«از نظر سیاسی باید مشخص شود بودجه قابلتوجهی که تقریباً از دهه هفتاد از سوی بخشهای مختلف حکومتی صرف مراکز علوم انسانیِ مرتبط با مطالعات فلسفی در حوزه و دانشگاه میشود، قرار است چه مشکلاتی را حل کند و این هزینهها تا کنون چه دستاوردی برای ایران داشته است. به ویژه آن که به نظر میرسد مدیران میانی نهادهای فرهنگی دارای بودجه، روز به روز بیشتر احساس میکنند که به نتیجه ملموسی از این سرمایه گذاری ها نرسیدهاند. همچنین از نظر فلسفی باید روشن شود که اساتید، دانشجویان و پژوهشگران مطالعات فلسفی، چه نسبتی با جمهوری اسلامی و سیاست دارند و آیا ورود به فلسفه به معنای آن است که نسبت خاصی پیشاپیش با سیاست رسمی جمهوری اسلامی برقرار شده است. اگر بخواهیم کمی در رفع ابهام دومی بکوشیم باید بگوییم اهل فلسفه دقیقاً نمیدانند باید درباره سیاست در جمهوری اسلامی بیندیشند یا نه.»
«ارسطو در طرح بحث خود، همواره وامدار افلاطون است و در موضوع سیاست نیز، دو اساس مهم را از افلاطون اخذ کرده است. اولی که مهمتر است، نگاه به مدینه به مثابه واحدی از نظر رتبی مقدم بر فرد و خانواده است که از تبعات آن، برتر بودن خیر در مدینه نسبت به فرد است، همان دیدگاهی که افلاطون سرسختانه در رساله جمهوری پی گیر آن است. دو دیگر آنکه –باز به تبع اولی- دانش سیاست عهدهدار همه دانشها و فنون مرتبط با حیات آدمی است و بنابراین، با هر تفسیری که از آن سخن گفته باشید، به هر حال دانش سیاست، دانشی صدرنشین است.»
«اگر چه در مطالعه افلاطون و ارسطو، بالذات سیاسی بودن فلسفه را تا عمق تفکر آنها مییابیم، اما باید دقت کرد این سیاسی بودن فلسفه، به معنای تابع قرار گرفتن فلسفه در برابر سیاست نیست. بلکه بدین معناست که فلسفه ورزی خود ذاتاً از این نظر که به هر حال فعلیت عمومی مییابد، سیاسی است و قوامبخش مدینه سیاسی. از این رو شاید بهتر آن باشد که جهت شفاف تر شدن بحث و اجتناب از تفاسیر ایدئولوژیک مدعی پیروی فلسفه از سیاست یا ایدئولوژی زده مدعی استعمال فلسفه در سیاست روزمره، چنین گفته شود که سیاست، اگر مقرر باشد که سیاست مدینه باشد و دارای اساس روشن، باید فلسفی باشد و از فلسفه برآمده باشد. یک چنین سیاستی است که میتواند تار و پود اخلاق و اقتصاد و اجتماع را به هم پیوند دهد و همه آنها را بر اساس فلسفه بنا کند.»
«شیخالرئیس تقریباً در اغلب مباحث اساسی خود به نوعی وامدار فارابی است و کلام موجز و مختصر فارابی که دیریاب و صعب است، در کلام شیخالرئیس تفصیل و شرح مییابد و همان شرحها باعث شد که فلسفه اسلامی شکوفا شود و در عین حال مصدر بسیاری از منازعات کلامی و دینی گردد. پرسش اینجاست که چگونه شیخالرئیس مطالب منطقی و مابعدالطبیعی فارابی را به خوبی تفصیل داده است ولی با وجود حجم بالای مطالب فارابی در فلسفه مدنی، ابنسینا از آنها اعراض میکند و صرفاً در ذیل الهیات و در ادامه بحث نبوت نکات مختصری را بیان میکند؟»
«بهترین کمکی که فلسفه میتواند به جمهوری اسلامی بکند، این است که ابتدا ادعای هر نوع کمک معجزهآسا، نهایی، یکباره، ریشهای، بنیادین، آرمانی و... را به سیاست جمهوری اسلامی کنار بگذارد و اجازه دهد تا جمهوری اسلامی بر اساس عقل عرفی به تدبیر وضع روزمره بپردازد. البته که چنین اجازهای لزوماً باعث حل مشکلات نخواهد شد، ولی آنها را بغرنج تر هم نخواهد کرد.»
...
انتشار این متن، بدون دخل و تصرف در آن، بلامانع است.
کانال اطلاعرسانی سید مهدی ناظمی قرهباغ –پژوهشگر فلسفه: https://telegram.me/sayyedmahdinazemi