قصیده‌ای پرمغز و غراء در باره #حضرت_زهراء سلام الله علیها ـ بخش اول
#ابن‌_حسام_خوسفی قُهستانی (873 یا 875 ق.) هم عصر #شاهرخ تیموری، شاعری شیعه از شهر #خوسف در خراسان جنوبی است که منظومة #خاوران‌نامه او (در وصف امیرالمؤمنین علی علیه السلام و جنگهای او به سبک شاهنامه) شهرت دارد. دولتشاه سمرقندی در بخشی از شرح حال مختصری که از او در تذکره الشعراء (تصحیح ادوارد براون) آورده، چنین نوشته است:
"... قناعتی و انقطاعی از خلق داشته ... از دهقنت نان حلال حاصل کردی و گاو بستی و صباح که به صحرا رفتی تا شام اشعار خود را بر دسته بیل نوشتی و بعضی او را ولی حق شمرده‌اند و در منقبت گویی در عهد خود نظیر نداشت.... (صص 438 ـ 439)
در دیوان شعر او که مرحوم احمد احمدی بیرجندی آن را تصحیح و چاپ کرده است، سروده‌ای زیبا در باره
#حضرت_زهراء سلام الله علیها وجود دارد (ص 211 و بعد از آن) که ظاهرا کهن‎ترین قصیده مستقل در این باره به شمار می‌رود. این قصیده به نقل از دیوان خوسفی از صفحه 17 به بعد کتاب "مناقب فاطمی در شعر فارسی" هم آمده است. این کتاب اخیر هم از سوی مرحوم احمدی بیرجندی گردآوری و تدوین شده است. شرح دشواریهای متن نیازمند مجالی دیگر است. متن کامل این قصیده که به راستی دشوار و مایه افسوس بود که ابیاتی از آن کنار گذاشته شود چنین است:

چون رفت برون یوسف ازین گلشن مینا
بر دامن او ریخت شفق اشک زلیخا
دیباچه سیه کرد شب از فرقت خورشید
چون وامق دلسوخته بی طلعت عذرا
تاریکی شب روشنی روز نهان کرد
چون برقع مشکین، رخ خوبان دلآرا
از دیر مسیح آتش رخشنده برون شد
وز دود و غسق گشت جهان چون دل ترسا
چون چشم خروس سحری سرخ برآمد
منقار سیه زاغ ز خون دل عنقا
از هر طرفی بوم سیه بوم غریوان
از زمزمه، بسته نفس مرغ خوش آوا
زنگی شده و اللیل اذا عسعس گویان
رومی شده و الصبح اذا نفّس جویا
اندر گلوی چرخ نهان مهره زرین
چون در دهن تنگ صدف لؤلؤ لالا
پنهان ید بیضا به گریبان که خدا گفت
فی جیبک ادخل یکد تخرج بیضا
افراشته فراش فلک دست و شمایل
تا شکل حمایل فکند در بر جوزا
منشی عطارد قلم تیز کشیده
تا ضبط کند نکته من ذلک منها
تابنده رخ مشتری از اوج سعادت
بر گوشه شش گوشه این سقف معلا
بنهاده سلیمان ز کف انگشتری ملک
بر کرسی او تکیه زده دیو هویدا
شاه غسق انگیخته تالان و چه تالان
بر خوان فلق ساخته یغما و چه یغما (ادامه دارد) @MohsenAlviri
https://t.me/MohsenAlviri/397