یا حدافل آنچه که در آثار پیشین یافت می نشود.
مدارا و مدیریت
:متن پشت جلد:
اين كتاب نمودار بخشي از تلاش فكري نگارنده در سالهای هزار و سیصد و هفتاد و سه و هفتاد و چهار میباشد از صاحبنظران و صاحبقلمان در طول اين مدت عمدة مشغوليت و مسؤليت من در اين دوران، ايضاح اين معنا بوده است كه چگونه بر آيين قدسي غبار دنيويت مينشيند و چرا آسمان جامهاي از خاك بر تن ميكند و به كدام دليل است كه مصلحان و محييان، گاه صواب و صلاح را در اين ميبينند كه كاميابي دنيوي را در كنام دين جستجو كنند و بر اندام شريعت راديي از ايدئولوژي بپوشانند، و آييني را كه چنان خدمات و حسنات و بركات انسان نواز و آخرتسازي دارد، چنين در خدمت دنيا درآورند، و از طرف ديگر همواره از خود ميپرسيدهام كه چرا كساني فهم زميني خود از دين را چنين آسماني ميپندارند و درك بشري خود را صبغة اهورايي ميبخشند و هميشه با خود در كلنجار و چالش بودهام كه منزل و منزلت راستين دين، كجا و كدام است، و اگر روزي بزرگاني دين را فربه و متورم ميخواستند و رواكردن هرحاجتي را بدو ميسپردهاند، آيا اينك نوبت آن نرسيده است كه به داوري منطقي و مشفقانه آن را از آن آماس بيمار صفتانه برهانيم؟
...
:شناسنامه:
مدرا و مدیریت
عبدالكریم سروش
فهرست مطالب:
عنوان
فهرست تفضیلی
مقدمه
شریعتی و شریعت
حریت و روحانیت
سقف معیشت بر ستون شریعت
سید جمالالدین و احیاء اسلام
درك عزیزانۀ دین
آنكه به نام بازرگان بود نه به صفت
دین ایدئولوژیك و ایدئولوژی دینی
دین سكولار
ایدئولوژی و دین دنیوی
خدمات و حسنات دین
جامعۀ پیامبرپسند
مدارا و مدیریت مؤمنان
دانش و دادگری
تحلیل مفهوم حكومت دینی
ریشه در آب است
معنا و مبنای سكولاریسم
نقد دیدگاه مسکویه درباره شاخصه انسانیت و رابطه آن با فضیلت و سعادت بر مبنای قرآن و حدیث
محمد مصطفائی; حسن نقی زاده; عباس جوارشکیان; غلامرضا رئیسیان
چکیده
مسکویه «عقل» را ذات و جوهر نفس مجرد انسان میداند و «فضیلت» را حاکمیت عقل بر قوای نفس و اعمال آن، ذکر میکند که نتیجهی آن، آزادی عقل در پرداختن به تأملات نظری است و رهآورد این تأملات که عبارت است از «حکمت»، همان «سعادت» نفس است. بنابراین سعادت، مستند به جنبه نظری عقل است، و فضیلت که حاصل شأن عملی عقل است، نقشی مقدمی برای آن دارد.
اما در آیات و روایات، فضیلت و سعادت انسان از طرفی ریشه در عقل دارد و از طرف دیگر اراده و انتخابگری انسان میان فجور و تقوا، موجب تزکیه (فضیلت) و در نتیجه فلاح (سعادت) است. از این رو حوزه معنایی عقل در لغت و لسان دین، و همچنین شاخصه محوری فضیلت و سعادتِ انسان در قرآن، سؤالات کلیدی این تحقیق بودهاند که پس از تعیین «انسان به منزله عامل انتخابگر» بهعنوان آن شاخصه محوری، و بازشناسی معنای عقل و اذعان به منشأ بودن آن در فضیلت و سعادت از طریق تمییز میان حق و باطل و تدبیر و عاقبتاندیشی، به این نتیجه رسیدیم که بر خلاف رأی مسکویه، فضیلت نقش مقدمی برای سعادت ندارد بلکه ملاک فضیلت و سعادت یک چیز است و آن اتخاذ «تقوا» است.
کلمات کلیدی
قرآن; حدیث; مسکویه; شاخصه انسانیت; عقل; فضیلت; سعادت
http://maarefquran.org/files/pdf/22621.pdf
مدارا و مدیریت
:متن پشت جلد:
اين كتاب نمودار بخشي از تلاش فكري نگارنده در سالهای هزار و سیصد و هفتاد و سه و هفتاد و چهار میباشد از صاحبنظران و صاحبقلمان در طول اين مدت عمدة مشغوليت و مسؤليت من در اين دوران، ايضاح اين معنا بوده است كه چگونه بر آيين قدسي غبار دنيويت مينشيند و چرا آسمان جامهاي از خاك بر تن ميكند و به كدام دليل است كه مصلحان و محييان، گاه صواب و صلاح را در اين ميبينند كه كاميابي دنيوي را در كنام دين جستجو كنند و بر اندام شريعت راديي از ايدئولوژي بپوشانند، و آييني را كه چنان خدمات و حسنات و بركات انسان نواز و آخرتسازي دارد، چنين در خدمت دنيا درآورند، و از طرف ديگر همواره از خود ميپرسيدهام كه چرا كساني فهم زميني خود از دين را چنين آسماني ميپندارند و درك بشري خود را صبغة اهورايي ميبخشند و هميشه با خود در كلنجار و چالش بودهام كه منزل و منزلت راستين دين، كجا و كدام است، و اگر روزي بزرگاني دين را فربه و متورم ميخواستند و رواكردن هرحاجتي را بدو ميسپردهاند، آيا اينك نوبت آن نرسيده است كه به داوري منطقي و مشفقانه آن را از آن آماس بيمار صفتانه برهانيم؟
...
:شناسنامه:
مدرا و مدیریت
عبدالكریم سروش
فهرست مطالب:
عنوان
فهرست تفضیلی
مقدمه
شریعتی و شریعت
حریت و روحانیت
سقف معیشت بر ستون شریعت
سید جمالالدین و احیاء اسلام
درك عزیزانۀ دین
آنكه به نام بازرگان بود نه به صفت
دین ایدئولوژیك و ایدئولوژی دینی
دین سكولار
ایدئولوژی و دین دنیوی
خدمات و حسنات دین
جامعۀ پیامبرپسند
مدارا و مدیریت مؤمنان
دانش و دادگری
تحلیل مفهوم حكومت دینی
ریشه در آب است
معنا و مبنای سكولاریسم
2) پديدآور: نقش پديد آورنده مؤلّف، مترجم و شارح و محشي و ناظم و ...: مؤلّف فردي است كه کتاب را تأليف كرده باشد، مترجم شخصي كه كتاب را به زباني مانند فارسي ترجمه كرده باشد، شارح شخصي كه كتاب را شرح داده باشد، محشي نام فردي است كه حاشيهنويسي را انجام داده است و ..
در مؤلّف بايستي معرفي تفضيلي مؤلف شامل اطلاعات لازم و مفيد درباره: لقب، نام و احياناً نام پدر و اجداد، شهرت، تاريخ تولد و وفات و... صورت بگيرد.
توضيح: دومين گزينه مهم بعد از عنوان كتاب در نسخههاي خطي, تشخيص مولف كتاب است. اولين راه مطمئن براي شناسايي مولف, مطالعه مقدمه كتاب است؛ چون اغلب نويسندگان در مقدمه كتاب, نام خود را ذكر نموده اند. ولي اين مسإله مشكل ديگري را ايجاد ميكند؛ زيرا نامي را كه مولفان در مقدمه كتابشان ذكر ميكنند, اغلب با نام هاي مشهور آنان مطابقت ندارد. اگر نام مولف را از طريق مذكور نتوان تشخيص داد, نوبت به يادداشتهاي برگ اول, آخر و عطف نسخه مي رسد كه در اغلب نسخههاي خطي, نام كتاب در آن ها درج شده است. اما براي اطمينان از اين نام ها, بايد به مصادر اصلي مراجعه كرد, تا صحت آن مورد ارزيابي قرار گيرد. اگر از اين طريق نيز نتوان نام مولف را تشخيص داد, فهرست نگار با اتكا به اطلاعات و محفوظات و تجارب خود, راه هايي را براي كشف نام مولف در پيش ميگيرد؛ اما اگر نامي را تشخيص داد, بايد به صحت آن اطمينان داشته باشد. اگر فهرست نگار به هيچ طريقي نتواند نام مولف را تشخيص دهد, بايد قرايني را از كتاب استخراج كند كه دلالت بر عصر مولف و تعيين محدوده زندگي وي داشته باشد. اين قراين, متعدد هستند, كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
ـ كساني كه مولف از آن ها مطالبي را نقل ميكند;
ـ كتاب هايي كه مولف از آن ها مطالبي را نقل ميكند;
ـ مطالبي كه مولف در مواردي از خود و يا نسبت به خود ذكر نموده است.
نكته مهم در مورد كتاب هاي مجهول المولف آن است كه ذكر نكردن نام مولف براي فهرست نگار ـ اگر اين مسإله بعد از تلاش لازم براي شناسايي مولف صورت گرفته باشد ـ عيب تلقي نميشود. بنابراين در مواردي كه فهرست نگار يقين به نام مولف نداشته و احتمالي را قوي تشخيص مي دهد, بايد با عبارت هايي مانند: گويا از... خواننده را نسبت به نامي كه ياد شده هشدار دهد. @manuscript (اين بحث ادامه دارد ...).
انسانی که در زندگی این جهانی، کارهای خوب و بد انجام میدهد، وقتی میمیرد، پاداش و کیفرهایی که در آن جهانِ دیگر، به او داده میشود، حال آیا این پاداش و کیفرها، قراردادی است یا طبیعی؟ رأی ما این است که طبیعی است و هیچگونه قراردادی در کار نیست. مراد این است که اگر انسانی کار بدی در این دینا انجام میدهد، خودش دارد با دست خود، ضربتی به خود، وارد میکند. انسانی که میمیرد، درواقع او را بهخاطر این ضربت، به جهنم نمیبرند؛ بلکه ضربت را در حالی به خود وارد کرده است که توجه به آن ضربت نداشته است، وقتی میمیرد متوجه میشود که چه ضربتی داشته به خود میزده است. اعتقاد بسیاری و از جمله بنده در این است که وقتی ما میمیریم ما را کشانکشان به جهنم نمیبرند یا دعوت به بهشت نمیکنند. وقتی میمیریم خود را در جهنم مییابیم یا خود را در بهشت میبینیم، طبیعتاً یا تکویناً. @sedanet
تأثیر دین در منش آدمی – مصطفی ملکیان – جلسۀ دوم
⚡️عقل ابزاری فاجعه بشری است، عقل ابزار نیست، ما ابزار عقل هستیم
✔️غلامحسین ابراهیمی دینانی 🔻
🔹کار فلسفه، عقلانیت است. صدها تعریف از فلسفه ارائه شده و تعریف من از فلسفه، اندیشیدن عقلانی در هستی است؛ البته عقل انسانها یکسان نیست، ولی محمد بن زکریای رازی معتقد است که همه انسانها عقل برابر دارند و دکارت میگوید که هیچ چیز به اندازه عقل عادلانه تقسیم نشده است و در پاسخ به این سوال که چرا انسانها متفاوت عمل میکنند، میگویند انسانها عقل برابر دارند، ولی آن را درست به کار نمیبرند.
🔹من با این سخن که عقل را باید به کار برد مخالفم. امروز با توجه به پیشرفت علوم، عقل را ابزاری میدانند و این فاجعه بشری است. عقل ابزار نیست، ما ابزار عقل هستیم. چه کسی میخواهد به عقل دستور بدهد؟ واقعیت این است که ما عقل را جدی نمیگیریم. انسان میتواند عقلانی زندگی کند و اگر این را نخواهد، شهوات بر او غالب شده است.
🔹هیچ رشتهای از معارف بشری به اندازه فلسفه دشمن خونین ندارد وگناه آن این است که میکوشد جهان و حتی دین را به نحو معقول درک کند. یک فیلسوف غربی بین دینی بودن و متدین بودن تفاوت قائل شده و میگوید متدین کسی است که دین را بر اساس فکر و عقلانیت و آگاهی میپذیرد و دینی کسی است که دین را به صورت تقلیدی از پدر و مادرش یاد میگیرد؛ بنابراین بدون تعقل میتوان دینی بود، ولی نمیتوان متدین بود.
🔹کسی که معنای زندگی را نداند، زندگی میکند، ولی زندگی انسانی ندارد و صاحب یک زندگی حیوانی است؛ باید به معنای زندگیاش آگاه باشد، هر چه خودش میخواهد، ولی دانستن معنای زندگی بدون تعقل ممکن نیست، تعقل نیز بدون منطق نمیشود و تعقل منطقی، فلسفه نام دارد. فلسفه، تلاش برای فهم عالم و موجودات براساس موازین عقل است و کسانی که با فلاسفه دشمناند، حوصله فکر کردن ندارند و آن را کاری ساده و آسان میپندارند. اگر انسان به تفکر پرداخت، آن وقت است که فلسفه و زندگی معنا پیدا میکند. فیلسوف یعنی کسی که دوستدار حکمت است و اگر کسی حکمت را دوست داشته باشد، به آن میرسد، به شرطی که این علاقه را جدی بگیرد. فلسفه بلد بودن اصطلاحات نیست، به مجرد اینکه کسی در هستی بیندیشد، فیلسوف خواهد بود و بچهها در سنین ۶ تا ۱۲ سالگی از همه فیلسوفتر هستند.
@namehayehawzavi
◀️ دمی با کتاب "دیانت و عقلانیت" نوشتۀ رضا بابایی
📝 مسعود قربانی
❇️ آنان که با قلم بابایی آشنایی دارند، میدانند که روحِ حاکم بر نوشتههای او "دردمندی" است. کتاب دیانت و عقلانیت نیز همین گونه است.
در مقدمۀ کتاب میگوید: نویسنده در پی رسیدن به فهمی از متون دینی است که مهمترین ویژگی آن، سازوارگیِ همۀ اجزای دین با یکدیگر و نیز سازگاری با روح و اهداف ادیان بزرگ است.»(ص12) در فصل اول کتاب، نسبت امر دینی را با متن دینی میکاود و دلیرانه میپرسد: «آیا هر چیزی که در متون دینی دربارۀ آن گفتگو شده است، مشمول امر دینی است؟ سپس شش ویژگی امر دینی را میشمارد؛ ویژگیهایی که دایرۀ امر دینی را تنگ اما خالصتر میکند.
❇️ بابایی «متنمحوری و نصگرایی بیقاعده» را خاستگاه سلفیگری قدیم و مدرن میداند(ص23). با همین مبنا بر دینِ سیاسی خُرده میگیرد که «هیچ کس منکر اهمیت سیاست در سرنوشت جامعه نیست؛ اما دین مسؤولیتهایی ژرفتر و مهمتر از حکومت و سیاست دارد. تربیت انسان معنوی و اخلاقی، در درازمدت عمیقترین تاثیرات را بر سیاست میگذارد»(ص265)
❇️ ویژگی دیگر کتاب ملموس بودن مباحث و مقالات و عاری بودن زبان نویسنده از هرگونه کلیگویی و مبهمنویسی است. دین بابایی دینی است که یکیکِ دینداران در سطوح مختلف آن را میفهمند و کموبیش از آن تجربهای ملموس دارند. وقتی میگوید: «اجتهاد، کشف شیوههای نو برای ایستادگی در برابر تحولات یا دور زدن آنها نیست؛ بلکه درک تحولات نوپدید و کشف حکم دین دربارۀ آنهاست.»(ص89) این بحث را در واژههای کلی رها نمیکند؛ مصداق میآورد و میکوشد بر اساس آموزههای دینی، نمونههایی را نیز به ما نشان دهد.
❇️ در مقالاتی همچون "حرام و حلال محمد"، "پس از چهل سال"، "اسلام؛ شلاق؛ شتر" و "اسلام مکه؛ اسلام مدینه" گرههایی را میگشاید که پیش از آن به نظر کور و ناگشودنی میآمدند. به گفتۀ او، «تاریخ گواه است که اسلام در زمان پیامبر(ص)، دینِ اصلاح بود نه انقلاب.»(ص125) و نیز «به گواهی سخنان و سیرۀ انبیا، رسالت دین، رونق بخشیدن به زیست معنوی انسان است؛ نه اینکه مسئلهای بر مسائل لاینحل بشری بیفزاید. دین قرار بود به داد ما برسد و گرهی از کارفروبسته ما بگشاید، نه اینکه خود معادلهای سخت و پیچیده روی دست ما بگذارد.»(ص141)
❇️نویسنده، فصلی را به نواندیشی دینی اختصاص میدهد و تمام قد از این گروه و راهشان دفاع میکند و تا آنجا پیش میرود که دینداری را در این عصر در آینده وامدار روشنفکران دینی میداند: «خاستگاه روشنفکری دینی، پرسشهای انسان مدرن است؛ انسانی که هم به تکلیف میاندیشد و هم به حقوق اساسی خویش؛ امروز را فدای گذشته و نزاعهای تاریخی نمیکند؛ فایدهاندیش و نتیجهگراست و به تقسیم کار معتقد است؛ یعنی از دین تنها چیزی را میخواهد که در غیر دین نمییابد.»(ص173) بر اساس همین رویکرد است که در فصل "دین و آسیبها"، مفصل و در مقالاتی متعدد آسیبهایی که انسان دینی را مسخ میکند، میشمارد. "سیزده نکته درباره خرافات" و "چهارنشانه متعصبان" از مقالات خواندنی این بخش است.
❇️ معتقدم هر یک از مقالات این کتاب برآمده از دردی است که نویسنده را چنان درگیر خود کرده است که که اگر دربارۀ آن نمینوشت، نمیتوانست گریبان خود را از دست آن رها کند. "داستان علی و خوارج"، "تشیع به دو روایت" در فصل چهارم کتاب(دین و معرفتهای تاریخی)، بسیار خواندنی است و ای کاش مقالۀ "عاشورا و تحریفستیزی ناکام" او را همۀ اهل منبر میخواندند. در این مقاله میگوید: «در ماجرای عاشورا، آسیب اصلی در گفتهها نیست؛ در ناگفتهها است. اهل منبر و ذاکران و مداحان، معمولا در مجالس عزاداری برای امام حسین(ع)، مسائلی خاص را مطرح میکنند، از جمله فسق یزید، مظلومیت امام، قساوت شمر و ابن سعد و مانند آن. این موضوعات و مسائل، هماره و با حجم فراوان در همه منبرهای عاشورا بیان میشود؛ در حالی که مسائل مهم و اصلی عاشورا اینها نیست.»(ص360)
❇️مغز و هستۀ دین در نظر بابایی، "معنویت" است. میگوید دینی که به زندگی انسان معنا نبخشد یا مشکلی در معناداری زیست انسان پدید آورد، جز مزاحمت برای بخشهای دیگر زیست بشری، هنری ندارد. بابایی، اگر در فصلهای پیشین، دین و دینداری موجود را نقد کرده است، در فصل آخر کتاب(اخلاق، عرفان، معنویت) از دین و دینداری مطلوب میگوید. در این فصل، گاهی از باغ مثنوی مولانا تحفههایی برای خواننده میآورد که به گمان من از دلچسبترین بخشهای کتاب است.
@MasoudQorbani7
جریان اخباری ـ اصولی تا دوره صفوی
درس امروز پنجم دی 95 که روز آخر درس تاریخ تشیع در این ترم بود، مرور بر جریان اخباری ـ اصولی تا دوره صفوی بود. نگاه کلی و مروری و کوتاه است. امیدوارم سودمند باشد.
این پرسش که آیا برای درک دین، یعنی آنچه خداوند به قصد هدایت بشر فرستاده، کتابش کافی است یا باید از منابع دیگری هم استفاده کرد، از همان آغاز مطرح بود. این منابع، به جز قرآن، حدیث است و پس از آن، از عقل و سپس اجماع که طرح اینها در یک دوره نسبتا طولانی مطرح و تعریف و توضیح داده شده است. پرسش یاد شده، این که قرآن کافی است یا حدیث هم مورد نیاز است، برای عمر هم مطرح شد. هرچند به نوعی می توان گفت در زمان رسول (ص) هم مطرح بوده و دست کم از اختلاف نظرهایی که بعدها به دوره رسول (ص) نسبت داده می شود، چنین می نماید که آن زمان هم بحث استفاده از حدیث یا عدم آن مطرح بوده است. بخاری در کتاب العلم کتاب صحیح خود، حدیث نوشتن در دوره بیماری منجر به رحلت رسول (ص) را برای همین که بگوید چیزی جز قرآن مورد نیاز بوده یا نه آورده است. همین طور روایت معروف ثقلین در ادامه همین پرسش است که چه چیزی به عنوان منبع دین مورد تاکید قرار گرفته است.
به نظر می رسد باید دو مسیر را برای این پرسش طی کرد. یکی بحث تئوریک و این که در بحث نظری، آنچه که حجیت برای اثبات دینی و شرعی بودن یک مساله دارد چیست. کتاب تنها، یا کتاب و سنت، یا کتاب و سنت و عقل، یا کتاب و سنت و عقل و اجماع. اما مسیر دوم، زندگی عملی و واقعی مردم است. نیاز روزمره آنها به تأیید یا رد کارهایشان از نظر دینی و شرعی، آنها را به دنبال این مسأله می کشاند که آیا برای هر آنچه که میان آنان رخ می دهد، یک بیان دینی یا شبه دینی وجود دارد یا نه (یا باید داشته باشد یا نه). این چالش، یعنی نگاه کردن از بالا یا منابع شریعت، و نگاه کردن از پایین به عنوان نیاز عملی زندگی مردم یا آنچه بعدها به عنوان نوازل یا مسائل مستحدثه مطرح شد، همواره میانه این دو بحث را به یکدیگر متصل و در عین حال، گرفتار چالش و تعارض می کند. هرچه هست، نیاز به مسائل تازه، مدام رهبران دینی را ملزم می کرد تا پاسخ دهند، از نظر دینی، چه دستوری دارند. این کار خود به خود به توسعه درونی دین می انجامید که باید با حدیث یا منابع دیگر تکمیل می شد.
به تدریج یک مسأله معرفتی نیز به صورت یک مسأله مستقل در آمد و آن، این بود که اساسا حقیقت دینی بودن یک مطلب در حوزه عقاید یا شرعیات چیست؟ آیا صرفا آن است که خداوند بیان می کند، مثلا از طریق کتاب یا از طریق رسول؟ یا آن که عقل آدمی هم اگر حکمی کرد، می توان از آن به عنوان یک بیان دینی استفاده کرد و اگر این قابل قبول است، در چه شرایطی و با عقل چه کسی؟ به عبارت دیگر، این پرسش مطرح شد که اساسا دین همان کتاب و سنت است که تنها منبع تأیید حقیقت دینی است، یا عقل آدمی هم منشأ نوعی معرفت است. این مسأله اگر پاسخ مثبت می یافت، بحث اجتهاد را مطرح می کرد که خود بخود ایجاد شریک برای نصوص دینی بود.
یک مسأله دیگر این بود که آیا برای همه امور، تکلیف شرعی وجود دارد یا وجود منطقة الفراغ خالی از حکم شرعی و واگذاری آن به عقل و عرف هم مطرح است. این که آیا دین یعنی آنچه از کتاب و سنت در می آید، شامل تمامی مسائل زندگی می شود، یا بخشی از امور زندگی متعلَّق دین، و بخشی دیگر متعلّق انتخاب های عقلی خود آدمی است. وقتی گفته می شود لارطب و لایابس الا فی کتاب مبین، معنایش این است که تمام نیازهای آدمی در کتاب و سنت بیان شده، یا این امر به طور طبیعی، مربوط به حدودی است که از ابتدا باید آن را در حیطه دین دانست و باقی آن، در حیطه عقل و یا عرف و اموری شبیه به آن است.
از هر نقطه شروع کنیم، در این تردید نداریم که بر اساس آنچه ذکرش رفت، دو گرایش از آغاز پدید آمد، دو گرایشی که هم دامن بحث های عقلی دین را گرفت و هم فقه و شریعت عملی را. این دو گرایش، یکی به سمت منحصر کردن معرفت دینی در کتاب و سنت حرکت کرد، و دیگری تمایل به پذیرش نوعی حریت عقلی برای آدمی، اجتهاد او، تأویلات شخصی، درک عرفی مستقل از شرع، و اموری از این قبیل داشت. اینها هر کدام برای خود استدلالهای فراوانی داشتند که بخشی از آنها مستند به قرآن و بخشی از درون خود روایات بود.(دنباله دارد)
@jafarian1964
کیوپیت را در کتاب خود به بررسی دو گزاره میپردازد:
1.اخلاقیات؛ پس از داروین و نیچه و فروید ما هر روز بیشتر به ریشههای زیست شناختی طبیعت انسان پی بردهایم و اینک به سهولت میتوان تشخیص داد که بخش زیادی از معنویت و روحانیت سابق ما غالباً خام، ستمآمیز، بیشتر بازدارنده، سرشار از تمایلات نامطلوب و در آخر، اسطورههایی بیش نبودهاند.
2.اصول دین: آخرین پناهگاه و ضامن بقای کلیسا. در این هندسه نیز باید همهی عقاید را فرو ریخت و نظمی نو برانداخت.
فرایند تدریجی دنیاگرایی، نفوذ علم، تأثیر نقد دینی و تاریخی،گرایش هرچه بیشتر به جهان بینی انسان مدار، برخورد با ادیان دیگر از جمله مفاهیمی است که کیوپیت با آنها جهان زیست خاص خود را بنا مینهد. کیوپیت از نواندیشان بنام و بسیار پرکار جهان مسیحی است؛ او هم کشیش است و هم مدرس فلسفه دینی در دانشگاه، و در کتاب خود برداشتی نو از دین ارائه ميدهد. برداشتی که کاملا این جهانی و امروزی است. او بر این باور است که برای بنا نهادن ایمانی منطبق با باورهای دنیاگرایانه باید از تمام جهان بینی سنتی دست کشید. او که خود کشیشی ژورنالیست است، نظراتی افراطی درباره اعتماد کامل بر علم داشته و بر اساس آن، معرفتبخشی دین و آموزههای آن را انکار میکند. وی در این بررسیها، دچار تناقضگوییها، مغالطهکاریها و بیانصافیهای فراوانی شده، به گونهای که دین را افسانه و اسطوره معرفی کرده و همه آموزههای آن را در ردیف تعالیم خرافی جادو و طلسمات دانسته و علیرغم توجه انحصاری وی به دین مسیح، همه نتایج بررسی میان علم و مسیحیت را بر همه ادیان، حتی اسلام، تعمیم داده است. اما تقریباً همه رویکردهای وی نسبت به دین و رابطه آن با علم، به طور اساسی در معرض انتقاد اساسی قرار دارد.
کیوپیت نظامی نو بنا نهاد؛ نظامی تازه بنیاد که در آن، فرایند دنیاگرایی، نفوذ علم، تأثیر نفوذ نقد دینی و تاریخی و گرایش هر چه بیشتر به جهان بینی انسان مدارانه تقویت شده باشد. او در جای جای کتاب به عینیت و واقعگرایی دینی انتقاد کرده، نشان ميدهد که دین در حقیقت، بیشتر عملی است تا نظری. و برای اینکه گزارههای خود را ثابت کند، به توضیح روش تاریخی نفوذ علم در جهان غرب میپردازد و از اثر ویرانگر دانش نو بر جهان بینی دینی و ارزشهای سنتی سخن میراند.
کیوپیت در کتاب خود در پی آن است تا نشان دهد که چگونه با وجود رشد دانش جدید، اعتقادات جزمی دیگر حاصلی ندارد و تفکر انتقادی عصر روشنگری، سرآغاز شالوده شکنی آن بوده است. نکته جالب توجهیکهکیوپیت به آن اشاره میکند این است که تحول دینی، اجتناب ناپذیر است، چون چه بخواهیم و چه نخواهیم، با تغییر محیط فرهنگی، مفاهیم دینی هم تغییر میکند و پیامد اینگونه تغییرهای اجباری و غیرارادی معمولاً تنزل دین به خرافه است.
@litera9
ابعاد انسانی نوع آدمی
دکتر محمود بهزاد
@litera9
استاد محمود بهزاد در کتاب «ابعاد انسانی نوع آدمی» به برخی از ویژگیهای مهم انسان اشاره کرده است. در این کتاب چهار ویژگی برجستهی ذهن آدمی یعنی خودآگاهی، اندیشهی نمادی، اندیشهی انتزاعی و آیندهنگری توضیح داده شده است. در صفحهی 62 این کتاب آمده است که:
اما آدمی چند حس سوپرسوماتیک نیز دارد که بهوسیلهی آنها چیزهایی را ادراک میکند که گرچه در جهان مادی احساس میشوند ولی ماهیت غیرمادی دارند. این چند حس عبارتاند از حس کنجکاوی، حس اخلاقی، حس زیبایی و حس دینی.
در بخش دیگری از این کتاب آمده است که:
از سه رکن ایمنی جوامع بشری یعنی سنت، دین و قوانین، فقط دین راستین است که چارچوب ایمنی مطمئنی برای آدمیان فراهم میسازد. زیرا آدمی میتواند از طریق عبادت بین خود و پروردگار رابطهای ناگسستنی برقرار سازد. علم برخلاف تصور بداندیشان نهتنها سستکنندهی اعتقادات راستین دینی نیست بلکه خدمات بزرگی به دین کرده است: یکی تصفیهی دین از خرافات آلودهساز و دیگری شناساندن عظمت جهان و آفرینندهی بزرگ آن.
#تقدم_عقل_بر_شرع
#عقل_گوهر_دین
پیش تر طی یادداشتی با عنوان «#اخلاق_گوهر_دین» روایاتی آورده شد که ظاهر آنها بر این معنا دلالت داشت که گوهر دین اخلاق است و در پی آن، اظهار شد که نگاه برون دینی و عقل مستقل نیز همین معنا را تأیید می کند؛ اینک به ذکر روایات و بیان نکاتی مبادرت ورزیده می شود که گوهر دین را عقل می شمارد و البته عقل بودن گوهر دین منافاتی با این ندارد که گوهر دین اخلاق باشد؛ چون اخلاق هم به تعبیر فلاسفۀ اسلامی عبارت از عقل عملی است.
1️⃣ شماری از روایاتی که دلالت دارند، گوهر دین عقل است، از این قرار است:
🔹الف. امام باقر(ع) فرمود: خدا بر بندگان در حسابرسی روز رستاخیز به قدر عقولی که در دنیا به آنان داده است، سخت گیری می کند.
🔸 إنَّمَا يُدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِي الْحِسَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا (الکافی للکلینی، 1/ 11)
🔹ب. سلیمان دیلمی گوید که به امام صادق(ع) از عبادت و دین و فضل کسی گفتم. او پرسید: عقلش چطور است؟ پاسخ دادم: نمی دانم. فرمود: پاداش به قدر عقل است.
🔸قلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِينِهِ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ كَيْفَ عَقْلُهُ قُلْتُ لَا أَدْرِي فَقَالَ إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ(الکافی للکلینی، 1/ 11)
🔹ج. پیامبر(ص) فرمود: هرگاه کسی را دیدید که نماز بسیار می گزارد و روزه بسیار می گیرد، به او نبالید تا این که ببینید که عقلش چطور است.
🔸 إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّجُلَ كَثِيرَ الصَّلَاةِ كَثِيرَ الصِّيَامِ فَلَا تُبَاهُوا بِهِ حَتَّى تَنْظُرُوا كَيْفَ عَقْلُهُ. (الکافی للکلینی، 1/ 26)
🔹د. امام کاظم(ع) فرمود: اى هشام! خداوند پيامبران و رسولان خويش را فرستاد تا مردم، دين او را از خدا با عقل فرا گيرند و در ادامه فرمود: اى هشام! خدا در ميان مردم دو حجّت دارد: حجّتى آشكار و حجّتى نهان. حجّت آشكار، پيامبران و اماماناند و حجّت نهان عقل های مردم اند.
🔸يا هِشَامُ، مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ....
يَا هِشَامُ، إِنَّ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً، وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ.
2️⃣ به موجب این روایات باید گفت که گوهر دین، عقل است و لذا حتی اگر عقل کسی به این نتیجه نرسد که دینی حق است، او هرگز گنهکار نیست و مجازاتی ندارد.
نیز طبق این روایات، مسلمان عبارت از کسی است که تسلیم آن چیزی باشد که آن را حق تشخیص داده است و متقابلاً کافر عبارت از کسی است که به آنچه حق تشخیص داده است، تسلیم نشود. با چنین تعریفی از اسلام و کفر، دائرۀ اسلام چندان گسترده می شود که هیچ جای برای کفر باقی نمی ماند.
همچنین به بر پایۀ این روایات، حجت باطنی یعنی عقل اصالت دارد و حجت ظاهری یا انبیاء و ائمه نقشی جز دعوت به آنچه عقل حکم می کند، ندارد.
همین طور، به حکم این روایات، عبادات مادامی ارزشمندند که از روی عقل به جای آورده شوند؛ اما اگر از روی عقل به جای آورده نشوند، هیچ ارزشی ندارند.
3️⃣ البته آنچه اظهار شد، لوازمی بود که از ظاهر روایات پیش گفته حاصل می شود و من در اینجا نمی خواهم بگویم که آیا این احادیث، واقعاً چنین لوازمی دارند یا نه و آیا این روایات، معارضاتی دارند یا نه؛ بلکه در مقام این هستم که از منظر برون دینی و بر پایۀ عقل مستقل، به این سئوال پاسخ دهم که اگر کسی به حقانیت دینی پی نبرد، آیا او مورد سرزنش و مستحق مجازات است یا نه؟
بی تردید از منظر برون دینی و بر پایۀ عقل مستقل، چنین کسی مورد سرزنش و مستحق مجازات نیست؛ بلکه کسی مورد سرزنش است که به حقانیت دینی پی برده باشد، مع الوصف به انکار آن مبادرت ورزد.
بنابراین از منظر برون دینی و بر پایۀ عقل مستقل، اگر کسی به این تشخیص نرسیده باشد که خدا و آخرت و نبوتی هست و به احکامی باید پایبند باشد، او هرگز مورد سرزنش و مستحق مجازات نیست.
4️⃣ البته تردیدی نیست که عقل آدمی ناقص است و ای بسا در مواردی در تشخیص خود به خطار رود؛ اما اگر کسی عقل خود را به کار گرفته و علیرغم آن به خطا رفته باشد، هرگز او مورد سرزنش و مستحق مجازات نیست؛ از این رو، با فرض این که خدایی و آخرتی و نبوتی باشد و انجام فرائض دینی واجب بوده باشد، کسی که حقانیت چنین باورها و وجوب چنین فرائضی را تشخیص نداده باشد، نزد خدا حجت دارد و لذا اگر روز حسابی وجود داشته باشد، او به خدا خواهد گفت که ای خدا تو با این عقلی که به من دادی، من نتوانستم تشخیص بدهم که تو هستی و آخرت و نبوتی هست و انجام فرائض دینی واجب است. به طور قطع، خدایی که عادل خوانده می شود، هرگز او را کیفر نخواهد داد.
🟡 ادامه در یادداشت بعدی👇🏽
https://t.me/dineaqlani
🟡 ادامه یادداشت قبلی☝🏾
#تقدم_عقل_بر_شرع
#عقل_گوهر_دین
5️⃣ فرض این که گوهر و اصل دین عقل باشد، با عنایت به نقصان عقل آدمی و کمال پذیری آن، ایجاب می کند که دین هیچگاه کمال مطلق نداشته باشد؛ چرا که عقل، هیچگاه کمال مطلق ندارد؛ بلکه ایجاب می کند، دین کمال تدریجی داشته باشد، چنان که عقل کمال تدریجی دارد؛ بنابراین، گوهر دین بودن عقل، اقتضاء می کند، دین هرچه از گذشته فاصله می گیرد، به برکت رشد عقلی بشر کامل تر گردد.
6️⃣ نیز گوهر دین بودن عقل با توجه به نقصان عقل آدمی و کمال پذیری آن، ایجاب می کند که در دین، باورهایی وجود داشته باشد که با رشد عقلی و علمی بشر دانسته شود که آنها باطل اند و یا سنت هایی وجود داشته باشد که با رشد عقلی و علمی آشکار گردد که آنها ناکارآمد و یا مفسده انگیزند و آنگاه اقتضاء کند که آن باورها و سنت ها کنار گذاشته شوند و باورها و سنت های حق و کارآمدی جایگزین آنها گردد.
7️⃣ نیز گوهر دین بودن عقل با نظر به تکثر عقول بشری اقتضاء می کند، هر گروهی از افراد بشر برای خود دینی متمایز از دیگری داشته باشد و دین هر گروهی نزد خودشان حجت باشد؛ بنابراین، نگاه برون دینی و عقل مستقل به تکثر دینی حکم می دهد؛ چون هرکسی به اقتضای عقل خودش دینی را برتر می شمارد و چنین نیست که همه افراد و اقوام بشری دین واحدی را برتر تشخیص دهند.
8️⃣ نیز گوهر دین بودن عقل به جهت نقصان عقل آدمی، اقتضا می کند، ارتداد در صورتی مذموم دانسته شود که کسی دینش را حق تشخیص داده باشد؛ اما از روی لجاجت به انکار آن بپردازد و البته در هر حال، اقتضاء نمی کند که اگر کسی مرتد شد، مستحق قتل و یا حتی محرومیت از حقوق اجتماعی گردد. نگاه برون دینی و عقل مستقل، مجازات را فقط برای کسی تجویز می کند که به حقوق اجتماعی دیگران تجاوز کرده باشد؛ اما هرگز صرف رد یا قبول یک عقیده و یا حتی صرف اظهار آن را مستحق مجازات نمی شمارد؛ حتی صرف نقد یک عقیده را منوط به این که با بداخلاقی هایی چون تهمت و توهین همراه نباشد، مستحق مجازات نمی شمارد.
9️⃣ وقتی که به قوانین اجتماعی هر قومی نگریسته می شود، ملاحظه می گردد که ای بسا آبشخور برخی از قوانین اجتماعی عبارت از آموزه های دینی همان قوم است. نگاه برون دینی و عقل مستقل حکم می کند که پیروان هیچ دینی قوانین خاص خود را بر پیروان ادیان دیگر تحمیل نکنند؛ بلکه اساساً حکم می کند که هیچ قومی، آبشخور قوانین اجتماعی خود را آموزه های دینی قرار ندهد؛ بلکه از آخرین دانش ها و تجربیات مشترک بشری در وضع قوانین بهره برداری کنند؛ زیرا آموزه های دینی جنبه قومی و تاریخی دارند؛ اما آخرین دانش ها و تجربیات مشترک بشری جنبه جهانی و روزآمد دارند و نگاه برون دینی و عقل مستقل، دستاورهای جهانی و روزآمد را بر دستاوردهای قومی و تاریخی مرجح می شمارد.
https://t.me/dineaqlani
«ابوالاحرار»؛ اثر عاشورایی علامه کرمی از علمای خوزستان
کتاب «ابوالاحرار حسین بن علی(ع)» چنانکه از نامش پیداست، کتابی با موضوع حضرت اباعبدالله(ع) و عاشوراست که علامه شیخ محمد کرمی، یکی از علمای استان خوزستان، آن را به زبان عربی تألیف کرده است.
«ابوالاحرار» شامل یک مقدمه ۷۵ صفحهای و ده فصل است. مقدمه آیتالله بحث عالمانهای در باب مفهوم بشریت و جایگاه عقل و عوامل بروز رفتارهای به دور از تعقل در جامعه انسانی است. علامه شیخ محمد کرمی در این مقدمه از امام حسین(ع) به عنوان چراغ راه و نشانه آزادگیهای واقعی یاد می کند، چراکه نهضت او حرکتی یگانه در تمام تاریخ است. او میگوید آنچه در این کتاب میخوانیم ویژه فرد و ملت خاصی نیست، بلکه بحثی است که لازمه تحقق جامعهای است که براساس شرافت و عقل سلیم امور خود را به پیش میبرد.
روش علامه در تحلیل واقعه کربلا و چینش مقدمات برای تببین عقلی این واقعه جالب توجه است. از نظر علامه کرمی، مفهوم بشریت، درک نیکیها و به کارگیری آنها در زندگی و طرد بدیها از ساحت انسان است. به اعتقاد او بشریت باید برای خود راه امنیت، سلامت و آزادی فکری را به منظور ایجاد جامعه برتر ترسیم کند و عقول بشری در این معیار با یکدیگر اختلاف ندارند.
او پس از تبیین مفهوم بشریت که مبنای آن را تعقل می داند، میگوید: اگر فضا برای عقل بشری مهیا باشد وجود را بر فنا، آسایش را بر رنج، برادری را بر دشمنی، آزادگی را بر بردگی، سلامت را بر بیماری، امانت را بر خیانت، راستی را بر دروغ، تواضع را بر تکبر و در کل آنچه را زندگی بر اساس آن بنا نهاده میشود بر عوامل مخلّ آن ترجیح میدهد و این نوع تعقل در میان همگان مشترک است، اما متأسفانه در عمل چنین نیست و آنچه در بین انسانها تقابل ایجاد کرده و آنها را به دو جبهه حق و باطل تقسیم کرده نه تعقل متفاوت، بلکه مزاحمت نفس است.
نویسنده کتاب «ابوالاحرار» در ادامه بحث بسیار ارزشمندی را در باب جایگاه عقل در مقابله میان نمادهای حق و باطل در قرآن طرح میکند؛ او تقابل هابیل و قابیل، حضرت نوح با قوم خود، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت ابراهیم، حضرت شعیب، حضرت لوط، حضرت موسی و حضرت عیسی را با مردم معاصرشان بررسی میکند و در ادامه جایگاه عقل را در تقابل میان حضرت محمد(ص) و ابوجهل، میان حضرت علی(ع) و معاویه و بین امام حسین(ع) و یزید تحلیل میکند و بیان میکند: عقل در اصل وجود خود یکی است و اگر در مسیر دچار اختلاف و تفاوت میشود، به خاطر مزاحمت نفس مادی است. اگر انسان از هوای نفس پیروی کند، عقل را مغلوب خود میسازد و این عناد و ضدیت با عقل از عواملی چند نشئت میگیرد که اصرار بر جهل، توهم جاه و مقام و طمع از جمله آنهاست.
کتاب «ابوالاحرار» تحلیلی عقلی و تاریخی از رفتارهای بشری، زمینههای بروز انحرافات در تاریخ اسلام و واقعه عاشوراست. علامه در ادامه مقدمه خود واقعیت جامعه قبل از اسلام و انحرافاتی که رسول خدا(ص) با آن مواجه بود ترسیم میکند. پس از آن به سقیفه می پردازد و براساس روایات تاریخی اظهار میکند که اصل حرکت سقیفه برخاسته از انگیزه های نفسانی، غرضهای شخصی و رقابتهای دنیایی بود(ص ۵۲ کتاب). او همچنین مینویسد که از همان روزهای اولِ سقیفه، دین حقیقت و ماهیت خود را گم کرد(ص ۶۰ کتاب).
«ابوالاحرار حسین بن علی(ع)» اثر ارزشمند آیت الله کرمی در تحلیل عاشورای حضرت اباعبدالله(ع) و وقایع آن روزگار است که روش آن میتواند الهامبخش پژوهشگران و خطیبان در نگاه وسیعتر به این رویداد بزرگ تاریخ اسلام و نقش آن در تهذیب درون انسان و رشد تعقل باشد. اثری که متأسفانه چندان در میان محققان این عرصه شناخته شده نیست و ترجمه نشدن آن به زبان فارسی به مهجوریتش افزوده است.
متن کامل در لینک زیر
iqna.ir/fa/news/3751106
✍ چرا شهادت امام حسین(ع) با عظمت ترین شهادتی است که در تاریخ بروز کرده است؟
🔰 نمونه هایی از عظمت های حیات آدمی:
انسان در حال زندگی است که
🔆 از زیبایی ها لذت میبرد.
🔆 از عقل و وجدان استفاده میکند.
🔆 محبت و عشق میورزد.
🔆 حقایق را شهود میکند.
🔆 شکوه عالم هستی را درک میکند.
🔆 طعم آزادی و اختیار معقول را میچشد.
🔆 طعم ارتباط های نسبی و سببی را درک میکند.
◀️ مسلم است که امتیازها و عظمت های زندگی بیش از حد شمارش های معمولی است. انسانِ آگاه با از دست دادن هر یک از این امتیازات و عظمت ها جهانی را از دست میدهد، زیرا هر یک از آن ها به تنهایی میتواند هدفی برای زندگی و توجیه کننده ی آن باشد.
حال میتوانیم این معنی را به خوبی درک کنیم که چرا شهادت امام حسین با عظمت ترین شهادتی است که در تاریخ بشر بروز کرده است، زیرا او با شناخت همه ی ابعاد و امتیازات زندگی و توانایی بر برخورداری از آن ها، دست از زندگی شسته است.
📖 استاد #علامه_جعفری، امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت
🍀🍀🍀🍀🍀
@AllaMeJafaRi
🌻آیا تقلید از مراجع، عاقلانه است؟🌻
🌺 یکی از شبهاتی که دشمنان برای دور کردن مردم از دین مطرح میکنند، این است که مردم خودشان عقل دارند و نباید همانند حیوانات (یعنی میمون) تقلید کنند.
🌸 در پاسخ عرض میکنم که تقلید دو نوع است: تقلید عاقلانه، و تقلید جاهلانه.
🌼 تقلید عاقلانه این است که شخص بر اساس حکم عقل، تقلید میکند. زیرا عقل انسان میگوید که باید در کاری که بلد نیست به متخصّص آن رجوع کند.
🌼 مثلا عقل میگوید که هنگام بیماری به پزشک رجوع کنید و به نسخه ای که میدهد، بی چون و چرا عمل کنید زیرا او تخصّص این کار را دارد و شما ندارید.
🌼 یا عقل میگوید که در احکام فقهی به متخصّص آن رجوع کنید و به آنچه میگوید عمل کنید زیرا او تخصّص این کار را دارد و شما ندارید.
🌸 پس این نوع تقلید، بر اساس حکم عقل است و کسانی که آن را زیر سؤال میبرند، از عقل بی بهرهاند.
🌼 نوع دوم تقلید، تقلید جاهلانه و کورکورانه است. یعنی شخص بدون اینکه علت انجام کاری را بداند، فقط بخاطر اینکه فلان شخص آن را انجام داده، او نیز انجام میدهد.
🌼 برای مثال، چون فلان بازیگر مشهور اینگونه لباس میپوشد و یا اینگونه رفتار میکند، من نیز همان لباس را میپوشم و مانند او رفتار میکنم بدون اینکه دلیلش را بدانم. و این همان تقلیدی است که امروز با انواع فیلمها و تبلیغات، ما را دعوت به آن میکنند.
🌸این نوع تقلید بر اساس حکم عقل نیست بلکه بر اساس حکم نفس است و نزد خدا ارزش ندارد.
⚡️بعضی ها از کلمه تفکیک سوءاستفاده کردند و گمان کردند که تفکیک بهمعنای تفکیک عقل از دین، عقل از وحی و امثالذلک است
✔️آیت الله سید جعفر سیدان🔻
🔹روشی که فقهای امامیه داشتند، این بود که در مسائل اعتقادی، از روایات معتبر و آیات شریفۀ قرآن استفاده میکردند؛ همچنانکه فقه اصطلاحی در ارتباط با احکام، از قرآن و حدیث استفاده میکند، روش ما هم این است که در ارتباط با مسائل اعتقادی، از قرآن و حدیث استفاده کنیم.
🔹قرآن و حدیث بیانات مستند به خداست و بهاصطلاح، وحی است (البته در حدیث، با توجه به اعتبار سند و روشنی دلالت). لذا پس از فهم نصوص، در ارتباط با مسائل اعتقادی بگرفته از وحی، از آرای شخصیتهای بشری و مشاهیر هم استفاده میکنیم. چنانچه گفتارشان با آنچه در وحی است، مناسب و همسو باشد، بسیار خوب است؛ چراکه آنچه در وحی است باید براساس عقل هم تأیید بشود و هرگز مطلبی ضدعقل در وحی وجود ندارد و اگر در موردی چیزی ضدعقل باشد، خود وحی در جای دیگر توضیح داده و مطلب را تشریح کرده است.
🔹بههرحال پس از اینکه انسان وحی را به خدا مرتبط میداند، یعنی به علم بیخطای نامحدود، آنگاه عقل حکم میکند که «حال که به چنین منبعی رسیدی، از این منبع استفاده کن». در اینجا باید تأکید کنم که اعتنا کردن به وحی، غیر از اخباری بودن در معنای اصطلاحی آن است. اعتنا به وحی میکنیم، از اخبار استفاده میکنیم و افتخارمان این است، اما این بهمعنای اصطلاحی اخباری بودن نیست که متأسفانه در بعضی نوشتهها چنین به نظر میرسد.
🔹وقتی قرار است اندیشهای بیان شود، باید با بزرگان و شخصیتهایی که معتقد به آن اندیشه هستند، صحبت شود تا مطلب روشن شود. استاد حکیمی که از دوستان قدیمی من هستند، در رابطه با این نحوۀ تفکر، اصطلاح «تفکیک» را به کار بردند، اما بعضی از این کلمه سوءاستفاده کردهاند و گمان کردهاند که تفکیک بهمعنای تفکیک عقل از دین، عقل از وحی و امثالذلک است. حالآنکه وحی تأکید بر عقل میکند و عقل ما را به وحی میرساند.
🔸از سایت فرهنگ امروز🔺
@namehayehawzavi
انسان "مراسم دینی" را بر "فضیلتهای اخلاقی" ترجیح میدهد؛ زیرا کسب فضیلتهای اخلاقی دشوار و پرزحمت است و انسان بایستی هرلحظه و هرجا مراقب آنها باشد. از اینرو انسان در زندگی خود نظامی از "مراسم" بهوجود میآورد. و از این مراسم بهعنوان تسکینبخشِ احساساتِ خود استفاده میکند. یعنی این مراسم را جبران گناهانی تلقی میکند که در مقابل خداوند مرتکب شده است. پس مراسم دینی از ابداعات انسان است. انسان هرقدر از لحاظ اخلاقی فاقد دقت است درعوض در اجرای مراسم دینی دقیق است؛ زیرا میخواهد از طریق این مراسم، اخلاقِ خود را تثبیت کند.
#ایمانوئل_کانت
✅ فقط خودت ...
هیچکس جز خود آدمی چیزی به خود نمیدهد و هیچکس جز خود آدمی چیزی را از خود دریغ نمیدارد. تنها راهزنی که دار و ندار آدمی را به یغما میبرد اندیشههای منفی اوست. تردیدها، ترسها ، نفرتها و حسرتها، دشمنان انسان در درون خود اوست، ترس توست که شیر را درنده میکند، بر شیر بتاز تا ناپدید شود. بازی زندگی، یک بازی انفرادیست. اگر خودتان عوض شوید، همه اوضاع و شرایط عوض خواهد شد.
📗 چهار اثر
✍🏻 #فلورانس_اسکاول_شین
📚 @BookTop
✔️ هفت ویژگی انسان_معنوی
✍️مصطفی ملکیان
1️⃣ اوّلین ویژگی انسان معنوی این است که «چه باید بکنم؟» اوّلین مسئلۀ زندگی اوست و هر مسئلۀ دیگری غیر از «چه باید بکنم؟» تنها زمانی برایش اهمیت مییابد که حل آن در پاسخ این سؤال تأثیر داشته باشد. به میزان تأثیری که حل هر مسئلۀ دیگری در حل این مسئلۀ مادر دارد برای آن مسائل اهمیت قائل است و به آنها میپردازد. اگر مسائلی باشند که حل آنها در حل مسئلۀ «چه باید بکنم» هیچ تأثیری ندارد، اصلاً به آنها نمیپردازد. حتی اگر میپردازد به اینکه آیا خدایی هست یا نه، آیا زندگی پس از مرگ هست یا نه، و آیا جهان متناهی است یا نامتناهی، نظام جهان اخلاقیست یا نه و.. [به این سبب است که او را در یافتن به این پرسش مدد میرسانند..]
2️⃣ دوّمین ویژگی؛ زندگی انسان معنوی اصیل است، عاریتی نیست، زندگی اصیل یعنی زندگیای فقط براساس فهم و تشخیص خود. بنابراین در این زندگی تقلید، تبعیت از افکار عمومی، تحت تأثیر هیجاناتعمومی قرار گرفتن، تعبدهای بلادلیل و.. وجود ندارد و انسان فقط براساس عقل و وجدان اخلاقی خود زندگی میکند. هرچه را براساس عقل و وجدان اخلاقی درست تشخیص داد به آن عمل میکند وگرنه آن را پس میزند.
3️⃣ ویژگی سوّم انسان معنوی آن است که به کل جهان هستی رضا داده است، از جمله به درد و رنجها و شرور این جهان. در عین اینکه همۀ تلاش خود را برای بردن امور به سمت و سوی نیکوتر انجام میدهد، به کل نظام هم رضا داده است. درست مثل اینکه شما کل خانهتان را دوست دارید، امّا البته اگر آجری در آن میان لق شد یا شکست، سعی میکنید آن را بر جای خود بگذارید.
4️⃣ ویژگی چهارم اینکه.. برای انسان معنوی بسیار مهّم است که امور تغییرپذیر را از امور تغییرناپذیر تفکیک کند، تا تمام همّ و غم خود را صرف امور تغییرپذیر کرده و با امور تغییرناپذیر کلنجار نرود. آنگاه در میان امور تغییرپذیر هرکدام را به بهترین صورت تغییر میدهد.
5️⃣ ویژگی پنجم انسان معنوی این است که تفاوتها را کاملاً هضم کرده و پذیرفته که خود با تمام انسانهای دیگر متفاوت است، و هر انسان دیگری هم با او متفاوت است. این مسئله را هم به لحاظ روانشناختی و هم به لحاظ اخلاقی پذیرفته است.
6️⃣ ویژگی ششم این است که انسان معنوی با هیچکس مسابقه نمیدهد. فقط با خودش مسابقه میدهد. این مسابقه هم در سمت و سوی خاصی قرار دارد. متأسفانه من و امثال من که انسان معنوی نیستیم اولاً در تمام زندگی مشغول مسابقه دادن با دیگرانیم و این مسابقه هم در داشتنهاست. انسان معنوی اما همیشه خود را فقط با خودش در حال مسابقه میبیند و آن هم نه در داشتنها بلکه در بودنها. آنگاه نتیجه این میشود که مدام از خود میپرسد: آیا من بهتر از این که هستم میتوانم باشم؟
7️⃣ ویژگی هفتم انسان معنوی این است که در مقام نظر حقیقتطلبی، در مقام عمل عدالتطلبی و در مقام احساس و عاطفه نیز عشقورزی پیشه کرده است.
❇️برگرفته از سه گفتگو با استاد «مصطفی ملکیان» | با عنوان ”دین، معنویت و روشنفکری دینی“ | گفتگوی دوّم معنویت و عقلانیت، صفحۀ ۶۴ تا ۶۶.
@mostafamalekian
✅ از قرآن بسی گمره شدند!
✍آیا هر نمازخواندن و قرانخواندنی مطلوب است و به هدایت و سعادت منجر میشود؟ پاسخ را میتوان از خود قران بهدست آورد:
1⃣ «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا / ما آنچه برای مومنان مایهی درمان و رحمت است از قران نازل میکنیم؛ و ستمگران را جز زیان نمیافزاید.» (اسرا. ۸۳)
این معنا در چند جای دیگر هم تکرار شده است. در آیه ۲۶ بقره درباره اینکه خداوند از پشه مثال میزند، سخن گفته و اینکه با این مثالها بسیاری راهنمایی و بسیاری گمراه میشوند!
در آیات پایانی سوره توبه نیز میگوید که چون سورهای نازل میشود بر ایمان مومنان میافزاید اما کسانی که در دلهایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان میافزاید.
2⃣ «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ. الَّذِينَهُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ / وای بر نمازگزاران، آنهایی که از نمازشان غافلند.» (ماعون. ۴ و ۵) این عبارات میگوید: غفلت از آنچه نماز به آن دعوت میکند، نه تنها باعث بی اعتباری نماز میشود، که عذاب را برای نمازگزار مهیا میکند.
راز این نهیب به نمازگزاران، و آن هشدار که قران، ستمگران را جز زیان ندارد، چیزی نیست جز اینکه «دین به طور کلی یک چاقوی دوبر است. اگر درست درک شود آدمی را به اعلیعلییّن میرساند و اگر کج اندیشیده شود، نه تنها بیاثر نیست بلکه آدمی را در سیر نزول کمک میکند و او را به اسفلسافلین میرساند. یعنی خطر دیندار کجاندیش از بیدین مطلق بسیار بیشتر است. انسان بیدین گاهی از یک خصلتهای انسانی برخوردار است مثل جوانمردی که از آموزش دینی سرچشمه نگرفته است، ولی دینداری کجاندیشانه خطرش این است که حتی تمام آن صفات هم در پوشش دین، جای خود را به عکس خود میدهد.» (به نقل از کتاب «در دادگاه جهلمقدس» نوشته دکتر سیدمصطفی محققداماد)
* تیتر مطلب بخشی از شعر مولاناست.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com