🔎 مدیر محترم کانال علمی و فرهنگی لاله آباد
جناب آقای علی ایمانی ایمنی
با سلام و تعزیت و تسلیت به مناسبت وفات #امام_موسی_کاظم (ع) به آن جناب و همة خوانندگان آن کانال به ویژه اهالی محترم بخش #لاله_آباد.
در عظمت و بزرگی آن امامِ هُمام همین بس که او باب الحوایج است. ایشان به خاطر عبادت بسیار و حالِ عبودیتی که داشته است، هر مسلمان و حتّی غیر مسلمان به روح بلند و عرشی او متوسّل شود، حاجتش داده می¬شود.
متأسّفانه از مسئولان و خیّران محلّی آبی گرم نمی¬شود تا دیوان اشعار آیینیِ عالم و عارف و شاعر بزرگ ملّی ما آیت الله #فائز_مازندرانی (اهل آبادی #مرزبال) ـ که چند دهه نایاب است و در دسترس همگان نیست ـ به صورت شایسته به زیور طبع برسد.
خواهشمند است شعر زیر از «فائز» را ـ در مدح و رثای آن امام بزرگوار ـ به همین صورتِ نوشتاری به رؤیت خوانندگان گرامی برسد.
ارادتمند: #علی_کفشگر(امیر لاله وایی) (11 / فروردین / 1398 ش.)
***************************
در مدح [و رثای] امام موسی کاظم (ع)
(قصیده) (مفاعیلن مفاعبلن مفاعیلن مفاعیلن) (30 بیت)

به مدحِ حجّتِ هفتم، لِسان طبع شد گویا
تو گویی، وحیِ حق از فیضِ روحِ قدس، شد اِلقا
چه، نور موسِیِ(1) کاظم، درخشان شد اَنَا الْحَق¬گو(2)
دلِ شوریده زآن نورِ تجلّی، گشت چون موسا
چه این ممکن به عِینِه در صفت واجب هویدا شد
جلال واجب ار خواهی، در این ممکن نظر بِنْما
چه قدر این چنین ممکن، در امکان جلوه¬گر آمد
در امکان قدر واجب در عُلُوِّ رتبه شد اَعلا
ولیِّ حضرت داور، سَلیلِ(3) پاک پیغمبر
عزیزِ دودة(4) حیدر، ضیایِ دیدة زهرا
به درگاه وقارش، انبیا حُجّابِ¬شان(5) در بر
به کِریاسِ[درگاهِ] جلالش اولیا چاکرصفت برپا
عدویش را سَقَر(6) مَسکَن، مُحِبَّش را جِنان مُوطِن
شرار از قهرِ او دوزخ، نَعیم از مهر او طوبا(7)
جلالش غالب و قاهر، چه بر ساکن چه بر سایر(8)
صفات داوری ظاهر، به ذاتِ آن شهِ والا
ز جَزمش چرخْ پاینده، ز عَزمش شمسْ پوینده
ز خشمش بحر را سِیْلان(9)، ز حِلمش کوه را سُکنا
به خشم ار بنگرد در کوه، بیزَد نارِ نمرودی(10)
به بحر ار بنگرد، از حِلم خیزد لالة حَمرا
خزان را کِسوتِ(:جامة) نوروز اگر خواهد به تن پوشد
دهد بر زَمهَریر(11) از خَلعَتِ اِستَبرَقِ(12) گرما
فشانَد لاله در باغ، آتَشَ ار بی¬حُکم او خیزد
چناری دست¬افشان یا که سَروی خوش¬خَرام از جا
کلاه رفعت از فرقِ بهاری زالِ دِی گیرد
ندارد گر به دستَ از برگ گُل ¬روخطِّ اِستِرضا(13)
بگریَد در چمن¬ها گُل، بنالد از اَلَم سُنبُل
اگر بی¬مهرِ آن مُولا، برآرد عندلیب آوا
برون از شاخ نیلوفر، بیارد بس دُر و گوهر
به عکس ار اقتضا خواهد، برویَد نرگس از دریا
شود چون ذرّه پُر، در لطف او، در عزّت و شوکت
کند کسب ضیا شمس از شجاع چهرة شَعرا
ز مِهر ار سایه اندازد، به فرقِ پشّة لاغر
بَرَد آن پشّه از شوکت، شکوهِ قدرت از عَنقا
روانْ آب از حَجَر آرد، شراره از شَجَر آرد
ز رخ گر پرده بردارد، رُباید هوش صد موسا
ز جامش خضرْ دل¬زنده، که دارد عمرِ پاینده
به یک ایمای فرخنده، کند اِحیای صد عیسا
لِسانش وحیِ ربّانی، بیانش حُکمِ یزدانی
همه اسرارِ سبحانی، در او پنهان از او پیدا
***************************
[گریز (در رثای آن امام):]

به درکِ ذاتِ پاکِ وی، عُقُولِ ماسَوا(14) حیران
کجا ممکن؟ کجا واجب؟ کجا ذرّه؟ کجا بَیْضا؟
چه محو و مستِ جانان بود، جا در گوشة زندان
نمود، از دهرِ دون و اهلِ او بنمود استعفا
ولی از کردة هارون دو چشمم گشت چون جیحون
ز بس ظلمی ز حد افزون، نمود از کین به آن مُولا
بُدی تا هفت سال، آن شاهِ دین محبوس در زندان
به گردن غُل، به پا زنجیر، از هارونِ بی¬پروا
به غربت کُشته شد در گوشة زندان زِ زهر کین
نه مادر بر سرش بودی، نه دختر تا کند غوغا
ندانم بر دلِ معصومه از مرگ پدر چون شد؟
چه¬سان بارِ مصیبت را کشید از فُرقتِ بابا؟
هنوزش بود اندر دل، غمِ بابش که از عُدوان(15)
به مُلکِ طوس[توس] شد کُشته، رضا از زهرِ تنْ فَرسا
گهی بر باب بود گریان، گهی بهرِ رضا نالان
چو بلبل روز و شب، در ناله بود از آن غمِ عُظما
به معصومه بنالم یا بنالم از غمِ زینب؟
که این در قُم [ز دنیا رفت(16)]، آن در شامِ غَم¬اَفزا
سخن کوتاه «فائز» که دلِ یاران ز غم خون شد
فتاده لرزه از شور و نوا در گنبدِ مینا.
(ادامه👇)
***************************
کانال علمی و فرهنگی لاله آباد
ارتباط با ادمین
@shkaro53
@Droz50
@imani53
https://t.me/eflalhabad