❓فلسفه و علوم دیگر❓
1⃣گفتار اول #ارتباط_فلسفه_و_علوم
📖فلسفه یک ضرورت زندگی است و هیچ انسانی بدون فلسفه نمیتواند زندگی کند. همه فلسفه دارند. هر انسانی یک نگاهی به عالم و آدم دارد و این نگاه او فلسفه اوست. حتی آنانی هم که با فلسفه مخالفاند با فلسفه زندگی میکنند. فلسفه مثل هوایی است که در آن تنفس میکنیم؛ چون فلسفه یعنی نگرشی که انسان به هستی دارد، به عالم و آدم دارد. نگاه کلانی که انسان به هستی پیدا میکند، فلسفه اوست. اگرچه ممکن است فرد اصطلاحات فلسفی را نداند یا حتی ممکن است اگر از او درباره هستی و نیستی و وجود و ماهیت سؤال کنیم، نتواند جواب دهد؛ ولی این ندانستن به معنای نداشتن فلسفه نیست. مهم این است که اهل فن و متخصصان بنشینند و ارتباط فلسفه را با علوم مختلف تبیین کنند، تا عالمانه بدانیم فلسفه چه تأثیری بر علوم و علوم چه رابطهای با فلسفه دارد.
❇️تأثیر علم بر فلسفه نزد قدما
در ابتدای بیشتر آثار فلاسفه اسلامی، گفته شده است که فلسفه به تعریف و اثبات موضوع علوم میپردازد. مثلاً فلسفه ثابت میکند جسم متحرکی هست و جسم متحرک را در اختیار طبیعیات قرار میدهد تا پیرامونش بحث کند. یا مثلاً فیلسوف عدد و مقدار را ثابت میکند، نوع ماهیت یا وجودش را تبیین میکند، بعد ریاضیات یا هندسه از آن سخن میگویند. کمتر پیش آمده است که در کتب فلاسفه اسلامی، از تأثیر علم بر فلسفه سخن گفته شود؛ اگرچه بعضی از معاصرین مثل علامه طباطبایی و شهید مطهری دراینباره سخن گفتهاند، اما فلاسفه ما کارهایی کردند که تأثیر علم بر فلسفه را هم نشان میدهد؛ مثلاً حرکت و زمان تا قبل از ملاصدرا یک بحث کاملاً طبیعتشناختی بود. ملاصدرا این بحث را از طبیعیات گرفت و وارد فلسفه کرد. البته از طبیعیات به عاریه گرفت، نه اینکه از طبیعیات حذف کرد. در طبیعیات بحث از حرکت و زمان است، و در فیزیک جدیدـ ترمودینامیک ـ از حرکت بحث میشود. این بحث را نمیشود از طبیعیات و فیزیک جدا کرد. اما ملاصدرا حرکتی که در طبیعیات بحث میشد را وارد فلسفه کرد و بحث از حرکت جوهری را که بحث کاملاً فلسفی است مطرح کرد. میدانیم اصلاً در طبیعیات از حرکت جوهری بحث نمیشود بلکه از حرکت عینی، حرکت وضعی و... بحث میشود؛ اما ملاصدرا حرکت جوهری را تبیین میکند و این نشان میدهد که ملاصدرا از طبیعیات هم بهرهای برده است.
✳️رابطه فلسفه با مسائل علوم دیگر
بعد از طرح رابطه فلسفه با علوم دیگر، ما میتوانیم وارد مسائل جزئیتر شویم، مثل رابطه اصل عدم قطعیت هایزنبرگ و فیزیک کوانتوم با اصل علیت. آیا ما میتوانیم بر اساس فیزیک کوانتوم، از علیت، ضرورت علت و معلول و سنخیت علت و معلول سخن بگوییم؟ آیا فیزیک کوانتوم میتواند اصل علیت را تغییر دهد یا اصل علیت تأثیرگذار بر فیزیک کوانتوم است؟ خلاصه چه بخواهیم و چه نخواهیم علوم جدید به شدت متأثر از فلسفهاند و بر فلسفه هم تأثیر گذارند، اما تبیین اینها کار مهمی است.
اگر ما فلسفههای مضاف به علوم را دانشهای درجه دومی بدانیم که با روش تاریخی و منطقی مسائل خودشان را حل میکنند، ضرورت دارد که حتماً از تاریخ علم بهره ببریم اما به تاریخ علم نباید بسنده کنیم. تاریخ علم، گذشته علم و حال علم را نشان میدهد که چه رابطهای با فلسفه دارد. اما اینکه منطقاً چه رابطهای باید بین علم و فلسفه ایجاد شود؟ تاریخ علم این را نشان نمیدهد. بنابراین هم از روش تاریخی، هم از روش منطقی باید استفاده کنیم تا رابطه این دو را بسنجیم. اگر مطالعات علم و فلسفه علم بدون تاریخ علم باشد ابتر است. اگر بدون منطق هم باشد، منتج نیست. بنابراین باید از هر دو استفاده کنیم تا بتوانیم به پرسشهای خودمان پاسخ دهیم. متأسفانه اساتید علوم انسانی با اساتید فلسفه و اساتید فلسفه با اساتید علوم انسانی ارتباط ندارند. منظور از علوم انسانی، علوم انسانی رفتاری-اجتماعی است. همینکه روشن شود که آیا در بین این علوم ارتباطی هست یا نیست و اگر هست به چه نحوی است؛ گام بلندی است ک از سوی دانشمندان گرامی در این مسیر برداشته شده است.
ادامه دارد ...
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
@yortchi_bosjin_pdf
1⃣گفتار اول #ارتباط_فلسفه_و_علوم
📖فلسفه یک ضرورت زندگی است و هیچ انسانی بدون فلسفه نمیتواند زندگی کند. همه فلسفه دارند. هر انسانی یک نگاهی به عالم و آدم دارد و این نگاه او فلسفه اوست. حتی آنانی هم که با فلسفه مخالفاند با فلسفه زندگی میکنند. فلسفه مثل هوایی است که در آن تنفس میکنیم؛ چون فلسفه یعنی نگرشی که انسان به هستی دارد، به عالم و آدم دارد. نگاه کلانی که انسان به هستی پیدا میکند، فلسفه اوست. اگرچه ممکن است فرد اصطلاحات فلسفی را نداند یا حتی ممکن است اگر از او درباره هستی و نیستی و وجود و ماهیت سؤال کنیم، نتواند جواب دهد؛ ولی این ندانستن به معنای نداشتن فلسفه نیست. مهم این است که اهل فن و متخصصان بنشینند و ارتباط فلسفه را با علوم مختلف تبیین کنند، تا عالمانه بدانیم فلسفه چه تأثیری بر علوم و علوم چه رابطهای با فلسفه دارد.
❇️تأثیر علم بر فلسفه نزد قدما
در ابتدای بیشتر آثار فلاسفه اسلامی، گفته شده است که فلسفه به تعریف و اثبات موضوع علوم میپردازد. مثلاً فلسفه ثابت میکند جسم متحرکی هست و جسم متحرک را در اختیار طبیعیات قرار میدهد تا پیرامونش بحث کند. یا مثلاً فیلسوف عدد و مقدار را ثابت میکند، نوع ماهیت یا وجودش را تبیین میکند، بعد ریاضیات یا هندسه از آن سخن میگویند. کمتر پیش آمده است که در کتب فلاسفه اسلامی، از تأثیر علم بر فلسفه سخن گفته شود؛ اگرچه بعضی از معاصرین مثل علامه طباطبایی و شهید مطهری دراینباره سخن گفتهاند، اما فلاسفه ما کارهایی کردند که تأثیر علم بر فلسفه را هم نشان میدهد؛ مثلاً حرکت و زمان تا قبل از ملاصدرا یک بحث کاملاً طبیعتشناختی بود. ملاصدرا این بحث را از طبیعیات گرفت و وارد فلسفه کرد. البته از طبیعیات به عاریه گرفت، نه اینکه از طبیعیات حذف کرد. در طبیعیات بحث از حرکت و زمان است، و در فیزیک جدیدـ ترمودینامیک ـ از حرکت بحث میشود. این بحث را نمیشود از طبیعیات و فیزیک جدا کرد. اما ملاصدرا حرکتی که در طبیعیات بحث میشد را وارد فلسفه کرد و بحث از حرکت جوهری را که بحث کاملاً فلسفی است مطرح کرد. میدانیم اصلاً در طبیعیات از حرکت جوهری بحث نمیشود بلکه از حرکت عینی، حرکت وضعی و... بحث میشود؛ اما ملاصدرا حرکت جوهری را تبیین میکند و این نشان میدهد که ملاصدرا از طبیعیات هم بهرهای برده است.
✳️رابطه فلسفه با مسائل علوم دیگر
بعد از طرح رابطه فلسفه با علوم دیگر، ما میتوانیم وارد مسائل جزئیتر شویم، مثل رابطه اصل عدم قطعیت هایزنبرگ و فیزیک کوانتوم با اصل علیت. آیا ما میتوانیم بر اساس فیزیک کوانتوم، از علیت، ضرورت علت و معلول و سنخیت علت و معلول سخن بگوییم؟ آیا فیزیک کوانتوم میتواند اصل علیت را تغییر دهد یا اصل علیت تأثیرگذار بر فیزیک کوانتوم است؟ خلاصه چه بخواهیم و چه نخواهیم علوم جدید به شدت متأثر از فلسفهاند و بر فلسفه هم تأثیر گذارند، اما تبیین اینها کار مهمی است.
اگر ما فلسفههای مضاف به علوم را دانشهای درجه دومی بدانیم که با روش تاریخی و منطقی مسائل خودشان را حل میکنند، ضرورت دارد که حتماً از تاریخ علم بهره ببریم اما به تاریخ علم نباید بسنده کنیم. تاریخ علم، گذشته علم و حال علم را نشان میدهد که چه رابطهای با فلسفه دارد. اما اینکه منطقاً چه رابطهای باید بین علم و فلسفه ایجاد شود؟ تاریخ علم این را نشان نمیدهد. بنابراین هم از روش تاریخی، هم از روش منطقی باید استفاده کنیم تا رابطه این دو را بسنجیم. اگر مطالعات علم و فلسفه علم بدون تاریخ علم باشد ابتر است. اگر بدون منطق هم باشد، منتج نیست. بنابراین باید از هر دو استفاده کنیم تا بتوانیم به پرسشهای خودمان پاسخ دهیم. متأسفانه اساتید علوم انسانی با اساتید فلسفه و اساتید فلسفه با اساتید علوم انسانی ارتباط ندارند. منظور از علوم انسانی، علوم انسانی رفتاری-اجتماعی است. همینکه روشن شود که آیا در بین این علوم ارتباطی هست یا نیست و اگر هست به چه نحوی است؛ گام بلندی است ک از سوی دانشمندان گرامی در این مسیر برداشته شده است.
ادامه دارد ...
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
@yortchi_bosjin_pdf