Forwarded From 🌿 مطالب ناب در منبر..
#فرحة_الزهراء_علیهاالسلام ۳۶
#مطاعن_دشمنان ۱۱۰
#مطاعن_عمر ۱۸

🔴🔴 گفتگوی مهم #امیرالمؤمنین_علیه_السلام و #عمر_بن_خطاب، هنگام مرگ قسمت 2⃣

عبدالله بن عمر گوید:
«ثم إن عليا قال لعبد الله بن عمر: ناشدتك بالله يا عبد الله بن عمر ما قال لك حين خرجت من عنده؟ قال: أما إذا ناشدتني الله وما قال لي بعدك فإنه قال: إن أصلع قريش يحملهم على المحجة البيضاء، وأقامهم على كتاب ربهم وسنة نبيهم»
✍ سپس علی علیه السلام به عبدالله گفت: ای فرزند عمر! تو را به خدا قسم می دهم پدرت بعد از خارج شدن من چه گفت؟ عبدالله گفت: به خدا قسم چیزی نگفت. فقط گفت: اگر مردم با علی (علیه السلام) بیعت کنند آنها را بر مسیر نورانی و اقامه کتاب خدا و سنت پیامبر رهنمون خواهد گشت. سپس فرمود: ای فرزند عمر تو چه پاسخی دادی ؟ گفت: من به او گفتم: پدرم! چه چیز مانع می شود که او را جانشین و خلیفه بعد از خود سازی؟ حضرت فرمود: پدرت چه پاسخ داد؟ گفت: چیزی گفت که نمی توانم بازگو نمایم. حضرت فرمود:
«فإن رسول الله صلى الله عليه وآله أخبرني به في حياته، ثم‌ أخبرني في ليلة وفاته، فأنشدتك الله يا بن عمر إن أنا أخبرتك به لتصدقني، قال: إذا سألت، قال: إنه قال لك حين قلت له: فما يمنعك أن تستخلفه؟ قال: يمنعني الصحيفة التي كتبناها بيننا والعهد في الكعبة، فسكت ابن عمر، فقال له علي: سألتك بحق رسول الله صلى الله عليه وآله لما سكت عني.»
✍ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) من را به آنچه که بین تو و پدرت رد و بدل شده با خبر ساخت. عبدالله گفت: پیامبر از چه چیز تو را با خبر ساخت؟ حضرت فرمود: ای فرزند ثانی! آیا اگر آن را برای تو بازگو کنم تصدیق می کنی؟ عبدالله گفت: یا تصدیق می کنم و یا سکوت اختیار می کنم. حضرت فرمود: پدرت بعد از آنکه من از نزد او خارج شدم در جواب تو که از او سوال کردی چه چیز مانع می شود که او را بعد از خود جانشین خود نسازی گفت: به خاطر آن صحیفه و پیمان نامه ای که آن را در بین خود (مربوط به نقشه قتل پیامبر (صلی الله علیه و اله) در شب عقبه) و در خانه کعبه در حجة الوداع نوشته و امضاء نموده ایم. پس از این فرموده حضرت، عبدالله سکوت کرد و گفت: از تو می خواهم که به حق رسو ل خدا (صلی الله علیه و اله) دست از سرم برداری. راوی حدیث می گوید: عبدالله را در آن مجلس دیدم در حالی که اشک در دیدگانش حلقه زده و گریه او را دچار تنگی نفس کرده بود. سپس پدرش بعد از ساعتی ناله ای زد و مرد.
📚مدینة المعاجز، ج۲، ص۹۷

#بر_دشمن_مرتضی_علی_لعنت
http://yon.ir/JV9Bv
Forwarded From 🌿 حیدریم حیدری
#فرحة_الزهراء_علیهاالسلام 44
#با_علما_و_فرزانگان 283

🔵⚪️ #شوخی_‌های_شیرین علما: علامه امینی (رحمه‌الله): اگر «دومی» را به دست شما بسپارند، چگونه مجازاتش مى‏كنيد⁉️

👈🏼👈🏼 استاد ابوالحسنی (منذر) می‌فرمود: جناب آیةالله #شیخ_جعفر_سبحانى روزی نقل می‌کردند:
#علامه_امينى، #صاحب_الغدير، روزى از دوستانش پرسيده بود: اگر دومی را ـ با آن همه ظلم و جنايتی كه (در حق حضرت زهرا علیهاالسلام و امیرالمومنین علیه‌السلام و...) كرده است ـ به دست شما بدهند كه مجازات كنيد، چه مجازاتى را برايش درنظر مى‏گيريد كه از حيث سختى و مشقت، درخورِ مظالم و جناياتِ او باشد.
🔹هر كدام از حضار چيزى گفتند، و علامه فرمود: نه، مظالم او از اينها بيشتر بوده و اين‌ها كيفر شايستۀ او نيست. بالاخره گفته بودند: خود شما بفرماييد. فرموده بود: يك اعلاميه‏اى مى‏نويسم و مى‏گويم برود از علماى نجف، امضا بگيرد. آن قدر او را سر خواهند گرداند، كه جان به سر بشود!

#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @heydariam_heydari110
Forwarded From 🌿 مطالب ناب در منبر..
#فرحة_الزهراء_علیهاالسلام ۳۵
#مطاعن_دشمنان ۱۰۹
#مطاعن_عمر ۱۷

🔴🔴 گفتگوی مهم #امیرالمؤمنین_علیه_السلام و #عمر_بن_خطاب، هنگام مرگ قسمت 1⃣

👤 عبدالله بن عمر گوید: هنگامی که مرگ پدرم نزدیک شد، مرا صدا زد که پسرم، علی بن أبیطالب را نزدم حاضر کن. به او گفتم تو را با او چکار؟ حال آنکه برای بعد از خود شورا تشکیل داده ای و او را هم یکی از آنها قرار داده ای؟ «قال: يا بني، سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: إن في النار تابوتا يحشر فيه اثنا عشر رجلا من أصحابي، ثم التفت إلى أبي بكر، وقال: احذر أن تكون أولهم، ثم التفت إلى معاذ بن جبل وقال: إياك يا معاذ أن تكون الثاني، ثم التفت إلي ثم قال: يا عمر إياك أن تكون الثالث، وقد أغمي عليه فأفاق. ثم قال: علي بابني، و رأيت التابوت وليس فيه إلا أبو بكر ومعاذ بن جبل وأنا الثالث لا أشك فيه.» ✍ پدرم گفت: فرزندم! از رسول (خدا صلی الله علیه و آله) شنیدم که می گفت: در آتش دوزخ تابوتی است که در آن ۱۲ نفر از اصحاب من در آن خواهند بود و آنگاه رو به اولی کرد و گفت: از آن بترس که اولین آنها باشی! سپس رو به معاذ بن جبل کرد و فرمود: بپرهیز از آنکه دومین آنان باشی! سپس رو به من کرد و فرمود: بترس از آنکه سومین آنها باشی! لحظاتی قبل از هوش رفتم و در همان حال تابوتی را مشاهده کردم که در آن اولی و معاذ بن جبل بودند و من هم سومین آنها بودم.📝 «قال عبد لله بن عمر: فمضيت إلى علي بن أبي طالب وقلت: يا بن عم رسول الله إن أبي يدعوك لأمر قد أحزنه، فقام علي عليه السلام معه، فلما دخل عليه قال له: يا بن عم رسول الله ألا تعفو عني وتحللني عنك، وعن زوجتك فاطمة، واسلم إليك الخلافة؟ فقال له علي: نعم غير أنك تجمع المهاجرين والأنصار، واعط الحق الذي خرجت عليه من ملكه، وما كان بينك وبين صاحبك من معاهدتنا، وأقر لنا بحقنا، وأعفو عنك، وأحللك، وأضمن لك عن ابنة عمي فاطمة. قال عبد الله: فلما سمع ذلك أبي حول وجهه إلى الحائط، وقال: النار يا أمير المؤمنين ولا العار» ✍ عبدالله بن عمر گوید: به سراغ علی بن ابیطالب (علیه السلام) رفته و گفتم: ای پسر عموی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پدرم تو را برای امری که او را نگران ساخته فراخوانده. پس او به همراه من آمد و چون بر بالین پدرم حاضر شد پدرم به او گفت: ای پسر عموی رسول خدا! آیا قصد نداری مرا عفو نموده و از سوی خود و از جانب همسرت فاطمه سلام الله علیها مرا حلال نمایی؟ و من نیز در عوض خلافت را به تو تسلیم نمایم؟ علی علیه السلام به او گفت: آری! اما به شرط اینکه مهاجر و انصار را جمع نمایی و حقی که از من غصب کردی را به صاحبش برگردانی و آنچه را که بین تو و بین دوستت (اولی) از عهدی که بین ما بود را بیان کنی و به حق ما اعتراف نمایی! در آن صورت تو را حلال کرده و نیز از جانب دختر عمویم فاطمه سلام الله علیها ضامن حلالیت وی می شوم. 👈 عبدالله می گوید: پدرم چون این سخن را شنید رویش را به دیوار کرد و گفت: ای امیرالمومنین! نار و آتش را بر ننگ و عار ترجیح می دهم❗️از این رو علی (علیه السلام) هم برخاست و از نزد پدرم خارج شد. عبدالله به پدرش گفت: پدر! او به انصاف با تو برخورد کرد. او به فرزندش گفت: «يا بني إنه أراد أن ينشر أبابكر من قبره، ويضرم
له ولابيك النار، وتصبح قريش موالين لعلي بن أبي طالب، والله لا كان ذلك أبدا» فرزندم او می خواهد اولی را از قبر بیرون کشیده و او را و پدرت را به آتش کشد و قریش را از دوستداران و پیروان علی بن ابیطالب قرار دهد. نه، به خدا قسم این شدنی نیست.
📚مدینة المعاجز، ج۲، ص۹۵

💢 ادامه در پست بعد