@literature9
دیدگاه #شوپنهاور در بارهی مرگ
شرحی بررسی نقل قول اروین یالوم از کتاب درمان شوپنهاور
● تفاوت عمده میان گاو و بشر اینست که گاو میداند چطور زندگی کند. چطور بدون بیم و هراس٬بدون حمل بار سنگین گذشته و ناآگاه از وحشتهای آینده در لحظه حال با سعادت زندگی کند.
اما متاسفانه ما انسانها درگیر و گرفتار گذشته و آینده هستیم که فقط میتوانیم در لحظه حال اندکی پرسه بزنیم. (درمان شوپنهاور، اروین یالوم)
باید اشاره کنم که یالوم اینها را از خودش نگفته است بلکه گفته شوپنهاور را به صورت دیالوگ در آورده و به صورت ژانر رمان نگاشته است.
● مرگ هدف و غایت زندگی است از نظر شوپنهاور زیستن توامان است با درد و رنج کشیدن. پیروزی مرگ حتمی است اما مرگ لذتبخش است. مرگ برای شوپنهاور یکی از لوازم بنیادین متافیزیک نمود و اراده است. از نظر شوپنهاور مرگ و زندگی هر دو غیر واقعی هستند. امید به زندگی همانا گیر افتادن در سطحیترین لایه جهان همچون بازنمود است. شوپنهاور مانند کانت تمایزی بین شی فینفسه و پدیدار (فنومن) قائل است . پیشتر از اینها راجع به شیءِ فینفسه و فنومن زیاد نوشتم میتوانید نوشتههای قبلی من را مطالعه کنید. پدیدار چیزیها هستند که بر ما آشکار هستند یعنی جهان روزمره و چیز های که ما را گول می زنند فنومن چیزی نیست جز سراب و حجاب مایا.
مرگ تنها ما را از این بیهودگی و اسارت فنومن نجات میدهد. زندگی پاندولی است مملو از بیهودگی و کسالت. همواره مرگ ما به تعویق میافتد هستی ما همواره به سمت مرگ حرکت میکند در دقیقه و هر ساعت و هر روز به مرگ نزدیکتر میشویم. "حیوان بدون هرگونه شناخت واقعی از مرگ زندگی میکند ;
از این رو حیوان منفرد بیواسطه از فناپذیری و جاودانگی مطلق نوع لذت میبرد، چون از خودش تنها از خودش تنها به عنوان چیزی بیپایان آگاه میشود. "(آرتور شوپنهاور، جهان همچون اراده و تصور ، 1396).
حیوانات تنها بعد از مرگ مردن را درک میکنند اما انسان همواره به مرگ فکر میکند و به این دلیل است که انسان به سمت فلسفه و دین میرود. از نظر شوپنهاور ما دو مدل کرم شبتاب داریم یکی فلسفه و دیگری هم فلسفه. فلسفه افیون خواص است و دین افیون تودها. به قول سقراط "فلسفه رقص مرگ است" برای همین فلسفه سقراطی _ افلاطونی را آیین مرگ میدانند. پیروان هادس خدای دنیا زیرین. تنها کاربرد فلسفه از نظر شوپنهاور تاملاتی در باب مرگ است اگر عقلانیت را دست آورد فلسفی بدانیم خیلی از رفتارهای آدمیان از روی شهوت و غریزه است تا عقلانیت. همواره مرگ برای انسان ترسناک همانگونه هادس برای یونانیان ترسناک بوده است: سیزیف خواست از مرگ فرار کند به عذابی سخت محکوم شد زیرا ما از مرگ نمیتوانیم فرار کنیم. "ما از مرگ میترسیم و از آنجا که طبیعت دروغ نمیگوید و هراس مرگ ندای طبیعت است، باید دلیل دیگری برای ترس ما وجود داشته باشد.
#کریستوفر_جانوی
راهنمای شوپنهاور
دیدگاه #شوپنهاور در بارهی مرگ
شرحی بررسی نقل قول اروین یالوم از کتاب درمان شوپنهاور
● تفاوت عمده میان گاو و بشر اینست که گاو میداند چطور زندگی کند. چطور بدون بیم و هراس٬بدون حمل بار سنگین گذشته و ناآگاه از وحشتهای آینده در لحظه حال با سعادت زندگی کند.
اما متاسفانه ما انسانها درگیر و گرفتار گذشته و آینده هستیم که فقط میتوانیم در لحظه حال اندکی پرسه بزنیم. (درمان شوپنهاور، اروین یالوم)
باید اشاره کنم که یالوم اینها را از خودش نگفته است بلکه گفته شوپنهاور را به صورت دیالوگ در آورده و به صورت ژانر رمان نگاشته است.
● مرگ هدف و غایت زندگی است از نظر شوپنهاور زیستن توامان است با درد و رنج کشیدن. پیروزی مرگ حتمی است اما مرگ لذتبخش است. مرگ برای شوپنهاور یکی از لوازم بنیادین متافیزیک نمود و اراده است. از نظر شوپنهاور مرگ و زندگی هر دو غیر واقعی هستند. امید به زندگی همانا گیر افتادن در سطحیترین لایه جهان همچون بازنمود است. شوپنهاور مانند کانت تمایزی بین شی فینفسه و پدیدار (فنومن) قائل است . پیشتر از اینها راجع به شیءِ فینفسه و فنومن زیاد نوشتم میتوانید نوشتههای قبلی من را مطالعه کنید. پدیدار چیزیها هستند که بر ما آشکار هستند یعنی جهان روزمره و چیز های که ما را گول می زنند فنومن چیزی نیست جز سراب و حجاب مایا.
مرگ تنها ما را از این بیهودگی و اسارت فنومن نجات میدهد. زندگی پاندولی است مملو از بیهودگی و کسالت. همواره مرگ ما به تعویق میافتد هستی ما همواره به سمت مرگ حرکت میکند در دقیقه و هر ساعت و هر روز به مرگ نزدیکتر میشویم. "حیوان بدون هرگونه شناخت واقعی از مرگ زندگی میکند ;
از این رو حیوان منفرد بیواسطه از فناپذیری و جاودانگی مطلق نوع لذت میبرد، چون از خودش تنها از خودش تنها به عنوان چیزی بیپایان آگاه میشود. "(آرتور شوپنهاور، جهان همچون اراده و تصور ، 1396).
حیوانات تنها بعد از مرگ مردن را درک میکنند اما انسان همواره به مرگ فکر میکند و به این دلیل است که انسان به سمت فلسفه و دین میرود. از نظر شوپنهاور ما دو مدل کرم شبتاب داریم یکی فلسفه و دیگری هم فلسفه. فلسفه افیون خواص است و دین افیون تودها. به قول سقراط "فلسفه رقص مرگ است" برای همین فلسفه سقراطی _ افلاطونی را آیین مرگ میدانند. پیروان هادس خدای دنیا زیرین. تنها کاربرد فلسفه از نظر شوپنهاور تاملاتی در باب مرگ است اگر عقلانیت را دست آورد فلسفی بدانیم خیلی از رفتارهای آدمیان از روی شهوت و غریزه است تا عقلانیت. همواره مرگ برای انسان ترسناک همانگونه هادس برای یونانیان ترسناک بوده است: سیزیف خواست از مرگ فرار کند به عذابی سخت محکوم شد زیرا ما از مرگ نمیتوانیم فرار کنیم. "ما از مرگ میترسیم و از آنجا که طبیعت دروغ نمیگوید و هراس مرگ ندای طبیعت است، باید دلیل دیگری برای ترس ما وجود داشته باشد.
#کریستوفر_جانوی
راهنمای شوپنهاور