Forwarded From unknown
بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت
هر رگم در آستین صد نشتر فولاد داشت

ذوق خاموشی زبانم را به حرف آورده بود
این جرس را اشتیاق پنبه بر فریاد داشت

من که دارم سنگ بردارد ز پیش راه من؟
یار غاری کوهکن چون تیشه فولاد داشت

کیست تا شوید غبار از صفحه خاطر مرا؟
جوی شیری پیش دست خویشتن فرهاد داشت

تا سپند آن آتشین رخسار را در بزم دید
آنچنان جست از سر آتش که صد فریاد داشت

یاد ایامی که صائب در حریم زلف او
پنجه من اعتبار شانه شمشاد داشت

#صائب_تبريزی
@saebgram
Forwarded From جوادهاشمی"تربت"
دوباره بوی خوش مُشک ناب می‌آید
شمیم توست که با آب و تاب می‌آید

به صبح دولت من آسمان خورد غبطه
که نیمه‌شب به برم آفتاب می‌آید

نسیم شام نگشته اگر به دور سرت
چرا به سوی خرابه، خراب می‌آید؟

هنوز در غم بی‌آبی لب تو ببین
که چشمه چشمه ز چشمانم آب می‌آید

قرار بود که در خواب بینمت ورنه
«شب وصال به چشم که خواب می‌آید؟»

جز این که شویمت از اشک خویش، ای گل من!
دگر چه کار ز دست گلاب می‌آید؟

هر آن که دید سرت را میان دستم گفت:
چقدر عکس تو امشب به قاب می‌آید!

رسید اگر به اجابت، تعجّبی نکنم
دعای خسته‌دلان، مستجاب می‌آید

(سروده‌ی سال ۱۳۹۰؛ مصراعی که در گيومه آمده از #صائب_تبريزی است)

#حضرت_رقیه_سلام‌الله‌علیها
#جواد_هاشمی_تربت

@javadhashemi_torbat