Forwarded From محمدرضا حکیمی
🔴بانوی حماسه ها

🔻سروده ای از محمدرضا حکیمی در رثای فریادگر عدالت، بانوی دمشق، حضرت زینب سلام الله علیها



زینب آن شعله افروخته در دامن عشق
آتش افکند به بنیاد نگون دشمن عشق

سوخت بنیاد ستمگستری سفیانی
دخت فرجاد علی، پادشه میهن عشق

خون خورشیدی توحید ز رگهای زمان
گشت جاری به هواداری او در تن عشق

چون سوی قتلگه شاه شهیدان آمد
کائنات از پی او رفت پی دیدن عشق

عشق در دور زمان جلوه بسیار نمود
کربلا بود ولی مقصد تابیدن عشق

عشق توحید نه آن است که خاموش شود
گرچه سوزند خیام حرم مأمن عشق

خیمه ها سوخت ولی خیمه توحید نسوخت
شعله ها گرچه زدند آنهمه در خرمن عشق

شب، نماز و، سخن از عدل به میدان در روز
این دو گل بود که شد جلوه گر از گلشن عشق

گاه در قتلگه و گاه دگر بر سر نی
که نشیب است و فرازی، به ره روشن عشق

زینب آموخت به مردان جهان رسم "حضور"
سخن "داد" بود، رمز سخن گفتن عشق

خاک و افلاک نشستند به همدردی او
تا که درد دل خود گفت به پیراهن عشق

سخن عشق و سر شاه شهیدان بر نی
آری اینگونه بود رمز غزل خواندن عشق

زینبی حوصله ای باید، تا خون خدا
بر سر نیزه شود غرق ثنا کردن عشق

سخن از عدل کجا، در ستمستان دمشق؟
این سرودی است به آیین خروشیدن عشق

همه ارواح مکرم به عزا بنشستند
تا عزادار شد آن بانوی شیر اوژن عشق

آفتاب از نفس زینب کبری تابید
که شد آفاق، تجلیگه رخشیدن عشق

"عدل" شد واژه خورشید، چو زینب فرمود
"أمن العدل"؟ به بیدادگه رهزن عشق

عشق ترتیل شد از ناله زینب آنگاه
که شنیدند ز نی، آیه ای از مخزن عشق

در شب یازدهم قاعده عرش گسست
گر نبد زینب کبری، حرس مکمن عشق

تشنگان از عطش آورده فرات دگری
آب دادند از آن، بحر و بر و برزن عشق

آب خوردند شهیدان همه از شط جهاد
که فرات از دمشان ریخت به پیرامن عشق

عاشقان گریه ندانند مگر بی شیون
نشنود تا که هر آن بیخبری، شیون عشق

سر اسماء صبور ار چه نمی گردد فاش
مظهری زینب از آن است به چالیدن عشق

******

مهدی آخر بدمد در همه آفاق حیات
غم عشق و نم عشق و یم عشق و فن عشق

ای خوش آن یار که پا بر سر خورشید نهد
تا جهان یکسره بینند، خرامیدن عشق

سوی خورشید نگر، تا نگری جلوه او
آفتاب آینه داری است بر روزن عشق

#محمدرضاحکیمی
#حضرت_زینب
#دم_عشق_دمشق

@ostadhakimi
Forwarded From محمدرضا حکیمی
🔴بانوی حماسه ها

🔻سروده ای از محمدرضا حکیمی در رثای فریادگر عدالت، بانوی دمشق، حضرت زینب سلام الله علیها



زینب آن شعله افروخته در دامن عشق
آتش افکند به بنیاد نگون دشمن عشق

سوخت بنیاد ستمگستری سفیانی
دخت فرجاد علی، پادشه میهن عشق

خون خورشیدی توحید ز رگهای زمان
گشت جاری به هواداری او در تن عشق

چون سوی قتلگه شاه شهیدان آمد
کائنات از پی او رفت پی دیدن عشق

عشق در دور زمان جلوه بسیار نمود
کربلا بود ولی مقصد تابیدن عشق

عشق توحید نه آن است که خاموش شود
گرچه سوزند خیام حرم مأمن عشق

خیمه ها سوخت ولی خیمه توحید نسوخت
شعله ها گرچه زدند آنهمه در خرمن عشق

شب، نماز و، سخن از عدل به میدان در روز
این دو گل بود که شد جلوه گر از گلشن عشق

گاه در قتلگه و گاه دگر بر سر نی
که نشیب است و فرازی، به ره روشن عشق

زینب آموخت به مردان جهان رسم "حضور"
سخن "داد" بود، رمز سخن گفتن عشق

خاک و افلاک نشستند به همدردی او
تا که درد دل خود گفت به پیراهن عشق

سخن عشق و سر شاه شهیدان بر نی
آری اینگونه بود رمز غزل خواندن عشق

زینبی حوصله ای باید، تا خون خدا
بر سر نیزه شود غرق ثنا کردن عشق

سخن از عدل کجا، در ستمستان دمشق؟
این سرودی است به آیین خروشیدن عشق

همه ارواح مکرم به عزا بنشستند
تا عزادار شد آن بانوی شیر اوژن عشق

آفتاب از نفس زینب کبری تابید
که شد آفاق، تجلیگه رخشیدن عشق

"عدل" شد واژه خورشید، چو زینب فرمود
"أمن العدل"؟ به بیدادگه رهزن عشق

عشق ترتیل شد از ناله زینب آنگاه
که شنیدند ز نی، آیه ای از مخزن عشق

در شب یازدهم قاعده عرش گسست
گر نبد زینب کبری، حرس مکمن عشق

تشنگان از عطش آورده فرات دگری
آب دادند از آن، بحر و بر و برزن عشق

آب خوردند شهیدان همه از شط جهاد
که فرات از دمشان ریخت به پیرامن عشق

عاشقان گریه ندانند مگر بی شیون
نشنود تا که هر آن بیخبری، شیون عشق

سر اسماء صبور ار چه نمی گردد فاش
مظهری زینب از آن است به چالیدن عشق

******

مهدی آخر بدمد در همه آفاق حیات
غم عشق و نم عشق و یم عشق و فن عشق

ای خوش آن یار که پا بر سر خورشید نهد
تا جهان یکسره بینند، خرامیدن عشق

سوی خورشید نگر، تا نگری جلوه او
آفتاب آینه داری است بر روزن عشق

#محمدرضاحکیمی
#حضرت_زینب
#دم_عشق_دمشق

@ostadhakimi