Forwarded From کتابستان
Forwarded From نور سیاه
آقای محسن زین الدینی ، من بسیجی ام جبهه رفتم جانبا
Forwarded From کتابستان
Forwarded From نور سیاه
#موقت

تَکرار

اسفند 1394 که در انتخابات مجلس و خبرگان شرکت می‌کردیم، اوضاع عجیب و غریبی حاکم بود. کسی نمانده بود که به او رأی بدهیم. همه ردّ صلاحیت شده بودند. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی که سلسله‌جنبان آن انتخابات و هر انتخاباتی بود، بعد از انتخابات با صراحت گفت: خیلی از نمایندگان تهران را نمی‌‌شناسد. بعد از دیدن نتیجه شگفت آن انتخابات گفت: می‌تواند آسوده بمیرد. عقلانیت و مصلحت‌اندیشی خیره‌کننده مردم، سیاست‌مدار کهنه‌کار پخته را به حیرت انداخته بود.
سال گذشته طوفانی درگرفت که اگر در هر چیز توفیق نداشت، در آسیب زدن به اندیشه "اصالت انحصاری و بی‌بدیل صندوق رأی برای اصلاح و بهبود امور"، توفیق نسبی داشت. امروز "تحریمی" ها قوی‌دست‌تر از گذشته شده‌اند. امروز از نفاذ خجسته آن "تَکرارِ" نجیبانه، کاسته شده است و این به نفع ایران نیست. از تحریم و قهر و بالابردن سطح انتظارات، سودی نصیب ملک و ملت نخواهد شد. بردباری و امید و ثبات راه نجات است. خشکسالی و فساد و بیکاری دوره‌مان کرده است و این آفت‌ها داروی مستعجل ندارد. درمان این مرض مزمن زمان می‌برد و صبر و امید می‌طلبد. راهی جز صبر و امیدواری نداریم.

امروز و دیروز مباحث استیضاح وزیران را دنبال می‌کردم. دیدم همین فراکسیون نیم‌بند میانه‌روها، در این ماجرا کاری کرد نمایان. نگذاشت دولت برآمده از رأی امیدوارانه ملت فلج شود. استیصال تندروها مشهود بود. ناامیدی‌شان هم...

از شعار مرگ خوشم نمی‌آید... پس درود بر صندوق رأی... درود بر توفیق تدریجی... درود بر صلح و صبر و ثبات... درود بر خرد و مدارا و میانه‌روی... درود بر مقصدی که رسیدن به آن دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد...

از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جور
بر سر کوی تو از پای طلب ننشستم.

https://t.me/n00re30yah