◾◾
#شب_پنجم
#غزل_عاشورایی
.
دردم ز کودکی است که با رویِ همچو ماه
از خیمه شد به یاری آن شاهِ بیسپاه
بیتاب چون دل، از برِ زینب فرار کرد
آمد چو طفلِ اشکِ روان، در کنار شاه
کای عمّ تاجدار! به خاک از چه خفتهای؟
برخیز از آفتاب، بیا تا به خیمهگاه
نشنیدهای مگر سخن عمّه را چو من؟
تنها ز خیمه آمدهای، پیش این سپاه
هر کس که آب خواست، دهندش ز آبِ تیغ
ای عم! بیا به خیمه و آب از کسی مخواه
میگفت و میگریست که بیدینی از ستیز
تیغی حواله کرد به آن شاه دینپناه
آن طفل، دست خویش سپر کرد، پیش تیغ
دست اوفتاد از تنِ معصومِ بیگناه
بیدست جان سپُرد به دامان عمّ خویش
چون ماهیِ به لجّۀ خون، مانده در شناه
میداد جان به دامن شه، «الغیاث» گوی
میکرد شاه تشنه به حسرت، بر او نگاه
#وصال_شیرازی
.
@salis110ir 🏴
◾◾
#شب_پنجم
#غزل_عاشورایی
.
دردم ز کودکی است که با رویِ همچو ماه
از خیمه شد به یاری آن شاهِ بیسپاه
بیتاب چون دل، از برِ زینب فرار کرد
آمد چو طفلِ اشکِ روان، در کنار شاه
کای عمّ تاجدار! به خاک از چه خفتهای؟
برخیز از آفتاب، بیا تا به خیمهگاه
نشنیدهای مگر سخن عمّه را چو من؟
تنها ز خیمه آمدهای، پیش این سپاه
هر کس که آب خواست، دهندش ز آبِ تیغ
ای عم! بیا به خیمه و آب از کسی مخواه
میگفت و میگریست که بیدینی از ستیز
تیغی حواله کرد به آن شاه دینپناه
آن طفل، دست خویش سپر کرد، پیش تیغ
دست اوفتاد از تنِ معصومِ بیگناه
بیدست جان سپُرد به دامان عمّ خویش
چون ماهیِ به لجّۀ خون، مانده در شناه
میداد جان به دامن شه، «الغیاث» گوی
میکرد شاه تشنه به حسرت، بر او نگاه
#وصال_شیرازی
.
@salis110ir 🏴
◾◾