Forwarded From 🌿 حیدریم حیدری
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل 03
#با_مسلم_علیه‌السلام 04
#ماه_ذیحجه 13
#روز_عرفه 09

سیدی کن نظر این بی‌سر و سامانی من
گریه‌دار است ز بس شام پریشانی من

آخر از عشق تو کارم به سر دار کشید
به تماشا بنشین لیله‌ی قربانی من

کوچه‌گردی کنم و ناله زنم کوفه میا
چه کنم؟ دیر شده وقت پشیمانی من

بسته شد راهم و پیغام سپردم به نسیم
تا رساند به تو این ناله‌ی طوفانی من

تا سر پای خود هستی به مدینه برگرد
بشنو این توصیه از غربت پنهانی من

پیکرم را سر بازار به خیرات برند
در همه شهر ببین سفره‌ی مهمانی من

با وجودی که شدم پیش‌نماز مسجد
نشد اثبات در این شهر مسلمانی من

دوره کردند مرا سنگ زدند هو کردند
تازه آغاز شده غربت پنهانی من

تا که کوبید عصایش به لب و دندانم
کرد تغییر دگر لهجه‌ی قرآنی من

گو به عباس اگر بسته نمی‌شد دستم
می‌نوشتم نگران سر زینب هستم

🔸شاعر: #قاسم_نعمتی
Forwarded From 🌿 حیدریم حیدری
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل 03
#با_مسلم_علیه‌السلام 04
#ماه_ذیحجه 13
#روز_عرفه 09

سیدی کن نظر این بی‌سر و سامانی من
گریه‌دار است ز بس شام پریشانی من

آخر از عشق تو کارم به سر دار کشید
به تماشا بنشین لیله‌ی قربانی من

کوچه‌گردی کنم و ناله زنم کوفه میا
چه کنم؟ دیر شده وقت پشیمانی من

بسته شد راهم و پیغام سپردم به نسیم
تا رساند به تو این ناله‌ی طوفانی من

تا سر پای خود هستی به مدینه برگرد
بشنو این توصیه از غربت پنهانی من

پیکرم را سر بازار به خیرات برند
در همه شهر ببین سفره‌ی مهمانی من

با وجودی که شدم پیش‌نماز مسجد
نشد اثبات در این شهر مسلمانی من

دوره کردند مرا سنگ زدند هو کردند
تازه آغاز شده غربت پنهانی من

تا که کوبید عصایش به لب و دندانم
کرد تغییر دگر لهجه‌ی قرآنی من

گو به عباس اگر بسته نمی‌شد دستم
می‌نوشتم نگران سر زینب هستم

🔸شاعر: #قاسم_نعمتی
Forwarded From 🌿 حیدریم حیدری
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل 03
#با_مسلم_علیه‌السلام 04
#ماه_ذیحجه 13
#روز_عرفه 09

سیدی کن نظر این بی‌سر و سامانی من
گریه‌دار است ز بس شام پریشانی من

آخر از عشق تو کارم به سر دار کشید
به تماشا بنشین لیله‌ی قربانی من

کوچه‌گردی کنم و ناله زنم کوفه میا
چه کنم؟ دیر شده وقت پشیمانی من

بسته شد راهم و پیغام سپردم به نسیم
تا رساند به تو این ناله‌ی طوفانی من

تا سر پای خود هستی به مدینه برگرد
بشنو این توصیه از غربت پنهانی من

پیکرم را سر بازار به خیرات برند
در همه شهر ببین سفره‌ی مهمانی من

با وجودی که شدم پیش‌نماز مسجد
نشد اثبات در این شهر مسلمانی من

دوره کردند مرا سنگ زدند هو کردند
تازه آغاز شده غربت پنهانی من

تا که کوبید عصایش به لب و دندانم
کرد تغییر دگر لهجه‌ی قرآنی من

گو به عباس اگر بسته نمی‌شد دستم
می‌نوشتم نگران سر زینب هستم

🔸شاعر: #قاسم_نعمتی