#با_علی_علیه_السلام ۱۸۴
#ماه_رجب ۱۴
🔵⚪️
#حضرت_مریم سلام الله علیها به خدمت
#فاطمه_بنت_اسد صلوات الله علیها آمد..
👈🏼👈🏼 حضرت ابوطالب صلوات الله علیه نقل می کنند:
چون يك سوم شب گذشت درد زايمان فاطمه دختر اسد (صلوات الله علیها) را گرفت؛ به او گفتم: اى سرور زنان! تو را چه مى شود؟
گفت: در خود احساس گرمى و اضطراب مى کنم. من آن نامى را كه در آن نجات است خواندم و او آرام گرفت.
به او گفتم: اجازه بده برخيزم و چند تن از بانوانى را كه دوستان تو هستند بياورم تا امشب تو را يارى دهند.
گفت: هر گونه مى خواهى عمل كن.
همين كه براى اين كار برخاستم ناگاه سروشى از گوشه خانه بانگ برداشت كه اى ابو طالب از اين كار خوددارى كن كه نبايد بر بدن ولى خدا دست ناپاكى بخورد و ناگاه ديدم چهار زن پيش فاطمه (صلوات الله علیها) آمدند كه بر آنان جامه ای به شكل و رنگ ابريشم سپيد بود و بوى دل انگيزى از ايشان استشمام مىشد كه همچون بوى مشك تازه ای بود؛ آنان به فاطمه (صلوات الله علیها) گفتند اى بانويى كه از اولياى خدا هستی
السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا وَلِيَّةَ اللَّهِ
سلام بر تو باد و فاطمه بنت اسد (صلوات الله علیها) به آنان پاسخ داد.
آنان پيش فاطمه (صلوات الله علیها) نشستند و با آنان طشتى سيمين بود
آنان با فاطمه (صلوات الله علیها) انس و محبت كردند تا آنكه اميرالمؤمنين (صلوات الله علیه) متولد شدند و چون متولد شدند خود را به او رسانیدم.
ناگاه ديدم كه چون خورشيد تابان به حال سجده پيشانى بر خاك نهاده و مى گويد: گواهى مى دهم كه پروردگارى جز خداى نيست و گواهى مى دهم كه محمد (صلی الله علیه و آله) رسول خداست و گواهى مى دهم كه على (صلوات الله علیه) وصى خداست.
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ.
📝 خداوند به محمد (صلی الله علیه و آله) پيامبرى را ختم فرموده و به من وصايت پيامبران را و من امير مؤمنانم.
در اين هنگام يكى از آن چهار زن كودك را از زمين برداشت و در دامن خود نهاد و چون على (صلوات الله علیه) به چهره آن زن نگريست با زبان گويا و روان گفت
مادر جان سلام بر تو و آن بانو پاسخ داد كه سلام بر تو اى پسركم.
على (صلوات الله علیه) گفت: پدرم در چه حال است؟
گفت: در نعمتهاى خداوند و جوار او بهره مند است. حضرت ابوطالب (صلوات الله علیه) گوید من چون اين سخن را شنيدم خويشتن دارى نتوانستم و گفتم: پسر جانم مگر من پدرت نيستم؟
گفت: چرا، ولى مگر من و تو هر دو از پشت آدم نيستيم؟ و اين مادرم حوا است.
من چون اين سخن را شنيدم، رداى خودم را بر سرم بستم و خود را از شرم و آزرم گوشه خانه به زمين انداختم.
آنگاه بانوى ديگرى نزديك شد كه طشت (عود دان و جعبه عطر) سيمين همراه او بود؛ او على (صلوات الله علیه) را در آغوش گرفت و چون على (صلوات الله علیه) به چهره آن زن نگريست، فرمودند: خواهرم سلام بر تو، و او پاسخ داد: برادرم بر تو سلام.
على (صلوات الله علیه) پرسيد: عمويم چگونه است؟
گفت: خوب است و به تو سلام مى رساند. من گفتم: پسرم يعنى كدام خواهر و كدام عمويت؟
گفت: اين مريم دختر عمران است و منظورم از عمو عيسى (علی نبینا و آله و علیه السلام) است؛ آن زن، على (صلوات الله علیه) را از آن عطردان معطر كرد و بر او بوى خوش زد و يكى ديگر از آن بانوان او را گرفت و در پارچه ای كه همراه داشت پيچيد.
ابو طالب (صلوات الله علیه مى گويد: با خود گفتم اگر كودك را قبلا مى شستيم بهتر بود و اعراب معمولا كودكان خود را مى شستند و پاك مى كردند. همان بانو گفت: اى ابو طالب! همانا كه او كودكى پاك و پاكيزه است و در دنيا سوزش آهن بر او نمى رسد مگر به دست مردى كه خداى و رسولش و فرشتگانش و آسمانها و زمين و كوهها و درياها او را دشمن مى دارند و دوزخ مشتاق اوست
من پرسيدم: اين مرد كيست؟
همگان گفتند: ابن ملجم مرادى علیه اللعنة والعذاب است كه خدايش نفرين كند و او سى سال پس از رحلت محمد (صلی الله علیه و آله) على (صلوات الله علیه) را در كوفه به شهادت می رساند؛ آنگاه آن بانوان از نظرم پنهان شدند. با خود گفتم اى كاش دو بانوى ديگر را مى شناختم و خداوند در اين باره به على (صلوات الله علیه) الهام کرد و او فرمود: پدر جان! بانوى نخست
#حوا بود و آن بانو كه مرا در آغوش گرفت
#مريم دختر عمران بود كه ناموس خويش را حفظ فرموده است و آن كس كه مرا در جامه پيچيد
#آسيه دختر مزاحم بود و آن كس كه عطردان در دست داشت
#مادر موسى بن عمران بود.
📚الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص۵۷
📚بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج۳۵، ص۱۳
📚روضة الواعظين وبصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج۱، ص۷۹