Forwarded From گاه نامک
📌نمونه ای از استخاره های محمدعلی شاه👇

🤲پروردگارا اگر ابوالقاسم خان ناصرالملک را برای وزارت لشکری و رسیدگی به حساب دفاتر قشونی و جنگی تعیین کنم صلاح من است استخاره خوب بیاید و الا فلا یا دلیل المتحیرین یا الله - محمدعلی

🗞خواندنیها؛ شماره ۳۰، شنبه ۵ دی تا سه شنبه ۸ دی ۱۳۴۸
@gahnamak
@litera9
شیخ ریا، عنوان داستانی منظوم در کتاب افسانه‌ها است، که توسط علی‌اکبر سعیدی سیرجانی به نظم کشیده شده‌است. اصل این داستان در سال ۱۳۴۰ خورشیدی و بنا به توصیهٔ دکتر مظفر بقائی کرمانی خطاب به سعیدی سیرجانی، توسط وی سروده شده و در مجله خواندنیها و همینطور دو نوبت (در سال‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱) در قالب کتاب افسانه‌ها چاپ و منتشر شده بود.
Forwarded From کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
باسمه تعالی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران از این پس در فضای تلگرام با این کانال در خدمت اساتید، دانشمندان و پژوهشگران محترم خواهد بود.
این کانال به طور تخصصی در زمینه تاریخ اسلام و ایران فعالیت می‌کند. همچنین اخبار و دیدارهای کتابخانه تخصصی تاریخ را پوشش می دهد. معرفی کتاب، مقاله و ارائه فایل Pdf برخی کتب بدون مشکل حقوقی، از جمله فعالیت‌های دیگر این کانال می‌باشد.
در واقع این کانال سعی می کند در حوزه اخبار مربوط به کتابهای تاریخی و منابع کمکی، به صورت «خواندنیها» عمل کرده و از همه کانال ها و وبسایت ها، مطالب مورد نیاز را به مخاطبان خود ارائه دهد.
https://t.me/Historylibrary
Forwarded From کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
باسمه تعالی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران از این پس در فضای تلگرام با این کانال در خدمت اساتید، دانشمندان و پژوهشگران محترم خواهد بود.
این کانال به طور تخصصی در زمینه تاریخ اسلام و ایران فعالیت می‌کند. همچنین اخبار و دیدارهای کتابخانه تخصصی تاریخ را پوشش می دهد. معرفی کتاب، مقاله و ارائه فایل Pdf برخی کتب بدون مشکل حقوقی، از جمله فعالیت‌های دیگر این کانال می‌باشد.
در واقع این کانال سعی می کند در حوزه اخبار مربوط به کتابهای تاریخی و منابع کمکی، به صورت «خواندنیها» عمل کرده و از همه کانال ها و وبسایت ها، مطالب مورد نیاز را به مخاطبان خود ارائه دهد.
https://t.me/Historylibrary
Forwarded From کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
باسمه تعالی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران از این پس در فضای تلگرام با این کانال در خدمت اساتید، دانشمندان و پژوهشگران محترم خواهد بود.
این کانال به طور تخصصی در زمینه تاریخ اسلام و ایران فعالیت می‌کند. همچنین اخبار و دیدارهای کتابخانه تخصصی تاریخ را پوشش می دهد. معرفی کتاب، مقاله و ارائه فایل Pdf برخی کتب بدون مشکل حقوقی، از جمله فعالیت‌های دیگر این کانال می‌باشد.
در واقع این کانال سعی می کند در حوزه اخبار مربوط به کتابهای تاریخی و منابع کمکی، به صورت «خواندنیها» عمل کرده و از همه کانال ها و وبسایت ها، مطالب مورد نیاز را به مخاطبان خود ارائه دهد.
https://t.me/Historylibrary
باسمه تعالی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران از این پس در فضای تلگرام با این کانال در خدمت اساتید، دانشمندان و پژوهشگران محترم خواهد بود.
این کانال به طور تخصصی در زمینه تاریخ اسلام و ایران فعالیت می‌کند. همچنین اخبار و دیدارهای کتابخانه تخصصی تاریخ را پوشش می دهد. معرفی کتاب، مقاله و ارائه فایل Pdf برخی کتب بدون مشکل حقوقی، از جمله فعالیت‌های دیگر این کانال می‌باشد.
در واقع این کانال سعی می کند در حوزه اخبار مربوط به کتابهای تاریخی و منابع کمکی، به صورت «خواندنیها» عمل کرده و از همه کانال ها و وبسایت ها، مطالب مورد نیاز را به مخاطبان خود ارائه دهد.
https://t.me/Historylibrary
Forwarded From داستان_مرضیه داودپور
درباره ترور ناصرالدین شاه .
هزار توی تاریخ. روایت ۴۲
آقای حاج مخبرالسلنه هدایت می گوید : امین السلطان اتابک جقه ای برای تقدیم به حضور شاه حاضر کرده بود . دستش از گوشه جقه زخم شد و جقه به خون آلوده گردید .
می گویند که حاج سیاح سه روز قبل از قتل شاه به اتابک می نویسد : " میرزا رضا از اصحاب سید جمال در شهر تهران است و خوش خیال نیست ."
این نامه سه روز بعد از واقعه قتل شاه از کیف اتابک بیرون آمد و همچنین انیس الدوله قبای مرواریدی برای شاه حاضرکرده بود تا در روز جشن ناصرالدین شاه آن را دربرکند . هنگامی که او با خانم های دیگر قبا را درمیان داشتند و سرگرم تزیین آن بودندشاه ازدر اتاق می گذشت . به رسم شوخی مشتی خاک از باغچه برداشته درون اتاق پاشید و قبا از آن خاک کثیف شد . خانم ها بد دل شدند ولی شاه گفت بی جهت ناراحت نشوید قران من دیروزبود گذشت .
میرزا رضا کرمانی دراستنطاق خود گفته بود که من شاه را درحمام جاجرود و در باغ ساعدالدوله و در زرگنده و کارخانه صنیع الدوله تنها یافتم ولی نخواستم اسباب اتهام بشوم تا اینکه در حرم حضرت عبدالعظیم فرصت دست داد و کارخود را تمام کردم.
نشریات قدیمی . آسیای جوان . خواندنیها .۱۳۳۳
Forwarded From داستان_مرضیه داودپور
مترجم فتحعلی شاه .
هزار توی تاریخ . روایت ۶
هنگامی که نخستین نامه ناپلئون بناپارت امپراطور جهانگشای فرانسه به دربار فتحعلی شاه رسید کسی که به زبان فرانسه آشنا باشد در دربار ایران نبود و رجال درباری نیز صلاح ندانستند که جهت ترجمه از کارکنان سفارت های خارجی استمداد جویند . ناچار نامه را به بغداد فرستادند تا یکی از اعضای سفارت ایران در بغداد که مدعی بود فرانسه می داند آن را ترجمه کند . مترجم مزبور نیز که فرانسه به خوبی نمی دانسته و نمی خواسته است خودش را از تک و تا بیاندازد ذیل نامه ناپلئون می نویسد :
ناپلئون نامی است .عرض بندگی می کند.

سفیری که یک سیب زمینی به فتحعلی شاه هدیه داد :
در موزه لندن یک بشقاب طلایی زمرد نشان و یک خنجر طلای بسیار زیبا نیز وجود دارد که به عنوان هدیه سال نو از طرف فتحعلی شاه قاجار به نماینده کمپانی هند شرقی داده شده است .
نماینده مزبور در سال های اولیه سلطنت فتحعلی شاه در روز نوروز به حضور وی بار یافت و به عنوان هدیه یک سیب زمینی به شاه تقدیم داشت . شاه نیز در عوض بشقاب و خنجر فوق الذکر را به وی عطا کرد .
سیب زمینی اهدایی نماینده هند شرقی اولین سیب زمینی بود که وارد ایران شد و قبل از آن در ایران کسی از وجود سیب زمینی اطلاع نداشت و به همین جهت هدیه مزبور مورد توجه مخصوص فتحعلی شاه قرار گرفت .
منبع .نشریات قدیمی ( خواندنیها سال ۱۳۳۵و ۱۳۳۴ )
Forwarded From گــل ومرغ
#خواندنيها?

?@negarkhaneyegolemorgh

در زمان قاجاریه توپ جنگی بسیار معروفی در میدان ارگ تهران قرار داشت، که به" توپ مروارید "معروف بود. علت این نامگذاری مشخص نیست، ولی سازنده آن یک استاد کار اصفهانی بود که آنرا به سفارش فتحعلی شاه قاجار ساخته بود.

مردم تهران قدیم نسبت به این توپ یک سری اعتقادات خرافی داشتند، به ویژه زنان بی فرزند و دختران جوان عقیده داشتند که این توپ بخت باز می کند و حاجت برآورده می سازد و در روز های خاصی هم چون چهارشنبه _سوری و بعضی از روز های ماه مبارک رمضان به این توپ دخیل می بستند، و این شعر را می خواندند :

"ای توپ تن طلایی، از غم بده رهایی
بختی جوون و نون دار، روزی بکن ز جایی
ای توپ چاره ها کن، کارم گره گشا کن
صد تا گره به هر نخ من می زنم تو واکن "

حتی برای اینکه سربازان مراقب توپ جلوی این کار را نگیرند به آنها مبلغی پول می دادند. گاهی مجرمان نیز در کنار این توپ بست می نشستند و از شاه و مقامات حکومتی طلب بخشش می کردند.

یکی از کسانی که سعی در براندازی این اعتقادات خرافی داشت، "امیر کبیر"صدر اعظم بلند آوازه ناصرالدین شاه بود، که با تمام کوششی که کرد تنها توانست مانع بست نشینی مجرمان در جلوی این توپ شود، ولی بعد از مرگش دوباره مجرمان این کار را از سر گرفتند.

در زمان رضا شاه این توپ برای همیشه از میدان ارگ برداشته شد و هم اکنون این توپ در جلوی ساختمان شماره هفت وزارت امور خارجه قرار دارد.

منبع :
طهران قدیم، نوشته :#جعفرشهری ❄️

?@negarkhaneyegolemorgh
از دروغهای که زمانی در باره ایشون منتشر شده بود، داستان افتتاحیه یکی از جشنواره با حضور ایشان و آیت الله جنتی بود. خودشون نشستند و خبرش رو از سایت درآوردند و برای مان خواندند. معلوم نبود منشأ اشتباه! کجا بوده است.
بنده از ایشان در باره فرهنگ نخعی پرسیدم. همان ریمن که اخیرا دیدم مرحوم محجوب هم در خاطراتش در باره وی سخن گفته و آقای شفیعی گفتند که در مجله آشفته که عماد عصار در می آورد و شبیه خواندنیها بود او هم مقاله می نوشت. این ریمن یک مرتبه مذهبی شد و فامیلش را نخعی کرد. بعد هم رفت طلبه شد و عمامه گذاشت. نوشته ای به نام کجرویهای کسروی دارد.
از آقای شفیعی در باره خاطرات منتشره دکتر نصر که اخیرا به اسم حکمت و سیاست چاپ شده پرسیدم. ایشان گفت آنچه در باره من گفته خلاف است و چنین چیزی نبوده، با این که از من تعریف کرده است. مطلبی که نصر آنجا نوشته این است که پس از شرحی در باره پرینستون و این که جای مهمی بود و هر کسی را می فرستادیم یک حالت چپ گرایی پیدا می کرد و بر می گشت، من براهنی را فرستادم. هما ناطق را فرستادم و مهدوی ... مهدوی نه. همان که الان استاد است در ادبیات فارسی. الان در ایران بزرگترین استاد است. خیلی دوستش دارم. سوال کننده می پرسد: آقای شفیعی کدکنی که منظورتان نیست؟ نصر می گوید: [محمدرضا] شفیعی کدکنی، بارک الله، آقای شفیعی کدکنی که بسیار آدم فاضلی است. این ها و یک عده دیگر را من فرستادم آ«جا. هر سال یک دانه شان را و نمی دانم آنچه چه می گذشت (حکمت و سیاست، ص 302 _ 303).
آقای شفیعی کدکنی گفتند من قسمت خودم را خواندم. اصلا درست نبود. این که می گوید من فرستادم درست نیست. آن وقت اصلا ایشان رئیس دانشکده نبود. رئیس محمد حسن گنجی بود. او تا دم در دانشکده مرا همراهی کرد و یک خدا حافظی به فرانسه هم گفت. من دانشیار بودم و بعد از چهار سال خدمت یک سال حق داشتم فرصت مطالعاتی بروم. این برای آکسفورد بود. پرینستون هم خودشان از من دعوت کردند. البته آقای نصر در این کتاب به من لطف کرده و تعریف کرده اما این ها اصلا درست نیست. آن وقت ایشان دانشگاه آریامهر [شریف فعلی] بود. آقای شفیعی گفتند: بخش اعظم تاریخ معاصر ما شایعات است.
همانجا هم بین دوستان صحبت شد که نصر به خصوص در این کتاب گرفتار توهم شده و چنان تصویری از اوضاع می دهد که گویی غیر از ایشان و اعلیحضرت و شهبانو کسی در ایران نبوده است.