با موضوع سیره اهل بیت علیهم السلام
?? یادی از انسانیت زندهیاد افشار به بهانۀ هفتۀ کتاب
استاد فقید کریم اصفهانیان نقل میکرد: روزی جوانی هجده نوزده ساله به دفتر مجله آینده آمد و پژوهشی را که انجام داده بود، به آقای افشار نشان داد. آقای افشار قریب به نیم ساعت روی مقاله متمرکز شد و از ابتدا تا انتهای مقاله را به دقت و وسواس تمام خواند. سپس آن را ستود و به آن جوان گفت که چه مدت وقت روی آن گذاشتهای؟ آن محقق جوان پاسخ داد که این چند صفحه پژوهش حدود شش ماه وقت برده است. سپس آقای افشار به ایشان گفت که ما آن را چاپ میکنیم! وقتی آن جوان رفت، آقای افشار نگاهی به نگاه بهت زده من انداخت و گفت: اصفهانیان ما باید دست این جوانان را بگیریم!» http://yon.ir/S9QqP
@Ketabpazhohi
? معرفی نامه ای که تقی زاده برای ایرج افشار به منظور تدریس در دانشگاه نوشت
اصل نامه ای که در ذیل می آید در پروندۀ استخدامی ایرج افشار در ادارۀ کارگزینی دانشگاه مضبوط است و بالای آن رئیس دانشگاه وقت (پرفسور فضل الله رضا) نام آقای ایرج پناه را که رئیس دفتر مخصوص رئیس دانشگاه بود نوشته است.
سید حسن تقی زاده با نوشتن نامه ای به رئیس دانشگاه ایران ایرج افشار را برای امر تدریس معرفی کرده است:
ریاست محترم دانشگاه ایران
چون دانشگاه طهران در این ایام به اصلاح امور تعلیماتی کمر بسته است و می خواهد کاری کند که امر تحقیق و تدقیق از حالت سکون و رخوت خارج شود بر خود فرض می دانم که یکی از جوانان فاضل و کارآمد را که تا به حال مصدر اقدامات علمی و فرهنگی بسیاری بوده و متأسفانه در امر تدریس در دانشگاه به طور مستقیم مداخله نداشته معرفی کنم.
آقای ایرج افشار به اعتماد این بنده از نظر احاطه به کار کتاب شناسی و آشنایی با مراجع و مآخد مخصوص فرهنگ این مملکت کمتر نظیر دارد و در این باب صاحب تألیفات و مقالاتی است که لابد دانشکدۀ ادبیات به خوبی به آن وقوف دارد.
وی تا به حال طبع و تصحیح متون قدیم ایرانی را به کرّات اهتمام کرده و تعداد مجلدات کتبی که توسط او جامۀ طبع پوشیده بر پشتکار او گواهی می دهد.
جمع آوری اسناد و مدارک مربوط به دورۀ قاجاریه، و نشر آنها از رشتۀ دیگری از فعالیت های علمی مشارالیه حکایت دارد.
لذا با توجه به مطالب فوق و در نظر گرفتن اینکه ایشان با آشنایی به دو زبان خارجی از فعالیت های علمی که در سایر ممالک هم در جریان است آگاهی دارد توصیه می کنم که از وجود او در کار تدریس استفاده شود.
سید حسن تقی زاده
به نقل از: مقالات تقی زاده، ج13، ص347.
@Ketabpazhohi
حکایتی جالب از #ریچارد_فرای
شرق شناس و ایران شناس برجسته
ریچارد فرای بیش از ۷۰ سال از زندگیاش را صرف مطالعه و پژوهش دربارهٔ تاریخ و فرهنگ فلات ایران کرد.در دهه ۱۹۷۰ در هنگامی که در دانشگاه پهلوی شیراز به تدریس اشتغال داشت بناگاه تدریس را رها کرد و به شغلی آزاد (مدیریت یک سوپرمارکت) روی آورد و سه سال بعد به اصرار و دعوت دانشگاه هاروارد بار دیگر به تدریس در این دانشگاه پرداخت. دکتر ویلیام پیرویان استاد دانشگاه آزاد اسلامی کرج تعریف می کرد که زمانی در امریکا در جلسه سخنرانی فرای حضور داشتم. پس از سخنرانی ایشان و به هنگام پرسش و پاسخ اجازه خواستم سوالی شخصی از ایشان بپرسم. ایشان اجازه داد و من از علت ترک درس و دانشگاه در آن سالها سوال کردم. ایشان پاسخ داد:
روزی در یکی از خیابانهای شیراز قدم می زدم. به در مغازه گوشت فروشی رسیدم که در کنار آن آرایشگاهی قرار داشت. دیدم بین صاحب گوشت فروشی و جوان مشتری آرایشگاه دعوایی پیش آمده است. قصاب از آن جوان می خواست که موتورش را از مقابل سلمانی بردارد چون ممکن بود هر آن ماشین گوشت از راه برسد و جوان نیز می گفت بگذار کار من با سلمانی تمام شود بعدا موتور را برمی دارم. دعوا بالا گرفت و قصاب به مغازه رفت ساطور برداشت و در این میان ساطور به سر جوان خورد و جان داد. من تمامی این اتفاقات را شاهد بودم. بسیار متاثر شدم. از آنجا رفتم . کاری داشتم انجام دادم و بعد از چند ساعت که بازگشتم دیدم هنوز ازدحام مردم وجود دارد. از یکی از حاضران سوال کردم که چه شد؟ آن شخص جواب داد جوانی به همسر این قصاب نظر سوء داشته و قصاب او را کشته است. من که حادثه را از ابتدا تا انتها دیده بودم می دانستم که اینگونه نبود. ناگهان شوکی به من وارد شد. حادثه ای که چند ساعت بیشتراز وقوع آن نمی گذشت چنین تحریف شده بود. من چگونه می خواستم حوادث سه هزار سال قبل را بشناسم. تمام دانسته های من به جهل تبدیل شد. باعث شد تدریس را رها کنم و به مغازه داری روی آورم.
@Qaranqush1324
@Geogeraphykhodabandeh
✅ پژوهشگری که شیوه تحقیق علمی تاریخ را در ایران رواج داد
زندهنام اقبال در سال 1276 خورشیدي در شهر آشتیان دیده به جهان گشود. او به همراه خانواده خود در کودکی به تهران کوچ کرد. پس از چند سال تحصیل در مکتبخانه به سبب آشنایی خانوادگی به مدرسه «شرکت گلسـتان» رفت. پس از اتمام دوره سه ساله این مدرسه، اقبال جوان با مساعدت ابوالحسن فروغى، به دارالفنون راه یافت. پس از پایان تحصیلات در دارالفنون، به پیشنهاد فروغی در همانجا به تدریس پرداخت و به تدریج در دیگر مدارس تهران همانند «دارالمعلمین» که توسط فروغی تأسیس شده بود، و نیز مدارس سیاسی و نظام کار، آموزگاري را پی گرفت و به تدریس فارسی، تاریخ و جغرافیا مشغول شد. http://yon.ir/iu00
@manuscript
📚 یک برگ فلسفه از کانال کتب فلسفی
@philosophic_books
روزگاری گروهی از فیلسوفان از مکتبهای مختلف در ناحیه ای دورافتاده در قاره ی اروپا سفر میکردند. آنان مهمانسرای کوچکی پیدا کردند و سفارش شام دادند ؛ مهماندار به آنها وعده یک شقه گوشت گاو داد. ولی شقه ی گوشت ، هنگامی که آن را سر میز آوردند اشتها آور نبود. یکی از فیلسوفان که پیرو هیوم و مسافری کاردیده و سرد و گرم چشیده بود دنبال مهماندار فرستاد و گفت: " این گوشت گاو نیست، گوشت اسب است". این فیلسوف نمیدانست که مهماندار کارآزموده تر است و کار و بار خود را رها کرده و از بهر فلسفه در این گوشه جهان عزلت گزیده است. بنابراین مات و مبهوت ماند هنگامی که مهماندار پاسخ داد: "آقا، تعجب میکنم که میشنوم چیزی را میگویید که اعتقاد دارید هیچگونه معنایی ندارد. بر پایه ی عقیده شما گاو و اسب تنها واژه هایی هستند و به چیزی در جهان نازبانی دلالت نمیکنند. بنابراین مناقشه تنها بر سر واژه هاست. اگر شما واژه اسب را میپسندید ، خب اشکالی ندارد؛ ولی من واژه گاو را سودمندتر میدانم.
این پاسخ باعث شد فیلسوفان همگی در همان زمان سخن آغاز کنند. فیلسوف پیرو روسلین گفت: حق با مهماندار است ، گاو و اسب تنها صداهایی هستند که با نفس آدمی اظهار میشوند و هرگز نمیتوانند به این قطعه ی گوشت سفت چندش آور دلالت کنند. فیلسوف افلاطونی در پاسخ او گفت ، چه مزخرف! این تکه گوشت از جانوری بدست می آید که در زمان زنده بودن خود نمونه ای از اسب جاودانی در آسمان بوده است، نه نمونه ای از گاو جاودانی. فیلسوف آگوستینی گفت: گاو و اسب اندیشه هایی در ذهن خدا هستند و من یقین دارم که اندیشه ی الهی گاو چیزی بسیار متفاوت با این است. تنها نکته ای که این فیلسوفان همگی بر سر آن همداستان بودند این بود که هر کسی که همچو ماده ی تهوع آوری را به نام گوشت گاو به فروش رسانده است میبایست به جرم کلاهبرداری تحت پیگرد قانونی قرار گیرد. در این هنگام مهماندار که می دانست مجری قانون دیگر فیلسوف نیست به وحشت افتاد و تکه گوشت دیگری آورد و این تکه گوشت موجب خرسندی کلی شد.
📖 کتاب تکامل فلسفی من
🔸برتراند راسل
🔹صفحه 231
✅ کانال کتب فلسفی
https://telegram.me/joinchat/B1rW8jwdgkkyeMu5vTv65g
در سوگ محمدرضا باطنی، زبانشناس، فرهنگنویس، نویسنده و مترجم
معلمی ممتاز که هرگز از اعتقاد خود تخطی نکرد
علیاشرف صادقی
(نویسنده، مصحح، زبانشناس و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی)
زندهیاد محمدرضا باطنی، از دوستان و همکاران قدیمیام بود؛ سال 1348، دو سال پیشتر از من وارد گروه زبانشناسی دانشگاه تهران شد و همان سال از پایاننامۀ دکترای خود با عنوان «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی» بر اساس نظریۀ مقوله و میزان هلیدی، زبانشناس مشهور بریتانیایی، دفاع کرد. همان سال هم نتیجۀ این پایاننامه از سوی نشر امیرکبیر منتشر شد. این کتاب ارزشمند در توصیف علمی زبان فارسی معاصر بود که برای سالها مورداستفادۀ علاقهمندان قرار گرفت، ازجمله خود من در سه دوره دستورهای رشتۀ فرهنگ و ادب که قبل از انقلاب چاپ شد از آن استفاده کردم. زندهیاد باطنی در دانشسرای عالی قدیم آموزش دبیری دیده بود و بنا بر شناختی که از او دارم اغراق نیست که او را معلمی بهتماممعنا و درجهیک بخوانم. کلاسهای هفتگیاش را به سبکی که در انگلستان فراگرفته بود برپا میکرد؛ آنقدر خود را متعهد میدانست که افزون بر در نظر گرفتن تکلیف برای دانشجویان، هر هفته پاسخها را جمعآوری کرده و حتی ایراد آنها را گرفته و دربارهشان صحبت میکرد. این را گفتم تا بدانید چقدر عاشق تدریس و دانشجویان بود، آنقدر که فراتر از وظیفهاش، فداکارانه تلاش میکرد و من هرگز شبیه او را در بین استادان ندیدهام. همواره تأکید داشت: «من برای آموزش ساخته شدهام.» جالب است بدانید، هر شب نتیجۀ تدریس آن روز را در قالب مقالهای مینوشت تا بعد آنها را منتشر سازد. به همین ترتیب هم مقالههای متعددی دربارۀ مسائل زبانشناسی روز نوشت و چاپ کرد که هنوز هم مورداستفادۀ دانشجویان و فعالان این عرصه قرار دارند. از ویژگیهای جالبتوجه نوشتههای او این بود که مسائل پیچیدۀ زبانشناسی را به زبانی ساده و روشن پیش روی مخاطبان میگذاشت؛ این در حالی است که نوشتار سادۀ مسائل علمی بهنحویکه برای عموم قابلاستفاده باشد از عهدۀ هرکسی ساخته نیست. با اینحال ابتدای دهۀ شصت از سوی برخی تازهواردها به فضای دانشگاهی مورد بیمهری قرار گرفت و بهناچار از تدریس کناره گرفت و با حقوق بسیار ناچیزی بازنشسته شد. بعد از این بازنشستگی زودهنگام به سراغ دیگر عرصهها رفت، چندین ترجمۀ ارزشمند در حوزۀ زبانشناسی و چند حوزۀ دیگر انجام داد که از او به یادگار ماندهاند. به کمک دکتر نقی براهنی و یک استاد دیگر واژهنامۀ روانشناسی را نوشتند. آشناییاش با مؤسسۀ انتشارات فرهنگ معاصر زمینۀ تألیف فرهنگنامۀ دوزبانۀ مهمی را فراهم کرد. زندهیاد باطنی به کمک عدهای از دانشجویان خود این کار را انجام داد که چکیدۀ بخشی از چهل سال پژوهش وی را میتوان در فرهنگ دوجلدی انگلیسی- فارسی پویا دید. چند ویراست از این فرهنگنامه منتشر شد که ویراست چهارم، آخرین نسخۀ آن، را میتوان کاملترین دانست. از قلب این فرهنگ، پنج-شش فرهنگ دیگر ازجمله فرهنگ اصطلاحات هم درآمد و منتشر شد. این بیشک خدمت بزرگی است که او در حق فرهنگ سرزمینمان انجام داد. فرهنگ پویا زمانی منتشر شد که در زمینۀ فرهنگنامههای دوزبانۀ فارسی- انگلیسی نیاز به کار تازهتری، منطبق بر تغییرات زبانی بود. فارغ از اینها، دکتر باطنی برخوردار از شخصیت اجتماعی و اخلاقی استواری بود، اگر جایی گفته یا کاری را خلاف حق میدید محال بود آن را بپذیرد. متأسفانه بازنشستگی زودهنگام زندهیاد باطنی، دانشگاه و دانشگاهیان را از حضور و دانش وی محروم کرد؛ هرچند که بعد از دانشگاه هم بیکار ننشست و از راه دیگری به مردم خود خدمت کرد.
روزنامۀ ایران، شنبه، ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
https://www.irannewspaper.ir/Newspaper/Page/7627/Last/16/0
گیوه ایرانی
فکر کنید، برای درس فرهنگ و تمدن، علاوه بر امتحان گرفتن از یک کتاب هفتصد صفحه ای، چندین کار پژوهشی از دانشجو خواسته شده است. خودم هم خجلت زده ام. یک رساله در باره موسیقی تصحیح کرده است. مقاله ای در باره یکی از متفکران و نقطه نظرات او در باره تمدن نوشته است، و از نظر من مهم تر، قرار بوده از یک شغل محلی گزارشی تهیه کند، شغلی که از نظر تمدنی متعلق به خودمان باشد و رنگ و بوی بیگانه را ندهد. مغازه ای را که تخصصش در «گیوه ایرانی» است یافته و با صاحب آن مصاحبه کرده است. دانشجوی من هنرش را در این مصاحبه نشان داده و تمام جوانب این قضیه، از تاریخی تا فنی و هنری کار را گزارش کرده است. خودش (خانم کیانا شریعت پارسا) در اول تحقیقش نوشته است:
رفت و آمد هر چند روزه به دانشگاه تهران و عبور از خیابان همیشه شلوغ و پرهیاهو انقلاب،که گاه زندگی و زنده بودن را با تکاپوی انسان های شهر برای رسیدن و ساختن دوباره، به یادت میاورد، میتوان مغازه های دنج و آرامی را پیدا کرد که شاید علیرغم هیاهوی گذشته ای نه چندان دور امروزه کمتر کسی سراغی از این مشاغل گرفته و زندگی را بدون توجه و از بین رفتن تدریجی آنها گذران میکند.
شاید اگر این تحقیق کلاسی و اجبار برای به انجام رساندن آن نبود من نیز مثل سایر مردم این شهر شلوغ ماه ها و سال ها میگذشت بدون آنکه این مغازه توجه من را به خودش جلب کند چه برسد به اینکه پا در آن بگذارم و به دردل های پیرمرد دوست داشتنی مغازه گوش دهم.
حاج احمد محمدی یکی از کاسب های قدیمی میدان امام حسین(ع) است.او یک مغازه گیوه فروشی را اداره میکند، مغازه ای که قدمت آن به حدود سال 1343 برمیگردد.حاج احمد میگوید این مغازه را به قیمت 25 هزار تومان خریده و تا 8 سال در آن گارگاه دوخت و دوز کفش چرم داشته است و بعد تصمیم میگیرد که به تولید گیوه و به اصطلاح ما گیوه فروشی بپردازد.
حاج احمد اهل خمین است و آنجا را مهد جاجیم و گیوه میداند او در سال های اولیه کار هم خود گیوه و کفش چرم میدوخته و هم سفارش های دیگران را میفروخته اما به مرور زمان و با بالا رفتن سن حاج احمد،دیگر این توانایی را ندارد که خود دست به دوخت و فروش بزند به همین دلیل یا از شهرهای مهم دوخت گیوه(که در ادامه به آن اشاره میشود)گیوه خریداری میکند و یا زنان اطراف شهر تهران برای او با دستمزد اندکی گیوه میدوزند.
سپس از انواع گیوه هایی که از شهرهای مختلف بدست می آید توضیح داده که شرحش مفصل است. به دانشجوی خوب کلاس خانم کیانا شریعت پارسا دست مریزاد می گویم.
@jafarian1964
پناهندگی! فرار به سراب؟
خاطرات مترجم دادگاههای بریتانیا و سفرنامه
محمود ستارزاده
مهندس محمود ستارزاده، کرمانی است. پدرش که سواد نوین را به ده قلعه عسکر کرمان می آورد، با دختر ملا سکینه، آخرین بازمانده خانواده مکتب داری و سواد قدیم، ازدواج میکند.
محمود در اسفندماه 1324 در همان ده و در همین اتاقک روی جلد این کتاب به دنیا آمده و دوران دبستان را در سیرجان و چند ده اطراف آن گذرانده و دبیرستان را هم در اصطهبانات، کرمان و شیراز به پایان میبرد. وی پس از آنکه مدرک فوق لیسانس مهندسی مکانیک را از دانشگاه شیراز گرفت، در همین دانشگاه در مسئولیتهای مهندسی مشغول کار شد.
او در سال 1364 به عنوان نماینده انحصاری یک شرکت بین المللی به انگلستان مهاجرت کرد و ضمن تدریس، عنوان مترجم حرفهای زبان فارسی در دادگاههای مختلف انگلیس مشغول به کار شد. ستارزاده تجربه سالها کار به عنوان مترجم حرفهای برای پناهجویان ایرانی و دیگر فارسی زبانانی که سر و کارشان به دادگاههای بریتانیا افتاده است را در این کتاب تقدیم خوانندگان میکند.
هدیۀ مولف به باشگاه
https://yadi.sk/i/FyEDzm1edHo9bQ
#تقویم_فرهنگی امروز، ۲۴ مرداد ۱۳۹۷
۶ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۹۱، دکتر منوچهر وصال ـ پدر آنالیز ریاضی ایران و از چهرههای ماندگار ـ درگذشت. منوچهر وصال در سال ۱۲۹۱ در تهران به دنیا آمد. مقطع دبستان را در شیراز و دورهی متوسطه را در دارالمعلمین و دبیرستانهای شرف و رازیِ تهران به پایان رساند. سپس یک سال در دانشسرای عالی در رشتهی فیزیک تحصیل کرد. معلم فیزیک او در دانشسراى عالى دکتر محمود حسابی بود. دکتر حسابی شوق یادگیرى علوم پایه را در او بیشتر کرد. بدین ترتیب، منوچهر وصال برای ادامهی تحصیل به فرانسه اعزام شد. در پاریس پس از یک سال شرکت در کلاس کنکور، از تحصیل مهندسی منصرف گردید و تحصیل در دورهی لیسانس ریاضی را برگزید. برای این کار رهسپار سويس شد و در ژنو در مقطع دکتری در رشتهی ریاضی به تحصیل پرداخت و با راهنمايي استاد «درام» در سال ۱۳۱۹ موفق به دریافت دانشنامهی دکتری در ریاضی شد.
دکتر منوچهر وصال در میان سالهاى پایان تحصیل در رصدخانهی ژنو و زوریخ به کارورزى و فعالیت علمى نیز میپرداخت. در سال ۱۳۲۰ به ایران بازگشت و در دانشکدهی علوم دانشگاه تهران در رشتهی ریاضی استخدام شد و برای یک سال، درس ریاضیات دورهی ششم دبیرستان را در دانشسرای مقدماتی تدریس کرد. سال بعد، آموزش ریاضیات به دانشجویان فیزیک را عهدهدار شد. دکتر وصال پس از آن به تدریس آنالیز حقیقی ریاضی پرداخت و تا زمان بازنشستگی، تدریس آن را بههمراه ریاضیات عمومی ادامه داد.
دکتر منوچهر وصال در سال ۱۳۴۱ به دعوت دانشگاه شیراز برای تدریس به این دانشگاه رفت و پس از دو سال خدمت، به ریاست دانشکدهی مهندسی منصوب شد و ادارهی موفقیتآمیز این دانشکدهی جدیدالتأسیس، موجب انتخاب وی به سمت معاونت آموزشی دانشگاه شیراز شد. دکتر وصال تا زمان بازنشستگی در سال ۱۳۵۶، تدریس در دانشگاه شیراز را ادامه داد و بعد از آن هم تا انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، به آموزش اشتغال داشت. مدتی بعد در اسفند ماه ۱۳۶۰ در مرکز نشر دانشگاهی بهعنوان سرپرست گروه ریاضی، مسئولیت ویرایش و نظارت بر انتشار کتب و نشریات ریاضی و آمار مرکز را عهدهدار شد. انجمن ریاضی ایران که استاد وصال نیز از پایهگذاران آن است، به پاس قدردانی از خدمات ارزشمند دکتر وصال و بیش از ۳۰ سال تدریس مستمر آنالیز ریاضی، جایزهای را به نام وی تعیین کرد که هرساله در کنفرانس ریاضی ایران به مؤلف بهترین مقالهی ارائهشده در زمینهی آنالیز ریاضی اهدا میشود. این دانشمند علوم پایه، همچنین به عنوان چهرهی ماندگار در رشتهی ریاضی معرفی گردید.
دکتر منوچهر وصال از چهرههای تأثیرگذار در ریاضیات کشور به ویژه در زمینهی آنالیز به شمار میرود و کتاب آنالیز او که در دههی ۱۳۴۰ انتشار یافت، از اولین کتابهای معتبر تألیفی دراین زمینه به زبان فارسی است. ویراستاری آثاری چون «واژهنامهی ریاضی و آمار»، «مقدمات معادلات دیفرانسیل و مسائل مقدار مرزی»، «آشنایی با آنالیز عددی»، «معادلات دیفرانسیل و کاربرد آنها»، «اصول آنالیز حقیقی» و «روشهای آنالیز حقیقی » از دیگر فعالیتهای استاد است.
استاد دکتر منوچهر وصال ـ پدر آنالیز ریاضی ایران و چهرهی ماندگار ریاضی ـ در ۲۴ مرداد ۱۳۹۱ در صدسالگی درگذشت و در قطعهی نامآوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
#تقویم_فرهنگی امروز، ۴ شهریور ۱۳۹۷
۴۷ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۵۰، دکتر علیاکبر فیاض ـ استاد ادبیات فارسی و بنیانگذار دانشکدهی ادبیات دانشگاه فردوسی ـ درگذشت.
علیاکبر مجیدی فیاض، استاد دانشگاه، محقق و مصحح تاريخ بیهقی، در سال ۱۲۷۷ در مشهد به دنیا آمد. ابتدا به تحصیلات حوزوی روی آورد و از محضر استادان حوزهی ادبی خراسان بهره برد. پس از تکمیل تحصيلات حوزوی، از سال ۱۳۰۷ به سمت دبیر در ادارهی فرهنگ خراسان استخدام شد و در دبیرستان شاهرضای مشهد به تدریس پرداخت. در سال ۱۳۱۴ دانشسرای مقدماتی مشهد را تأسیس کرد و خود ریاست آن را بر عهده گرفت. چندی بعد، از دانشسرای عالی دانشنامهی لیسانس گرفت. در سال ۱۳۳۲ نیز، دورهی دکتری ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران به پایان رساند.
دکتر فیاض از آغاز ورود به تهران، با دکتر قاسم غنی ـ مرد علم و سیاست آن روزگار ـ آشنا شد و همکاری علمی این دو به انتشار مهمترین کتاب وی ـ تصحیح انتقادی تاریخ بیهقی ـ منجر گردید. وی چهار دوره هم نمایندهی مشهد در مجلس شورای ملی بود و در زمانی که قاسم غنی سفیر ایران در قاهره بود، به مصر رفت و در دانشگاه فاروق به تدریس زبان و ادبیات فارسی و ایراد سخنرانیهایی دربارهی شعر فارسی و تمدن اسلامی پرداخت.
دکتر فیاض پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۳۴، بنا بر مأموریتی که از سوی دولت به او محول شده بود، دانشکدهی ادبیات دانشگاه مشهد را تأسیس کرد و خود به مدت ۹ سال ریاست آن را بر عهده گرفت. وی در این مدت توانست با انتخاب افراد شایسته، بنیاد این مؤسسهی آموزشی نوپا را به درستی بنا نهد. این دانشمند علوم اسلامی در بنیانگذاری دانشکدهی معقول و منقول دانشگاه مشهد نيز که بعدها الهیات و معارف اسلامی نامیده شد، سهمی بسزا داشت و مدتی همزمان با ریاست دانشکدهی ادبیات، سرپرستی و تدریس علوم اسلامی آن دانشکده را هم بر عهده داشت.
دکتر فیاض در سال ۱۳۴۳ به تهران بازگشت و خدمات دانشگاهی خود را به عنوان مدیر گروه ادیان و مذاهب دانشکدهی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران ادامه داد، تا اینکه در سال ۱۳۴۶ از خدمات دانشگاهی بازنشسته شد. در سال ۱۳۴۹ که مقطع فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه مشهد به اهتمام دكتر غلامحسین یوسفی تأسیس شد، از دکتر فیاض برای تدریس در این دوره دعوت شد و وی به مدت یک سال در این رشته تدریس کرد. کنگرهی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در شهریور ۱۳۴۹ نیز با همت علمی وی در مشهد برگزار شد. استاد دکتر علیاکبر فیاض، در ۴ شهریور ۱۳۵۰، در حالی که تصحیح جدید تاریخ بیهقی را در چاپخانهی دانشگاه مشهد زیر چاپ داشت، در اين شهر در ۷۳ سالگی زندگی را بدرود گفت.
فهرست کتب منطق، تصحیح تاریخ بیهقی، تاریخ اسلام، محاضرات عن الشعر الفارسی و الحضاره الاسلامیه فی ایران، منطق التلویحات شهابالدین سهروردی، از آثار قلمی استاد دکتر فیاض است.
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
#تقویم_فرهنگی امروز، ۱۱ مهر ۱۳۹۷
۱۸ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۷۹، یحیی ماهیار نوابی ـ زبانشناس و از مفاخر فرهنگی ایران ـ درگذشت.
یحیی ماهیار نوابی در سال ۱۲۹۱ در شیراز متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند. دورهی دبیرستان را هم در دارالفنون و کالج آمریکایی تهران به پایان رساند. از دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران دانشنامهی لیسانس گرفت و تحصیلات خود را تا مقطع دکتری در همان جا ادامه داد.
دکتر ماهیار نوابی در سال ۱۳۲۷ با سمت دانشیاری در دانشگاه تبریز به تدریس پرداخت. پس از ۲ سال، به «مدرسهی زبانهای شرقی دانشگاه لندن» رفت و نزد پروفسور هنینگ زبانهای باستانی ایران را فراگرفت. به دنبال بازگشت به میهن، ریاست دانشکدهی ادبیات تبریز را بر عهده گرفت و به تدریس زبانهای باستانی ایران پرداخت. همچنین به عضویت فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد. بعد رایزن فرهنگی ایران در پاکستان شد. دو سال و نیم در این سمت باقی ماند و پس از بازگشت، کار تدریس را در دانشگاه تهران پی گرفت.
دکتر ماهیار نوابی افزون بر دهها مقاله، چند کتاب نیز تألیف کرد، از آن میان؛ «۵۷ دستنوشت پهلوی»، «گنجینهی دستنوشت پهلوی»، «پژوهشهای ایرانی» و «یادگار زریران».
دکتر یحیی ماهیار نوابی در ۱۱ مهر ۱۳۷۹ در ۸۸ سالگی در سوئد درگذشت. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، استاد دکتر ماهیار نوابی را به عنوان یکی از مفاخر ایرانزمین معرفی کرده است.
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
🔻متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمرد_قصاب
این جوانمرد، همیشه با وضو بود.
می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار ؟
می گفت : الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!!
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمیگذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش ، کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.
گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری.
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!!
این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
✖️''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است !
به این میگن جوانمرد
عجیب ولی واقعی🌈
🌐 دکتر حسین جوان آراسته: تولی به اولیای الهی و تبری از دشمنان خدا مهمترین پیام زیارت عاشوراست
دکتر حسین جوان آراسته عضو هیئتعلمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در مراسم عزاداری ایام محرم در دانشگاه ادیان و مذاهب، تولی به اولیای الهی و تبری از دشمنان خدا را از مهمترین پیامهای زیارت عاشورا دانست.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه ادیان و مذاهب، در مراسم عزاداری ایام محرم که با حضور جمعی از اساتید، دانشجویان و کارمندان برگزار شد دکتر حسین جوان آراسته تولی به اولیای الهی و تبری از دشمنان خدا را از مهمترین پیامهای زیارت عاشور دانست.
در این آیین که پس از نماز ظهر و عصر روز پنجشنبه 6 مهر 1395 و در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی، در محل نمازخانه دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار گردید، حجتالاسلاموالمسلمین دکتر حسین جوان آراسته عضو هیئتعلمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ضمن گرامیداشت این ایام به بیان برخی مفاهیم موجود در زیارت پرفیض عاشورا پرداخت.
حجتالاسلاموالمسلمین جوان آراسته تولی و تبری را دو واجب مهم دینی در اسلام خواند و با بررسی فرازهایی از زیارت عاشورا که حول این دو واجب دینی است افزود: زیارت عاشورا درواقع شامل تولی و تبری است و حتی میتوان گفت جایگاه تبری پررنگتر نیز هست.
عضو هیئتعلمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در این مراسم با اشاره به روایاتی که دین را مبنی بر حب تعریف میکنند افزود: حضور در عزاداری امام حسین (ع) درواقع تجسم همین حب و تبری از دشمنان خدا و اسلام است.
دکتر جوان آراسته ادامه داد: مؤمن نمیتواند در کارزارهای روزگار بیطرف باشد بلکه باید در برابر ظالم از مظلوم دفاع کند.
وی همچنین با اشاره به عدم حقانیت خاندان ابوسفیان در حکومت بر مسلمانان به روایت مشاهده رؤیایی توسط پیامبر اکرم (ص) اشاره داشت که در آن ایشان منبر خویش را جولانگاه میمونها میبیند، رؤیایی که به روایتی کسی بعدازآن پیامبر را خندان ندید.
وی با اشاره به برخی تفسیرها از این رؤیا آن را پیشبینی غصب خلافت نبی اسلام (ص) از سوی امثال همین خاندان سفیانی دانست.
نوحهسرایی بر عزای حضرت امام حسین علیهالسلام و یاران شهیدش بخش پایانی این مراسم بود.
در پایان این مراسم، شرکتکنندگان ضیافت نهار را میهمان دانشگاه ادیان و مذاهب بودند.
⏪ به ما بپيونديد: @adyanuni
حال که صحبت از این نسخه های خطی شد خاطره ای شیرین و تلخ از این ماجرا دارم که خدمتتان عرض می کنم حدود 25 سال پیش گروهی از بزرگان شهر و کشور تصمیم گرفتند که بخشی از بافت تاریخی شیراز را که بین حرم شاهچراغ و حرم سید علاءالدین حسین بود تخریب وبازسازی کنند در این میان دهها خانه ثبت شده در میراث فرهنگی تخریب شد و آثار با ارزش آن به دست قاچاقیان افتاد بگذریم ار ان روزها که چقدرتلاش کردیم تا این اتفاق نیفتد اما به جایی نرسیدیم و دهها خانه تاریخی ، امامزاده ، حمام و ... تخریب شد وبه جای ان هنوز هم که سالها می گذرد چیز ان چنانی جز چند مغاز ه بی ارزش ساخته نشده است در یکی از همان روزها وقتی از آن محله وبین خرابه ها می گذشتم تعدادی اوراق کاغذ قدیمی پراکنده در سطح کوچه نظرم را جلب کرد دنباله آن را گرفتم تا به بالاخانه قدیمی و مخروبه ای رسیدم و با کمال تعجب دیدم که کف اتاق مملو ازاین کاغذها ست وبخشی ازسقف نیز تخریب شده است به مستاجر خانه گفتم اجازه بده این کاغذها را بردارم اما او حواله ام داد به فردی که همه خلاف کاری محله به او مربوط می شد به هر حال به سختی و بعد از فت آمدهای مکرر و پرداخت پولی کلان توانستم به این اتاق وارد شوم اخرین ساعت روز بود و هوا در حال تاریک شدن بود به تندی هرچه را می توانستم در پلاستیکی جمع کردم اما برداشتن همه ان کاغذها امکان پذیر نیود واحتیاج به چندین ساعت کار ووسیله ای برای حمل ان هابود برق خانه رابرای تخریب قطع کرده بودند ودیوارها به خاطر تخریب خانه های کنار در حال لرزش بود و امکان پایین ریختن بالاخانه فراوان بود با ناراحتی بسار به همان مقدار بسنده کردم و فردا صبح آن خانه نیز طعمه بلدوزها شد و همه آن اسناد از بین رفت سالیان سال این اسناد را نگه داشتم اسناد مربوط به فردی بنام سهام الشریعه محرر میرزا یحی اما م جمعه شیراز بود وشامل دعاوی حقوقی مردم شیراز در زمان مشروطه بود اما در بین آن ها اسناد بارزشی از انجمن اسلامی شیراز در زمان مشروطه ومطالب مهم دیگری هم بود بالاخره اسناد را چند سال پیش به مرکز اسناد فارس سپردم تا شاید گره ای از محققی بگشاید ....
🔴لئونارد لویسون، چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا
🔶این مصرع شعری است که لئونارد لویسون، استاد رشته ادبیات و تصوف دانشگاه اگزتر انگلستان بر صفحه اول کتاباش برای هدیه نوشته است. این استاد شیفته شعر فارسی و تصوف و عرفان که چند روز پیش بطور ناگهانی درگذشت، نه تنها طی چند دهه، فلسفه و تفکر و شعر صوفیانه را بخوبی آموخته و فارسی را روان صحبت می کرد، بلکه در طول این روند که او را از نیویورک به شیراز و از شیراز به لندن کوچ داده بود، خود به شخصیتی منحصر به فرد تبدیل شده بود.
🔷لئونارد لویسون که سالها زبان فارسی، شعر و فلسفه فیلسوفان شرقی را آموخته و تدریس میکرد، خود به تندیسی از تفکر آنها تبدیل شده بود.
⚡️بیشتر در Instant View بخوانید⬇️
https://bbc.in/2KKqD7s
@bbcpersian
این کارتهای تبلیغاتی برای معرفی محصول تازهای بود که «میت اکسترکت» نام داشت و عصارهٔ گوشت گاو بود. شیمیدان آلمانی، یوستوس لیبیش در ۱۸۴۷ میلادی روشی برای حفظ خواص گوشت ابداع کرد و به کمک این روش موفق شد از اروگوئه در آمریکای جنوبی به اروپا فرآوردههای گوشتی را انتقال دهد بدون آنکه در کیفیت مواد مغذی آن خللی وارد شود. همچنین با استفاده از این روش کمک شایانی به بهبود وضعیت سوءتغذیه ناشی از کمبود گوشت در رژیم غذایی میکرد.
لیبیش همو بود که در روش تولید و فرآوری شیرخشک نوزادان هم اصلاحاتی ایجاد کرد.
در ۱۸۶۵ در لندن دفتر فروش زد و تولید این عصارهها آغاز شد و حال باید راهی برای جلب نظر مردم و خصوصاً متقاعد ساختن بانوان خانهدار میجست تا این محصول را به جای گوشت تازه مصرف کنند. از آنجا که در آن سالها برای تبلیغ محصولات جدید، رادیو و تلویزیونی وجود نداشت ایدهٔ نوینی شکل گرفت:
کارتهای تبلیغاتی.
ابتدا در بقالیها و مغازههای خردهفروشی به رایگان و به عنوان هدیه به خریداران و به ویژه مادران و کودکان داده میشد. بعدتر با چند شرکت شکلاتسازی طرف قرارداد شد و در نهایت هم شرکت لیبیش یازده هزار کارت رنگی را به طور پیوسته بین سالهای ۱۸۷۲ تا ۱۹۷۵ تولید و در چهارده کشور و به چندین زبان از جمله انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی عرضه کرد. موضوع اکثر کارتها پیشهها، پوششها، مناسک و آیینها و ابداعات بشریست و بعضاً به مردمان باستان و موضوعات تاریخی هم پرداخته میشود.
همینطور که در پشت این کارت هم میبینیم پس از معرفی نگارهٔ دراویش، روش مصرف این محصول که نوعی عصاره گوشتی-گیاهی است را توضیح میدهد و به نوعی آن را در بین مردم جا میاندازد.
«در یک دقیقه آماده است: دو قاشق مرباخوری عصاره را در یک کاسه آب گرم حل کنید تا سوپی دلپذیر داشته باشید»
حال که صحبت از این نسخه های خطی شد خاطره ای شیرین و تلخ از این ماجرا دارم که خدمتتان عرض می کنم حدود 25 سال پیش گروهی از بزرگان شهر و کشور تصمیم گرفتند که بخشی از بافت تاریخی شیراز را که بین حرم شاهچراغ و حرم سید علاءالدین حسین بود تخریب وبازسازی کنند در این میان دهها خانه ثبت شده در میراث فرهنگی تخریب شد و آثار با ارزش آن به دست قاچاقیان افتاد بگذریم ار ان روزها که چقدرتلاش کردیم تا این اتفاق نیفتد اما به جایی نرسیدیم و دهها خانه تاریخی ، امامزاده ، حمام و ... تخریب شد وبه جای ان هنوز هم که سالها می گذرد چیز ان چنانی جز چند مغاز ه بی ارزش ساخته نشده است در یکی از همان روزها وقتی از آن محله وبین خرابه ها می گذشتم تعدادی اوراق کاغذ قدیمی پراکنده در سطح کوچه نظرم را جلب کرد دنباله آن را گرفتم تا به بالاخانه قدیمی و مخروبه ای رسیدم و با کمال تعجب دیدم که کف اتاق مملو ازاین کاغذها ست وبخشی ازسقف نیز تخریب شده است به مستاجر خانه گفتم اجازه بده این کاغذها را بردارم اما او حواله ام داد به فردی که همه خلاف کاری محله به او مربوط می شد به هر حال به سختی و بعد از فت آمدهای مکرر و پرداخت پولی کلان توانستم به این اتاق وارد شوم اخرین ساعت روز بود و هوا در حال تاریک شدن بود به تندی هرچه را می توانستم در پلاستیکی جمع کردم اما برداشتن همه ان کاغذها امکان پذیر نیود واحتیاج به چندین ساعت کار ووسیله ای برای حمل ان هابود برق خانه رابرای تخریب قطع کرده بودند ودیوارها به خاطر تخریب خانه های کنار در حال لرزش بود و امکان پایین ریختن بالاخانه فراوان بود با ناراحتی بسار به همان مقدار بسنده کردم و فردا صبح آن خانه نیز طعمه بلدوزها شد و همه آن اسناد از بین رفت سالیان سال این اسناد را نگه داشتم اسناد مربوط به فردی بنام سهام الشریعه محرر میرزا یحی اما م جمعه شیراز بود وشامل دعاوی حقوقی مردم شیراز در زمان مشروطه بود اما در بین آن ها اسناد بارزشی از انجمن اسلامی شیراز در زمان مشروطه ومطالب مهم دیگری هم بود بالاخره اسناد را چند سال پیش به مرکز اسناد فارس سپردم تا شاید گره ای از محققی بگشاید ....
حال که صحبت از این نسخه های خطی شد خاطره ای شیرین و تلخ از این ماجرا دارم که خدمتتان عرض می کنم حدود 25 سال پیش گروهی از بزرگان شهر و کشور تصمیم گرفتند که بخشی از بافت تاریخی شیراز را که بین حرم شاهچراغ و حرم سید علاءالدین حسین بود تخریب وبازسازی کنند در این میان دهها خانه ثبت شده در میراث فرهنگی تخریب شد و آثار با ارزش آن به دست قاچاقیان افتاد بگذریم ار ان روزها که چقدرتلاش کردیم تا این اتفاق نیفتد اما به جایی نرسیدیم و دهها خانه تاریخی ، امامزاده ، حمام و ... تخریب شد وبه جای ان هنوز هم که سالها می گذرد چیز ان چنانی جز چند مغاز ه بی ارزش ساخته نشده است در یکی از همان روزها وقتی از آن محله وبین خرابه ها می گذشتم تعدادی اوراق کاغذ قدیمی پراکنده در سطح کوچه نظرم را جلب کرد دنباله آن را گرفتم تا به بالاخانه قدیمی و مخروبه ای رسیدم و با کمال تعجب دیدم که کف اتاق مملو ازاین کاغذها ست وبخشی ازسقف نیز تخریب شده است به مستاجر خانه گفتم اجازه بده این کاغذها را بردارم اما او حواله ام داد به فردی که همه خلاف کاری محله به او مربوط می شد به هر حال به سختی و بعد از فت آمدهای مکرر و پرداخت پولی کلان توانستم به این اتاق وارد شوم اخرین ساعت روز بود و هوا در حال تاریک شدن بود به تندی هرچه را می توانستم در پلاستیکی جمع کردم اما برداشتن همه ان کاغذها امکان پذیر نیود واحتیاج به چندین ساعت کار ووسیله ای برای حمل ان هابود برق خانه رابرای تخریب قطع کرده بودند ودیوارها به خاطر تخریب خانه های کنار در حال لرزش بود و امکان پایین ریختن بالاخانه فراوان بود با ناراحتی بسار به همان مقدار بسنده کردم و فردا صبح آن خانه نیز طعمه بلدوزها شد و همه آن اسناد از بین رفت سالیان سال این اسناد را نگه داشتم اسناد مربوط به فردی بنام سهام الشریعه محرر میرزا یحی اما م جمعه شیراز بود وشامل دعاوی حقوقی مردم شیراز در زمان مشروطه بود اما در بین آن ها اسناد بارزشی از انجمن اسلامی شیراز در زمان مشروطه ومطالب مهم دیگری هم بود بالاخره اسناد را چند سال پیش به مرکز اسناد فارس سپردم تا شاید گره ای از محققی بگشاید ....
🔸حکایت جان گداز فقر
پدرم مدرّس افغانی می گفت: در نجف اشرف استادی داشتم اهل قفقاز که کتاب مطوّل در خدمتش میخواندم [گویا شمس قفقازی]. این استاد قفقازی عجیب در فقر و تنگدستی و گرسنگی بسر می برد. خودم هم از او بدتر بودم.
بعد از چندین ماه یک تکه گوشت نذری نصیبم شد. موقع رفتن به حجره دستم بود. همینطور که به سرعت به طرف حجره یکی از رفقایم می رفتم و در رؤیای شیرین این منظره بودم که با این گوشت آبگوشت می پزیم و بعد از چند ماه شکممان سیر می شود، یکدفعه با همین استادم مواجه شدم. سلام کردم و رد شدم.
مرا صدا کرد که آشیخ محمد علی! چه تو دستت هست؟ گفتم: مقداری گوشت.
با حالتی فقیرانه از من خواهش کرد که این گوشت را به من بده. چند ماه است که غذای پختنی نخورده ام و بوی گوشت نشنیده ام.
گرچه برایم خیلی سخت و ناگوار بود. اما تمام گوشتها را به او دادم. او در حقم دعا کرد. بعد از آن، آثار دعایش را در زندگی ام خیلی واضح و آشکار مشاهده کردم.
گوهر ادب: پرتوی از حیات علمی، عملی و معنویِ استاد مدرّس افغانی، ص 198.
@bazmeghodsian
🔸تو نیکی میکن و در دجله انداز
🔹 «مرحوم آقای محمّد صفائی - رحمه الله -، دایی عزیزمان، نقل فرمودند: در زمان طاغوت در تهران در دایرهٔ استنطاق (بازپرسی دادگستری) نشسته بودم که یک مرد بینوایی را جهت رسیدگی به پروندهاش حاضر کردند. قاضی خطاب به آن شخص مستضعف کرد و گفت: ضامن داری بدهی و آزاد شوی؟ جواب منفی داد. گفت: پس برو زندان. بندۂ خدا رفت. من به آن قاضی گفتم: اگر جرمش سبک است، نوشتهای بگیر و آزادش کن. او حرف ما را شنید و آن شخص را طلب کرده و به آن شخص گفت: اگر یک وقت به سراغت فرستادیم، حاضر میشوی؟ گفت: بله. تعهّد گرفته و مرخّصش نمود.
🔸 بعد از گذشت سالها، روزی در مغازه رفتم، دیدم یک هندوانهٔ بزرگ آنجاست. متصدّی مغازه گفت: پسری این را آورده. روز بعد هم دیدم هندوانهٔ دیگری آنجاست. معلوم شد همان پسر آورده است. ما دست نزدیم. روز سوم اتّفاقاً درب مغازه بودم که هندوانهٔ سومی را همان پسر آورد. سر و صدا کردم که ما هندوانه نخواستهایم. نشانیهایی که داد، معلوم شد که اشتباه نکرده. ولی ما هم از جریان سر درنیاوردیم. بعد مردی آمد و گفت: آقای صفایی! شما آن روز سفارش کردید و مرا آزاد کردند. مدّتها بود میخواستم جبران نمایم، قدرت نداشتم. حالا دشتبان زراعت شدهام و هرروز یک هندوانه سهم من است. آن را برای شما میفرستم. گفتم: ما احتیاج نداریم. اصرار کرد. ناچار گفتم شما آن هندوانه را به تشنگانی بده که از کنار جالیز میگذرند؛ ثواب آن به ما میرسد.
🔹 مرد قانع شد و رفت. مدّتها از این قصّه گذشت. ما وارد زراعت شدیم و در نتیجه گرفتار مالیّات به طاغوتیان گشتیم. روزی جهت شکایت به تهران رفتم. همین که نامم را روی کاغذی نوشتم و به دربان رئیس مربوطه دادم، آن دولتمرد زود اجازهٔ ورود داد و مرا مورد محبّت فراوان قرار داد، به طوری که گویا مرا میشناسد و از محلّ کار و زندگی و فامیل من به خوبی آگاه است. موجب تعجّب من شد که این شخص کیست و لطفش به من از برای چیست؟! لب به سخن باز کرده و گفت: در تابستانی از کنار قم میگذشتیم. ماشین ما خراب شد. پیاده شدیم. به اطراف نگریستیم. زمین زراعتی را از دور مشاهده نمودیم. وقتی نزدیک شدیم، متصدّی از فروش هندوانه به ما عذر خواست. گفتیم: ما تشنهایم. گفت: حالا که تشنه هستید، آقایی حواله کرده که هندوانهای به تشنگان بدهم. به ما داد و ما گرفتیم. بعد به فکر افتادیم که نام حوالهدهنده را یادداشت نماییم. لذا از شخصی که هندوانهای را به ما داده بود، نام آن شخص را پرسیدیم. او اسم شما را به ما داد و ما امروز به هم رسیدیم.
🔸 وقتی مرحوم صفائی - رحمه الله - نقل فرمود، سالها از قصّه گذشته بود. امّا گفت که: سفارش آن دولتمرد، هنوز هم برای من کارساز است!».
📚 (شمّهای از آثار ادعیه و انفاس قدسیّه یا داستانهای جالب، ص۱۲۵ - ۱۲۷)
@cheraghe_motaleeh 👈🏻
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com