قصیدهء آهنیّه

می گذشتم صبحدم در دکّهء آهنگری
دیدمی شخصی سخن پرداز و نیکو منظری
هرزمان با آهنی می گفت باسوز و گداز
باتو دارم گفتگویی از رهِ دانشوری
ای فلزّ سختِ شومِ سنگ دل ،دانم یقین
که یکی از نغز نعمت هایِ حیّ داوری
حقّ به انزلنا الحدیدت برسُتود اندر کتاب
درمهم سازیّ خلق از هرفلزّی برتری
بی طلا و نقره بگشاید گره ازکاری اگر؟
بی تو برخلق ازتعیّش هیچ نگشاید دری
غازیان را در سپهداری به جای ....
خسروان را در سپه گیری به جای لشکری
کی به چنگ آید کیان را بی تو هرگز خِطّه ای
کی به دست آید شهان را بی تو هرگز کشوری
دانه بی سعیِ تو دهقان را نروید از زمین
بی تو برکشتی نبندد گوشوار و لنگری
سوزنِ کفّاش هستی و درفشِ پاره دوز
مِصقَلِ ساطوری و قصّاب را اندر خوری
نشتر فصّادی و مقراضِ خیّاط ای حدید
شَفرهء دبّاغی و هم چاکش آهنگری
عقرب جرّاره ای یعنی که پرّان ناوَکی
افعیِ پیچیده ای یعنی که بُرّان خنجری
ذوالفقاری گاه برّی ران عمرو عبدودّ
بس که چالاکی و تند وتیز همچون اخگری
از رنگی ؟و دورنگیّ تو آهن ناله ام
می رسد هردم دوصد افغان به چرخ چنبری
گرحکایت هایت ای آهن یکایک سرکنم
لازم آید درسریرت یک کتاب و دفتری
گاه شمشیری و بر فرقِ علی داری مکان
آن که بودی درشَجاعت عرشِ حقّ را لنگری
گه علی طوقت کند درگردن ابن ولید
گه زتابوتِ حسن خود بی محابا بگذری
گاه تیشه گردی و کشتی بسازی بهرِ نوح
گه شوی ارّه ببرّی مِغفَرِ پیغمبری
نرم گردی درکفِ داود از بهرِ زره
گاه یحیی را میانِ طشت حنجر می بری
دریدِ احمد کلنگی، گاه، خندق می کَنی
گه شوی مضراب وحشی ،بطنِ حمزه می دری
هیچ می دانی چه کردی باحسین بن علیّ
من ندارم یاد ،آهن،ازتو سنگین دل تری
گاه نعلی در سُم اسبان ِ اعدا از ستم
سینه کوبِ قاسم از مغلوب هر یک لشکری ؟
گاه قِربه دوزی ازبهرِ علی درجنگ بدر
گاه مَشک آبِ سقّایِ حسین را می دری
گه عمودی می شوی برفرقِ عبّاسِ....
آنکه بودی متّکی در رفرف و درعبقَری
گاه تیغی و تو اندر دستِ منقذ ازجفا
ضاربِ فرقِ همایونِ علیّ اکبری
گه به دستِ حرمله تیری تو ای بیدادگر
خون فرو ریزنده از حلقِ علیّ اصغری
درزمینِ کربلا گه خنجری دردستِ شمر
قاتلِ جان حسین ،آرامِ جان حیدری
گاه زنجیری و بندی دستِ زین العابدین
در زمینِ ماریه ازکینهء هرکافری
گاه نیزه گردی اندر کوفه،خولی را به کف
از سرو راسِ حسینت هست تاج وافسری
مومنان وکافران را ساختن مقتولِ خویش
گاه مغضوبی وگه محبوبِ حیّ داوری
ناصرالدّین شاه در وصفِ شهِ دنیا ودین
هرزمان ریزد زنطقش صد چو درّ گوهری

در لطف آباد دره جز ۲۹شهر ذیقعده تحریر شد ۱۳۲۶

اشاره :
-1
این قصیده زیبا وبدیع درضمن یک جنگ شعر درکتابخانهء ملّی به شمارهء ۳۰۳۶۰برگ ۳۴و۳۵نوشته شده است .

2-
باتوجهّ به بیت آخر شاید از ناصرالدّین شاه قاجار بوده باشد .
3-

بعض کلمات را نتوانستم بخوانم وباعلامت سوال و نقطه چین نشان گذاشته ام ازعموم خوانندگان متمنّی است اصلاح فرموده وحقیر راهم مطّلع فرمایند .

یاعلی مدد است

🌾🍃🍃@adabvahekmat
Forwarded From دستنويس
#وهابى_نامه

موضوع: اعتقادات، تاريخ فرقه وهابيه و ردّ عقايد آنها
منظومه فارسي مهم دیگری است در تاريخ فرقه وهابيت و بيان و ردّ عقايد ضاله آنها، سرودهء از: مولوى حكيم وكيل احمد صاحب متخلص به عاجز در قرن سیزدهم هجری، شاعر اين منظومه را به نام نواب مير محبوبعلى بهادر رستم نظام الملك آصف جاه سروده و عنوان مطالب آن چنين است:
1. گفتار در ستايش،
2. گفتار در نعت،
3. گفتار در معراج،
4. گفتار در منقبت نظام الملك آصف جاه،
5. گفتار در سبب تأليف،
6. گفتار در پيروى سالار درعيه به نجدى،
7. بيان معتقدات اين گروه،
8. گفتار در كافر پنداشتن نجدى بزرگانى را كه بعد ششصد هجرى گذشته اند،
9. گفتار در طارش گفتن نجديان جناب سرور كائنات صلى الله عليه و سلم را (يعنى به جاى رسول خدا نام آن حضرت را طارش مى گفتند)،
10. گفتار در بازداشتن نجدى مردم را از خواندن دورد بر رسول الله صلى عليه و سلم،
11. گفتار در كشتن نجدى نابينايى را جهت خواندن دورد بر سرور كائنات،
12. گفتار در دعوى محمد بن عبد الوهاب كه مجدد دين اسلام منم،
13. سوختن محمد بن عبد الوهاب كتب حديث را و خاكستر نمودن،
14. منع كردن نجدى مردم را از زيارت رسول الله صلى عليه و سلم،
15. رفتن علماى نجد به زيارت كعبه و مناظره كردن با علماى مكه،
16. گفتار در مردن مسعود والى مكه،
17. والى شدن مساعد بن سعيد بر مكه،
18. انتقال مساعد و نشستن احمد بن سعيد به جاى او،
19. والى شدن سرور به جاى احمد،
20. نامه سرور به جانب سالار درعيه،
21. عبرت گرفتن سردار نجد از نامه سرور،
22. گفتار در مردن سرور و والى شدن غالب،
23. راى زدن غالب به سرداران خويش در جنگ با نجديان،
24. گرد آوردن غالب لشكر را با آهنگ نبرد با نجديان،
25. سپهدارى دادن غالب عبد العزيز برادر خود را براى مصاف و رفتن او سوى نجديان به عزم نبرد،
26. رفتن عبد العزيز بن مساعد به سوى قريه ضريه كه از ديار نجدست و در تصرف خود آوردنش،
27. رسيدن عبد العزيز بن مساعد به مسكه و در قبضه خود آوردنش،
28. رسيدن عبد العزيز به عنيزه،
29. لشكر كشيدن غالب به سوى حصن شعرا و محاصره كردنش،
30. لشكر كشيدن عبد العزيز بن مساعد به سوى تربه و رينه و زبون كردن ايشان و به فتح و ظفر بازگشتن،
31. گفتار در لشكر فرستادن غلب به عقيلان و سالارى دادن به عثمان و جنگ كردن عثمان با ابن قيحان و هزيمت يافتن و به مكه باز آمدن،
32. لشكر كشيدن عبد المعين برادر غالب به رغوه و به تصرف خود آوردن،
33. رسيدن ابن قطنان پيش غالب شريف مكه،
34. رفتن ابن قطنان بعد عهد و پيمان به سوى رينه و از عهد خود بازگشتن،
35. گفتار در شنيدن غالب كه ابن قطنان از طريقه اهل سنت بازگشت و باز دين وهابيان پذيرفت،
36. رفتن ناصر بن سليمان به سوى مران و عفيف و شماس و با وهابيان جنگ همگروهه كردن،
37. رفتن سيد حسن بن سيد غالب به سوى خرمه و به غارت بردنش،
38. رفتن سيد حسن به روغ النعام و غارت بردنش،
39. رفتن سيد فهيد به سوى بقره و جنگيدن با ايشان و شكست فاحش دادن،
40. رفتن غالب به سوى بيشه و سوختن آن سرزمين و رفتن او از آنجا به سوى خرمه و كشتن ازدهام وهابيه و مصاف كردن غالب به وهابيان و شكست خوردن از ايشان هنگام جنگ،
41. گفتار در صلح شريف با وهابيان،
42. نامه عبد العزيز بن سعود به جانب شريف غالب،
43. نامه غالب به عبد العزيز در صلح و آشتى،
44. آمدن وهابيان براى حج،
45. آمدن عبد العزيز براى حج جانب مكه معظمه با سپاه گران،
46. گفتار در فرستادن غالب ايلچى را در استفسار نقض صلح و تجديد آشتى كردن،
47. نامه عبد العزيز به سوى غالب،
48. رسيدن نامه عبد العزيز به غالب،
49. گفتار در يوش وهابيان بر طائف و در قبضه خود آوردنش،
50. گفتار در تاراج و كنديدن خانهاى طائف،
51. رسيدن سلطان بن سعيد از زمين مغرب و عبد الله ابن اعظم از زمين شام و عثمان بيگ قبرجى از زمين مصر براى حج بيت الله و آمدن سعود سردار وهابيه براى حج بيت الله و مكه در تصرف خود آوردن،
52. صنم گفتن نجدى گنبد نبوى را و گرد آمدن به افكندنش و بركندن مزار اصحاب پاك رسول مقبول صلى الله عليه و سلم،
53. ظفر يافتن وهابيان بر كربلاى معلى (ص 122)،
54. آمدن منشور سلطان روم به نام محمد على پاشاى مصر براى فرستادن عساكر شاهى به سوى مكه و مدينه به دفع وهابيان از مكه و مدنيه،
55. فرستادن محمد على پاشا فرزند خويش طوسون را با سپاه گران به سوى ينبع و مصاف كردن طوسن به عثمان مضايقى بر ينبع و شكست خوردن مضايقى و رفتن طوسون به سوى جده،
56. آمدن طوسون در جده و گريختن نجديان از مكه،
57. استيلاى مصريان بر طائف و فتح كردنشان و اسير شدن عثمان مضايقى و فرستادن طوسون وى را به سوى مصر و قتل كردن او در آنجا و پريشان شدن نجديان از مردنش،
58. در آمدن محمد على پاشا خديو مصر در ميان مكه،
59. گفتار در مردن سعود سپهدار درعيه،
60. استيلاى خديو مصر بر قبائل عسير و ظفر يافتن بر ايشان،