#خلاصه_کتاب
📚 عقلانیت و توسعه یافتگی
✍ دکتر محمود سریع القلم
┄═•❁ @Y_1360 ❁•═┄
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل دوم:‌ کوفه

معاویه مرده است و یزید بر خلافت خویش از مردم بیعت می گیرد. آیا می توان دست بیعت به یزید داد و آنگاه باز هم به جانب قبله نماز گزارد؟ یزید که قبله نمی شناسد، یزید که نماز نمی گزارد.

میزبان گفت: "مردم! اگر مرد کار نیستید و بر جان خود می ترسید، بیهوده این مرد را مفریبید!" از گوشه و کنار، فریادها بلند شد که : "ابداً ابداً ما از جان خود گذشتیم، با خون خود پیمان بستیم که یزید را سرنگون خواهیم کرد و حسین را به خلافت خواهیم رساند!". سرانجام نامه نوشتند: "سپاس خدا را که دشمن ستمکار ترا (معاویه) در هم شکست. دشمنی که نیکان امت محمد را کشت و بدان مردم را بر سر کار آورد. بیت المال مسلمانان را میان توانگران و گردنکشان قسمت کرد. اکنون هیچ مانعی در راه زمامداری تو نیست. حاکم این شهر (نعمان بن بشیر) در کاخ حکومتی بسر می برد. ما نه با او انجمن می کنیم و نه در نماز او حاضر می شویم." تنها این نامه نبود که چندین تن از شیعیان پاک دل و یک رنگ برای حسین فرستادند. شمار نامه ها را صدها و بلکه هزارها گفته اند.

آیا می توان با یزید دست بیعت داد و باز هم به جانب قبله نماز گزارد؟ آیا امام خود را به یمن برساند و آنجا ایمن از شر یزید، دل به حیات دنیا خوش دارد و امت محمد را به بنی امیه واگذارد؟ چاره چیست؟ معاویه بن ابی سفیان، یزید را توصیه کرده است که امام حسین (ع) را به خودش وانگذارد. یا باید با یزید بیعت کرد و بر این بدعت تازه در حاکمیت اسلام مهر تأیید نهاد و تاریخ آینده را سراسر به بیراهه ای ظلمانی و بی سرانجام کشاند، و یا از بیعت با یزید سرباز زد. و در این صورت، آیا باید رمه را به گرگی که خود را به چهره شبانان آراسته است واگذاشت و گریخت؟

خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. کِرم لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن می پرورد، چیست. زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجن زار بیرون کشند، می میرد. امت محمد را آن روز جز حسین ملجأ و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند، چه شکر نعمت بگزارند و چه نگزارند. واقعه عاشورا دروازه ای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می شود. اگر نبود خون حسین، خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی ماند. حسین چشمه خورشید است.

(گزیده ای از کتاب #فتح خون - فصل دوم)_ تلخیص: مجتبی ایمانی

https://telegram.me/bayeganitabligh/7746

مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل دوم:‌ کوفه

معاویه مرده است و یزید بر خلافت خویش از مردم بیعت می گیرد. آیا می توان دست بیعت به یزید داد و آنگاه باز هم به جانب قبله نماز گزارد؟ یزید که قبله نمی شناسد، یزید که نماز نمی گزارد.

میزبان گفت: "مردم! اگر مرد کار نیستید و بر جان خود می ترسید، بیهوده این مرد را مفریبید!" از گوشه و کنار، فریادها بلند شد که : "ابداً ابداً ما از جان خود گذشتیم، با خون خود پیمان بستیم که یزید را سرنگون خواهیم کرد و حسین را به خلافت خواهیم رساند!". سرانجام نامه نوشتند: "سپاس خدا را که دشمن ستمکار ترا (معاویه) در هم شکست. دشمنی که نیکان امت محمد را کشت و بدان مردم را بر سر کار آورد. بیت المال مسلمانان را میان توانگران و گردنکشان قسمت کرد. اکنون هیچ مانعی در راه زمامداری تو نیست. حاکم این شهر (نعمان بن بشیر) در کاخ حکومتی بسر می برد. ما نه با او انجمن می کنیم و نه در نماز او حاضر می شویم." تنها این نامه نبود که چندین تن از شیعیان پاک دل و یک رنگ برای حسین فرستادند. شمار نامه ها را صدها و بلکه هزارها گفته اند.

آیا می توان با یزید دست بیعت داد و باز هم به جانب قبله نماز گزارد؟ آیا امام خود را به یمن برساند و آنجا ایمن از شر یزید، دل به حیات دنیا خوش دارد و امت محمد را به بنی امیه واگذارد؟ چاره چیست؟ معاویه بن ابی سفیان، یزید را توصیه کرده است که امام حسین (ع) را به خودش وانگذارد. یا باید با یزید بیعت کرد و بر این بدعت تازه در حاکمیت اسلام مهر تأیید نهاد و تاریخ آینده را سراسر به بیراهه ای ظلمانی و بی سرانجام کشاند، و یا از بیعت با یزید سرباز زد. و در این صورت، آیا باید رمه را به گرگی که خود را به چهره شبانان آراسته است واگذاشت و گریخت؟

خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. کِرم لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن می پرورد، چیست. زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجن زار بیرون کشند، می میرد. امت محمد را آن روز جز حسین ملجأ و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند، چه شکر نعمت بگزارند و چه نگزارند. واقعه عاشورا دروازه ای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می شود. اگر نبود خون حسین، خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی ماند. حسین چشمه خورشید است.

(گزیده ای از کتاب #فتح خون - فصل دوم)_ تلخیص: مجتبی ایمانی

https://telegram.me/bayeganitabligh/7746

مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل چهارم:‌ قافله عشق در سفر تاریخ

قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد.

یاران! شتاب کنید، قافله در راه است. می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند. آری، گناهکاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است، که او سرسلسله خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند.

جملاتی از کتاب #فتح خون فصل چهارم - تلخیص: مجتبی ایمانی

https://telegram.me/bayeganitabligh/7746

مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل دهم: تماشاگه راز

🔹حسین دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود.... و اینجا سدرة المنتهی است. این حسین است که عرصات غایی خلافت تکوینی انسان را تا آنجا پیموده است که دیگر جز جان میان او و مقصود فاصله نیست.

🔹فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنّی انسان، به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، کران تا کران، به تسخیر انسان کامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود. اما انسان تا کامل نشود، در نخواهد یافت که دهر، بر همین شیوه که می چرخد، احسن است.

🔹چشم عقل خطابین است که می پرسد: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء ... اما چشم دل خطاپوش است. نه آنکه خطایی باشد و او نبیند... نه! می بیند که خطایی نیست و هرچه هست وجهی است که بی حجاب، حق را می نماید. هیچ پرسیده ای که عالم شهادت بر چه شهادت می دهد که نامی اینچنین بر او نهاده اند؟
https://t.me/Alrasool_media/59
🔺جملاتی از کتاب #فتح خون فصل دهم (فصل آخر)

مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل نهم: سیاره رنج

🔹 دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند، وگر نه، در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم، چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد.

🔹 انسان قلب عالم هستی و حامل عرش الرحمن است، و این سیاره، عرصه تکوین. اینجا پهنه اختیار انسان است و آسمان عرصه جبروت، و امر تکوین در این میانه تقدیر می شود. آه از بار امانت که چه سنگین است!

🔹 عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف، حسین است. اینجا در کربلا، در سرچشمه جاذبه ای که عالم را بر محور عشق نظام داده است، شیطان اکنون در گیر و دار آخرین نبرد خویش با سپاه عشق است و امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می خورد، از خون عاشق، خون شهید.

🔹 از خاکی که طینت تو را با آن آفریده اند باز پرس. از آبی که با آن خاک آمیخته اند. از آتشی که در آن زده اند و از نفخه روحی که در آن دمیده اند باز پرس، تا دریابی که چه امانتداران صادقی هستند. تاریخ امانتدار فریاد "هل من ناصر" حسین است و فطرت گنجینه دار آن... و از آن پس، کدام دلی است که با یاد او نتپد؟
https://t.me/Alrasool_media/59
🔺جملاتی از کتاب #فتح خون فصل نهم

مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل پنجم: کربلا

"زنهار! آیا نمی بینید حق را که بدان عمل نمی شود و باطل را که از آن نهی نمی گردد تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود؟ پس اگر اینچنین است، من در مرگ جز سعادت نمی بینم و در زندگی با ظالمان جز ملالت. مردم بندگان حلقه به گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست. آن را تا آنجا پاس می دارند که معایش ایشان از قِبَل آن می رسد، اگر نه، چون به بلا امتحان شوند، چه کم هستند دینداران."

آه از رنجی که در این گفته نهاده است!‌ و اما سرّالاسرار این خطبه در این عبارت است که "لیرغب المؤمن فی لقاء ربّه - تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود." یعنی دهر بر مراد سفلگان می چرخد تا تو در کشاکش بلا امتحان شوی و این ابتلائات نیز پیوسته می رسد تا رغبت تو در لقای خدا افزون شود... پس ای دل، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم!

جملاتی از کتاب #فتح خون فصل پنجم، تلخیص: مجتبی ایمانی

https://telegram.me/bayeganitabligh/7746

مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل ششم: ناشئه الیل

سفینه اجل به سرمنزل خویش رسیده است و این آخرین شبی است که امام در سیاره زمین به سر می برد. سیاره زمین سفینه اجل است. سفینه ای که در دل بحر معلَق آسمان لایتناهی، همسفر خورشید، رو به سوی مستقر خویش دارد و مسافرانش را نیز ناخواسته با خود می برد. ای همسفر، نیک بنگر که در کجایی! مباد که از سر غفلت این سفینه اجل را مأمنی جاودان بینگاری و در این توهم، از سفر آسمانی خویش غافل شوی. نیک بنگر! فراز سرت آسمان است و زیر پایت سفینه ای که در دریای حیرت به امان عشق رها شده است.

طلسم شیطان ترس از مرگ است و این طلسم نیز جز در میدان جنگ نمی شکند. مردان حق را خوفی از غیر خدا نیست و این سخن را اگر در میدان کربلایی جنگ نیازمایند، چیست جز لعقی بر زبان؟ صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمی شود.

شب هر چه در خویش عمیق تر می شود، اختران را نیز جلوه ای بیشتر می بخشد و این، سرالاسرار شب زنده داران است. اگر ناشئه لیل نباشد، رنج عظیم روز را چگونه تاب آوریم؟

جملاتی از کتاب #فتح خون فصل ششم - تلخیص: مجتبی ایمانی

https://telegram.me/bayeganitabligh/7746

مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all
#خلاصه_کتاب
📚 مبانی سازمان و مدیریت
✍️ دکتر سید محمد مقیمی
┄═•❁ @Y_1360 ❁•═┄
Forwarded From تبلیغ بین المللی اسلام
#خلاصه_کتاب
#فتح_خون_آوینی
@Allah4all
✳️ فصل اول: آغاز هجرت عظیم

ساحل را دیده ای که چگونه در آیینه آب، وارونه انعکاس یافته است؟ سرّ آنکه دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه آخرت است.

هر اندازه مسلمانان از عصر پیامبر دور می شدند، خویها و خصلتهای مسلمانی را بیشتر فراموش می کردند و سیرتهای عصر جاهلی به تدریج بین آنها زنده می شد: برتری فروشی نژادی، گذشته خود را فرایاد رقیبان خود آوردن، روی در روی ایستادن تیره ها و قبیله ها به خاطر تعصب های نژادی و کینه کشی از یکدیگر ....

و اینچنین بود که آن هجرت عظیم در راه حق آغاز شد و قافله عشق روی به راه نهاد. آری آن قافله، قافله عشق است و این راه، راهی فراخور هر مهاجر در همه تاریخ. هجرت مقدمه جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نیست که راهی جز این در پیش گیرند. مردان حق را سزاوار نیست که سر و سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند آنگاه که حق در زمین مغفول است و جُهّال و فُسّاق و قدّاره بندها بر آن حکومت می رانند. امام در جواب محمد حنیفه (رحمة الله) که از سر خیرخواهی راه یمن را به او می نمود، فرمود: "اگر در سراسر این جهان ملجأ و مأوایی نیابم، باز با یزید بیعت نخواهم کرد."

اگر کشاکش ابتلائات است که مرد می سازد، پس یاران، دل از سامان برکنیم و روی به راه نهیم. بگذار عبدالله بن عمر مارا از عاقبت کار بترساند. اگر رسم مردانگی سر باختن است، ما نیز چون سید الشهدا او را پاسخ خواهیم گفت.

🔺(گزیده ای از کتاب #فتح خون - فصل اول) - تلخیص: مجتبی ایمانی

"در میان کتاب های بسیاری که درباره واقعه عظیم کربلا نگاشته ‌شده‌اند، اندک هستند کتاب هایی که نویسندگانشان کوشیده‌اند علاوه بر ابراز شیفتگی و بیان عظمت واقعه و مظلومیت سیدالشهدا و یارانش‌، نقبی به حقیقت ماجرا بزنند و در حد توان خود، پرده از راز بزرگ کربلا بردارند. «فتح خون‌» سید مرتضی آوینی از این معدود کتابهاست‌."
https://telegram.me/bayeganitabligh/7746

مرجع تخصصی محتواهای #تبلیغ_بین_المللی_اسلام
@Allah4all