#دست_نوشته_های_اقتصادی_و_فلسفی#کارل_مارکس@litera9
مبارزه آشتی ناپذیر میان سرمایه دار و کارگر مزد را تعیین می کند. در این مبارزه پیروزی ناگزیر از آن سرمایه دار است. سرمایه دار بدون کارگر بیشتر می تواند زندگی کند تا کارگر بدون سرمایه دار. اتحاد میان سرمایه داران امری است متداول و کارآمد در حالی که اتحاد کارگران ممنوع است و عواقب دردناکی برای آنان دارد. افزون بر آن، مالك زمین و سرمایه دار می تواند درآمد خویش را از قبل ثمرات صنعت افزایش دهند، در حالی که کارگر نه اجاره بهایی دریافت می کند و نه بهره ای از سرمایه می گیرد تا کمکی به درآمدش در صنعت باشد. از این رو رقابت میان کارگران شدت می گیرد و در نتیجه فقط برای کارگران است که تفکیک میان سرمایه، مالکیت ارضی و کار، تفکیکی اجتناب ناپذیر، اساسی و زیان بار است. نیازی نیست که سرمایه و مالکیت ارضی مانند کار کارگران در این تجريد ثابت بمانند.
بنابراین، تفکیک سرمایه، اجاره بهای زمین و کار از یکدیگر برای کارگران امری فاجعه آمیز است.
پایین ترین و ضروری ترین سطح دستمزد آن است که معاش کارگر را برای دوره ای که کار می کند، تأمین نماید. این سطح تا آن اندازه است که برای نگه داری یک خانواده و بقای نسل کارگران ضروری می نماید. بنا به نظر آدام اسمیت، مزد معمولی پایین ترین مزدی است که با زندگی انسانی عادی یعنی حیات حیوانی منطبق باشد.
تقاضا برای (کار) انسان، همانند هر کالای دیگر، ضرورت تولید آدمی را تنظیم می کند. هرگاه عرضه بیش از تقاضا می شود، بخشی از کارگران به ورطه گدایی یا بینوایی می غلتند. از این رو بقای کارگر تابع همان شرایطی است که بقای هر کالای دیگر. کارگر تبدیل به کالا می شود و باید بخت و اقبال یارش باشد تا خریداری بیابد. تقاضا برای کار کارگر که زندگیش در گرو آن است، به هوس ثروتمندان و سرمایه داران بستگی دارد. اگر کمیت عرضه از تقاضا فزونی گیرد، آنگاه یکی از اجزای قیمت کالا یعنی سود، اجاره بهای زمین و دستمزد، پایین تر از میزان آن پرداخت می شود ؛ بنابراین یک بخش از این عوامل از کارکرد فوق کنار گذاشته می شود و قیمت بازار به سمت قیمت طبیعی که نقطه مرکزی است، گرایش می یابد اما جایی که تقسیم کار چشمگیر باشد، ۱)کارگر به دشواری می تواند کار خویش را در مجراهای دیگری به جریان اندازد و ۲) کارگر به خاطر رابطه زیردستانه ای که با سرمایه دار دارد، نخستین کسی است که از این وضعیت رنج می برد.