غرر السير في التاريخ للمرعشي . نسخة نفيسة للغاية ك
درود دوستان
روز همگی به خیر
من به نسخهٔ غرر السیر في التاریخ مرغنی ثعالبی (کتابخانهٔ داماد ابراهیم پاشا) نیازمندم.
ممنون خواهم بود اگر برای من بفرستید.
نام دیگرش غرر أخبار ملوك الفرس و سیرهم است.
🌺🌺
Forwarded From Basatin
✅ وقفیۀ امیر علی‌شیر نوایی و اهمیت آن در جایابی مجموعۀ اخلاصیه

به  امیر علی‌شیر نوایی ۳۰ جریب زمین از جانب سلطان حسین میرزا بایقرا در سال ۸۸۰ق. در نزدیکی کوشک مرغاب (مرغنی) بخشیده شده بود، او هم مجموعه‌ای عام المنفعه به نام «اخلاصیه» ساخت که شامل مدرسه، مسجد، خانقاهی با نام «خلاصیه»، دارالشفاء و یک دارالحفاظ بود.

او در همین سال رسالۀ «وقفیه» را به زبان ترکی چغتایی نوشت که با استفاده از آن می‌توان به شناخت از مجموعۀ اخلاصیه و بناها، مدرّسان و کارکرد آن دست یافت.

متن مقاله ⬅️
  https://baysunghur.org/?p=1831

🆔 @manuscript
✅ وقفیۀ امیر علی‌شیر نوایی و اهمیت آن در جایابی مجموعۀ اخلاصیه

به  امیر علی‌شیر نوایی ۳۰ جریب زمین از جانب سلطان حسین میرزا بایقرا در سال ۸۸۰ق. در نزدیکی کوشک مرغاب (مرغنی) بخشیده شده بود، او هم مجموعه‌ای عام المنفعه به نام «اخلاصیه» ساخت که شامل مدرسه، مسجد، خانقاهی با نام «خلاصیه»، دارالشفاء و یک دارالحفاظ بود.

او در همین سال رسالۀ «وقفیه» را به زبان ترکی چغتایی نوشت که با استفاده از آن می‌توان به شناخت از مجموعۀ اخلاصیه و بناها، مدرّسان و کارکرد آن دست یافت.

متن مقاله ⬅️
  https://baysunghur.org/?p=1831

🆔 @manuscript
Forwarded From Javad Abbasi
خواجه ابواسماعیل عبدالله بن ابومنصور محمد انصاری هروی ابن ابی معاذعلی، ابن محمد بن احمد بن علی ابن جعفر بن منصور بن مت بن ابی ایوب الخزرجی الانصاری، ملقب به شیخ‌الاسلام پیر هرات؛ این عالم و عارف مشهور هرات در سال ۳۹۶ هجری قمری در کهندژ شهر هرات تولد گردید. پدرش نیز عارف و از مریدان ابوالمظفر ترمذی و مادرش از مردم بلخ بود. اگرچه بانو عالیه (متوفی ۴۱۰ هجری قمری) در فوشنج نیز مادر رضایی خواجه عبدالله انصاری بوده است. در کودکی پدرش را از دست داد. خواجه در زادگاهش برآمد و هم در این شهر علم و ادب آموخت تا آن‌جا که در جوانی در ادب فارسی، عرب و علوم دینی آوازه یافت. استادش در حدیث، قاضی ابومنصور ازدی از دشمنان متکلمان و معتزلیان بود. بیش‌تر زندگی وی در هرات گذشت و سرانجام در سال ۴۸۱ هجری قمری در هرات درگذشت و در گازرگاه مدفون گشت.
گازرگاه در قرن یازدهم میلادی به گونه‌ی یک شهر مقدس ظاهر گردید و در اواخر قرن دوازدهم میلادی وزیر غوری‌ها (عزالدین عمر مرغنی) مدرسه‌ای را در گازرگاه بنیاد گذاشت. در سال ۶۰۷ قمری مطابق ۱۲۱۲ میلادی آخرين شاه سلسله‌ی غوریان (سلطان محمد) کشته شد و برای وی آرام‌گاهی چون شهدا در گازرگاه بنا گرديد که این آرام‌گاه اکنون معلوم نيست. از زمان ساختن مدرسه عمر مرغنی تا زمان ظهور شاهرخ میرزا (۸۰۷ - ۸۵۰ قمری) انکشاف قابل ملاحظه‌ای در بنای گازرگاه به چشم نمی‌رسد. شاهرخ میرزا در ماه محرم سال ۸۲۹ قمری مطابق ۱۴۲۵ ميلادی هدايت اعمار ساختمانی صادر نموده که بنایی بود در جوار آرام‌گاه خواجه عبدالله انصاری در گازرگاه که کار اين ساختمان يک سال بعد از هدايت آن تکميل گرديد. طرح و ديزاين اين بنا طوري‌ست که در پيشگاه جناح شرقی ايوانی بلند ساخته شده که بر شکوه و منزلت آرام‌گاه خواجه عبدالله انصاری افزوده است. هم رديف اين ايوان، سوفه‌های ديگری به نظر مي‌خورد که بالای آن‌ها نيز خانه‌هایی وجود داشته که اتاق‌های بلند و پایين آن ايوان را نمادار مي‌سازد. در بخش شمالی و جنوبی نيز ايوان‌های رفيع در وسط ساخته شده و اتاق‌هایی ديده مي‌شود. در قسمت غربی که به نام (باب سعادت) مشهور است و ورودی به بنا مي‌باشد، ايوان بلندی وجود دارد که بر منزلت آرام‌گاه می‌افزايد. در وسط راه‌رو که به (کفش‌کن) معروف است، به طرف شمال و جنوب آن دو سالن برای ادای نماز با ظرافت خاصی جلب توجّه مي‌نمايد و در بخش بيرونی آرام‌گاه ايوانی رفيع و يک بالاخانه موقعيت دارد. تمام ساختمان از سنگ و خشت آباد گرديده و کاشی‌هایی به رنگ طلايي و آبی در تزئينات آن به کار رفته است و انواع خطوط معقلی، کوفی، ثلث با مهارت و استادی تمام در آن جلوه‌گيری مي‌نمايد. شاهرخ میرزا، آرام‌گاه خواجه عبدالله انصاری را با استفاده از موقوفات آن آباد نمود و خودش هر پنج‌شنبه به زيارت خواجه انصاری مي‌رفت و اين سبب شده بود که زائرين زيادی به گازرگاه روی بياورند. بنای اعمارشده‌ی شاهرخ در گازرگاه، در سال ۸۲۹ قمری مطابق ۱۴۲۵ ميلادی به کلّی مطابق وضع حاضر آن است که کم‌تر تغیيری در آن در طول زمان به وجود آمده است.
در سال ۸۴۵ قمری مطابق ۱۴۱۴ ميلادی خواجه علی بن خواجه فخرالدين خانقاهی به نزديک آرام‌گاه پير هرات آباد نمود که در همان سال خودش نيز در آن‌جا دفن گرديد که امروز اثری از آن به جا نمانده است. ابوالقاسم بابر در سال ۸۵۶ قمری مطابق ۱۴۵۲ ميلادی لوحه‌ی زيبایی را به آرام‌گاه خواجه عبدالله انصاری ساخته و نصب نمود که اين اثر برجسته هنوز هم به خوبی حفظ شده است. از نکات برجسته‌ی اين لوح، عبارت از خطوطی عربی‌ست که نام لقب شيخ‌الاسلام حضرت خواجه عبدالله انصاری را معرفی نموده و تاريخ سنگ را مشخص مي‌سازد.
در سال ۸۸۹ قمری مطابق ۱۴۸۴ ميلادی خانه‌ی زرنگار به شکل گنبدی به جوار آرام‌گاه ساخته شد. در سال ۹۰۶ قمری مطابق ۱۴۹۹ ميلادی وزير دانشمند سلطان حسين بايقرا، امير علي‌شير نوایي به ترميم گازرگاه اقدام نمود. وی در همين سال منبر خطابه‌ای را بنا نمود و نخستين خطيب مؤذن گازرگاه را مقرر نمود، وقف‌های زيادی به گازرگاه روا داشت، ايجاد باغ‌های اطراف گارزگاه کار امير علی‌شير نوایي است. امير شجاع‌الدين محمد سخاوتمندانه برای اعمار گازرگاه سعی نمود و خواجه افضل‌الدين محمد کرمانی مدرسه‌ای را در جوار گازرگاه آباد کرد که خودش نيز بعد از وفات در سال ۹۱۰ قمری مطابق به ۱۵۰۵ ميلادی در آن‌جا دفن گرديد. شهزادگان تيموری مبالغ هنگفتی را برای اعمار بناهای جداگانه به صورت الحاقيه در اطراف بنای اصلی گازرگاه به مصرف رسانيده‌اند.
کوه زنجیرگاه، تشت و آفتابه، جوی سلطانی، خانقاه شیخ عمویه، خانقاه خواجه عبدالله انصاری، کوشک، عمارت یا مدرسه‌ی عمر مرغنی، خانه‌ی زرنگار، عمارت نمکدان، باغ گازرگاه، حوض زمزم، حوض هشت‌در، حوض بالامحله، حوض پایین محله، مسجد زیرزمینی، مسجد تابستانی، سنگ هفت قلم، موی مبارک، آرام‌گاه و الواح سنگی پیر هرات، آرام‌گاه
اين مقاله خسرو پرويز در دائرة المعارف بزرگ اسلامی ابدا شايسته جايگاه و اهميت خسروی دوم نيست. نويسنده، آقای محمد نويد بازرگان از هيچ مأخذ فرنگی ترجمه نشده به فارسی استفاده نکرده و تازه برخی از همان منابع ترجمه شده هم تنها از نوع تحقيقات دست دوم است. آخر مگر می شود بدون استناد به نوشته های مهم غربی و همچنين بدون بهره گيری از منابع پهلوی و ارمنی و سريانی و حبشی و ... درباره درباره ساسانيان و خسروی دوم مقاله نوشت؟ اگر استفاده از منابع اصلی غير عربی قديم برای نويسنده ممکن نبود باری دست کم می توانست با مراجعه به تحقيقات غربی از ترجمه های آنان از اين منابع قديم غير عربی استفاده کند. اين مقاله چه نسبتی دارد با اين همه تحقيقاتی که درباره خسروی دوم و ساسانيان در دو سه دهه اخير انجام شده؟

نمونه ای از اين نوشته: "پیرنیا (منظور مرحوم مشير الدوله حسن پيرنيا. از انصاری) او را ضعیف‌النفس، خودپسند، ستمکار، شهوت‌ران و حق‌ناشناس توصیف می‌کند و معتقد است که وی ایران را با سرعتی حیرت‌آور به سمت انقراض برده است (همانجا). ثعالبی مرغنی (منظور ثعالبی قرن چهارم و اوائل قرن پنجم. از انصاری) نمونه‌ای از قساوت قلب او را در کیفر کسی که به ندای او در حضور یافتن درنگ کرده است، به دست می‌دهد (همانجا)"

شگفتا... اين مدخل بی تردید از نو بايد نوشته شود.

https://www.cgie.org.ir/fa/article/240749/%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2

https://t.me/azbarresihayetarikhi
نکته ای درباره غرر اخبار ملوک الفرس وسيرهم

کتاب غرر السیر منسوب به ابو منصور ثعالبی اثر ارزشمندی است که متأسفانه به صورت کامل باقی نمانده. بخش اصلی و مهم آن که تاريخ ايران ما قبل اسلام و تاريخ اساطيری و حماسی سرزمينمان است چنانکه می دانيم توسط زُتنبرگ، مستشرق معروف سده نوزدهم منتشر شد. يک بخش ديگر و مهم کتاب، اخبار مربوط به دوره معاصر نويسنده آن يعنی دوران غزنوی است که متأسفانه اين بخش همراه بخش های مربوط به سلسله های ايرانی بعد از اسلام همه از ميان رفته است. سال ها پيش سهيل زکار بخشی از کتاب را که مربوط به بخشی از دوره اموی و اوائل عباسی بود با عنوان غرر السير منتشر کرد و البته عنوان نويسنده را "الحسین بن محمد المرعشی" قلم داد؛ سببش اين بود که عنوان نويسنده بر روی نسخه بادليان را به جای اينکه المرغني بخواند المرعشی خوانده بود. داستان اين نسبت المرغني و اينکه از کجا ريشه می گيرد را من در مقاله ای که درباره اين کتاب در مجله نشر دانش در سال 1378 منتشر کردم نوشته ام. همه محققينی که روی اين اثر کار کرده اند هم سبب آن را گفته اند. در واقع بسياری بر اين باورند که نويسنده کتاب نه ابو منصور ثعالبی بلکه همين الحسين بن محمد المرغني است. من در آن مقاله گفتم اينکه برخی از منابع، نويسنده را "ابو منصور الحسين بن محمد الثعالبي المرغني" خوانده اند و بنابراين نويسنده را "ثعالبي مرغني" می خوانند ناشی از اشتباه و ترکيب دو عنوان است: يکی انتساب کتاب به ابو منصور ثعالبي و ديگری انتساب به الحسين بن محمد المرغني. در واقع کسی در تاريخ با نام "ابو منصور الحسين بن محمد المرغني الثعالبي" وجود خارجی نداشته. اين مطلب را آقای محمود اميد سالار در مقاله ای که حدود ده سالی بعد در مجله نامه بهارستان درباره اين اثر و در سال 1387 منتشر کردند هم گفته اند؛ گرچه ايشان اشاره ای به مقاله من نکرده اند و شايد هم از وجود آن گرچه در مجله نامداری مانند نشر دانش منتشر شده بود بی اطلاع بودند. به هر حال آقای اميد سالار در اين مقاله ادله ای را مطرح کرده اند و نظر قاطعشان اين است که کتاب از ثعالبی است و در آن ترديدی نيست. من البته ادله ايشان را قابل توجه می دانم. منتهی هنوز در اين زمينه ترديد دارم. دليلش سبک نگارشی عربی کتاب است که با سبک ثعالبی به کلی متفاوت است. ثعالبی اصولا دلمشغولی های متفاوتی داشته و آثار او و ژانر مورد علاقه اش از لونی ديگر است. علاوه بر آن، ثعالبي در آثار ديگر به اين اثر ارجاعی نداده؛ حتی در جاهایی که به شاهان کهن ايران اشاره دارد (با اينکه او معمولا به آثار ديگرش ارجاع می دهد). با اين وصف احتمالش هست که ثعالبی حقيقتا اين کتاب را نوشته باشد.

تصحيح زتنبرگ از اين کتاب ايراد کم ندارد. بسيار شايسته است اين اثر ارزشمند که تاريخ نياکان ما را به زيبایی روايت کرده از نو و اين بار به صورت کامل و يکجا تصحيح و منتشر شود. برخی با مقايسه اين اثر با شاهنامه معاصرش فردوسی، اين کتاب ارزشمند را "شاهنامه ثعالبی" خوانده اند.

اينجا هم آدرس مقاله من:

http://ensani.ir/fa/article/293546/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%AB%D8%B9%D8%A7%D9%84%D8%A8%DB%8C