Forwarded From سفرنامه
بخشی از کتاب پنجره های تشنه
روزنوشت های انتقال ضریح جدید امام حسین علیه السلام از قم به کربلا
با صدای محمد جوادفر، قسمت دوم

#پنجره_های_تشنه
#مهدی_قزلی
@safarvaname
Forwarded From سفرنامه
بخشی از کتاب پنجره های تشنه
روزنوشت های انتقال ضریح جدید امام حسین علیه السلام از قم به کربلا
با صدای محمد جوادفر، قسمت اول

#پنجره_های_تشنه
#مهدی_قزلی
@safarvaname
Forwarded From سفرنامه
«پنجره‌های تشنه»، حاصل روایتگری «مهدی قزلی» است از همین اتفاقی که شاید هر صد سال یک بار رخ می‌دهد. کتابی با «ادبیات ساده و بی‌غل و غش»، درست مانند تمام شخصیت‌ها و کارکترهایی که در صفحه صفحه‌ی کتاب می‌آیند و خود را به «ضریح حسین علیه‌السلام» می‌رسانند و تبرک می‌جویند و می‌روند.
نثر کتاب اگر چه ساده است، اما ابعاد جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه‌ی آن ساده نیست. نویسنده به‌طور غیرمستقیم، سیمای واقعی «مردم ایران» را «آن‌چنان که هست» به نثر کشیده است.
#پنجره_های_تشنه
#مهدی_قزلی
#سفرنامه_عتبات
@safarvaname
https://www.instagram.com/safarname.insta?r=nametag
http://www.safarvaname.ir
Forwarded From fatemeh najafi
#معرفی_کتاب

«پنجره‌های تشنه»
روزنوشت‌های انتقال ضریح امام حسین علیه‌السلام از قم به کربلا

برشی از کتاب:
رسیدیم به روستای نهرمیان. مردم یاحسین‌گویان می‌دویدند سمت ضریح، انگار که بخواهند تریلی را فتح کنند. چند دقیقه ایستادیم و موقعی که تریلی داشت حرکت می‌کرد، به مردم می‌گفتیم لبۀ حفاظ را ول کنند که یک وقت زمین نخورند. پسر جوانی سماجت می‌کرد. گفتم: پسرجان ول کن الان زمین می‌خوری. پسر که فهمید دیر یا زود باید تریلی را رها کند به من گفت: ببین من فرشادم، من را به اسم دعا کن کربلا. بعد تریلی را ول کرد. داشتیم دور می‌شدیم که داد زد: فرشاد...یادت نره. همان‌جا نشست به گریه و کف دستش را کوبید زمین. دور می‌شدیم و فرشاد نشسته بود کنار جاده. من هم نشستم پشت تریلی به گریه. حاضر بودم همه‌چیزم را بدهم جایم را با فرشاد عوض کنم.

#پنجره_های_تشنه
#مهدی_قزلی
#انتشارات_سوره_مهر