Forwarded From S.Amir Hossein Asghari
سلام علیکم. دوستی سوالی پرسیده است که من آن را به اشتراک می گذارم به امید پاسخی. سخنش این است که در نسخه ای خطی نویسنده فارسی زبان عربی دان برخی واژه های دعا را از لحاظ گرامری غلط نوشته است مثل یا ذالجلال را یا ذوالجلال و یا : نور علی نور . پرسشش آن است که در فارسی کتاب یا مقاله ای هست که توضیحی درباره این گونه کژتابی های نوشتاری در متون خطی داده باشد؟ مصحح می تواند آنها را به لحاظ گرامری درست کند اما اینها در نهایت نوشته مولف اصلی نخواهد بود. همچنین سوال دیگر این است که آیا نوشته یا تحقیقی در فارسیزه کردن دعاهای عربی وجود دارد؟ باز تاکید براین است که نویسنده نسخه عربی را می دانسته. در زیر متن ایمیل:
سلام علیکم. دوستی سوالی پرسیده است که من آن را به اشتراک می گذارم به امید پاسخی. سخنش این است که در نسخه ای خطی نویسنده فارسی زبان عربی دان برخی واژه های دعا را از لحاظ گرامری غلط نوشته است مثل یا ذالجلال را یا ذوالجلال و یا : نور علی نور . پرسشش آن است که در فارسی کتاب یا مقاله ای هست که توضیحی درباره این گونه کژتابی های نوشتاری در متون خطی داده باشد؟ مصحح می تواند آنها را به لحاظ گرامری درست کند اما اینها در نهایت نوشته مولف اصلی نخواهد بود. همچنین سوال دیگر این است که آیا نوشته یا تحقیقی در فارسیزه کردن دعاهای عربی وجود دارد؟ باز تاکید براین است که نویسنده نسخه عربی را می دانسته. در زیر متن ایمیل:
Forwarded From المنطق رئیس العلوم
⭕️منطق مظفر:
"کيف ترد هذه القضية الي أصلها «ليس للانسان الا ما سعي»؟
الجواب: ان هذه قضية فيها حصر فهي تنحل الي حمليتين موجبة و سالبة فهي منحرفة. و الحمليتان هما: کل انسان له نتيجة سعيه. و ليس للانسان ما لم يسع اليه"


1-منطق دو طرف داره، طرف تحکم و طرف ترجمه؛
تحکم برای کژتابی های زبان، و ترجمه برای حقیقت های نهفته در زبان؛
"منطق خوب" منطقی هست که تحکم رو برای کژتابی ها بکار ببره و ترجمه رو برای حقایق، و "منطق بد" این دو رو برعکس انجام میده

2-مبحث قضایای منحرفه مهم ترین مبحث منطق هست، از این جهت که بعد آموختن قواعد منطق اولین چیزی که باهاش برخورد می کنیم همین منحرفات هست؛
البته عنوان "منحرفه" کمی بار منفی داره، و اطلاقش بر آیات دور از ادب هست، کما اینکه وقتی اسماء الله مفعول به واقع میشه بخاطر ادب نمیگن مفعول به، بلکه میگن منصوب علی التعظیم، از همین رو من به بجای منحرفه میگم "متنزله" چون تنزل پیدا کردند بقدر مخاطب.

3-مرحوم مظفر در مورد آیه شریفه (لیس للانسان الا ما سعی) فرمودند که مآل این آیه به دو قضیه حملیه بازگشت میکنه بدلیل حصر:
الف-همه داشته های انسان، حاصل تلاشش است
ب-همه نداشته های انسان، حاصل تلاش نکردن های اوست.

این ترجمه ایشون ناقص هست، به این جهت که تمام مدلول های این آیه رو نشون نمیده، از نظر من این ترجمه متحکمانه و محتاطانه ست.
آیه در مقام بیان علیت "سعی" هست و بقرینه تقدم و تاخر بین "تلاش" و "داشته" مفاد قضیه اندراجی نیست، بلکه استلزامی هست، یعنی شرطیه، البته دو قضیه شرطیه:

الف-اگر تلاش باشد-->داشته ای برای انسان موجود است
ب-اگر تلاش نباشد-->داشته ای برای انسان موجود نیست

این دقیقا مفاد قاعده "ان وجد وجد و ان ارتفع ارتفع" هست، که دقیقا میشود #علیت
موید عرض حقیر، کلام مرحوم مظفر هست در در ذیل این قضیه (لایکون وجود النهار الا و قد طلع الشمس)، ایشون این قضیه رو منحرفه میدونن از یک قضیه شرطیه:
اذا طلع الشمس-->فالنهار موجود
درباره نویسنده کتاب :
بهاء الدین خرمشاهی (تولد قزوین ۱۳۲۴) حافظ شناس پرآثار نکته بین و نغزگوی حیطه حافظ پژوهی، قرآن پژوه ومترجم قرآن، مترجم آثار فلسفی و ادبی، نویسنده و عضو پیوسته فرهنگستان زبان وادب فارسی.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در قزوین گذراند، چندی دانشجوی  رشته پزشکی دانشگاه ملی ( شهید بهشتی) شد اما تحصیل پزشکی را نیمه تمام گذاشت و سر از رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران در آورد و در سال ۱۳۵۲ نیز  از رشته کتابداری در دانشگاه تهران به اخذ فوق لیسانس و نائل آمد. آقای خرمشاهی سرگذشت پرفراز وفرود خود را در عالم اندیشیدن و خواندن و نوشتن و ترجمه و... در  «فرار از فلسفه» خود به قلم آورده است. از او حدود ۲۰ عنوان ترجمه و ۵۰ عنوان تألیف و بیش از ۱۰۰۰ مقاله  منتشر شده است.
از آثار اوست:
حافظ نامه
ذهن وزبان حافظ
سیربی سلوک
ترجمه کاوی
کژتابی های ذهن و زبان
قرآن شناخت
تفسیر وتفاسیر
Forwarded From مهنه‌وِشت
بستنی طلاب

#زبان_فارسی | #واژه‌سازی | #بازی_زبانی | #ایهام | #کژتابی | #مشهد | #بستنی_طلاب

در دوران کودکی و نوجوانی‌ام چند بازی زبانی بین بچه‌ها رایج بود؛ ازجمله این بازی که به‌شکل پرسش‌وپاسخ بین دو نفر اجرا می‌شد:

ـ می‌دانی فلان‌شهری‌ها به «حمام» چی می‌گویند؟
ـ نه.
ـ می گویند «پاکستان»! (جایی که تنت را پاک می‌کنی!)

ازاین‌دست پرسش‌وپاسخ‌ها، یک نمونه‌اش کاملاً با فرهنگ مشهد گره خورده بود که شاید کمتر شنیده باشید:

ـ مِدِنی به «دکمه» چی مِگَن؟
ـ نِمِدِنُم.
ـ مِگَن «بستنی»! (چیزی که می‌بندی‌اش!)
ـ حالا به او دکمه‌یْ بالایْ پیرهن چی مِگَن؟
ـ چی مِگَن؟
ـ مِگَن «بستنی طلاب»! (دکمه‌ای که معمولاً طلاب آن را می‌بندند!)

بستنی طلاب، بستنی سنتی بسیار معروف مشهد است. زادگاه این بستنی، محلۀ طلاب است؛ محله‌ای نزدیک حرم که در اصل، طلبه‌نشین بوده و حالا هم طلاب و مدارس علمیۀ بسیاری را در خود جای داده است.

💠 | مهنه‌وِشت را بخوانید |

@mehnevesht
Moheb
در تمدن اسلامی بر سر چه موضوعی بحث می کنیم؟ وقتی ا
کلیات مطالبی که میفرمایند دارای گسلهای وحشتناکی است و با اینکه هدفشان خیر بوده و ایده های خوبی را مطرح میسازند و برخی نتیجه گیریها میتواند درست باشد اما نبود دانش و اطلاعات کافی موجب بروز مصداقهای کاملا اشتباه و اغراق آمیز شده است. هر یک بند صحبتهای ایشان یک یا چندین پروژه حوزه تاریخ علم است؛ نمیتوان به این سادگی اظهار نظر قطعی داد و "عبور کرد" این مدل بررسی دقیقا بلای خانمان سوزی است که در طول تاریخ نیز بدان مبتلا بوده ایم: یعنی "نخواندن دقیق آثار به جای مانده و عدم فهم آن و ایجاد کژتابی"
وقتی از روش موجود انتقاد میکنیم نباید نوک پیکان انتقادمان متوجه شیوه انتقاد خود ما باشد. این اظهار نظرها از صواب به دور است و به همگان و همگنان پیشنهاد میشود برگشتن به همان تقوای علمی: در حوزه ای که تخصص نداریم ورود نکنیم.
ما اگر همین یک جمله را در طول تاریخ می آموختیم از بسیاری بلاها گریخته بودیم...
بی‌شک این اسلوب که قاضی شهید از آن یاد می‌کند در میان صناعات ادبی عنوان یا عناوینی را به خود اختصاص داده است. اهل فن هر کدام با دقت نظر تلاش کرده‌اند در یک یا چند کلمه این شیوه را تعریف و توصیف کنند. از محمد بن عمر رادویانی و رشیدالدین محمد وطواط گرفته تا برهان الدین محمود حسینی و شمس العلماء گرکانی هر کدام نامی بر این شیوه نهاده‌اند یا از نام‌نهاده‌های دیگران یاد کرده‌اند؛ الکلام المحتمل بالمعنیین الضدّین: ترجمان البلاغه، ص 182. المحتمل للضدّین: حدائق السّحر فی دقائق الشّعر، ص 36. ذوالوجهین: همان، ص 36. توجیه: بدایع الصّنایع، ص 173. ابهام: ابدع البدایع، ص 32.
البته این‌همه در صورتی است که آن عبارت ذووجهین و مبهم که دو معنی ضدّ را با خود حمل می‌کند تعمّداً پدید آمده باشد. یا بهتر است این تذکّر را از قول مرحوم همایی به تفصیل بیشتر بیان کنیم: "نوع ترکیباتی که محتمل‌ الضدین است در صورتی جزو صنایع بدیع شمرده می‌شود که گوینده خود به این امر وقوف و توجه داشته و به عمد آن را به صورت جملهٔ ذووجهین ساخته باشد وگرنه درصورتی‌ که قصد مدح یا ذمّ تنها داشته امّا عبارت را طوری جمله‌بندی کرده باشد که خلاف مقصودش نیز از آن مستفاد شود نه تنها داخل صنعت بدیعی نیست، بلکه به سبب همین ابهام، سخن او از درجهٔ فصاحت و بلاغت ادبی نیز خارج و ساقط است." (فنون بلاغت و صناعات ادبی، ص 327 و 328)
پس عجالةً رساترین عنوان برای بیان مقصود ما همین "محتمل الضدّین" است که جامع افراد و مانع اغیار است و مانند ذووجهین با صناعات دیگر همچون ایهام، وهمِ تداخل ندارد. ناگفته نگذاریم که این شیوه خارج از آثار ادبی گاه در عالم واقع نیز رخ می‌نماید و در برابر نگاه ناباورانۀ ما به فریب‌کاری و نقضِ عهد مدد می‌رساند. نمونۀ مشهور آن ماجرای غزای طبرستان است که طبری در کتاب تاریخ خود روایت کرده است:
فسألوا الامان، فأعطاهم علی الا یقتل منهم رجلا واحدا، ففتحوا الحصن، فقتلهم جمیعا الا رجلا واحدا (تاریخ الطبری، ج 4، ص 270)
صحبت از سعید بن عاص است و محاصرۀ شهر طمیسه در سال سی‌ام هجری که مردم آن منطقه "امان خواستند و امانشان داد که یکی‌شان را نکُشد و چون قلعه را گشودند همگی را بکشت بجز یکی" (تاریخ طبری، ج 5، ص 2116 و 2117)

می بینید که تنها با تغییر آکسان معنی به کلی تغییر می‌یابد. "عهد می‌بندم که یک تن را نکشم"؛ در این جمله "یک تن" می‌تواند طوری ادا شود که معنی "هیچکس" یا "یک فرد" را افاده کند. استفادۀ آگاهانه از این کژتابی و البته تکنیک‌های دیگر خصوصاً در حوزۀ مذهب که عرصۀ پافشاری و جانبازی و تولّی و تبرّی است رایج بوده و انصاف این است که بگوییم هر گاه از جانب مظلوم و برای رفع و دفع ظلم صورت ببندد شیرین و دلنشین است و هر گاه از جانب ظالم و به قصد خدعه و جور و جفا بیان شود سخت آزاردهنده است. چنانکه حکایت صعصعة بن صوحان با معاویه که شهرت بسیار دارد برخلاف آنچه از سعید بن عاص نقل کردیم مقبولِ طبعِ آزادگان و مفرِّحِ خاطرِ جوانمردان است. تفصیل آن در منابع مختلف از جمله در یکی از آثار رجالیِ نامدارِ شیعه محمد بن عمر بن عبدالعزیز کَشّی آمده است:
...فقال معاویه: ان کنت صادقا فاصعد المنبر فالعن علیا! قال: فصعد المنبر و حمد اللّه و أثنی علیه، ثم قال: أیها الناس أتیتکم من عند رجل قدم شره و أخر خیره و أنه أمرنی أن ألعن علیا فالعنوه لعنه اللّه فضج أهل المسجد بآمین (اختیار معرفة الرجال، ص 285)
معاویه از صعصعه خواست که برای اثبات وفاداری نسبت به او در مسجد بر منبر برود و علی (ع) را لعن کند. او بر منبر رفت و گفت: ای مردم! ...امیر از من خواسته تا علی را لعن کنم. پس او را لعنت کنید که خدایش لعنت می‌کند.
پیداست که در این حکایت ضمیر غایب به شخصِ معاویه راجع است. شبیه این واقعه و قریب این مضمون در زبان فارسی نیز با همین صنعت به سلک نظم کشیده شده است:

قاضی بغداد حکمی کرد، می‌باید شنید
تا که او باشد نباید لعن کردن بر یزید (زهر الربیع، ص 404)
https://t.me/Anjomanara