آفتاب و آفتابه
این دو واژه با اینکه شکل ظاهریشان شبیه هم هست اما دو ساخت و معنای متفاوت دارند.
🔸«آفتاب» متشکل است از آف+تاب.
آف صورت تغییریافتۀ آب است که در اینجا به معنی water نیست، بلکه معنایش «درخشندگی، روشنی، نور، پرتو و فروغ» است. در کلمات «آبرو» و «خوشآبورنگ» آب به همین معناست (بنگرید به فرستۀ «آبِ رو/ماء الوجه» در همین کانال). تاب هم بن مضارع تابیدن یا تافتن است، چون «تافتن» معنای «پرتو انداختن و درخشیدن» هم میدهد. مثلاً جامی میگوید:
به نوری کز جمالت بر دلم تافت
یقین دانم که آخر خواهمت یافت
پس آفتاب یعنی «تابندۀ نور».
🔸«آفتابه» متشکل است از: آف+تابه.
آف در اینجا همان آب است، اما این بار به معنای water. تابه دلالت بر نوعی ظرف میکند که در کلمۀ «ماهیتابه» وجود دارد. تابه از کلمۀ tāpak در فارسی میانه آمده. میشود گفت تابه از تافتن در معنای «داغ کردن و گرم کردن» بهعلاوۀ «-ه» اسم آلتساز (باقیماندۀ همان ak ایرانی باستان و ag میانه) ساخته شده. کلمۀ «تابستان» هم از این معنای «تافتن» آمده. پس آفتابه یعنی ظرفی که در آن آب میریزند.
#واژگان #ریشهشناسی
@zabanshenasik
این دو واژه با اینکه شکل ظاهریشان شبیه هم هست اما دو ساخت و معنای متفاوت دارند.
🔸«آفتاب» متشکل است از آف+تاب.
آف صورت تغییریافتۀ آب است که در اینجا به معنی water نیست، بلکه معنایش «درخشندگی، روشنی، نور، پرتو و فروغ» است. در کلمات «آبرو» و «خوشآبورنگ» آب به همین معناست (بنگرید به فرستۀ «آبِ رو/ماء الوجه» در همین کانال). تاب هم بن مضارع تابیدن یا تافتن است، چون «تافتن» معنای «پرتو انداختن و درخشیدن» هم میدهد. مثلاً جامی میگوید:
به نوری کز جمالت بر دلم تافت
یقین دانم که آخر خواهمت یافت
پس آفتاب یعنی «تابندۀ نور».
🔸«آفتابه» متشکل است از: آف+تابه.
آف در اینجا همان آب است، اما این بار به معنای water. تابه دلالت بر نوعی ظرف میکند که در کلمۀ «ماهیتابه» وجود دارد. تابه از کلمۀ tāpak در فارسی میانه آمده. میشود گفت تابه از تافتن در معنای «داغ کردن و گرم کردن» بهعلاوۀ «-ه» اسم آلتساز (باقیماندۀ همان ak ایرانی باستان و ag میانه) ساخته شده. کلمۀ «تابستان» هم از این معنای «تافتن» آمده. پس آفتابه یعنی ظرفی که در آن آب میریزند.
#واژگان #ریشهشناسی
@zabanshenasik