به نام خدا
یک اعتراف تلخ و شتابزده
یک:
شاید هیچ وقت دوست نداشتم این مطلب را بنویسم. اکنون هم با اکراه می نویسم و در نوشتن آن تردید دارم.
من در سالهای اخیر خوانش ادبی خود، شاعرانی از نسل و نوع فروغ فرخزاد را شاعر نمی دانستم و همچنان دل در هوای سنت داشته و دارم. به قول دوستی ظریف: همچنان در سده هشتم هجری مانده ام!
دو:
یکی دو سال پیش یکی از اقوام نوار کاستی به من داد. آهنگهای خوبی داشت. یکی از آهنگها همیشه حال مرا خوش می کرد. در سفر و حضر گوش می دادم و چون خواننده اش افغانی بود و با لهجه ای شیرین فارسی می خواند، تصور می کردم که شاعر این ترانه نیز باید افغانی باشد؛ که من نمی شناسمش ولی هربار که گوش می دادم به ذوق سراینده و غربت روحش غبطه می خوردم.
سه:
چندی بود که نوار را گم کرده بودم. هر چه می گشتم نمی یافتم. امشب که فرصتی دست داد به کمک دخترم ؛ خواستم آن آهنگ را دانلود کنم و داشته باشم.
چهار:
دانلود کردم و حیران شدم. من چرا فروغ را شاعر نمی دانستم. چرا با این تصور که "از فروغ شاعر در نمی آید"، هیچ وقت به سراغ مجموعه اشعارش که نمی دانم کی و چرا خریده بودم، نرفتم. شاید حق با اوست که گفت هر اثری به یک بار خواندن می ارزد!
پنج:
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که بمن دادی
در خون طپیده، آه، رهایش کن
یا خالی از هوا وهوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو میدانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشائی
بر روح من، صفای نخستین را
آه، ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گوئی امید جسم دگر دارم
چهارم آذر ماه چهارصد
#پست موقت
@Safinehyetabriz
یک اعتراف تلخ و شتابزده
یک:
شاید هیچ وقت دوست نداشتم این مطلب را بنویسم. اکنون هم با اکراه می نویسم و در نوشتن آن تردید دارم.
من در سالهای اخیر خوانش ادبی خود، شاعرانی از نسل و نوع فروغ فرخزاد را شاعر نمی دانستم و همچنان دل در هوای سنت داشته و دارم. به قول دوستی ظریف: همچنان در سده هشتم هجری مانده ام!
دو:
یکی دو سال پیش یکی از اقوام نوار کاستی به من داد. آهنگهای خوبی داشت. یکی از آهنگها همیشه حال مرا خوش می کرد. در سفر و حضر گوش می دادم و چون خواننده اش افغانی بود و با لهجه ای شیرین فارسی می خواند، تصور می کردم که شاعر این ترانه نیز باید افغانی باشد؛ که من نمی شناسمش ولی هربار که گوش می دادم به ذوق سراینده و غربت روحش غبطه می خوردم.
سه:
چندی بود که نوار را گم کرده بودم. هر چه می گشتم نمی یافتم. امشب که فرصتی دست داد به کمک دخترم ؛ خواستم آن آهنگ را دانلود کنم و داشته باشم.
چهار:
دانلود کردم و حیران شدم. من چرا فروغ را شاعر نمی دانستم. چرا با این تصور که "از فروغ شاعر در نمی آید"، هیچ وقت به سراغ مجموعه اشعارش که نمی دانم کی و چرا خریده بودم، نرفتم. شاید حق با اوست که گفت هر اثری به یک بار خواندن می ارزد!
پنج:
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه، ای خدای قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که بمن دادی
در خون طپیده، آه، رهایش کن
یا خالی از هوا وهوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو میدانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشائی
بر روح من، صفای نخستین را
آه، ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گوئی امید جسم دگر دارم
چهارم آذر ماه چهارصد
#پست موقت
@Safinehyetabriz