگرم کامل شده امشب یسارش چون یمین
هست اکبر تحت فرمانِ یل ام البنین

دل فقط بر حلقۀ موی تو می بندد حسین
دل به ماهِ انورِ روی تو می بندد حسین
وقت دلگیری و دلتنگی، پیِ آرامشش
بی گمان بار سفر سوی تو می بندد حسین
موقع رزمت که شد ، سربند یا زهرای خود
بر جبین بالای ابروی تو می بندد حسین
چشم بد دور ، أن یکادی را به دور گردن و
آیت الکرسی به بازوی تو می بندد حسین
شک ندارم یا علی در کربلا وقت نبرد
بعدِ ساقی دل به نیروی تو می بندد حسین
غُرّشِ الله اکبر گفتنت دشمن کش است
دل به تکبیر و به یاهوی تو می بندد حسین
خَلقاً و خُلقاً شبیهِ احمد مختاری و
دل به این تشبیهِ نیکوی تو می بندد حسین
هر زمان برداشتی از ماهِ رخسارت نقاب
آب کردی آفتاب ای آفتابِ بوتراب

حق عجب طرحی به ابروی کمانت ریخته
خونِ عشاقت ز تیغ ابروانت ریخته
دیده حق ظرفیّتِ ارثِ علی را داشتی
قدرتش را زین سبب در بازوانت ریخته
مثل بارانی که می بارد به دامان کویر
بر سرِ ما برکت از روزِ جوانت ریخته
بر زبان داری شِکَر ، از بس نمک داری علی
حضرت زهرا نمک را در دهانت ریخته
یک جهانِ کفر را اهل نماز و روزه کرد
صوت داوودی که در لحن اذانت ریخته
وقت میدان داریََت بر هیچ کس پوشیده نیست
نعره هایت زَهره ها از دشمنانت ریخته
می زدی شمشیر وقتی با فنونِ حیدری
بر زمین کُرک و پرِ شمر و سنانت ریخته
آمدی تا لشگرم را بیمۀ جنگی کنی
با اذان گفتن برایم کارِ فرهنگی کنی

هر کجا منسوب به زهرا صفایش بیشتر
مبتلایش بیشتر حتی گدایش بیشتر
آستان های ائمه تک تکش باشد بهشت
هر حرم خوب است اما کربلایش بیشتر
رفتم و دیدم که لذت داشت هر جای حرم
بود اما لذت ایوان طلایش بیشتر
یک براتِ کربلا از هر که گیری خوش بُوَد
لیک از دست علی موسی الرضایش بیشتر
هر که یادت داد راهِ کربلا دستش ببوس
تا دمِ مرگ از همه بنما دعایش بیشتر
تو ، به میزانِ علاقه مندیَت هرگز مبال
که علاقه مندِ او باشد خدایش بیشتر
گر دو رکعت خوانده ای بالای سر حتما بخوان
یک دو رکعت هم شده پایین پایش بیشتر
جنتِ معروفِ زیرِ پا به عشقِ این پسر
هست استثناءً اینجا زیر پاهای پدر

مهدی مقیمی

@deabelnews
Forwarded From وصل در فصل فراق یار
جوانان بنی هاشم بیاید
علی را بر در خیمه رسانید

خداوندا که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم

مدینه مادرش چشم انتظار است
به خیمه عمه‌اش دل بی قرار است

کجا رفتند و آن رعنا جوانان
کجا رفتند و آن پاکیزه جانان

نباشد مادرش لیلا بیاید
تماشای قد اکبر نماید

بگویید عمه‌اش زینب بیاید
علی بر در خیمه رساند

شب هشتم #محرم
#حضرت_علی_اکبر علیه‌السلام
#امام_حسین علیه‌السلام