@litera9
واژه نامه بندهشن.
مهرداد بهار.
تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1345.
@litera9
گزیده فلسفه ایرانی (جلد اول):
از زرتشت تا عمر خیام
سیدحسین نصر، مهدی امین رضوی
ای. بی. تاوریس. ۲۰۰۸
جلد اول از آخرین اثر سیدحسین نصر، پژوهنده فرهنگ که شامل متونی فلسفی از:
۱- پیش از اسلام:
- فلسفه زردشت
بندهشن، داتستان دینیک، مینوی خرد و دینکرد.
- فلسفه مانی از کفالایا.
۲- پس از اسلام متونی از فیلسوف اسلامی از ایرانشهری تا عمرخیام.
https://books.google.fr/books?id=gCsBAwAAQBAJ&dq=seyyed-hossein-nasr-an-anthology-of-philosophy-in-persia-volume-1-from-zoroaster-to-omar-khayyam&source=gbs_navlinks_s
#فلسفه #فلسفه_ایرانی
#ایران_فلسفه #نصر_سیدحسین
Forwarded From آدرس جدید litera999@
@litera9
گزیده فلسفه ایرانی (جلد اول):
از زرتشت تا عمر خیام
سیدحسین نصر، مهدی امین رضوی
ای. بی. تاوریس. ۲۰۰۸
جلد اول از آخرین اثر سیدحسین نصر، پژوهنده فرهنگ که شامل متونی فلسفی از:
۱- پیش از اسلام:
- فلسفه زردشت
بندهشن، داتستان دینیک، مینوی خرد و دینکرد.
- فلسفه مانی از کفالایا.
۲- پس از اسلام متونی از فیلسوف اسلامی از ایرانشهری تا عمرخیام.
https://books.google.fr/books?id=gCsBAwAAQBAJ&dq=seyyed-hossein-nasr-an-anthology-of-philosophy-in-persia-volume-1-from-zoroaster-to-omar-khayyam&source=gbs_navlinks_s
#فلسفه #فلسفه_ایرانی
#ایران_فلسفه #نصر_سیدحسین
Forwarded From COPYLEFT
گزیده فلسفه ایرانی(جلد اول): از زرتشت تا عمر خیام
سیدحسین نصر، مهدی امین رضوی
ای. بی. تاوریس. ۲۰۰۸

جلد اول از آخرین اثر سیدحسین نصر، پژوهنده فرهنگ که شامل متونی فلسفی از:
۱- پیش از اسلام:
-فلسفه زردشت
بندهشن، داتستان دینیک، مینوی خرد و دینکرد.
-فلسفه مانی از کفالایا.
۲- پس از اسلام متونی از فیلسوف اسلامی از ایرانشهری تا عمرخیام.
https://books.google.fr/books?id=gCsBAwAAQBAJ&dq=seyyed-hossein-nasr-an-anthology-of-philosophy-in-persia-volume-1-from-zoroaster-to-omar-khayyam&source=gbs_navlinks_s

#فلسفه
#فلسفه_ایرانی
#ایران_فلسفه
#نصر_سیدحسین

@copy_left
Forwarded From کتابخانه فرهنگ و زبانهای باستانی
زبان‌ها و گویش‌های ایرانی ـ شمارۀ ۱۱

یازدهمین شماره از دورۀ جدید مجلۀ زبان‌ها و گویش‌های ایرانی، از مجموعۀ ویژه‌نامه‌های نامۀ فرهنگستان، منتشر شد.

در بخش مقالات این شماره عناوین ذیل دیده می‌شود: «کتیبه‌ای در سایه‌ (کتیبۀ نویافتۀ هخامنشی موسوم به DNf)»، سهیل دلشاد،‌ مجتبی دورودی؛ «جمله‌های مرکب همپایگی و جمله‌های مرکب وابستگی در زبان ختنی»، مهشید میرفخرایی، ماندانا طائبی؛ «بررسی ساختار جملۀ پایانی متن‌های کتاب نهم دینکرد»، پورچیستا گشتاسبی اردکانی؛ «انگارۀ آفرینش گیاه از گاو یکتاآفریده در بندهشن و پیوند آن با ایزدبانو»، لیلا عسگری؛ «معرفی دست‌نویس بخشی از ترجمۀ دیلمی قرآن کریم»، محسن صادقی، علی‌محمد پشتدار؛ «بررسی ساخت فعل ماضی در گویش سه‌قلعه و مقایسۀ آن با فارسی میانه»، عباس ریاحی؛ «پیشوند فعلیِ bI- با معنایی واژگانی و کهن در گویش کَهکَدانی»، مهدی احمدی؛ «گیلکی: زبانی در معرض خطر»، مریم‌سادات فیاضی؛ «نظام مطابقه در زبان زازاکی »، عبدالرحمن صادقی، محمدمهدی اسماعیلی؛ «بررسی حالت‌های دستوری در گونۀ زبانی براهوییِ رودبار جنوب»، فاطمه شیبانی‌فرد.

در بخش «داده‌های گویشی» دو مقاله دیده می‌شود: «واژه‌ها و اصطلاحات مربوط به خوراکی‌ها در گویش دشستانی»، به قلم حمکت ملک‌زاده و میرجلال‌الدین کزازی؛ «واژه‌ها و اصطلاحات مربوط به کشاورزی در زبان ترکی آذری و روستای اوجقاز» نوشتۀ لیلا نوری کشتکار.

«تازه‌های نشر» و «اخبار» دیگر بخش‌های این شماره از ویژه‌نامۀ زبان‌ها و گویش‌های ایرانی هستند.
@litera9

واژه اوشنر در فروردین‌یشت بند ۱۳۱ به گونه اَئوشنَرَه آمده و فروهرش ستوده شده‌است. اندرز اوشنر دانا منسوب است به اوشنر دانای کیانی که نام وی در اوستا و زبان پهلوی با صفت بسیار دانا و پرخرد آمده‌است. به روایت دینکرد وی مشاور کیکاووس بوده و به روایت بندهشن وی در زمان همین پادشاه کشته شده‌است.
اندرزنامهٔ اوشنر به ۵۶ بند تقسیم شده‌است. در آغاز شاگردی از اوشنر می‌خواهد تا سخنانی را به عنوان تعلیم بدو بگوید و اوشنر خواهش او را می‌پذیرد و به توصیف فضائل و رذائل می‌پردازد. بیشتر اندرزها از نوع اندرزهای اخلاقی عمومی است بجز بند ۵۵ که کاملاً جنبهٔ دینی دارد و در آن اصطلاحات خاص زردشتی، مانند امشاسپندان، دین مزدیسنی تن پسین و غیره به کار رفته‌است. از متن این اندرزنامه، چهار نسخه در دست است. آرتور کریستنسن، اوشنر را موجودی داستانی می‌داند و می‌گوید: «پائورجیریا که در فروردین‌یشت نامش آمده به معنی بسیار خردمند است و در دادستان دینیک از این صفت همچنان که در موارد دیگر دیده می‌شود اسم خاص جدید ترتیب یافته و نام یکی از نیاکان اوشنر شده‌است. وی از بحث در این باره نتیجه می‌گیرد که وجود داستانی اوشنر مسلماً از وی نمونه و سرمشقی که برای رجال خردمند سیاست در روایات کهن موجود بود (مانند بزرگمهر که بعدها به وجود آمد) ساخته شده‌است. دانشمند پارسی دهابهار در پیشگفتار رساله اندرز اوشنر دانا دربارهٔ او نگاشته و نظر می‌دهد که اوشنر در روزگار پیشاتاریخ می‌زیسته و آوازه خرد و دانش او به دوره‌های بعد رسیده و سپس در رسالات پهلوی آمده‌است.
نقشه منسوب به حمدالله مستوفی
کتاب کشور هفتم منتشر شد.
این کتاب در ادامه کتاب جغرافیای کهن و بر پایه متون و دستنویسهای کهن بشری و همچنین علوم جدید اثبات میکند که روزگاری قاره کهنی در قطب شمال که در آن دوران هوای استوایی داشته وجود داشته و آنجا مردمان متمدن زندگی میکردند این مردمان به دانشهای بسیار کهن و اسرار آمیزی دست یافته بودند. که توانسته بودند نقشه های دقیقی از زمین ترسیم کنند. در نقشه های باستانی موجود علاوه بر ترسیم این سرزمین، قاره آمریکا را نیز نشان داده است. که نشان میدهد کریستف کلمب هم همین نقشه ها را در دست داشته است . اوستا و ریگ ودا از این قاره بعنوان کشور میانی یا کشور هفتم نامبرده است. در بندهشن، کهنه ترین کتاب پهلوی با شرح دیاگرام آفتاب، کره زمین به هفت ناحیه تقسیم شده است. که سرزمین قطبی، کشور هفتم و دو قاره آمریکا کشورهای پنجم وششم نامگذاری شده اند!
در کتاب کشور هفتم و جغرافیای کهن، برای اولین بار پرده از این دانشهای پیچیده بشری کنار رفته است. در ادامه، یکی از نقشه های منسوب به حمدالله مستوفی را میبینید که در سایت عربی مخطوطات به نام المکتبه المهجه برای مدتی نشان داده شد و بعد نقشه را از سایت حذف کردند.! در این نقشه قاره کهن در قطب شمال که ده تا دوازده هزار سال پیش و همزمان با طوفان نوح نابود شده نشان داده شده! و نیز قاره آمریکا در آندوران ترسیم شده است. اروپاییان از این نقشه های خطی و کهن ایرانی و عربی، که در کتابخانه واتیکان و بیت المقدس و نیز کتابخانه های کهن جهان بوده کپی برداری و اصل نقشه ایرانی و عربی را از بین برده اند. واکنون از این نقشه ها بخط ایرانی و عربی در کتابخانه های جهان اثری نیست.
Forwarded From یادداشت‌های سید احمدرضا قائم‌مقامی
Dr. Purjavadi again
ب.

۱. گفته‌اند که زندیق به معنایی که از قدیم گفته‌اند نیست؛ معنای قدیم یک غلطی است که مسعودی کرده و دیگران تکرار نموده‌اند. من (پورجوادی) می‌گویم که اصل این کلمه زندیک بوده به معنای "زنده‌گر"؛ جزء دوم نام مانی (مانیخیوس) به معنای زنده بوده و مانویان خود را زنده‌گر می‌شمرده‌اند.
- زندیک ادعایی چگونه ممکن است معنای زنده‌گر بدهد؟ قواعد لغت‌سازی مگر همین طور بی‌ضابطه بوده که زندیک معنای زنده‌گر بدهد؟ این سخن بکلی غلط است (مدخل موجز و عالی "زندیق" در دائرةالمعارف اسلام بهترین راهنما دربارهٔ این لغت است. این مدخل به خواست من ترجمه شده و در آینهٔ پژوهش چاپ خواهد شد). اما در مورد نام مانی این جا چیزی عرض نمی‌کنم. یادداشتی که با نام "مانی" در همین کانال آمده به قدر کافی پخته و خوب نوشته شده است. وانگهی، زنده یک چیز است و زنده‌گر چیز دیگر.
۲. اگر درست متوجه شده باشم، گفته‌اند زندگی یعنی حیات اینجهانی و زندگانی یعنی حیات آنجهانی و این را در مقاله‌ای که خواهند نوشت توضیح خواهند داد. - من (قائم‌مقامی) مانند این جملات را که می‌شنوم به یاد حکایت گلستان می‌افتم که "از بهر خدای مخوان". حال باید گفت: "از بهر خدای منویس".
۳. گفته‌اند مانویان نیز مانند شیخ اشراق دین خود را حکمت نوریه می‌نامیده‌اند. - کجا؟
۴. اینکه مانویه قائل به بازگشت نور به اصل خود بوده‌اند و سهروردی نیز به مانند آن معتقد است دلیل بر اقتباس نیست. مگر اثبات اخذ و اقتباسِ یک مفهوم به این سادگی است؟ دلایل تاریخی و "ساختاری" لازم است که به دست آقای پورجوادی نیست.
۵. گفته‌اند حکمای ایران قبل از مسیحیت نور را "لزوماً" زنده نمی‌دانسته‌اند و مانی تحت تأثیر دیصانیه مفهوم زنده بودن نور را وارد حکمت ایرانی کرده است. - این حرف بی‌اساس است. مفهوم نور در عقاید زردشتی از اول ملازم خیر و حکمت و حیات بوده است.
۶. گفته‌اند سهروردی با انتخاب نور، زندگی را وارد فلسفهٔ خود کرد. نور در نظر مانی زنده است و سهروردی هم این را از مانی گرفته. مدار فلسفهٔ غربی وجود است و مدار فلسفهٔ ایرانشهری زندگی.
- والله من نمی‌دانم فلسفهٔ ایرانشهری چیست و اینکه مدار فلسفه‌ای زندگی باشد (در قبال وجود) هم، اگر معنایی داشته باشد، باز مفهومِ من نیست. ولی یک نکته را می‌توانم عرض کنم: دین مانوی دین ایرانشهر نیست؛ دین ایرانشهر دین زردشتی است (اجمالاً به کتاب از زردشت تا مانی آقای نیولی رجوع شود) و فلسفهٔ ادعایی نوریهٔ مانی را نیز نمی‌توان حکمت ایرانشهری نامید.
۷. گمان کرده‌اند که روایت ابوریحان در آثار الباقیه برای شناخت ریشه‌های حکمت اشراق اهمیت بسیار دارد. روایت ابوریحان دربارهٔ ارتباط میان مرقیونیه و دیصانیه و مانویه غلط نیست، ولی تازگی ندارد. اما اگر می‌خواهد بگوید که مرقیونیه و دیصانیه به ایران آمده‌اند و عقاید خود را از مغان گرفته‌اند سخنش بی‌اساس است. وانگهی، اینکه مانی خود را فارقلیط و خاتم انبیا و آخر سلسلهٔ ایشان به حساب می‌آورده و به حکمت الهی مستمری در طی تاریخ معتقد بوده و سهروردی نیز به خمیرهٔ ازلی، هیچ دلیل بر اخذ و اقتباس نیست و در کتاب ابوریحان هم هیچ چیز نیست که به کار تحقیق در "ریشه‌های حکمت اشراق" بیاید.
۸. اینکه مفهوم "نور زنده" از مسیحیت اولیه گرفته شده حاصل مطالعه نکردن است، اینکه الحی القیوم ریشه‌اش مسیحی است و در "ادبیات گنوسی و زنده‌گران (کذا!)" کاربرد داشته باز حاصل مطالعه نکردن است (اجمالاً رجوع شود به نوشتهٔ راقم با عنوان "بود و هست و خواهد بود" در آینهٔ پژوهش)، اینکه سهروردی "طباع تام" را "دقیقاً" از مانی گرفته باز حاصل مطالعه نکردن است (مباحث کربن در این باره، که سهروردی مدعی اقتباس آن از هرمسیان است، بسیار استادانه است؛ بنده با این آراء کربن اندک اختلافی دارد که در مقالهٔ "آیا طباع تام هرمسی بر دینای زردشتی قابل تطبیق است؟" از آن سخن خواهم گفت، گر خدا خواهد). آقای پورجوادی می‌گوید که من تحقیق کرده‌ام و نتیجه گرفته‌ام که این عقیده می‌رسد به مسیح "و حتی قبل از او". زهی تحقیق!
۹. این سخن را که ترجمهٔ pneuma به "روح" دقیق نیست و این مفهوم همان "خود" است که صادر هفتم است در بندهشن، پس از مرتبهٔ امشاسپندان (پناه می‌برم به خدا!) من شطح تلقی می‌کنم و چیزی دیگر نمی‌گویم، جز آنکه بگویم بحث از pneuma در بین غنوصیه، خاصه والنتینوسی‌ها، و مفاهیم ملازم آن، یعنی psyche و hyle، برای شناخت بعضی مفاهیم اساسی در تفکرات عرفانی ادوار بعدی کمال اهمیت را دارد (اجمالاً به مباحث استادانهٔ استاد ولفسون در فصل آخر کتاب فلسفهٔ آباء کلیسا رجوع شود).
۱. آقای پورجوادی مدعی روش پدیدارشناسی است. این شیوه که می‌کوشد منشأ اصول حکمت اشراق را در بین مانویان بجوید نه تاریخی است نه پدیدارشناختی؛ حاصل یک ذوق‌زدگی است از طرف کسی که تازه با عقاید پولس و مرقیون و بردیصان و مانی اندک آشناییی پیدا کرده است.
Forwarded From یادداشت‌های سید احمدرضا قائم‌مقامی
Dr. Purjavadi again
ب.

۱. گفته‌اند که زندیق به معنایی که از قدیم گفته‌اند نیست؛ معنای قدیم یک غلطی است که مسعودی کرده و دیگران تکرار نموده‌اند. من (پورجوادی) می‌گویم که اصل این کلمه زندیک بوده به معنای "زنده‌گر"؛ جزء دوم نام مانی (مانیخیوس) به معنای زنده بوده و مانویان خود را زنده‌گر می‌شمرده‌اند.
- زندیک ادعایی چگونه ممکن است معنای زنده‌گر بدهد؟ قواعد لغت‌سازی مگر همین طور بی‌ضابطه بوده که زندیک معنای زنده‌گر بدهد؟ این سخن بکلی غلط است (مدخل موجز و عالی "زندیق" در دائرةالمعارف اسلام بهترین راهنما دربارهٔ این لغت است. این مدخل به خواست من ترجمه شده و در آینهٔ پژوهش چاپ خواهد شد). اما در مورد نام مانی این جا چیزی عرض نمی‌کنم. یادداشتی که با نام "مانی" در همین کانال آمده به قدر کافی پخته و خوب نوشته شده است. وانگهی، زنده یک چیز است و زنده‌گر چیز دیگر.
۲. اگر درست متوجه شده باشم، گفته‌اند زندگی یعنی حیات اینجهانی و زندگانی یعنی حیات آنجهانی و این را در مقاله‌ای که خواهند نوشت توضیح خواهند داد. - من (قائم‌مقامی) مانند این جملات را که می‌شنوم به یاد حکایت گلستان می‌افتم که "از بهر خدای مخوان". حال باید گفت: "از بهر خدای منویس".
۳. گفته‌اند مانویان نیز مانند شیخ اشراق دین خود را حکمت نوریه می‌نامیده‌اند. - کجا؟
۴. اینکه مانویه قائل به بازگشت نور به اصل خود بوده‌اند و سهروردی نیز به مانند آن معتقد است دلیل بر اقتباس نیست. مگر اثبات اخذ و اقتباسِ یک مفهوم به این سادگی است؟ دلایل تاریخی و "ساختاری" لازم است که به دست آقای پورجوادی نیست.
۵. گفته‌اند حکمای ایران قبل از مسیحیت نور را "لزوماً" زنده نمی‌دانسته‌اند و مانی تحت تأثیر دیصانیه مفهوم زنده بودن نور را وارد حکمت ایرانی کرده است. - این حرف بی‌اساس است. مفهوم نور در عقاید زردشتی از اول ملازم خیر و حکمت و حیات بوده است.
۶. گفته‌اند سهروردی با انتخاب نور، زندگی را وارد فلسفهٔ خود کرد. نور در نظر مانی زنده است و سهروردی هم این را از مانی گرفته. مدار فلسفهٔ غربی وجود است و مدار فلسفهٔ ایرانشهری زندگی.
- والله من نمی‌دانم فلسفهٔ ایرانشهری چیست و اینکه مدار فلسفه‌ای زندگی باشد (در قبال وجود) هم، اگر معنایی داشته باشد، باز مفهومِ من نیست. ولی یک نکته را می‌توانم عرض کنم: دین مانوی دین ایرانشهر نیست؛ دین ایرانشهر دین زردشتی است (اجمالاً به کتاب از زردشت تا مانی آقای نیولی رجوع شود) و فلسفهٔ ادعایی نوریهٔ مانی را نیز نمی‌توان حکمت ایرانشهری نامید.
۷. گمان کرده‌اند که روایت ابوریحان در آثار الباقیه برای شناخت ریشه‌های حکمت اشراق اهمیت بسیار دارد. روایت ابوریحان دربارهٔ ارتباط میان مرقیونیه و دیصانیه و مانویه غلط نیست، ولی تازگی ندارد. اما آنجا که می‌گوید مرقیونیه و دیصانیه به ایران آمده‌اند و عقاید خود را از مغان گرفته‌اند بی‌اساس است. وانگهی، اینکه مانی خود را فارقلیط و خاتم انبیا و آخر سلسلهٔ ایشان به حساب می‌آورده و به حکمت الهی مستمری در طول تاریخ معتقد بوده و سهروردی نیز به خمیرهٔ ازلی، هیچ دلیل بر اخذ و اقتباس نیست و در کتاب ابوریحان هم هیچ چیز نیست که به کار تحقیق در "ریشه‌های حکمت اشراق سهروردی" بیاید.
۸. اینکه مفهوم "نور زنده" از مسیحیت اولیه گرفته شده حاصل مطالعه نکردن است، اینکه الحی القیوم ریشه‌اش مسیحی است و در "ادبیات گنوسی و زنده‌گران (کذا!)" کاربرد داشته باز حاصل مطالعه نکردن است (اجمالاً رجوع شود به نوشتهٔ راقم با عنوان "بود و هست و خواهد بود" در آینهٔ پژوهش)، اینکه سهروردی "طباع تام" را "دقیقاً" از مانی گرفته باز حاصل مطالعه نکردن است (مباحث کربن در این باره، که سهروردی مدعی اقتباس آن از هرمسیان است، بسیار استادانه است؛ بنده با این آراء کربن اندک اختلافی دارد که در مقالهٔ "آیا طباع تام هرمسی بر دینای زردشتی قابل تطبیق است؟" از آن سخن خواهم گفت، گر خدا خواهد). آقای پورجوادی می‌گوید که من تحقیق کرده‌ام و نتیجه گرفته‌ام که این عقیده می‌رسد به مسیح "و حتی قبل از او". زهی تحقیق!
۹. این سخن را که ترجمهٔ pneuma به "روح" دقیق نیست و این مفهوم همان "خود" است که صادر هفتم است در بندهشن، پس از مرتبهٔ امشاسپندان (پناه می‌برم به خدا!) من شطح تلقی می‌کنم و چیزی دیگر نمی‌گویم، جز آنکه بگویم بحث از pneuma در بین غنوصیه، خاصه والنتینوسی‌ها، و مفاهیم ملازم آن، یعنی psyche و hyle، برای شناخت بعضی مفاهیم اساسی در تفکرات عرفانی ادوار بعدی کمال اهمیت را دارد (اجمالاً به مباحث استادانهٔ استاد ولفسون در فصل آخر کتاب فلسفهٔ آباء کلیسا رجوع شود).
۱. آقای پورجوادی مدعی روش پدیدارشناسی است. این شیوه که می‌کوشد منشأ اصول حکمت اشراق را در بین مانویان بجوید نه تاریخی است نه پدیدارشناختی؛ حاصل یک ذوق‌زدگی است از طرف کسی که تازه با عقاید پولس و مرقیون و بردیصان و مانی اندک آشناییی پیدا کرده است.