#غزل
#عاشورایی
این شعر در این وهله رسیده به مرادش
عیسای خراسان و من و لطفِ زیادش
از درسِ الفبا بلدم نام رضا را
احسنت به این فکر و به این سطح سوادش
نقل است شَهِ توس در آن لحظه ی آخر،
جان داده و خوابیده به آغوشِ جوادش
در کرب و بلا صحنه ی این روضه به عکس است
آن جا که حسین رفت به میدان جهادش،
دید اکبر او تکّه شده از دَمِ شمشیر،
آن لحظه حسین آه بر آمد ز نهادش
پیچید علی اکبر خود بین عبایی
آن پارچه شد ارثیه ی زینُ العِبادش
طاقت که نیاورد دَمِ هاشمیان گرم،
نزدیکیِ آن خیمه رسیدند به دادش
در توس، رضا رفت به دوشِ همه مردم
احسنت به ایران و به این مردم رادش
در کرب و بلا شاه به زیر سُمِ اسبان،
لعنت به همان ظالم و این پیشنهادش
آبی که طلب کرد حسین لحظه ی آخر،
مهریه ی زهراست ولی شمر ندادش...
#مهران_قربانی
#عاشورایی
این شعر در این وهله رسیده به مرادش
عیسای خراسان و من و لطفِ زیادش
از درسِ الفبا بلدم نام رضا را
احسنت به این فکر و به این سطح سوادش
نقل است شَهِ توس در آن لحظه ی آخر،
جان داده و خوابیده به آغوشِ جوادش
در کرب و بلا صحنه ی این روضه به عکس است
آن جا که حسین رفت به میدان جهادش،
دید اکبر او تکّه شده از دَمِ شمشیر،
آن لحظه حسین آه بر آمد ز نهادش
پیچید علی اکبر خود بین عبایی
آن پارچه شد ارثیه ی زینُ العِبادش
طاقت که نیاورد دَمِ هاشمیان گرم،
نزدیکیِ آن خیمه رسیدند به دادش
در توس، رضا رفت به دوشِ همه مردم
احسنت به ایران و به این مردم رادش
در کرب و بلا شاه به زیر سُمِ اسبان،
لعنت به همان ظالم و این پیشنهادش
آبی که طلب کرد حسین لحظه ی آخر،
مهریه ی زهراست ولی شمر ندادش...
#مهران_قربانی