Forwarded From fatemeh najafi
#معرفی_کتاب

«رستخیز»

یادداشت پشت جلد:
این کتاب روایت کرامت‌ها، شفا و معجزه‌های بزرگ نیست. شرح زنده شدن ذره‌ای از درون انسان در فراخوان هرسالهٔ محرم است. رستخیز ماجرای جستجوگرانی‌ست که میان دیوارپوش‌های سیاه پرچم‌های سرخ و کتیبه‌های سفید به خرده‌ای اندیشه، اندکی شهود یا تغییری کوچک رسیده‌اند.
بیست‌و‌چهار‌ نفر از اتفاق‌هایی نوشته‌اند که نسبت آن‌ها را با رخداد سال ۶۱ هجری تغییر داده. بیست‌و‌چهار نفر از اتفاق‌هایی نوشته‌اند که در دل این سنت و عزا و در همین کوچه‌ها و تکیه‌ها شکل گرفته و دریافت و برداشت تازه با خودش آورده.
کتاب «رستخیز» کتاب دوم از مجموعهٔ «کآشوب» روایت رستخیز هرساله است که هنوز هم رستگاری‌های کوچک و بزرگ می‌آفریند و ما را نو می‌کند.

#رستخیز
#نشر_اطراف
Forwarded From نشر اطراف
◾️بخشی از روایت «واحد شمیرانی» مهدی شادمانی

هر سال محرم برای من از شب علی‌اکبر(ع) شروع می‌شود. شب هشتم. شب علی‌اکبر(ع) جان می‌دهد برای شروع. شب هشتم همان شبی است که چشم‌هام را می‌بندم و با گوش‌هام می‌بینم. این روضه گیرم می‌اندازد. روضه‌ی پسر در کنار پدر. جانت را می‌گیرد و جانت می‌دهد. تکان‌دهنده است و به نظرم محرم را باید تکان‌دهنده شروع کرد.

شب هشتم محرم افسر اسم من را در لوح نگهبانی نوشت و کوتاه هم نیامد. شهرستانی‌های یگان رفته بودند مرخصی و به من فقط شب عاشورا و تاسوعا را می‌توانست مرخصی بدهد. بعدازظهر فهمیدم که امشب را باید در یگان بمانم. کنار پادگان حشمتیه، نزدیک سیدخندان. حتی فکرش هم اذیتم نکرد. یعنی از همان اولی که گفتند اسمت در لوح نگهبانی است، باور نکردم که شب هشتم محرم می‌شود آدم در پادگان باشد. راهش را نمی‌دانستم اما مثل روز برایم روشن بود که امشب وقتی در تکیه‌ی دزاشیب می‌خوانند «اکبر رود ای اهل حرم جانب میدان» من آن وسط ایستاده‌ام، سینه می‌زنم و اشک می‌ریزم. شاید به خاطر این اطمینان داشتم که دو ماه آخر روزهای آموزشی سربازی‌ام خیلی با خدا گذشته بود. هنوز هم باوردارم اگر کسی خودش را به گوشه‌ای از مجلس عزا می‌رساند دعوتنامه‌ دارد. اصلاً تو بگو گبر ِگبر، بگو لادین، اگر آمد دعوتنامه دارد.

پاس اول به من رسیده بود. یعنی باید تا ساعت یازده پادگان می‌ماندم. پستم که تمام شد، افسر گشت هم از پادگان بیرون زد. جرئتم را جمع کردم، رفتم سراغ دژبان جلوی در که با هم دوست بودیم. التماسش کردم. دژبان توضیح واضحات داد. «تو برای الان برگه نداری، من هم مهر خروج برات نمی‌زنم. فردای عاشورا بدون مهر خروج راهت نمی‌دن پادگان. به مشکل می‌خوریا.» هول داشت ولی دیدم باید بروم. در را که نمی‌شد باز کرد، خودم را از پنجره‌ی دژبانی پرت کردم بیرون و راس ساعت دوازده زیر پرچم تکیه، نوحه حفظ می‌کردم و سینه می‌زدم.

📚مشخصات کتاب
🔸کآشوب
🔸دبیر مجموعه: نفیسه مرشدزاده
🔸٢۰٨صفحه
🔸۱۵۵۰۰تومان

#نشر_اطراف
#کآشوب
#کتاب_های_منتشر_شده

@atrafpublication
Forwarded From fatemeh najafi
#معرفی_کتاب

«رهیده»

یادداشت پشت جلد:
آن رهیده که جان به فدایش، بر اسب می‌خواند «پستی از من دور باد» و پابندها هرگز مثل آن ظهر، حقیر نبودند. رهایی‌اش در خلوتگاه نبود. میانۀ میدان رخ می‌داد. گریز و گوشه‌نشینی و سکوت و گم‌شدنی درکارش نبود. در قلب هیاهو و هلهله‌های سبعانه، درست در آن میان، بی‌تردید و رها بود.
رهیده روایت جستجوگران جوتن و مرددی است که تلاش می‌کنند گوشۀ خودشان را با اتفاق عاشورا پیدا کنند: سرگردان و لرزان، دنبال ذره‌ای یقین. شاید آن رهیدۀ بی‌تردید که سبکبار می‌خواند « من حسین‌ابن‌علی‌ام و قسم خوردم از شما نترسم» این روزها بیش از هر دورهۀ تاریخی دیگری حسرت‌برانگیز است. در روزگاری که خیال‌های رهایی یکی پس از دیگری پوج می‌شوند و بستگی‌های تازه و بنهای نو می‌آورند.
«رهیده» کتاب چهارم از مجموعۀ «کآشوب» است که نشر اطراف در آستانۀ محرم هرسال منتشر می‌کند. کتاب‌های کآشوب، رستخیز وئ زان‌تشنگان سه جلد دیگر از این مجموعه هستند.

#رهیده
#نشر_اطراف
Forwarded From نشر اطراف
▪️به مناسبت هجدم اسفند سالروز درگذشت ایرج افشار نامه‌ای از او خطاب به منوچهر ستوده را بخوانید.

بدان و باور کن که بوی شنِ کویر و پشکلِ شتر و لطف سخن وامانده‌ترین دهاتی‌ها و کویری‌های خودمان را از هزار فرسنگ راه حس کردم. نمی‌دانم خداوند خمیره‌ی مرا با چه سرشته است که این فرنگ به این خوبی و قشنگی و بخصوص این سویس به این طنّازی و دل‌آرائی و آراستگی و آسایش و فراوانی و خوبی و دلگشایی و پرهنری‌اش به دل من نمی‌چسبد. هر چه در عمق خیال و اندیشه‌ی خود بیشتر فرو می‌روم بیشتر احساس می‌کنم که هواخواه آن دوستم. هرچه بیشتر سخن و روحیه‌ی این ... فرنگی را فهم می‌کنم بیشتر به عمو حسینعلی و حاجی‌بابا و صادق ملارجب و مش شعبان و گل‌بابا (که در راه دیلمان کلاه سرمان گذاشت) اعتقاد و اخلاص پیدا می‌کنم.

🔹این نامه در سال ۱۳۳۶ (زمانی که ۳۲ سال داشت) از سوئیس ارسال شده است.

#نشر_اطراف
#روایت_زندگی
#ایرج_افشار
@atrafpublication
Forwarded From fatemeh najafi
#معرفی_کتاب

«زان‌تشنگان»

یادداشت پشت جلد:
این کتاب ماجرای سرایت دلبستگی است. قصهٔ دست‌به‌دست شدن سرسپردگی ابدی. بیست‌و‌چهار نفر در این کتاب زندگی‌شان را جست‌و‌جو کرده‌اند تا آستانه‌ای را بیابند که بعد از آن برای همیشه به شور محرم پیوند خورده‌اند. بیست‌و‌چهار نفر در جست‌وجوی خاطره‌هایشان به غریبه یا خویشاوندی رسیده‌اند که سالی و ماهی و روزی این عشق را به راوی انتقال داده است.
زان‌تشنگان کتاب سوم از مجموعهٔ کآشوب است که نشر اطراف در آستانهٔ محرم هر سال منتشر می‌کند. کتاب‌های کآشوب و رستخیز دو جلد دیگر این مجموعه هستند.

#زان_تشنگان
#نشر_اطراف