صلّی اللهُ علیکِ یا رُقیّة یا بنتَ الحسین روحي لکِ الفِداء
مثنوی در بیانِ خرابهٔ شام
چون مکانِ دخترانِ بوتراب
شد به دار المِحنة شام خراب
داد ایشان را یزید بی حیا
درمیان مسجدی بی بام جا
یک سه ساله دختری از شاه دین
بود با آن بی کسان ویران نشین
هر زمان از دخترِ میرِ عرب
کرد بابای گرامش را طلب
تا شبی بیدار شد بختش زخواب
دید سلطان ولایت را به خواب
جست ناگه باب زارش را ندید
با دو صد افغان سویِ زینب دوید
کای فِدایت عمّه کو بابای من؟
بود حالا در برم آقای من
عمّه رو جانِ علیّ اکبرم
باب زارم را بیار اندر برم
در شب از افغان اهلِ بیت شاه
خورد بر گوشِ یزید دین تباه
کرد استفسار کاین افغان زکیست
باعثِ این ناله و افغان زچیست
در جوابش گفت شخصی کاین صدا
هست از اولاد پاکِ مصطفی
دختر سلطان دین کرده طلب
باب خود را، از اسیران با تعب
پس یزید آن فرقهٔ اهل ضلال
یافت آگاهی زکمّ وکیف حال
گشت محزون آن لعینِ نابکار
داد بهرِ آن یتیم دل فکار
آن سری را کز وفا خیر النّسا
شب زآبِ سلسبیش بارها
دید چون آن کودکِ شیرین زبان
بر طبق،نورخدا در وی نهان
ابرِ حائل را نمود از مِهر دور
شد تجلّی معنیِ اللهُ نور
دید ناگه ریشِ پرخونِ حسین
منکسِف دید آفتابِ مشرِقَین
آن سرِ پاکیزه را افغان کنان
برگرفت و شد سویِ کُنجی روان
پس نشست و شکوه ها آغاز کرد
شکوه ها از دردِ دل آغاز کرد
کای پرستارِ یتیمان ای پدر
می نداری از جَفاهایم خبر
چون تو رفتی ای انیسِ بی کسان
رنجها دیدم زخیلِ دشمنان
بین پدر جان صورتم نیلی شده
بر عِذارم شمر بس سیلی زده
گَه زنندم بر سر ای بابِ گرام
سنگ بی حدّ دخترانِ اهلِ شام
آورندم گه تصدّق دشمنان
جامهٔ مُستَعمل و خرما و نان
بس دویدم پابرهنه در سفر
پای هایم آبله کرده پدر
بالشَم خشت است و خاکم مُتّکا
بازویَم در قید و بندِ اشقیا
من فدای این لبِ خشک پدر
جرعهٔ آبی ندادندت مگر ¹
__________
1_جنگ مراثی ،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی به شمارهٔ۱۶۶۱۳،برگ ۷۴و۷۵
#رقیّه #بنت #الحسین
🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
مثنوی در بیانِ خرابهٔ شام
چون مکانِ دخترانِ بوتراب
شد به دار المِحنة شام خراب
داد ایشان را یزید بی حیا
درمیان مسجدی بی بام جا
یک سه ساله دختری از شاه دین
بود با آن بی کسان ویران نشین
هر زمان از دخترِ میرِ عرب
کرد بابای گرامش را طلب
تا شبی بیدار شد بختش زخواب
دید سلطان ولایت را به خواب
جست ناگه باب زارش را ندید
با دو صد افغان سویِ زینب دوید
کای فِدایت عمّه کو بابای من؟
بود حالا در برم آقای من
عمّه رو جانِ علیّ اکبرم
باب زارم را بیار اندر برم
در شب از افغان اهلِ بیت شاه
خورد بر گوشِ یزید دین تباه
کرد استفسار کاین افغان زکیست
باعثِ این ناله و افغان زچیست
در جوابش گفت شخصی کاین صدا
هست از اولاد پاکِ مصطفی
دختر سلطان دین کرده طلب
باب خود را، از اسیران با تعب
پس یزید آن فرقهٔ اهل ضلال
یافت آگاهی زکمّ وکیف حال
گشت محزون آن لعینِ نابکار
داد بهرِ آن یتیم دل فکار
آن سری را کز وفا خیر النّسا
شب زآبِ سلسبیش بارها
دید چون آن کودکِ شیرین زبان
بر طبق،نورخدا در وی نهان
ابرِ حائل را نمود از مِهر دور
شد تجلّی معنیِ اللهُ نور
دید ناگه ریشِ پرخونِ حسین
منکسِف دید آفتابِ مشرِقَین
آن سرِ پاکیزه را افغان کنان
برگرفت و شد سویِ کُنجی روان
پس نشست و شکوه ها آغاز کرد
شکوه ها از دردِ دل آغاز کرد
کای پرستارِ یتیمان ای پدر
می نداری از جَفاهایم خبر
چون تو رفتی ای انیسِ بی کسان
رنجها دیدم زخیلِ دشمنان
بین پدر جان صورتم نیلی شده
بر عِذارم شمر بس سیلی زده
گَه زنندم بر سر ای بابِ گرام
سنگ بی حدّ دخترانِ اهلِ شام
آورندم گه تصدّق دشمنان
جامهٔ مُستَعمل و خرما و نان
بس دویدم پابرهنه در سفر
پای هایم آبله کرده پدر
بالشَم خشت است و خاکم مُتّکا
بازویَم در قید و بندِ اشقیا
من فدای این لبِ خشک پدر
جرعهٔ آبی ندادندت مگر ¹
__________
1_جنگ مراثی ،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی به شمارهٔ۱۶۶۱۳،برگ ۷۴و۷۵
#رقیّه #بنت #الحسین
🌾🍃🍃@madihehvamarsiah