💥 شیخ هادی نجمآبادی و فکر اصلاح دینی (2)
مهمترین مؤلفههای اندیشهای شیخ هادی نجم آبادی عبارتند از:
▫️رجوع مستقیم به آیات قرآن برای فهم مراد آیات بدون واسطهی نصوص دستهدوم و دستهسوم؛
او مانند بسیاری از داعیان فکر اصلاح دینی معتقد است که از اسلام جز اسم و از قرآن جز خواندن، چیزی باقی نمانده است. از دید نجمآبادی احیای اسلام اصیل و دستیابی به حقیقت اسلام نه از راه اسلام تاریخی بلکه با رجوع مجدد به منابع و نصوص دستهاول قابل تحقق خواهد بود. به دنبال این هدف قرآن اهمیت مطلق خود را باز مییابد و بهعنوان تنها نص دینی در کانون اندیشههای دینی و سیاسی قرار میگیرد.
▫️خردگرایی مستقل از نصوص دینی؛
وی معتقد بود عقل مهمترین پیامبری است که بشر را به راه راست راهبری میکند و چنین مینویسد: «همیشه از جاده عقل به در نروید و کلمات بزرگان و کتب سماویه را تطبیق به عقل و شرع سابق نمایید... باید طالب دلیل باشد و وحشت نداشته باشد از آن که دلیل او را راهنمایی نماید به خلاف طریقهای که اکنون در آن سیر میکند.»
▫️نقد نصوص دستهدوم و سوم؛
بر پایهی عقلگرایی و استناد به قرآن کریم بهعنوان نص اول، نصوص دوم یعنی اخبار و روایات و نصوص سوم یعنی کلمات بزرگان دین و کتب و آثار علما و فقها مورد نقد نجمآبادی قرار میگیرد. وی نهتنها حجیت خبر واحد را زیر سؤال میبرد، حتی اتکا به خبر متواتر را نیز مفید نمیداند و آنها را با محک عقل ارزیابی میکند. مخالفت شیخ هادی با بسیاری از نصوص دستهدوم و سوم به مخالفت با فقه میانجامید. نهایتاً نجمآبادی و مکتب وی را باید جریانی دانست که با اسلامی که بخشی از منابع آن روایات است، مخالفاند و چون فقه نیز بر روایات متکی است با آن هم بهگونهای از در مخالفت درمیآیند. پیروان این جریان به روایات اهمیتی نمیدهند و تکیهمحوری آنان در اصلاحطلبی بر خردگرایی و رجوع مستقیم به قرآن است.
▫️پیرایش دین از خرافات و تعصبات؛
نجمآبادی با توجه به خردگرایی و قرآن محوری به این نتیجه دست مییابد که آنچه اکنون از دین در اختیار ماست، اسلام خالص نیست؛ بلکه اسلامی است که گرد خرافات، تعصبات و تحریفات بر آن نشسته است. بسیاری از مصداقهای انحطاطی مورد توجه شیخ را میتوان در واژهی «غلو» خلاصه کرد. وی از جمله طرق شرک را غلو میداند و از نظر او یکی از مهمترین اعتقادهای باطلی که شیعیان را از اصل اسلام دور کرده است، بزرگداشت بیش از اندازهی اولیای خداست.
▫️سلف گرایی؛
در اندیشه نجمآبادی بهگونهای سلفیگری و آرزوی بازگشت به گذشته برمیخوریم. البته سلفگرایی او همواره با خردمحوری همراه است. شیخ هادی ظاهراً بازگشت عظمت مسلمین را در بازگشت به سیرهی سلف صالح میدانست و میگفت: «انصافاً اگر ما اهل اسلام، مثل زمان اول اسلام رفتار نماییم و تأسّی به حضرت خاتم، چون اتباعش نموده عبادت و عدالت و سیاست و اخلاق پسندیده را چنان که از ایشان مأثور است بهکار بریم، از اهل ملل بهسوی ما راغب خواهند شد.»
▫️ رویکرد انتقادی شدید به مذهب تشیع؛
در نگرش شیخ هادی، انحطاط اسلام با ظهور فرقههای گوناگون حاصل شد که از جمله رئوس آنها، فرقهی شیعه و در آن میان گروه امامیه اثنیعشریه است. وی معتقد است شیعیان چنین میاندیشند که چون ولایتشان صحیح است و تعزیه داری میکنند، هر عمل ناشایستی که انجام دهند، در روز قیامت حل و فصل خواهد شد و بر همین اساس اموال خود را به جای استفاده در کارهای مفید، برای این مقصود (گریستن و گریاندن) صرف میکنند. شیخ هادی برخی اعتقادات شیعه را با عقاید یهود و نصارا مقایسه نموده و مینویسد: «چنانکه میگفتند: چون ما از بنی اسرائیل هستیم و خدا ما را برگزیده است، یا به حضرت عیسی گرویده، یا شیعهی علی بن ابی طالب هستیم، یا گریه بر امام حسین نمودهایم، در قیامت معذب نیستیم. یا آخرالامر به شفاعت شافعین نجات خواهیم یافت.» او در بخشی دیگر از کتاب خود معتقدان به شفاعت را «غافلان از حقیقت توحید» میخواند و دستور میدهد که ایمان به خداوند باید «بلا شفیع» باشد.
▫️انتقاد به فقهای سنتی؛
وی معتقد بود شخص بیدین تا به لباس اهل زهد و تقوی درنیاید، نمیتواند مردم را اغوا کند و از حق برگرداند. او درباره پیامد انتقادات خود هم مینویسد: «اگر این گفتوگو را در نزد بعضی عوام از اهل تدلیس و تلبیس بنمایی فریاد میکند که کافر شدی. هرکس به کفش عالم بیاحترامی کند بیاحترامی به خدا و پیغمبر کرده».
#سلفی_گری_ایرانی 📚
مطالعهی متن کامل
@ekalam