Forwarded From نیکوسخن؛ از امام عصر علیه‌السلام می‌گوید
حکایت 📖

7⃣2⃣1⃣ آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند؟

نامش سعید بود. نامه‌ی سران کوفه را به امام علیه‌السّلام رساند و در کنار امامش ماند تا عاشورا ...
وقتی امام به یارانشان فرمودند:
این‌ها با من جنگ دارند و شما می‌توانید بروید، گفت:
اى پسر پيامبر! به خدا سوگند ما دست از يارى‌ات برنداريم، تا خدا بداند كه ما وصيّت پيامبر صلواة‌الله‌علیه را در حقّ ذريّه‌اش انجام داديم، چگونه از تو جدا شوم، در حالى كه يك بار كشته شدن بيشتر نيست و پس از آن عزّت ابدى است، نعمتى كه هرگز براى آن فنايى نمى‌باشد!

سعید بن عبدالله در محافظت از حضرت سیّدالشهدا علیه‌السّلام هنگام نماز، تیرهای فراوان خورد تا از پا درآمد. وقتی امام علیه‌السّلام بر بالینش آمدند،
گفت:
أ وفیت یا ابن رسول الله؟ ای پسر رسول خدا، به عهدم وفا کردم؟
امام علیه‌السّلام فرمودند:
نعم انت امامی فی الجنة؛ آری وفا کردی و تو پیشاپیش من در بهشت هستی!

در بدن سعید به غیر از زخم شمشیر و نیزه، سیزده چوبه‌ی تیر یافتند. سعید بن عبدالله در زیارت ناحیه مقدّسه‌ی امام زمان علیه‌السّلام، یکی از افرادی است که توجّه زیادی به او شده است.

هر که به عهدش با امام زمانش وفا کند، سعید است و سعید خواهد ماند و سعید از دنیا می‌رود!


مطالب مشابه 🔍 #حکایت #نصرت #یاری #محرم #عاشورا #عهد


@NikooSokhan
Forwarded From نیکوسخن؛ از امام عصر علیه‌السلام می‌گوید
حکایت 📖

2⃣2⃣1⃣ خدمات گذشته‌ات، مانع وظیفه‌ی امروزت نشود!


از اشراف کوفه بود و از دوستان نزدیک امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السّلام.
نیکو قرآن می‌خواند، آن گونه که او را سیّد قاریان می‌گفتند. به عبادت و بندگی خداوند، مشهور بود.
کتابی نوشت به نام "قضایا و احکام" و در آن روایاتی از امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و امام حسن علیه‌السّلام را نقل کرد. امّا خبر حرکت امام حسین علیه‌السّلام را که شنید، بی‌درنگ خودش را به امامش رساند.

در شب عاشورا شاداب بود؛ به شکلی که گاهی با دیگران شوخی می‌کرد. عبدالرّحمن با تعجّب به او گفت:
ای بریر! اکنون وقت شوخی نیست.
بریر گفت:
خویشان من می‌دانند که من هرگز در جوانی و پیری مایل به شوخی نبودم؛ ولی اکنون شادی می‌کنم، چون می‌دانم فردا شهید خواهم شد.

در روز عاشورا بریر به میدان رفت. رجز خواند و نسب خویش را بیان کرد و به لشگر، حمله کرد و سی نفر از دشمنان امام زمانش را از میان برداشت و سرانجام به شهادت رسید.
📚 سحاب رحمت: ص ۴۰۸


🔸بریر با آنکه سابقه‌ی طولانی در دوستی و مودّت با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السّلام داشت و علاوه بر آن، قاری قرآن، نویسنده‌ی کتاب و اهل عبادت، نیز بود، امّا به سابقه‌ی درخشانش بسنده نکرد و در زمان لازم به یاری امامش آمد و خدمات گذشته‌اش مانعی برای خدمت امروز به امامش نبود.


مطالب مشابه 🔍 #حکایت #محرم #کربلا #عاشورا #یاری


@NikooSokhan
Forwarded From نیکوسخن؛ از امام عصر علیه‌السلام می‌گوید
حکایت 📖

8⃣2⃣1⃣ تو هم می‌توانی!

غلام اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام بود،
و نامش اسلم بن عمرو ...

از مولایش اجازه گرفت، آن قدر جنگید که دیگر توان نداشت؛
و زخم فراوان بر تن!

تنش آرام آرام سرد شده بود كه صورتش ناگهان گرم شد. به زحمت چشم باز كرد.
گونه‌ی امام چسبيده بود به گونه‌هایش،
تبسّمی کرد و گفت:
مثل من سعادتمند کیست که فرزند رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم صورتشان را بر صورتم نهاده‌اند؟!
و
چشم بست!

📔 العوالم، ص۲۷۳

می‌خواهی در لحظه‌ی مرگ، امام زمانت بیایند ...؟
غلام امام زمانت باش!



مطالب مشابه 🔍 #حکایت #نصرت #یاری #محرم #عاشورا #خدمتگزاری #کربلا

@NikooSokhan
Forwarded From نیکوسخن؛ از امام عصر علیه‌السلام می‌گوید
حکایت 📖

3⃣2⃣1⃣ غلام سیاه!


غلام بود و سيه چهره ...
امّا دلي داشت به پهنای اقيانوس!

وقتی شنید که سیّدالشهدا علیه‌السّلام به او می‌گوید تو آزادی ...
بغض کرد و گفت:
در دنیا سیاه‌رویم، آیا در آخرت سفیدرو نباشم؟!

رخصت خواست و راهیِ میدان شد،
رجز خواند و بیست و پنج جنگ تن به تن را پیروز شد ...

و

وقتی از پای افتاد ...
سرش روي پاي مولایش بود!
همان جايي كه سر علي اكبر علیه‌السّلام بود!
مولاي كريم دعایش كرد:
چهره‌ات نوراني!
بدنت خوشبو!
و با محمّد و آل محمّد علیهم‌السّلام محشور گردی!

ياصاحب‌الزّمان!
غلام رو سیاهی اینجا هست ...
که آرزو دارد در آخرت، سپیدرو باشد و در دنیا خدمتگزار!
و تا وقتی بیایید باشد و رخصت بطلبد و برود میدان!
و وقتی از پای افتاد سرش روی پای مبارک شما باشد!
و شما دعایش کنی که چهره‌ات نورانی! بدنت خوشبو! و با محمّد و آل محمّد علیهم‌السّلام محشور شوی!



مطالب مشابه 🔍 #حکایت #محرم #کربلا #عاشورا #یاری

@NikooSokhan
Forwarded From نیکوسخن؛ از امام عصر علیه‌السلام می‌گوید
حکایت 🌹

🔟 غلام سیاه

غلام بود و سيه چهره،
اما دلي داشت به پهنای اقيانوس
وقتی شنید؛ حسین به او می‌گوید تو آزادی!
بغض کرد و گفت: در دنیا سیاه رویم، آیا در آخرت سفید رو نباشم؟
رخصت خواست و راهی میدان شد،
رجز خواند و بیست و پنج جنگ تن به تن را پیروز شد
و
وقتی از پای افتاد
سرش روي پاي مولایش بود،
همان جايي كه سر علي اكبر بود،
مولاي كريم دعایش كرد:
چهره ات نوراني!
بدنت خوشبو!
و با محمد و آل محمد محشور گردی!

ياصاحب الزمان !
غلام رو سیاهی اینجا هست
که آرزو دارد در آخرت سپید رو باشد و در دنیا خدمتگزار!
و تا وقتی بیایید باشد و رخصت بطلبد
و وقتی از پای افتاد سرش روی پای مبارک شما باشد!
و
شما دعایش کنی ؛چهره‌ات نورانی! بدنت خوشبو! و با محمد و آل محمد محشور شوی!
@NikooSokhan
#حکایت #یاری #عاشورا #محرم #کربلا
Forwarded From نیکوسخن؛ از امام عصر علیه‌السلام می‌گوید
حکایت 🌹

🔟 غلام سیاه



غلام بود و سيه چهره،
اما دلي داشت به پهنای اقيانوس
وقتی شنید؛ حسین به او می‌گوید تو آزادی!
بغض کرد و گفت: در دنیا سیاه رویم، آیا در آخرت سفید رو نباشم؟
رخصت خواست و راهی میدان شد،
رجز خواند و بیست و پنج جنگ تن به تن را پیروز شد
و
وقتی از پای افتاد
سرش روي پاي مولایش بود،
همان جايي كه سر علي اكبر بود،
مولاي كريم دعایش كرد:
چهره ات نوراني!
بدنت خوشبو!
و با محمد و آل محمد محشور گردی!

ياصاحب الزمان !
غلام رو سیاهی اینجا هست
که آرزو دارد در آخرت سپید رو باشد و در دنیا خدمتگزار!
و تا وقتی بیایید باشد و رخصت بطلبد و برود میدان
و وقتی از پای افتاد سرش روی پای مبارک شما باشد!
و
شما دعایش کنی ؛چهره‌ات نورانی! بدنت خوشبو! و با محمد و آل محمد محشور شوی!

🔍 #حکایت #یاری #عاشورا #محرم #کربلا

@NikooSokhan
Forwarded From نیکوسخن؛ از امام عصر علیه‌السلام می‌گوید
دلنوشته 🌹

6️⃣1️⃣ امان از دل زینب

چند روزی است کاروان به کربلا رسیده،
هنوز مختصری آب هست،
هنوز بچه ها پدر دارند،
و
مادران همسر،
هنوز دستی قطع نشده،
سری بریده نشده،
جوانی کشته نشده،
مویی خاک آلوده نیست،
و باران سنگ و تیر نباریده،
علمدار هنوز دست در بدن دارد،
زهیر و حبیب هستند،
اما در این میان،
یکی هست که دلش مثل سیر و سرکه می‌جوشد،
و هر روز نگرانی‌اش بیشتر می‌شود،
یکی هست که ،
دل نگران است که چه کند با بچه‌های قد و نیم قدی که فردا بابا ندارند
غصه می‌خورد اما اندوهش را پنهان می‌کند،
اشک می‌ریزد اما اشکهایش را همراه با هزار اندوه دیگر فرو می‌دهد،
دل تو دلش نیست
و بغض دارد اما سکوت می‌کند،
دلواپسی‌هایش را گاهی می‌تواند پنهان کند،
و گاهی که نمی‌تواند، به قد و بالای حسین نگاه می‌کند
و آرام می‌گیرد،
خوب می‌داند که این اول راه است
باید پشته از کشته ببیند
ببیند برادرش را که زیر سم اسبان لگد مال می‌شود
باید ببیند تنهایی حسین را
بی‌کسی‌اش را
غربتش را
و باید یک چشمش به پیکر برادر باشد و چشم دیگرش به یتیمانی که از گزند دشمن در امان نیستند،
باید رها کند پیکر برادر را،
و
تا خرابه‌ی شام زینب باید بدود، اشک بریزد، عشرت و میگساری دشمن را ببیند، خار از پای یتیمان برگیرد، پدرشان باشد و جای خالی همه را پرکند!
و برای همین است که اکنون بعد از هزار سال شیعیان با دل امام زمانشان همراه می‌شوند
و
می‌گریند و بر سر و سینه می‌کوبند و می‌گویند:

امان از دل زینب
چه خون شد دل زینب‌



زینب یک بار فاجعه‌ی کربلا را دید،
اما
مولایمان، امام زمان،
سالهاست هر صبح و شام آن را با خود تکرار می‌کند، می‌گرید و می‌فرماید:
اگر اشک‌هایم تمام شوند، به جای اشک خون گریه می‌کنم....
خدایا به اضطرار زینب کبری فرج مولای‌مان را برسان!

صلی الله علیک یا ابا عبدالله
صلی الله علیک یا صاحب الزمان

@NikooSokhan
#دلنوشته #زینب #محرم #عاشورا #شام #کربلا #یاری #صبر
Forwarded From Azin Naderi
حکایت 🌹

🔟 غلام سیاه

غلام بود و سيه چهره،
اما دلي داشت به پهنای اقيانوس
وقتی شنید؛ حسین به او می‌گوید تو آزادی!
بغض کرد و گفت: در دنیا سیاه رویم، آیا در آخرت سفید رو نباشم؟
رخصت خواست و راهی میدان شد،
رجز خواند و بیست و پنج جنگ تن به تن را پیروز شد
و
وقتی از پای افتاد
سرش روي پاي مولایش بود،
همان جايي كه سر علي اكبر بود،
مولاي كريم دعایش كرد:
چهره ات نوراني!
بدنت خوشبو!
و با محمد و آل محمد محشور گردی!

ياصاحب الزمان !
غلام رو سیاهی اینجا هست
که آرزو دارد در آخرت سپید رو باشد و در دنیا خدمتگزار!
و تا وقتی بیایید باشد و رخصت بطلبد و برود میدان
و وقتی از پای افتاد سرش روی پای مبارک شما باشد!
و
شما دعایش کنی ؛چهره‌ات نورانی! بدنت خوشبو! و با محمد و آل محمد محشور شوی!
@NikooSokhan
#حکایت #یاری #عاشورا #محرم #کربلا
Forwarded From نیکوسخن؛ از امام عصر علیه‌السلام می‌گوید
✅ یک نکته

4⃣9⃣1️⃣ ای کاش ها و چراهای من!


ای کاش در کربلا بودم و امام حسین علیه‌السّلام را یاری می‌کردم؟!
چرا مردم کوفه، امامشان را تنها گذاشتند؟!
در غم و اندوه غربت سیّدالشهدا علیه‌السّلام باید خون گریست!

این جمله‌های آشنا سالیان زیادی است در ذهنم موج می‌زند.
و در ایام محرّم و اربعین حسینی بیشتر!

امّا ...

کمی کلاهم را که قاضی می‌کنم، می‌بینم امام زمان علیه‌السّلام نیز بیش از هزار و صد سال است که غریب و بی یار و یاور است!

برایش چه کرده‌ام؟
در حالی که ایشان نیز مانند جدّشان ندای "هل مِن ناصر" را سر داده‌اند ...
و فرموده‌اند:
"برای فرج من دعا کنید!"

انصافاً غفلت نکرده‌ام؟!
البته که گاهی یادش بوده‌ام،
گاهی دعایم فرجش بوده است،
گاهی هم از سر نیاز، به او متوسّل شده‌ام!
امّا حقیقتاً فراموشی‌ها و بی‌توجهی‌هایم خیلی بیشتر بوده است!
و شرمسارانه به خودم می‌گویم:
راه دور نرو!

خوب است این که می‌گویی:
"ای کاش در کربلا بودم تا حسین علیه‌السّلام را یاری کنم!"
و خوب است که بپرسی:
"چرا مردم کوفه چنان کردند؟"
امّا یادت نرود! روایات ما می‌گویند:
"امام زمانت هم مثل حسین علیه‌السّلام غریب است!
مثل حسین علیه‌السّلام تنهاست!
و مثل حسین یار و یاوری ندارد!
و ...
چه قدر کامم تلخ می‌شود وقتی از خودم می‌پرسم:
آیا آیندگان تو را نیز به خاطر این غفلت‌ها نکوهش نخواهند کرد؟



مطالب مشابه 🔍 #نکته #دلنوشته #محرم #عاشورا #کربلا #یاری #غیبت #غربت


@NikooSokhan
Forwarded From نیکوسخن؛ از امام عصر علیه‌السلام می‌گوید
دلنوشته‌ی اربعین 🌹

2⃣3⃣ این بار، دیگر، خوب می‌داند!


بانوی صبوری‌ها!
عمّه‌ی سادات!
غم‌انگیزترین چهل روز عالم گذشت!
زائران اربعین اباعبدالله الحسین أرواحنافداه، جامانده، در راه مانده، راهی شده و به مقصد رسیده، ...

همه در حال و هوایی دگرند!

و ...

زمزمه‌ی‌شان دعای فرج!

تا مهدی آل محمّد علیه‌السّلام بیاید و جگر سوخته‌تان را التیام بخشد!

عمّه‌ی سادات!
دیگر نمازتان را نشسته نخوانید!
سرتان را بالا بگیرید!
شیعه، این بار، دیگر، آیین یاری امامش را خوب می‌داند! ان‌شاءالله!


🔍 مطالب مشابه: #دلنوشته #اربعین #زینب #فرج #دعا #یاری #ظهور


@NikooSokhan

https://t.me/nikoomedia/1633