مبهوت عباسم!

گلی خوشبوتر از روح گل یاس
همان سقای آب، ایثار و اخلاص

همان ماه بنی هاشم اباالفضل
همان کانون زیبایی و احساس

یل ام البنین، فرزند حیدر
وفا را اوج داده، داشته پاس...


چه از فضلت بگویم، بوالفضایل؟!
همه مبهوتم از اخلاص عباس!

حسین علیزاده
⭐️🌙 🕋🖐 🌴
Forwarded From Hossein Talei
من از ظهور حياتم به نينوا مشتاق

چنان كه خاطر بيمار بر دوا مشتاق



خداگو است چنانم به نينواي حسين

چو بينواي تهيدست بر نوا مشتاق



هزار مرتبه افزونتر از بيان هستم

به ارض ماريه و دشت كربلا مشتاق



مراد دلست به شش گوشه ي مزار حسين

چو بلبلي كه به گلزار دلگشا مشتاق



به سوي مرقد مشكل گشاي عباسم

چو سائلي كه به ديدار مدعا مشتاق



مشام جان به شميم رياض كرببلاست

چو برگ لاله كه بر نكهت صبا مشتاق



به آب شط فراتم به ديده ي پر آب

چو خضر پير به سر چشمه ي بقا مشتاق
Forwarded From شاه علی علیه السلام🍇
حضرت ام البنين علیها السلام

با خود آورده بشیر اینجا خبرهائی دگر
با خود آورده خبر او از سفرهائی دگر

این خبرهایت بماند از حسین من بگو
تا فدای او کنم هر دم قمرهائی دگر

چارفرزندم فداي تار گيسوي حسين
ميگذارد داغ او بر من اثرهائي دگر

داشتم يك آرزو تنها،چه ميشد داشتم
بهر قرباني به دامانم پسرهائي دگر

دست عباسم فداي كام خشك اصغرش
پس خودم ميگردم اينجا دور سرهائي دگر

گريه ام مال حسين است و حسين است و حسين
نام او خون ميكند هر آن جگرهائي دگر

پس بشير اينجا فقط حرف از حسين من بزن
من نميخواهم بدانم از خبرهائي دگر

✍محسن صرامی
Forwarded From مدایح ومراثی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السّلام
مرثیهٔ حضرت امّ البنین علیها السّلام دررثای حضرت ابوالفضل و دیگر پسران

مخوان جانا دگر امّ البنینم
که من با محنت دنیا قرینم

بدم امّ البنین روزی که بودی
به سرسایهٔ امیرالمؤمنینم

امیرمؤمنان سالارخوبان
ولیّ حقّ امام راستینم

مرا امّ البنین گفتند چون من
پسرها داشتم زان شاه دینم

جوانان هر یکی چون ماه تابان
بُدندی از یسار و از یَمینم

بنام عبدالله و عثمان و جعفر
دگر عبّاس آن درّ ثمینم

ولی امروز بی بال و پر اَستم
نه فرزندان نه سلطان مُبینم

مرا امّ البنین هر کس که خواند
کنم یاد از بَنین نازنینم

به خاطر آورم زان مه جبینان
زنم سیلی به رخسار وجَبینم

چو قطعِ دست عبّاسم کنم یاد
رودتا عرش فریاد و اَنینَم

عمود آهنین ،فرق علمدار
چو یاد آرم شود قطع وَتینم

ترجمهٔ اشعار حضرت امّ البنین سلام الله علیهاست که شاعری به پارسی برگردانده است .اصل اشعارجانسوز حضرتش پیشتر درهمین کانال نقل گردیده است .

#العبّاس #ام البنین

🌾🍃🍃@madihehvamarsiah
Forwarded From Hadi
#حضرت_ام_البنین🥀


خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین
آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین

زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت
از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین

خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد
ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین

من شنیدم بدنت زیر سم اسبان رفت
تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین

گفت: راوی که جگر گوشه اَت ارباً ارباست
از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین

در ره یاری ارباب پسر یعنی چه؟
شکر، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین

مادر آن است که یار غم زهرا بشود
پس چه بهتر که به پایت ثمرم ریخت حسین

پسرانم همه بودند سپر‌های حسین
سپر من همه در حفظ حرم ریخت حسین

آب اگر ریخت ز مشک پسرم، شرمنده…
آبرو بود که از چشم ترم ریخت حسین

مرغ باغ ملکوتِ تو شده عباسم
او به پرواز شد و بال و پرم ریخت حسین

مادرت آمد و دست پسرم را بوسید
عرق شرم ز روی پسرم ریخت حسین

شاعر
#محمود_ژولیده
Forwarded From unknown
⁉علت تفاوت گنبد آقا امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع)

🔹تفاوت چندانی ندارند؛ اگر خوب نگاه کنی می بینی گنبد هر دو بزرگوار طلاکاری هستند. گلدسته هاشون هم همین طور؛ اما دیواره گلدسته های حرم امام حسین(ع) طلا کاری شده و دیواره گلدسته های آقا اباالفضل(ع) کاشی کاری.

⁉دلیلش میدونین چیه؟

🔹گلدسته های حضرت اباالفضل(ع) رو سه بار طلاکاری کردند اما هر سه بار طلاها از گلدسته ها جدا شد و افتاد. سرانجام سرپرست گروهی که مسئول طلاکاری بود گفت من شب باید داخل حرم آقاعباس بمونم و ازش اجازه بگیرم تا کارمون رو انجام بدیم. فردا صبح وقتی به سراغ سرپرست اومدند دیدند پریشون و گریونه؛ گفتند چی شده؟

🔹گفت شب متوسل به مولا اباالفضل شدم خیلی گریه کردم از خستگی خوابم برد؛ آقایی رو دیدم که دست در بدن ندارن بهشون گفتم آقا چرا اجازه نمیدین ما کارمون رو تموم کنیم؟ ما باید بریم نجف اونجا هم کار داریم.

🌸مولایم ابالفضل(ع) گفت نمیشود!
آخر باید تفاوتی میان ارباب و غلام باشد...

▪اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَالْفَضْلِ الْعَبّاسِ،‌
▪یا قَمَرِ بَنِی هاشِم یَا بَابَ الحَوائِجِ،

🌸 #من_غلام_ادب_عباسم

🕌💎 @emALAMDAR 🖤
Forwarded From unknown
⁉علت تفاوت گنبد آقا امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع)

🔹تفاوت چندانی ندارند؛ اگر خوب نگاه کنی می بینی گنبد هر دو بزرگوار طلاکاری هستند. گلدسته هاشون هم همین طور؛ اما دیواره گلدسته های حرم امام حسین(ع) طلا کاری شده و دیواره گلدسته های آقا اباالفضل(ع) کاشی کاری.

⁉دلیلش میدونین چیه؟

🔹گلدسته های حضرت اباالفضل(ع) رو سه بار طلاکاری کردند اما هر سه بار طلاها از گلدسته ها جدا شد و افتاد. سرانجام سرپرست گروهی که مسئول طلاکاری بود گفت من شب باید داخل حرم آقاعباس بمونم و ازش اجازه بگیرم تا کارمون رو انجام بدیم. فردا صبح وقتی به سراغ سرپرست اومدند دیدند پریشون و گریونه؛ گفتند چی شده؟

🔹گفت شب متوسل به مولا اباالفضل شدم خیلی گریه کردم از خستگی خوابم برد؛ آقایی رو دیدم که دست در بدن ندارن بهشون گفتم آقا چرا اجازه نمیدین ما کارمون رو تموم کنیم؟ ما باید بریم نجف اونجا هم کار داریم.

🌸مولایم ابالفضل(ع) گفت نمیشود!
آخر باید تفاوتی میان ارباب و غلام باشد...

▪اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَالْفَضْلِ الْعَبّاسِ،‌
▪یا قَمَرِ بَنِی هاشِم یَا بَابَ الحَوائِجِ،

🌸 #من_غلام_ادب_عباسم

🕌💎 @emALAMDAR 🖤
Forwarded From شعله‌های‌اشتیاق (اشعار محمدعلی‌نوری)
السّلام علیک َ یا فاطمة بنت حزام

عرض ادبی به مادر حضرت عبّاس علیه‌السّلام
با امید گوشه‌ی چشم و نظری

ارزش ِ نفّاحه را نفّاح* می داند ، یقین
همسرِ امّ البنین گردید امیرالمومنین!

" همسری خواهم اصیل و اهل ایمان و شجاع "
بر عقیل ، اینگونه‌‌اش فرموده شاهِ مُلکِ دین

هست ممدوحم کسی که خود ، ادیبی ناب بود
حضرت ِ بانو کلابیّه ، به زهرا جانشین

اوّلین مرثیّه خوان کربلا این خانُم است
در میان‌داریّ ِ اشک و روضه باشد اوّلین

گر چه خود ، در سرزمینِ کربلا ظاهر نبود
با پسرهایش ولی حاضر شد او در آن زمین

چند بیت از روضه‌‌های او رسیده دست ِ ما
شعرِ او با غربت و با غیرتش باشد عَجین

" خورد عبّاسم زمین ، بعدش حسینم را زدند
ور نه با عبّاس ، کس جرئت نمی‌کرد اینچنین..‌. "

" اینچنین که گفت زینب ، در میانِ قتلگاه...
دوره‌اَش کردند با سنگ ِ ستم ، با چوب ِ کین "

می‌چکد آب ، اشک ِ حسرت ، از فراقِ مدفنش
مادری که هست نامش با مصیبت‌ها قَرین

مادر بابَ الحوائج ، همسرِ شیر خدا
شیعه‌ی والای زهرا ، حضرت ِ اُمُّ البنین

* نفّاح: بسیار نافع و اهل برکت زیاد برای مردم

#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#مادران_آسمانی
#محمد_علی_نوری
چهارشنبه ۸ بهمن ۹۹
Forwarded From شاه علی علیه السلام🍇
یا زینب کبری سلام الله علیها🌹

آینه در آینه تابید  عالم شد علی
نَفسِ خود را دید خود را دید خاتم شد علی
اولین صبحِ ظهورِ حَیِ اعظم شد علی
حق تماشا کرد  خود را تا مجسم شد علی

با علی جان میدهم  یا با علی تب می‌کنم
حرف مولا می‌زنم یا مشقِ زینب می‌کنم


آنکه اقیانوسِ آرامِ علی شد زینب است
آنکه او آغاز و انجامِ علی شد زینب است
آنکه او معنایِ اسلامِ علی شد زینب است
آنکه آمد زینتِ نامِ علی شد زینب است

ما نمی‌فهمیم از این اوج  این اعجاز هیچ
شعرها را ساده‌تر می‌گویم اما باز هیچ


او هزاران شیرزن بود او فقط زینب نبود
او ظهورِ پنج تَن بود او فقط زینب نبود
سوختن در سوختن بود او فقط زینب نبود
او حسین و او حسن بود او فقط زینب نبود

شد تمام آیه‌ی قالوبلا وقتی رسید
با نزولش کربلا شد کربلا وقتی رسید


شرحِ لیلی را اگر منزل به منزل گفته‌اند
شرحِ این تشریف را جمعِ مقاتل گفته‌اند
کعبه را با بودنش در راه ، محمل گفته‌اند
گَردِ صحرا نه غبارِ پرده را دل گفته‌اند

به حسینش که دل زینب به‌دست اکبراست
پرده‌ها‌ی محملِ زینب به‌دست اکبراست


کَشتیِ کربُبلا در کربلا پهلو گرفت
خواست تا پایین بیاید آسمان زانو گرفت
تا بیاید جبرئیل از شهپرش جارو گرفت
او نه از عباس ، جان عباس از بانو گرفت

پایِ او بر زانویِ مردانه‌ی عباس بود
بعدِ بابا دستِ او برشانه‌ی عباس بود


دورِ خود تا دید اکبر را خیالش جمع شد
عون و عبدلله و جعفر را خیالش جمع شد
دید در گهواره اصغر را خیالش جمع شد
بِینِ خمیه چند دختر را خیالش جمع شد

دید فوجِ دشمنان را گفت عباسم که هست
نیزه و تیغ و سنان را گفت عباسم که هست


ناگهان بی‌حال شد گودال را وقتی که دید
روضه‌اش اطفال شد گودال را وقتی که دید
ماتِ استقبال شد گودال را وقتی که دید
حرمله خوشحال شد گودال را وقتی که دید

آمد و اُفتاد بر پایِ برادر : بازگَرد
جانِ خواهر جانِ من نَه جانِ مادر بازگَرد



شامِ غم ای وای اکبر را نمی‌بیند چرا
عون و عبدلله و جعفر را نمی‌بیند چرا
پشتِ خیمه قبرِ اصغر را نمی‌بیند چرا
بِینِ حجمِ شعله دختر را نمی‌بیند چرا

خیمه از شعله اُفتاد و عزیزی سوخت سوخت
زیرِ آن خیمه خداوندا مریضی سوخت سوخت


بسکه اُفتاده زمین در پا توانی نیست نیست
می‌دَود سمتِ برادر حیف جانی نیست نیست
دیر شد تا او بیایَد ساربانی نیست نیست
وای از انگشت و انگشتر نشانی نیست نیست

زیرِ تیغ و نیزه می‌گردد جوابی حیف نیست
ناقه و چشمِ حرامی و...رکابی حیف نیست
🏴
✍حسن لطفی

اللهم عجل لوليک الفرج
بحق سيدتنا الزينب علیها السلام
Forwarded From دعبل
#حضرت_زینب

آخر مرا با غصّه‌ی ایّام بردند
با خاطرات سیلی و دشنام بردند
بین همان شهری که بزم عام بردند
این آخر عمری مرا در شام بردند
پروانه ها خاکسترم را جمع کردند
از زیر سایه بسترم را جمع کردند

گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کن
کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن
این آخر عمری مرا رو به وطن کن
من را میان کهنه پیراهن کفن کن
با قاسم و عباسم و اکبر بیائید
من را بسوی کربلا تشییع نمائید

حالا دگر بال و پری دارم، ندارم
در آتشت خاکستری دارم، ندارم
من سایه‌ی بالاسری دارم، ندارم
چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم
آنقدر بین کوچه‌ها بال و پرم سوخت
آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت

باور نخواهی کرد با اغیار رفتم
با چادر پاره سر بازار رفتم
خیلی میان کوچه‌ها دشوار رفتم
با ناسزای تند نیزه‌دار رفتم
یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم
با آستینم با چه وضعی رو گرفتم

یادم نرفته دور تو جنجال کردند
جمعیتی را وارد گودال کردند
آن ده سواری که تو را پامال کردند
دیدم تنت را زنده‌زنده چال کردند
یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم
در گوشه‌ی مقتل تو را گم کرده بودم

دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت
عمّامه‌ی پیغمبرت دست کسی رفت
هم یادگار مادرت دست کسی رفت
هم روسریِ دخترت دست کسی رفت
هم خویش را پهلوی تو انداختم من
هم چادرم را روی تو انداختم من

محمدجواد پرچمی

@deabelnews