🔹هیچوقت برای نماز جماعت دیر نمیآمد. نگرانش شدند و رفتند دنبالش. دیدند بچهای را سوار کولش کرده و برایش نقشِ شتر را بازی میکند.
گفتند: «از شما بعید است، نماز دیر شد.»
رو به بچّه کرد و گفت: «شترت را با چند گردو عوض میکنی؟» بچّه چیزی گفت.
گفت: «بروید گردو بیاورید و مرا بخرید.» کودک میخندید، پیامبر هم.
📚 آخرین آفتاب، ص ۷۳.
⭕️ @hamidhossaini
📅
#سهشنبه #روز۱۳ #مهر #سال۱۴۰۰