🗓مراسم روز 13 مرداد ماه سال 1401 :

#هیئت_علم_القرآن_جعفری
#امام_حسین_علیه_السلام
#شرح_زیارت_عاشورا
#زیارت_عاشورا

📚موضوع سخنرانی :
اَن يُبَلغَنيَ المَقامَ الَمحمودَ لَكُمُ عِنْدَ اللهِ
#ابوذر
#بخشش_گناهان
#حضرت_قاسم_علیه_السلام

🆔@dr_eftekharzadeh
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#حبیب_چایچیان

بسکه میدان رفتن توبرعمویت مشکل‌ست 
دست یابیِ تو،براین آرزویت مشکل ست 

دیگر از هجران مگو، ای یادگار مجتبی 
برمشام جان،فراق عطروبویت مشکل ست 

بر دلم آتش مزن، ای میوهءقلب حسن 
چون مرابشنیدن این گفتگویت مشکل‌ست 

سنّ تو جانا مناسب با چنین پیکار نیست 
جنگ تو،بالشکری در روبرویت مشکل ست 

سخت باشد، ناسزا بشنیدن از هر ناکسی 
گفتگو با دشمن بی آبرویت مشکل ست 

ای که واجب نیست،دراین سنّ تو،صوم وصلوة 
تشنه‌لب درکربلا،باخون وضویت مشکل‌ست 

بهر میدان رفتن خود، اشک بر دامن مریز 
نورچشمم،جنگ کردن،باعدویت مشکل‌ست 

ای که ازداغ حسن، گرد یتیمی بر سرت 
دیدن اندرخاک وخون،رخسارومویت مشکل‌ست 

چون به جان مجتبی،دادی قسم،اینک برو 
گرچه دل برکندن ازروی نکویت مشکل‌ست 

می‌روی و،می‌کنم سوی تو با حسرت نگاه 
گرچه درهجران،نظرکردن به سویت مشکل‌ست 

بسکه صحرا،پرخروش از لشگر باطل بود 
حق شنیدن ازلب تکبیرگویت مشکل ست 

تاسلامت بینمت،کردم شتاب از خمیه گاه 
لیک،باانبوه دشمن،جستجویت مشکل ست 

بسکه ابرخاک وخون، بگرفته روی ماه تو 
ازپس این پرده ها،دیداررویت مشکل ست 

در دم جان دادنت، گفتی: عمو جانم بیا 
غرفه درخون،دیدن تو،برعمویت مشکل‌ست 

گر نباشد چشمهء چشمان گریانت"حسان"
زین همه آلودگیها،شست وشویت مشکل‌ست 


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#غلامرضا_سازگار

ای حرمت خانۀ معمور دل
وی شجر عشق تو در طور دل

نجل علی درّ یتیم حسن
باب همه خلق زمین و زَمن

همچو عمو ماه بنی هاشمی
چشم و چراغ شهدا، قاسمی

زینب و عبّاس و حسین و حسن
روی دل‌آرای تو را بوسه‌زن

رشتۀ جان طرّهء گیسوی تو
پنجۀ دل شانه‌کش موی تو

شمع، شرار جگر خواهرت
عود، دل سوختۀ مادرت

ماه‌وَشان گِرد رخت فوج‌فوج
اشک به چشم همگان موج‌موج


لیلۀ عاشور در آن شور وحال
کرد ز تو عمّ گرامی سؤال

کای همه‌دم عاشق ایثار خون
شربت مرگ ست به کام تو چون؟

غنچۀ لبهات پر از خنده شد
با سخن مرگ، دلت زنده شد

کای تو مرا چون پدر و من پسر
آینۀ مادر و جدّ و پدر

دادن جان گر به ره دلبر ست
از عسل ناب مرا خوشتر ست

جام اگر جام شهادت بود
مرگ بِه از روز ولادت بود

بی تو حیاتم همه شرمندگی ست
با تو مرا کشته شدن زندگی ست

بود دل شب به سپهرت نگاه
تا که برآید ز افق صبحگاه

ظلمت شب کرد فرار از سپهر
بر سر میدان فلک تاخت مهر

صاعقۀ جنگ شرربار شد
نقش زمین قامت انصار شد

هاشمیان جمله بپا خواستند
در طلب وصل، خود آراستند

گشت تو را نوبت جان باختن
تیغ گرفتن علم افراختن

خون دل از دیده روان ساختی
خویش به پای عمو انداختی

کای به تو حاجات، مرادم بده
جان عمو اذن جهادم بده

با تواَم و از دو جهان فارغم
عاشقم و عاشقم و عاشقم

هر دو نگه بر رخ هم دوخـتید
هر دو به مظلومی هم سوختید

هر دو بریدید دل از بود و هست
هر دو گشودید به یکباره دست

هر دو ربودید ز سر هوش هم
هر دو فتادید در آغوش هم

هر دو به هم روی حسن یافتید
هر دو ز هم بوی حسن یافتید

بس که کشیدید به بر جان هم
اشک فشاندید به دامان هم،

رفت ز تن تاب و ز سر هوشتان
سوخت وجود از لب خاموشتان

دید عمو کاسۀ صبرت تهی
نیست تو را غیر شهادت رهی

دید اگر رخصت میدان دهد
درّ یتیم حسنش جان دهد

ناله بر آورد بلند از نهاد
داد به سختی به تو اذن جهاد

دیده به خورشید رخت دوخت، دوخت
شمع‌صفت آب شد و سوخت، سوخت

ولوله ها در حرم انداختی
هستی خود باختی و تاختی

مهر رخت گشت ز دور آشکار
ماه رویت برد ز دشمن قرار

خصم در آن معرکه حیرت زده
گفت پیمبر به مصاف آمده

این علیِ اکبر دیگر بود
یا که همان شخص پیمبر بود

همچو علی داده به ابرو گره
پیرهنش گشته به پیکر زِره

بسته به خوناب جگر عین او
باز بود رشتهء نعلین او

حور، ملک یا که بشر، چیست او؟
ختم رسل یا که علی، کیست او؟

لب به رجز خوانی و تیغت به دست
کای سپه حق‌کش باطل پرست

"ان تنکرونی فانا ابن الحسن
سبط النبی المصطفی المؤتمن"

من گل گلزار بنی هاشمم
سبط نبی نجل علی قاسمم

خواست شود کار عدو یکسره
ریخت بهم میمنه و میسره

تو علی و کرب و بلا، خیبرت
ختم رسل گشت، تماشاگرت

تیغ کجت قامت دین راست کرد
آنچه نبی گفت و خدا خواست کرد

شور شهادت به سرت گر نبود
زنده یکی ز آنهمه لشگر نبود

قلب خود آماج بلا ساختی
تیغ فکندی سپر انداختی

دید عدو نیست زِره بر تنت
پاره بدن کرد چو پیراهنت

جسم لطیف تو شد ای جان پاک
چون جگر پاک حسن چاک چاک

دید تن پاک تو آزارها
کشته شدی کشه شدی بارها

قاتل جان تو نشد تیرها
نیزه وخنجر شد و شمشیرها

نیزه و خنجر چه کند با دلت
گشت غریبی عمو قاتلت

کاش نمی دید عمو پیکرت
تا ببرد هدیه بَرِ مادرت

کاش نمی برد تنت کاین چنین
جان دهی و پای زنی بر زمین

دیده به روی عمو انداختی
صورت او دیدی و جان باختی

جان جهان سوخت ز شرح غمت
به که سخن ختم کند "میثمت"


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#سید_رضا_موید

آن ماه که روشنگرهرانجمن ست
مجموعه ای ازفضایل پنج تن ست
درشادی وغم دست توسلْ ما را
بردامنِ لطفِ قاسم بن الحسن ست

🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#غلامرضا_سازگار

ای حرمت خانۀ معمور دل
وی شجر عشق تو در طور دل

نجل علی درّ یتیم حسن
باب همه خلق زمین و زَمن

همچو عمو ماه بنی هاشمی
چشم و چراغ شهدا، قاسمی

زینب و عبّاس و حسین و حسن
روی دل‌آرای تو را بوسه‌زن

رشتۀ جان طرّهء گیسوی تو
پنجۀ دل شانه‌کش موی تو

شمع، شرار جگر خواهرت
عود، دل سوختۀ مادرت

ماه‌وَشان گِرد رخت فوج‌فوج
اشک به چشم همگان موج‌موج


لیلۀ عاشور در آن شور وحال
کرد ز تو عمّ گرامی سؤال

کای همه‌دم عاشق ایثار خون
شربت مرگ ست به کام تو چون؟

غنچۀ لبهات پر از خنده شد
با سخن مرگ، دلت زنده شد

کای تو مرا چون پدر و من پسر
آینۀ مادر و جدّ و پدر

دادن جان گر به ره دلبر ست
از عسل ناب مرا خوشتر ست

جام اگر جام شهادت بود
مرگ بِه از روز ولادت بود

بی تو حیاتم همه شرمندگی ست
با تو مرا کشته شدن زندگی ست

بود دل شب به سپهرت نگاه
تا که برآید ز افق صبحگاه

ظلمت شب کرد فرار از سپهر
بر سر میدان فلک تاخت مهر

صاعقۀ جنگ شرربار شد
نقش زمین قامت انصار شد

هاشمیان جمله بپا خواستند
در طلب وصل، خود آراستند

گشت تو را نوبت جان باختن
تیغ گرفتن علم افراختن

خون دل از دیده روان ساختی
خویش به پای عمو انداختی

کای به تو حاجات، مرادم بده
جان عمو اذن جهادم بده

با تواَم و از دو جهان فارغم
عاشقم و عاشقم و عاشقم

هر دو نگه بر رخ هم دوخـتید
هر دو به مظلومی هم سوختید

هر دو بریدید دل از بود و هست
هر دو گشودید به یکباره دست

هر دو ربودید ز سر هوش هم
هر دو فتادید در آغوش هم

هر دو به هم روی حسن یافتید
هر دو ز هم بوی حسن یافتید

بس که کشیدید به بر جان هم
اشک فشاندید به دامان هم،

رفت ز تن تاب و ز سر هوشتان
سوخت وجود از لب خاموشتان

دید عمو کاسۀ صبرت تهی
نیست تو را غیر شهادت رهی

دید اگر رخصت میدان دهد
درّ یتیم حسنش جان دهد

ناله بر آورد بلند از نهاد
داد به سختی به تو اذن جهاد

دیده به خورشید رخت دوخت، دوخت
شمع‌صفت آب شد و سوخت، سوخت

ولوله ها در حرم انداختی
هستی خود باختی و تاختی

مهر رخت گشت ز دور آشکار
ماه رویت برد ز دشمن قرار

خصم در آن معرکه حیرت زده
گفت پیمبر به مصاف آمده

این علیِ اکبر دیگر بود
یا که همان شخص پیمبر بود

همچو علی داده به ابرو گره
پیرهنش گشته به پیکر زِره

بسته به خوناب جگر عین او
باز بود رشتهء نعلین او

حور، ملک یا که بشر، چیست او؟
ختم رسل یا که علی، کیست او؟

لب به رجز خوانی و تیغت به دست
کای سپه حق‌کش باطل پرست

"ان تنکرونی فانا ابن الحسن
سبط النبی المصطفی المؤتمن"

من گل گلزار بنی هاشمم
سبط نبی نجل علی قاسمم

خواست شود کار عدو یکسره
ریخت بهم میمنه و میسره

تو علی و کرب و بلا، خیبرت
ختم رسل گشت، تماشاگرت

تیغ کجت قامت دین راست کرد
آنچه نبی گفت و خدا خواست کرد

شور شهادت به سرت گر نبود
زنده یکی ز آنهمه لشگر نبود

قلب خود آماج بلا ساختی
تیغ فکندی سپر انداختی

دید عدو نیست زِره بر تنت
پاره بدن کرد چو پیراهنت

جسم لطیف تو شد ای جان پاک
چون جگر پاک حسن چاک چاک

دید تن پاک تو آزارها
کشته شدی کشه شدی بارها

قاتل جان تو نشد تیرها
نیزه وخنجر شد و شمشیرها

نیزه و خنجر چه کند با دلت
گشت غریبی عمو قاتلت

کاش نمی دید عمو پیکرت
تا ببرد هدیه بَرِ مادرت

کاش نمی برد تنت کاین چنین
جان دهی و پای زنی بر زمین

دیده به روی عمو انداختی
صورت او دیدی و جان باختی

جان جهان سوخت ز شرح غمت
به که سخن ختم کند "میثمت"


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#علی_انسانی

اگر چه لعل تو، آب و تن تو، تاب ندارد
دلت هواي دگر، غير روي باب ندارد

توآن نِه‌اي كه جواب عموي خويش نگويي
لَبت ز بي‌رَمَقي، نيروي جواب ندارد

نمي‌رسيد اگر بر ركاب، پاي تو، جا داشت
كه چشمِ قابلِ پايِ تو را ركاب ندارد

دو نرگس تو به خوابند و مادر تو نداند
كه بخت او، سرِ برخاستن ز خواب ندارد

ولي بگوي به گلچين، تلاش بيهُده داري
گلي كه آب نخورده، دگر گلاب ندارد

ذبيح،پابه زمين سودويافت چشمه‌ء زمزم
تو پا مَساي، عمو دسترس به آب ندارد


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#یوسف_رحیمی

در نگاهت فروغ توحیدست
چشم‌هایت دو چشمه خورشیدست
هر نگاه پر از صلابت تو
در حرم روشنای امیدست
کوه عزم و اراده‌ای قاسم!
در دلت شور عشق، جاویدست
نورِ حُسن و حماسهٔ مولا
بر قد و قامت تو تابیده‌ست
با تماشای قامت تو حسین
پدرت را کنار خود دیده‌ست

صلوات و سلام اهل سما
بر تو، ای مجتبای کرببلا

مشق کردی خروش ایمان را
این شکوه بدون پایان را
آفریدی میانهٔ میدان
رزم مولایی نمایان را
پسر تکسوار صبح جمل
زیر و رو کرده‌ای تو میدان را
صد چو أزرق غبار یک قدمت
بنگر این لشکر گریزان را
تیغ اگر بر کشی شبیه عمو
به لجام آوری تو طوفان را

قامت تو اگر چه بی‌زره است
تیغت آن ابروان پر گره است

کام خشکت پر از عسل شده است
چشم تو چشمهٔ غزل شده است
شیوه‌های نبرد حیدری‌ات
طرحی از عرصهٔ جمل شده است
مادرت «إن یکاد» می‌خواند
پسر مجتبی چه یل شده است
شوق پرواز را همه دیدند
در نگاهی که بی‌بدل شده است
در هوای امام لب تشنه
جان‌فشانی تو مثل شده است

از ازل با خدات یکدله‌ای
تا وصالش نمانده فاصله‌ای

راوی داغ تو نسیم شده
پیکرت دشت یا کریم شده
بی‌کران ست وسعت قلبت
داغ‌هایت اگر عظیم شده
چیزی از پیکرت نمانده دگر
بسکه دلجویی از یتیم شده

پیکرت گرچه ارباً اربا بود
چشم‌هایت هنوز هم وا بود


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#حبیب_چایچیان

بسکه میدان رفتن توبرعمویت مشکل‌ست 
دست یابیِ تو،براین آرزویت مشکل ست 

دیگر از هجران مگو، ای یادگار مجتبی 
برمشام جان،فراق عطروبویت مشکل ست 

بر دلم آتش مزن، ای میوهءقلب حسن 
چون مرابشنیدن این گفتگویت مشکل‌ست 

سنّ تو جانا مناسب با چنین پیکار نیست 
جنگ تو،بالشکری در روبرویت مشکل ست 

سخت باشد، ناسزا بشنیدن از هر ناکسی 
گفتگو با دشمن بی آبرویت مشکل ست 

ای که واجب نیست،دراین سنّ تو،صوم وصلوة 
تشنه‌لب درکربلا،باخون وضویت مشکل‌ست 

بهر میدان رفتن خود، اشک بر دامن مریز 
نورچشمم،جنگ کردن،باعدویت مشکل‌ست 

ای که ازداغ حسن، گرد یتیمی بر سرت 
دیدن اندرخاک وخون،رخسارومویت مشکل‌ست 

چون به جان مجتبی،دادی قسم،اینک برو 
گرچه دل برکندن ازروی نکویت مشکل‌ست 

می‌روی و،می‌کنم سوی تو با حسرت نگاه 
گرچه درهجران،نظرکردن به سویت مشکل‌ست 

بسکه صحرا،پرخروش از لشگر باطل بود 
حق شنیدن ازلب تکبیرگویت مشکل ست 

تاسلامت بینمت،کردم شتاب از خمیه گاه 
لیک،باانبوه دشمن،جستجویت مشکل ست 

بسکه ابرخاک وخون، بگرفته روی ماه تو 
ازپس این پرده ها،دیداررویت مشکل ست 

در دم جان دادنت، گفتی: عمو جانم بیا 
غرفه درخون،دیدن تو،برعمویت مشکل‌ست 

گر نباشد چشمهء چشمان گریانت"حسان"
زین همه آلودگیها،شست وشویت مشکل‌ست 


🔹@deabelnews
Forwarded From دعبل
#دورهء_محرم
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#غلامرضا_سازگار

بین هفتاد و دو ماه انجمن
آفتابی بود از برج حسن

سرو‌قدی از ریاض دو امام
نوجوانی سیزده سالش تمام

مجتبائی با حسین آمیخته
بر دو کتفش زلف اکبر ریخته

نُه فلک نُه نازدانه کودکش
بازوی عباس دست کوچکش

اشک صد یعقوب نُقل دامنش
جان یوسف زنده از پیراهنش

گردن هستی به زیر دِین او
دل اسیر رشتهء نعلین او

یک مدینه عشق، صدعاشور، شور
در کویر تیرگی دریای نور

در رضای عشق زیر تیغ دوست
آنکه آمد فوق اسماعیل اوست

تازه دامادی نه داماد زِفاف
حجله‌گاهش دشت خونین مصاف

آسمان گردیده نیلی‌پوش او
نوعروس مرگ در آغوش او

خون حنای دست این ناشاد بود
بانگ واویلا مبارکباد بود

سروِ قد آراسته با تیرها
زلف هایش شانه از شمشیرها

لعل لبهایش به خون آمیخته
بر سرش از تیغ ها گل ریخته

غافل از خود گشته و حیران هو
در شب عاشور فرمودش عمو

کای عزیز دل، عمو قربان تو
مرگ چون؟ باشد به کام جان تو

تا عمو با او سخن از مرگ گفت
غنچهء لبهاش همچون گل شکفت

کای عمو از مرگ وخون گفتی سخن
بِه که جان تازه بخشیدی به من

آرزوی من همه ترک سرست
مرگ خونین ازعسل شیرینترست

با تو خون درکام، شهد جان شود
سنگ دشمن لؤلؤ مرجان شود

کثرت زخمم لباس شادی است
روز جانبازی شب دامادی است

تیغ با تو شاخهء گل می‌شود
رعد از صوت تو بلبل می‌شود

تیغ اگر آید به سر می‌گیرمش
مرگ اگر خیزد به بر می‌گیرمش

تا سرم افتد به خاک پای یار
سیزده سال ست بردم انتظار

روز عاشور آن مه خوشیدرو
ریخت انجم، گشت بر گرد عمو

کای عمو شد نوبت آزادی ام
دوش سرخط رهائی دادی ام

تیغ قاتل گشته اینک تیزتر
جام صبر من شده لبریزتر

جان ز من بستان و جانانم بده
تا نکشتی اذن میدانم بده

تو خلیل الله و اسماعیل من
چند مانم در دل زندان تن؟

زودتر جان مرا از من ستان
ترسم آید گوسفند از آسمان

دست بُرد و پای جان را باز کرد
گرد رخسار عمو پرواز کرد

جان پی ایثار از جانان گرفت
پا فشرد و رخصت میدان گرفت

دیده دریااشک دامن دامنش
گیسوان خوُد و زِره پیراهنش

قرص ماهی پشت ابر تیرها
بر سرش بارانی از شمشیرها

نیزه‌ها از قدّ دلجویش خجل
تیغ‌ها از طاق ابرویش خجل

آب‌ها شرمنده از لعل لبش
نارها در شعلهء تاب و تبش

پشت سر جان عمو دنبال او
پیش رو زهرا به استقبال او

همرهش از خیمه تا دست قتال
روح عبدالله میزد بال بال

کای برادر از رخت شرمنده‌ام
گرچه بی تو ساعتی من زنده‌ام

روُ که من هم در قفایت راهی ام
هرچه باشد چون تو ثاراللهی ام

هر دو از خون، لاله گون سازیم رو
تو به مقتل من در آغوش عمو

گفت دشمن آیت نورست او
فوق انسان برتر از حورست او

باز پیغمبر به میدان آمده
یا علی اکبر به میدان آمده

آن سراپا مهر نار قهر شد
کام خصمش تلخ تر از زهر شد

زدچنان با تیغ بر قلب سپاه
کز سپه برخاست بانگ آه آه

عزم او جز ترک جان و سر نبود
ورنه یک تن زنده زآن لشکر نبود

گفت ما را شور رفتن بر سرست
مرگ اینجا از عسل شیرین ترست

بسته‌ام با یار عهدی از ازل
کز دم شمشیرها نوشم عسل

به چه شیرین ست زخم تیغ دوست
تیغ دور گردنم یا دست اوست

چون عمو فریاد قاسم را شنید
همچو شهبازی به سوی او پرید

دید گرگی را در آن صحرای جنگ
بهر صید یوسفش بگشوده چنگ

خشمگین چون شیر سبحان تاختی
دست او را از بدن انداختی

ناگه از هر سو سپاه خیره‌سر
گشت بر فرزند زهرا حمله‌ور

شد ز یکسو لشکر از سوئی دگر
سخت گردیدند بر هم حمله‌ور

دشت خون از خار مالامال شد
لالهء پرپر شده پامال شد

با شرار سینه سوز آه خویش
آفتاب آمد کنار ماه خویش

از سپهر دیدگان اختر گرفت
لالهء خونین خود در بر گرفت

باغبانی گرد پرپر لاله‌ای
داشت هر عضوش صدای ناله‌ای

کای به خاک افتاده در صحرای خون
وی شهید بزم عاشورای خون

ماه من با سوز من دمساز شو
آفتاب از مغرب خون باز شو

ای چراغ شعله برگردون زده
ای غزال دست و پا در خون زده

بر سر دست من ای صد پاره‌تن
دست و پا نِه لب گشا حرفی بزن

بر عمو سخت ست ای جان عمو
لب ببندی پیش وی از گفتگو

گفتگوی تو توانم می‌دهد
نک عمو جان تو جانم میدهد

تو به کام مرگی و من زنده‌ام
از امام مجتبی شرمنده‌ام

هر کجا یاد تو و اکبر کنم
گریه باید بر تو اول سر کنم

ای برادرزاده،‌ ای نور بصر
ای عمو را هم برادر هم پسر

ای به خون آغشته قرآن حسین
قرةالعین حسن جان حسین

ای به باغ خون گل پرپر شده
ای به نار عشق خاکستر شده

لالهء من از زمین بردارمت
یا میان خارها بگذارمت

خوش بوَد درخیمه چون شمس و قمر
دو پسر عمّو کنار یکدگر

هر دو بر سر شوق رفتن داشتید
هر دو رفتید و مرا بگذاشتید

دست حق در باغ جنت یارتان
مادرم زهراست مهماندارتان


🔹@deabelnews