روش تحقيق در مسائل فلسفي چيست؟
مسائل فلسفى را بايد با روش تعقلى مورد بررسى قرار داد و روش تجربى در اين زمينه کارآيى ندارد، ولى کسانى که کمابيش تحت تاثير انديشههاى پوزيتويستى واقع شدهاند، چنين مىپندارند که اين ويژگى مايه نقص و کم بهايى انديشههاى فلسفى مىشود به گمان اينکه روش تجربى تنها روش علمى و يقين آور است و با روش تعقلى به هيچ نتيجه قطعى نمىتوان رسيد. بر اين اساس بعضى فلسفه را دوران کودکى علوم پنداشتهاند و وظيفه آن را ارائه فرضيههايى براى حل مشکلات علمى قلمداد کردهاند و حتى کارل ياسپرس فيلسوف اگزيستانسياليست آلمانى مىنويسد فلسفه دانش قطعى به دست نمىدهد و به محض اينکه شناختى با دلايل قطعى نزد همه مسلم گشت و مقبول افتاد ديگر آن شناخت معرفتى فلسفى محسوب نمىگردد بلکه فى الحال به معرفت علمى تبديل مىيابد. بعضى ديگر از افرادى که مرعوب پيشرفتهاى علمى و صنعتى غرب شدهاند چنين استدلال مىکنند که دانشمندان مغرب زمين هنگامى به پيشرفتهاى علمى چشمگير و روز افزون نائل شدند که روش قياسى و تعقلى را رها کردند و روش استقرائى و تجربى را به کار گرفتند و مخصوصا از زمانى که فرانسيس بيکن بر روش تجربى تاکيد کرد اين سير تکاملى شتاب گرفت و اين بهترين دليل بر برترى روش تجربى بر روش تعقلى است. متاسفانه بعضى از نوانديشان و تقليدپيشگان مسلمان هم که اين استدلال را باور کردهاند در صدد برآمدهاند که مدال افتخار آنرا به سينه دانشمندان اسلامى نصب کنند که گويا با الهام گرفتن از قرآن کريم به مقابله و معارضه با فرهنگ يونانى پرداختند و روش استقرائى و تجربى را جايگزين روش قياسى و تعقلى نمودند و بعدها نفوذ فرهنگ اسلامى در اروپا موجب بيدارى دانشمندان غربى و آگاهى از اين روش پيروزىآفرين گرديد. اين توهمات کار را به آنجا کشانيده که بعضى از ناآگاهان چنين پنداشتهاند که روش تحقيقى که قرآن کريم براى حل همه مسائل ارائه مىدهد همان روش تجربى و تحققى پوزيتويستى است و حتى مسائل خدا شناسى و فقه و اخلاق را هم بايد با همين روش بررسى کرد. البته از کسانى که چشم خود را فقط به دادههاى حسى دوخته و از ماوراى ادراکات حسى بستهاند و در واقع منکر نيروى تعقل و ادراکات عقلى شدهاند و مفاهيم عقلى و متافيزيکى را پوچ و بىمعنى مىشمرند جاى تعجبى نيست که جايگاهى براى فلسفه در ميان علوم انسانى قائل نباشند و تنها نقش آن را توضيح پارهاى از اصطلاحات رايج در زبانها بدانند و منزلت آن را تا حد زبانشناسى تنزل دهند و يا وظيفه آنرا ارائه فرضيههايى براى حل مسائل علوم معرفى کنند ولى بسيار جاى تاسف است که کسانى بنام مسلمان و آشنا با قرآن چنين انحرافات و انحطاطهاى فکرى را به قرآن کريم نسبت دهند و آنرا مايه افتخار اسلام و دانشمندان مسلمان قلمداد کنند . ما در اينجا قصد نقادى انديشههاى پوزيتويستى که اساس اين پندارها را تشکيل مىدهند نداريم و در بحثهاى تطبيقى کمابيش به آن پرداختهايم ولى لازم مىدانيم توضيحى پيرامون روش تعقلى و روش تجربى بدهيم تا بىمايگى سخنانى که در اين زمينه گفته شده آشکار شود تمثيل و استقراء و قياس تلاش براى کشف مجهولى با استفاده از معلوم ديگر به سه صورت انجام مىگيرد .
1. سير از جزئى به جزئى ديگر يعنى دو موضوعى که مشابه يکديگرند و حکم يکى از آنها معلوم است همان حکم را براى ديگرى اثبات کنيم به استناد شباهتى که ميان دو موضوع وجود دارد چنانکه اگر دو نفر شبيه هم باشند و يکى از ايشان باهوش باشد بگوييم آن ديگرى هم باهوش است اين کار را به اصطلاح منطقى تمثيل و به اصطلاح فقهى قياس مىگويند بديهى است که صرف مشابهت دو موضوع موجب يقين به اشتراک حکم آنها نمىشود و از اين روى تمثيل مفيد يقين نيست و ارزش علمى ندارد.
2. سير از جزئى به کلى يعنى با بررسى افراد يک ماهيت و يافتن خاصيت مشترکى بين آنها حکم کنيم که خاصيت مزبور براى آن ماهيت ثابت و در همه افراد آن تحقق دارد اين کار را در اصطلاح منطق استقراء مىنامند و آن را بر دو قسم تقسيم مىکنند استقراء تام و استقراء ناقص . فرض استقراء تام در جايى است که همه افراد موضوع بررسى و خاصيت مشترک در همه آنها ديده شده باشد و روشن است که چنين کارى عملا ميسر نيست زيرا اگر همه افراد همزمان يک ماهيت هم قابل بررسى باشند هيچگاه نمىتوان افراد گذشته و آينده آنرا مورد تحقيق قرار داد و دست کم چنين احتمالى باقى خواهد ماند که در گذشته يا آينده نيز افرادى براى اين ماهيت بوجود آمده باشد يا بوجود بيايد.
#فلسفه
#درسگفتار