تا جان بود اندر تنم اي جان جهان/عشق تو مرا مونس جانست و روان
مهر تو چو با شیر فرو شد به دلم/ممکن نبود آنکه برآید بی جان
دکتر توران همچنین افزود: دکتر مدرسی بین غلات طیاره و مفوضه تفکیک قائل میشود. طیاره معتقد به الوهیت ائمه(ع) بودند ولی مفوضه میگفتند کل امور عالم به ائمه(ع) تفویض شده و آنان تحت امر الهی عالم را خلق و تدبیر کردهاند. دکتر مدرسی در ذهن خود بستهای از اعتقادات را درست میکند و آن را به مفوضه نسبت میدهد. مثلاً از جمله اعتقادتی که ایشان به مفوضه نسبت میدهد، داشتن ولایت تشریعی، دانستن همه زبانها و از جمله زبان حیوانات و اطلاع بر مغیبات است. اما اسناد این بسته اعتقادی به مفوضه شواهد نقض فراوانی دارد؛ چرا که بر اساس کتب روایی میتوان دریافت که بسیاری از این اعتقادات در میان بخش اعظم یا عظیمی از اصحاب امامان که هیچ شائبه غلوی درباره ایشان وجود نداشته و ندارد، رواج داشته است. به نظر دکتر مدرسی بنیانگذار جریان غلات مفوضه مفضل بن عمر بود که پس از او محمد بن سنان زاهری جانشینش شد که البته به نظر می رسد کاربرد واژه جانشین در اینجا به جهت دلالتهای فرقه شناسانه این واژه درست نباشد. به نظر وی جریان اصیلی که در مقابل اینها قرار داشت، عبارت بودند از کسانی که امام را واجبالاطاعه میدانستند و عصمتشان را قبول داشتند ولی مقامات فوق طبیعی یعنی ارتباط با فرشتگان و جایگاه رفیع هستیشناختی و نحوه متمایز خلقت را نفی میکردند. پس از شهادت امام رضا(ع) به خاطر صغر سن امام جواد(ع) دو گروه از اصحاب امامان در بحث علم امام در مقابل هم قرار گرفتند: نخست گروهی که علم امام را موروثی میدانستند؛ یعنی امام با خواندن کتابهایی که از آبای گرامیاش به ارث برده علم شریعت را کسب میکند و دوم گروهی که معتقد بودند خداوند خودش این علم را بدون نیاز به چنین کتابهایی در اختیار امام قرار میدهد، همانطور که در کودکی به عیسی(ع) علم داده بود. در نهایت گروه یا نظریه دوم که نوعی حالت فوق طبیعی را برای امامان قائل بود، مقبولیت بیشتری در جامعه شیعه یافت و همین امر زمینهای فراهم کرد برای ورود تدریجی و روزافزون اندیشههای غلات و مفوضه به درون بدنه اصلی جامعه امامی.
دکتر مدرسی علاوه بر این دو خط یعنی خط مفوضه و خط علمای ابرار از خط سومی نام میبرد که اکثریت افراد عادی جامعه شیعه و بسیاری از راویان حدیث از آن پیروی میکردند. این خط در امامشناسی در میانه دو خط پیشین قرار داشت.
متأسفانه دکتر مدرسی از کنار این خط سوم به سادگی عبور میکند. سؤالی که در اینجا مطرح میشود، آن است که دقیقاً مرز اعتقادی این گروه با دو گروه دیگر چه بود. ثانیاً اگر بدنه اصلی امامیه را اصحاب این خط فکری تشکیل میدادند، چرا ایشان را جریان اعتدالی و خط اصلی تشیع ندانیم.
دکتر توران در ادامه اضافه کرد که هر دو نظریه یا موضع به لحاظ روشی کاستیهای فراوانی دارند که از جمله میتوان نادیده انگاشتن شواهد خلاف و فرافکندن ذهنیات محقق به شواهد مورد استناد را نام برد. اگر کسی بخواهد تحلیل واقعنمایی را انجام دهد باید همه گزارشها را ببیند و تبیینی برای همه اینها داشته باشد، نه این که دستهای را بگیرد و برجسته کند و مبنا قرار دهد و دسته دیگر را نادیده بگیرد. مثلاً دیدگاه دکتر امیر معزی مجموع روایات و گزارشهای تاریخی دال بر رد آموزههای غلات و طرد ایشان از سوی امامان و نیز انفصال اجتماعی غلات از بدنه اصلی شیعه را نادیده میگیرد و یا در مقام تفسیر این گزارشها با فرافکنی نظر خود آنها را از محتوایشان تهی میکند. همچنین دکتر مدرسی کاوشی در این باره نکرده که واژگان علمای ابرار در بستر تاریخی خودش و در کلیت اندیشه ابن ابییعفور چه معنایی افاده میکند و اگر با روایات دیگری که از ایشان نقل شده سنجیده شود، در نظام اعتقادی ابن ابییعفور چه دلالتی دارد.
دکتر توران ادامه داد که به جای دستهبندیهای دکتر امیرمعزی و دکتر مدرسی میتوان دستهبندی بهتر و واقعنماتری از اصحاب امامان در قرون دوم تا چهارم ارائه داد. بر اساس این دستهبندی، شیعیان قرون دوم تا چهارم در چهار گروه یا دسته مجزا قرار میگیرند: دسته اول کسانیاند که ابتدا مرتبط با امامان بودند و بعد عقاید غالیانه را مطرح کردند. برجستهترین شخصیت این دسته ابوالخطاب است. ایشان هم از سوی امامان و هم از سوی بدنه اصلی امامیه طرد شدند و برای خودشان یک گروه اجتماعی تشکیل دادند و حتی حرکتهای سیاسی هم به راه انداختند.
درباره اینکه مذهب شیعه امامیه را جعفری می نامند و به امام صادق نسبت میدهند....
این نامگذاری را نباید به دید کلامی دید که اشکال شود که " مگر مذهب شیعه امامی از سنت نبوی و علوی ریشه نمیگیرد". این تسمیه را باید در زمینه و چارچوبی تاریخی ملاحظه کنید. پس از شهادت امیرمومنان، ائمه اطهار مرجع دینی مسلمانان واقع نشدند. ده ها گزارش تاریخی و حدیث مذهبی بر این مطلب دلالت دارد... بنگرید که چگونه امام سجاد مردم را فرامیخواند که از او بپرسند ومعالم دین را بیاموزند. امام باقر باب دریافت علوم از ائمه را گشود و امام صادق با توجه به عمر نسبتا طولانی ایشان(65) و مدت قابل توجه امامت (34) و همزمانی با دوره آزادی نسبی مذاهب و مکاتب، حجم گسترده ای از معارف الهی چه در حوزه فقه و چه تفسیر با اخلاق و حتی تاریخ اولیای خدا از آن حضرت شنیده شد و نقل شد. نامگذاری مذهب امامیه به امام جعفر صادق از این بابت است که عمده ادله شرعی ما در ابواب مختلف از آن حضرت نقل شده است....
از صفحه فيس بوک استاد پورجوادي:
دو تفسیر از امام صادق در بارۀ امام ملکوتی
برخی از دوستان فیس بوکی در بارۀ مطلبی که من در خصوص برداشت هانری کربن از تشیع و امام غایب نوشته ام هم از خود من و هم از دیگران پرسشهائی کرده اند. من هر چند که فیس بوک را جلف تر و سبک تر از آن می دانم که بخواهم مباحث معنوی و عرفانی را در آن مطرح کنم، با این حال به دلیل تقاضای دوستان از من برای عمومی کردن این بحث در فیس بوک و همچنین سرعت و راحتی انتشار مطلب، دو تفسیر را که دوستم سعید کریمی برایم در تلگرام فرستاده در اینجا می آورم، همراه با توضیحی در بارۀ هر یک از آنها. این دو تفسیر تأییدی است از برداشت دو تن از شیعه شناسان بزرگ عصر ما، کربن و آقای محمد علی امیر معزی ، از مفهوم شیعی امام؛ و هر دو تفسیر هم از قول حضرت امام جعفر صادق (ع) است که خود بر اساس عقیده به وجود امام ملکوتی که شخص نورانی در عالم قدس است بیان گردیده است:
1. در تفسیر آیۀ « و أشرقت الأرض بنور ربّها» (39: 69) علی بن ابراهیم قمی از قول امام جعفر صادق (ع) می نویسد که منظور از «ربّها» در این آیه «پروردگارزمین» (ربّ الارض) است ( مرجع ضمیر «ها» ارض است) و این پروردگار زمین امام ملکوتی و نورانی است ( که در ادبیات عرفانی ما « پیر» و در فلسفۀ سینوی و اشراقی «عقل فعال» نامیده می شود). پس در قیامت، زمین به نوری که پروردگار زمین یا ربّ الارض و یا امام الارض یا امام غایب بر آن می تابد روشن می گردد.
تفسیر شیعی فوق نه مشرکانه است و نه غلو آمیز. « رب الارض» در حقیقت مرتبه ایست از مراتب ظهور و تجلی باری تعالی، مرتبه ای که قرآن در حق آن می فرماید: « و ما قدروا الله حق قدره ، و الارض جمیعا قبضته یوم القیامة و السموات مطویات بیمینه»، یعنی قدر حق تعالی را به لحاظ مراتب ظهور و تجلی او درک نمی کنند و نمی فهمند که زمین سراسر در دست حق ( در مرتبۀ امام الارض یا امام ملکوتی) است. و سپس در دنبالۀ همین آیه می فرماید : «سبحانه و تعالی عما یشرکون». و این تسبیح به خاطر این است که خدا را در مرتبۀ صورت انسانی آن که صورت امام است در نظر گرفته است. فقط کسانی که قابلیت درک و فهم مراتب تجلی را ندارند و به وجود امام ملکوتی و غایب ایمان ندارند تفسیر حضرت صادق را غلو آمیز می انگارند.
2. از حضرت صادق (ع) در خواست می کنند تا آیۀ « و ما رمیت إذ رمیت ولکن الله رمی » (8: 17) را توضیح دهد. این آیه خطاب به پیغمبر است که خداوند به او می فرماید که وقتی تو سنگریزه هارا به طرف دشمن پرتاب می کنی تو نیستی که می اندازی بلکه خداست. این آیه همواره محتاج به تفسیر بوده است. مؤمنان از همان ابتدا می خواستند بدانند که چطور می شود که محمد (ص) هم سنگ اندازی کرده باشد و هم در عین حال نکرده باشد. این سؤال را هم از حضرت صادق (ع) می کنند و حضرت می گوید که منظور از الله در این آیه علی ست. چرا؟ چون الله در مرتبه ای که سنگ می اندازد نه خدای تنزیهی و متعالی بلکه خدائی است که در صورت انسان است (در مرتبه تنزیه و تسبیح، خدا فوق صورت انسانی است و فوق کارهائی است که خلق انجام می دهد) و خدائی که در صورت انسانی متجلی می شود همان امام ملکوتی و غایب است، و این امام ملکوتی که وجه الله و یدالله است به نحو اتم و اکمل در دورۀ اسلامی در شخص علی بن ابی طالب ظهور کرده است، یعنی علی آینۀ تمام نمای امام ملکوتی و انسان کامل نورانی بوده است. (کسانی که تجلی امام غایب را در علی و امامان دیگر انکار می کنند و علی را صرفا یکی از "علماء ابرار" و همطراز فقهای قم و نجف تصور می کنند، پشت آینه را می بینند).
سلام و عرض ادب، این کتاب را بنده از نمایشگاه کتاب امسال ( که به نمایشگاه هم نرسید) به دنبالش بودم و از خود دکتر کریمی استاد عزیزم، پیگیر زمان چاپ آن بودم که الان این خبر را شنیدم خیلی خوشحال شدم.📚 این کتاب، 📚کتاب بسیار ارزشمندی از حیث احیای تصنیفی مطالعات و نوشته های تفسیری شیخ صدوق از میان اثار ایشان به صورت محققانه است که در میان آثار شیخ صدوق نمونه آن یافت نمی شود.این کتاب به صورت مشترک توسط انتشاراتی در بیروت تحت عنوان دار المعارف الحکمیه و انتشارات دانشگاه امام صادق ع به زیور طبع اراسته شده است و ان شاء الله به زودی در کشور توسط انتشارات دانشگاه امام صادق توزیع می شود و تا این لحظه به دست دانشگاه نرسیده است. این کتاب تا ان جایی که مطلعم در سه جلد چاپ شده است.🌷📚
مزید توفیقات دکتر کریمی عضو محترم هیئت علمی گروه علوم قرآن وحدیث دانشگاه امام صادق ع که این اثر را به همراه جناب اقای دکتر محسن دیمه کار از دانش اموختگان دانشگاه امام صادق و عضو هیئت علمی دانشکده علوم قرآنی مشهد، به سرانجام رساندند، از درگاه باری تعالی خواستارم.🙏☘📚🌷💐
محمد(ص) به روایت قرآن
اگر کسی هرگز در میان مسلمانان نزیسته باشد و هیچ کتابی هم دربارۀ پیامبر اسلام(ص) نخوانده باشد، جز قرآن، چه تصویری از ایشان در ذهن او رسم میشود؟ پیامبری که قرآن از او و با او و دربارۀ او سخن میگوید، با پیامبری که از طرق دیگر، معرفی شده است، فرقهایی دارد. این فرقها و تفاوتها به قدری است که این قلم، جرأت گفتوگو دربارۀ آن را ندارد؛ مگر اندکی:
1. پیامبر از سوی خدا مأموریتی جز ابلاغ نداشت؛ اگرچه گاه از سوی مردم، مسئولیتهایی را میپذیرفت. (مائده/99)
2. قلبی مهربان داشت و همین مهربانی، مردم را به گرد او جمع میکرد. بنابراین، عامل مهم دینگرایی، مهربانی و رأفت است و عامل مهم دینگریزی، خشونت و کینهورزی. پس هر جا که دینگریزی است، عامل مهم آن، خشونتگرایی متولیان دین است، نه چیز دیگر. (آل عمران/ 159)
3. خدا بر او منت میگزارد که تو چنین و چنان بودی، و ما تو را به راه آوردیم. (ضحی/ 6-11 و فتح/2)
4. زندگی را دوست داشت و از همۀ حقوق ویژه و عرفی خود استفاده کرد. (احزاب/37-38)
5. گاهی بیش از آنچه وظیفه داشت، برای مردم دلسوزی میکرد. (شعراء/3)
6. حق نداشت از جانب خدا سخنی بگوید که خود نشنیده است. بیان قرآن در نهی از سخنافزایی، به قدری تند و شگفتآور و تکاندهنده است که گویی مخاطب، کسی است جز پیامبر. (حاقه/ 44-46)
7. رفتار ایشان با مسلمانان، بیشتر شبیه رفتار دوستان با یکدیگر یا برادر بزرگتر با برادران کوچکتر است؛ نه رفتار چوپان با گوسفندان. (شوری/ 38)
بسیاری از آنچه امروز مسلمانان به پیامبر(ص) نسبت میدهند، هیچ نشانی در قرآن ندارد؛ حتی گاهی خلاف آن در قرآن آمده است. صفات و آرایههایی که اکنون اگر کسی دربارۀ آنها چندوچون کند، حسابش با کرامالکاتبین است، در قرآن نیست؛ اگرچه مقداری از آنها را در روایات پراکنده میبینیم و بسیار بیش از این مقدار را در کتابهای پسینیان.
با وجود این، پیامبری که قرآن معرفی میکند، بسیار دوستداشتنیتر و به ما نزدیکتر است؛ آنقدر که هر خداپرست زندهدلی آرزوی همدمی با او را دارد.
بله؛ برخی از آنچه تاریخ از ایشان نقل کرده است، برای ما مفهوم نیست؛ اما این نامفهومی، گاهی بیش از آنکه دلیل دینی داشته باشد، علت بشری و تاریخی دارد. تناقضها از آنجا آغاز میشود که ما پیامبری ساختهایم که نه تاریخ آن را میشناسد و نه قرآن و نه دستگاه نبوت.
از درونم صد خموش خوشنفس
دست بر لب میزند، یعنی که بس
رضا بابایی
96/8/26
@RezaBabaei43
میراث تاریخی علامه جعفر مرتضی در حوزه تاریخ اسلام
1. علم تاریخ در حوزه های علمیه ما و در سیر علم سنّتی این رشته علمی، طبعا در چارچوب تفکر شیعی، نسبتا فعال بوده است، اما این فعالیت، به خصوص در ایران، به دلیل کم بودن منابع کتابخانه ای، قوت چندانی نداشته و این امر، ناشی از ضعف سنت تاریخ ورزی در ایران به معنای علمی آن است.
2. می توان گفت، حد و قواره «علم تاریخ اسلامی» از لحاظ علمی، قابل مقایسه با علم اصول یا علم فقه نیست، اما به دلیل نیازی که در مباحث کلامی به آن بوده، و درگیر شدن در مناظرات مکتوب و شفاهی، به آن هم پرداخته می شده است. این یک سنت قدیمی بود که متکلمان شیعه، با مطالعه متون کهن از اهل سنت، و با استفاده از آنها، به دفاع تاریخی از باورهای خود می پرداختند و این خود سبب تقویت نگاه تاریخی می شد.
3. در دوره نزدیک به زمان انقلاب، حرکتی علمی در نجف، لبنان و تا حدی ایران در این زمینه آغاز شده است. این حرکت، بعد یک دوره کم فروغ از علم تاریخ از دوره قاجاری است که تاریخ اسلام چندان جدی گرفته نشده بود. علت آن هم عمدتا نبود کتاب و نبودن سنت تعلیم و تربیت در این جهت بود. در همین شرایط از وقتی که میرزا حسین نوری با کتابهای مانند خاتمه مستدرک و لؤلؤ و مرجان ظاهر شد، تا میرحامد حسین، یا سید حسن صدر، یک حلقه علمی ـ تاریخی ـ رجالی در حوزه های شیعی شکل گرفت و نوعی آگاهی تاریخی و سپس علم تاریخ پدید آمد. اینها نقش مهمی در شکل دهی به هویت تاریخی شیعه را در دوره معاصر داشتند. امری که در دوره ما، سید جعفر مرتضی نقش مهمی داشت.
4. از این زاویه چند کار اساسی در نجف صورت گرفت که مهم ترین آن کتاب الغدیر بود. این اثر، یک دوره تاریخ اسلام از وجهه نظر شیعی است. کار بسیار عظیمی است و مهم ترین نکته آن، استفاده از منابع فراوان، رویکردهای پژوهشی در آن و نثر استوار آن است.در این کتاب هیچ کلامی بدون ارجاع نیست و استدلالها، تقریبا تابع منابع است. این به معنای بی اشکال بودن کار نیست، اما اساس کار علمی است، کاری اگر کسی بخواهد آن را رد کند، باز هم نیاز به علم دارد. در ایران این دوره، مرحوم علامه شیخ محمد تقی تستری، با پدید آوردن قاموس الرجال که مملو از تحقیقات تاریخی و رجالی است، نشانی دیگر از این سنت علمی است.
5. سنت پژوهشی در حوزه تاریخ اسلام، در لبنان هم نسبتا قوی بود. سید شرف الدین از چهره های برجسته این سنت است. کتاب الاجتهاد و النص و همین طور المراجعات و آثار دیگر ایشان، کارهایی است که مانند آنها در دوره اخیر، کمتر دیده شده است. برد این کتابها در جهان اسلام جدی بوده و تاکنون چندین نقد بر المراجعات نوشته شده که نشان از تأثیرگذاری آن است.
6. در نجف، علامه مرتضی عسکری هم که معاصر علامه مرتضی بلکه یک نسل جلوتر بود، قدم های جالبی در نقادی تاریخی برداشت. دو اثر گرانبهای او عبدالله بن سبا و کتاب یک صدو پنجاه صحابی ساختگی آثار مهمی از لحاظ روش نقد منابع هستند. این همان دوره ای است که جواد علی، مقالات منبع شناسی طبری را در مجله فرهنگستان علوم عراق می نوشت.
7. حرکت علمی یاد شده و سنت پژوهشی مزبور در حوزه «تاریخ نگاری شیعی» با رویکرد کلامی بوده و البته مبتنی بر ارجاع و تحقیق است. البته که آنان در صدد اثبات دیدگاه های یک مذهب بوده اند ولی به هر حال، و به اجبار، به تاریخ به عنوان یک علم هم کمک کرده اند.
8. سید جعفر مرتضی در این بستر شروع به فعالیت می کند. نخستین اثر او حیات سیاسی امام رضا است که اثری استوار و به طور قطع در حوزه های شیعه، نخستین گام برای یک کار علمی است. البته در چارچوب همان رویکرد تاریخی ـ مذهبی یا تاریخی ـ کلامی. او برای اولین بار نشان داد که ما باید تاریخ عباسیان را بشناسیم تا بتوانیم جایگاه امامان را درک کنیم.
9. ورود او در بحث های تاریخی به خصوص سیره، با نگارش کتاب «حدیث الافک» بود. بررسی ماجرایی که او عمدتا آن را از لحاظ سندی و متنی نقد کرد. تجربه ای بسیار عالی از نقادی در حوزه تاریخ. طبعا همیشه نقد بوده است، اما این کار یک کار منحصر به فرد و منظم در باره یک رویداد بود که هیچ کاری هم پیش از آن در باره اش نشده بود.
10. شکاک بودن آقای مرتضی زمینه پژوهش های جدی را فراهم کرد. در همین ماجرای افک، همه آن را مسلم می انگاشتند، ولی آقای مرتضی با توجه به روحیه شکاک بودن خود، و این که اصل را بر تردید اولیه گذاشت، وارد بررسی آن شد. بخشی از این شکاکیت ناشی از دیدی بود که نسبت به تحریف تاریخ اسلام به دلایل مختلف انجام شده بود. برای مثال، ایشان برای نخستین بار در حوزه تفکر تاریخی شیعه، بحث از اسرائیلیات را مطرح کرد و نشان داد که دست تحریف کعب الاحبار تا کجا نفوذ کرده است. (ادامه را پایین ملاحظه فرمایید 👇👇)
اين کتاب در دو فصل تقديم خوانندگان میشود:
🔸فصل اول با نام زندگانی تاريخی امام سجاد(ع) شامل ده بخش است که با طلوع خورشيد شروع میشود و مسائلی چون ولادت، سيره عملی، نصوص و دلایل امامت، اوضاع اجتماعی، سياسی عصر امام و فعاليتهای اجتماعی و سياسی امام، مبارزات امام در واقعه کربلا، دوران اسارت تا ورود امام به مدينه، جنبشهای مسلحانه عصر امام و برخورد امام با آن جنبشها، حاکمان همعصر امام و برخورد امام با آنان، علل عدم قيام امام بر عليه حاکمان وقت و شهادت آن بزرگوار را در برمیگيرد. در انتهای اين بخش سخنانی ارزنده از امامان معصوم و ساير بزرگان در مورد امام را میآوريم.
🔸فصل دوم شامل نه بخش است و اختصاص به زندگانی معرفتی امام سجاد(ع) دارد وحيات آن امام از منظر علمی مورد کنکاش قرار میگيرد. در ابتدا اوضاع فرهنگی عصر امام مورد بررسی واقع و فعاليتهای آن حضرت و شاگردان بزرگوار ايشان مطرح میشود. در بخشهای ديگر اين فصل بررسی گرايشهای الحادی عصر امام، ادعيه صحيفه سجاديه، رساله حقوقيه، تفسير آيات، کلمات قصار، مسئوليت شناسی از ديدگاه امام و ساير ادعيه مطرح می شود. اشعار منسوب به آن حضرت بخش پايانی اين فصل را تشکيل میدهد.
@dr_marziehmohammadzadeh
چرا در تاریخ
شیعه به
مذهب جعفری معروف شده است؟ 🌺
حضرت امام جعفر صادق (ع) ششمین امام شیعیان می باشند .
برای بسیاری این سؤال وجود دارد که چرا ایشان را به عنوان رئیس مذهب تشیع می شناسیم ؟ چرا امامان قبل از ایشان بویژه اولین امام شیعیان حضرت علی (ع) به عنوان رئیس مذهب عنوان نشده اند ؟
بر اساس بررسی های صورت گرفته در تاریخ اسلام به این نکته
بر می خوریم که بحث شیعه و سنی از ابتدا به شکل امروزی مطرح نبوده است و به طرفدادران و پیروان حضرت علی (ع) شیعیان و علویان می گفتند و همه مسلمانان در کنار هم به عنوان مسلمان زندگی می کردند.
کلمه سنی و اهل تسنن به شکل امروزی تا عصر امام صادق (ع) متداول نبود
و در مقابل در تاریخ واژه شیعیان یا علویان همانند عناوین امویان ، عباسیان . ... مطرح بوده است یعنی همه مسلمانان به اعتباری شناخته می شدند.
تا رسید به قرن دوم و سوم هجری
مسلمانان بتدریج در امور زندگی خود به شیوه های فقهی مختلف روی آوردند.
در قرن دوم و سوم در میان مسلمانان مذاهب پنجگانه ( حنفی ، مالکی ، شافعی و حنبلی و جعفری ) مطرح شد
پس این تقسیم بندی و گروه بندی مسلمانان در عصر امام صادق (ع) و بعد از آن شکل گرفته است .
هر یک از مذاهب پنجگانه به نام رئیس و مؤسس آن نامگذاری شده است.
و در مذهب تشیع مقابل اهل تسنن صحیح به نطر نمی رسد
زیرا همه مسلمانان همدیگر را به رسمیت می شناختند و از اینکه عده ای مسائل فقهی خود را از این مرجع یا آن مرجع اخذ می کردند سلیقه ای بوده است.
شاید همانند جامعه امروز تشیع که مراجع مذهبی مختلف اجتهاد های متفاوت دارند ولی همه داخل مذهب تشیع هستند.
بعد ها نام مذهب جعفری با توجه به اینکه بزرگ و پیشوای این مذهب
حضرت امام جعفر صادق (ع) بودند برای مذهب شیعه متداول گشت .
ابوحنیفه و مالک بن انس
هردو از شاگردان درسی امام صادق علیه السلام بودند و خود اعتراف دارند که بسیاری از امور فقهی را از این بزرگوار آموخته اند
چون فرصتی طلایی برای امام صادق پیش آمد که عباسیان و امویان دو گروه باطل بر سر حکومت با خود درگیری و جنگ داشتند و بسیاری از دانشمندان اسلام بدور از دغدعه های فرقه ای در کنار هم مَشغول درس و بحث دینی بودند و همگی خود را مسلمان
می دانستند
و اصلا شیعه و سنی مطرح نبود
بعدها به مرور با توطئه های سیاسی عباسیان برای تفرقه اندازی بین مسلمانان اقدام به دسته بندی مسلمانان کردند و اهل تشیع و اهل تسنن را فرقه فرقه کردند .
نام گذاری این مذاهب بعد از این زمان اتفاق افتاد . محققان به دو موضوع مهم در این باره اشاره می کنند که به اختصار به توضیح آن می پردازیم.
1- نقل حدیث در زمان خلیفه دوم ( عمر) ممنوع شد و هیچ کس حق نداشت از پیامبر (ص) حدیث نقل کند و یا بنویسد و منتشر کند که در جای خود نیاز به بحث و تفسیر دارد . این ممنوعیت تا زمان عمر بن عبد العزیز که در سال 99 ه ق به خلافت رسید ادامه داشت و به دستور وی ممنوعیت نقل حدیث لغو شد .در این زمان دستیابی شیعیان به احادیث پیامبر ص و امامان با وجود امام معصوم در بینشان که احادیث و سنت پیامبر (ص) نسل به نسل منتقل شده بود بسیار آسان بود و بالعکس چون صحابه زمان پیامبر(ص) از دنیا رفته بودند و با توجه به ممنوعیت نقل حدیث نسل های بعدی هم به آن دسترسی نداشتند احادیث رسیده از زمان رسول خدا ص توسط غیر شیعیان بسیار اندک بود و بسیاری از احادیث هم جعلی بود که در زمان معاویه برای مبارزه با علویان جعل گردیده بود .
از این رو تنها منبع موثق امامان شیعه بودند و چون لغو ممنوعیت نقل حدیث در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام انجام شد در اغلب کتب حدیث ما بیشترین احادیث را به نقل از این دو بزرگوار می بینیم و بیشترین احادیثی که مبنای مسائل و احکام فقهی می باشند از این دو امام بویژه امام صادق (ع) نقل شده است .
2- عامل دومی که به عامل اول برای به بار نشستن کامل کمک کرد ایجاد فضای سیاسی خاص در زمان امام صادق (ع) بود که به علت درگیری های بنی امیه و بنی عباس بر سر تصرف خلافت بوجود آمد و این زمان دقیقا مصادف شده بود با زمان امامت امام ششم ( 114 تا 148)
امام صادق علیه السلام از این فرصت به دست آمده نهایت استفاده را برای تبلیغ اسلام و بیان احکام فقهی اسلام با تشکیل کلاسهای درس که تعداد دانشجویان ایشان را در مدت امامتشان بالغ بر 4000 نفر
می دانند اقدام نمودند و حتی دو نفر از رؤسای مذاهب اهل تسنن یعنی
ابو حنیفه و مالک بن انس در نزد ایشان درس می خواندند ،و شافعی و احمدبن حنبل هم از شاگردان شاگردان ایشان محسوب می شوند .
لذا با توجه به مطالب فوق و اوج گسترش معارف اسلامی و فقه و احکام اسلام در زمان حضرت امام صادق (ع) ، مذهب شیعه بعدها عنوان مذهب جعفری نام گرفت .
شهادت آن حضرت بر همه جهانیان تسلیت باد.
@daneshjoodaneshgah🌺🌷🌹
نمونه ای از ذکر مصیبت های عاطفی مشهور در کتاب عیون الأخبار و فنون الآثار عمادالدين إدريس بن حسن القرشي (م٨٧٢ق)
نویسنده کتاب از اسماعیلیه است و بیشتر گزارشهایش را از قاضی نعمان مغربی (م۳۶۳ق) نقل می کند و البته گاهی اضافاتی بر آن دارد و ترتیب گزارشهایش گاه قدری متفاوت است. در اینجا به مواساة حضرت ابوالفضل العباس با کودکان امام حسین(ع) اشاره می شود که در مصیبت خوانی ها مشهور است و این عبارت را زائد بر نسخه کنونی شرح الأخبار قاضی نعمان در بر دارد.
ظاهرا تمام این متنی که در اینجا آمده است، روایت اسماعیل بن اویس از امام صادق(ع) است که در شرح الأخبار بین آن فاصله افتاده ولی در اینجا به صورت پیوسته آمده است (لازم به ذكر است كه عبارت اول همین روایت را ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین ص۹۰ به نقل از ابن ابی اویس از پدرش از آن حضرت آورده است)، بنابر این می توان با قرینه قرار دادن روایت مشهور شیخ صدوق از امام سجاد(ع)، بر انتساب این روایت به امام صادق(ع) تاکید بیشتری کرد و به این ترتیب این داستان مشهور شهادت حضرت ابوالفضل را برگرفته از روایت امام صادق(ع) دانست.
منبع: السبع الرابع من عیون الأخبار و فنون الآثار ص١٠١
از صفحه فيس بوک استاد پورجوادي:
دو تفسیر از امام صادق در بارۀ امام ملکوتی
برخی از دوستان فیس بوکی در بارۀ مطلبی که من در خصوص برداشت هانری کربن از تشیع و امام غایب نوشته ام هم از خود من و هم از دیگران پرسشهائی کرده اند. من هر چند که فیس بوک را جلف تر و سبک تر از آن می دانم که بخواهم مباحث معنوی و عرفانی را در آن مطرح کنم، با این حال به دلیل تقاضای دوستان از من برای عمومی کردن این بحث در فیس بوک و همچنین سرعت و راحتی انتشار مطلب، دو تفسیر را که دوستم سعید کریمی برایم در تلگرام فرستاده در اینجا می آورم، همراه با توضیحی در بارۀ هر یک از آنها. این دو تفسیر تأییدی است از برداشت دو تن از شیعه شناسان بزرگ عصر ما، کربن و آقای محمد علی امیر معزی ، از مفهوم شیعی امام؛ و هر دو تفسیر هم از قول حضرت امام جعفر صادق (ع) است که خود بر اساس عقیده به وجود امام ملکوتی که شخص نورانی در عالم قدس است بیان گردیده است:
1. در تفسیر آیۀ « و أشرقت الأرض بنور ربّها» (39: 69) علی بن ابراهیم قمی از قول امام جعفر صادق (ع) می نویسد که منظور از «ربّها» در این آیه «پروردگارزمین» (ربّ الارض) است ( مرجع ضمیر «ها» ارض است) و این پروردگار زمین امام ملکوتی و نورانی است ( که در ادبیات عرفانی ما « پیر» و در فلسفۀ سینوی و اشراقی «عقل فعال» نامیده می شود). پس در قیامت، زمین به نوری که پروردگار زمین یا ربّ الارض و یا امام الارض یا امام غایب بر آن می تابد روشن می گردد.
تفسیر شیعی فوق نه مشرکانه است و نه غلو آمیز. « رب الارض» در حقیقت مرتبه ایست از مراتب ظهور و تجلی باری تعالی، مرتبه ای که قرآن در حق آن می فرماید: « و ما قدروا الله حق قدره ، و الارض جمیعا قبضته یوم القیامة و السموات مطویات بیمینه»، یعنی قدر حق تعالی را به لحاظ مراتب ظهور و تجلی او درک نمی کنند و نمی فهمند که زمین سراسر در دست حق ( در مرتبۀ امام الارض یا امام ملکوتی) است. و سپس در دنبالۀ همین آیه می فرماید : «سبحانه و تعالی عما یشرکون». و این تسبیح به خاطر این است که خدا را در مرتبۀ صورت انسانی آن که صورت امام است در نظر گرفته است. فقط کسانی که قابلیت درک و فهم مراتب تجلی را ندارند و به وجود امام ملکوتی و غایب ایمان ندارند تفسیر حضرت صادق را غلو آمیز می انگارند.
2. از حضرت صادق (ع) در خواست می کنند تا آیۀ « و ما رمیت إذ رمیت ولکن الله رمی » (8: 17) را توضیح دهد. این آیه خطاب به پیغمبر است که خداوند به او می فرماید که وقتی تو سنگریزه هارا به طرف دشمن پرتاب می کنی تو نیستی که می اندازی بلکه خداست. این آیه همواره محتاج به تفسیر بوده است. مؤمنان از همان ابتدا می خواستند بدانند که چطور می شود که محمد (ص) هم سنگ اندازی کرده باشد و هم در عین حال نکرده باشد. این سؤال را هم از حضرت صادق (ع) می کنند و حضرت می گوید که منظور از الله در این آیه علی ست. چرا؟ چون الله در مرتبه ای که سنگ می اندازد نه خدای تنزیهی و متعالی بلکه خدائی است که در صورت انسان است (در مرتبه تنزیه و تسبیح، خدا فوق صورت انسانی است و فوق کارهائی است که خلق انجام می دهد) و خدائی که در صورت انسانی متجلی می شود همان امام ملکوتی و غایب است، و این امام ملکوتی که وجه الله و یدالله است به نحو اتم و اکمل در دورۀ اسلامی در شخص علی بن ابی طالب ظهور کرده است، یعنی علی آینۀ تمام نمای امام ملکوتی و انسان کامل نورانی بوده است. (کسانی که تجلی امام غایب را در علی و امامان دیگر انکار می کنند و علی را صرفا یکی از "علماء ابرار" و همطراز فقهای قم و نجف تصور می کنند، پشت آینه را می بینند).
تاریخ قیاسی
در میان انسانها نوعی تاریخدانی وجود دارد که میتوان آن را «تاریخ قیاسی» نامید. تاریخ قیاسی، این است که باورهای تاریخی شما بیش از آنکه ریشه در تاریخ مکتوب داشته باشد، از راه قیاس یا استدلالهای نظری پدید میآید. مثلا اگر کسی سیاستورزی را عالیترین و مؤثرترین کنش اجتماعی بداند و سپس به سراغ تاریخ برود، به نتیجهای جز این نمیرسد که شخصیتهای محبوب او در تاريخ نیز همین گونه میاندیشیدند و رفتار میکردند. این شخص پیش خود چنین قیاسی میسازد:
الف. سیاست، مهمترین و مؤثرترین رفتار اجتماعی انسانها است؛
ب. پیشوایان دینی و الگوهای انسانی من، بهترین راه را برمیگزیدند.
ج. بنابراین و لابد، سیاست و حکومت، همواره در صدر اولویتهای آنان بوده است.
بند جیم(نتیجه)، برآمده از مقدمات نظری است، نه از دل تاریخ. قیاسنده چون این گونه میاندیشد، تاريخ را نيز این گونه میبیند و شواهدی هم برای آن مییابد؛ یعنی سطرهایی از کتاب تاریخ را پررنگ میکند و سطرهایی را از همان کتاب نادیده میگیرد یا بر وجهی که میپسندد، توجیه میکند.
در تاریخ قیاسی، قلم آن مقدار که در دست اعتقادات و باورهای ایدئولوژیک ما است، در دست برایند منابع و رویدادهای مستند تاریخی نیست. در این نوع تاریخدانی، سر و کار شما بیش از تاریخ، با عقاید است. اگر عقیدۀ شما این باشد که «فرهنگ، مهمترین و مؤثرترین نهاد اجتماعی است»، میکوشید که اسطورههای تاریخی را نیز همینگونه بفهمید؛ اما اگر بیشترین سهم را در زیرساخت جامعه، به سیاست بدهید، سیاستورزی بخشی مهم از زندگی و اندیشههای پیشوایان تاریخی شما میشود. این نوع تاریخدانی و تاریخنویسی، مصادرۀ تاریخ به نفع عقاید است و عقیده، مبنای ردّ و قبول تاریخ؛ اگرچه شخص عقیدهمند گمان کند که عقیدۀ او بر تاریخ استوار است، نه برعکس.
تاریخ قیاسی، گاهی با تاریخ مکتوب همسو و همدل است و گاهی نیست؛ ولی نفوذ آن در میان مردم عادی بسيار بیشتر از تاریخ مکتوب است. به همین دلیل است که تاریخ مکتوب، سرشار از رویدادهایی است که برای عموم مردم، مفهوم و مقبول نیست، و حتی آنها را غافلگیر میکند. باز به همین دلیل است که عقیدهپرستان، بیشترین دشمنی را با تاریخ محض دارند و میکوشند تاریخی ویژه یا مقدس بنویسند.
رهایی از تاریخ قیاسی، نیاز به دو گام دارد. یکی از این دو گام آسان است و دیگری بسیار دشوار. گام آسان، مراجعۀ مستقیم به منابعی است که وجهۀ علمی و تاریخی دارند و بس؛ اما گام بسیار دشوار، آن است که شما بتوانید تاریخ را بدون داوریها و معرفتهای پیشینی مطالعه کنید. آیا ممکن است؟
رضا بابایی
تسنیم: شما از برتری علمی آدم(ع) به عنوان یکی از معیارهای خلافت یاد کردید، آیا این برتری علمی فقط منحصر در حضرت آدم(ع) بوده است یا دربارۀ دیگر انبیا و رسولان نیز صدق میکند؟
همانطور که بیان شد، از جمله معیارهای خلافت، مسألۀ برتری علمی خلیفه خدا بر فرشتگان است، این برتری علمی برای تمام خلفای الهی ادامه پیدا کرد و خداوند برای آیندگان، علوم بیشتری را جاری کرد، به عبارت دیگر، خداوند با آمدن افرادی که ظرفیت بیشتری داشتند ـ یعنی رسولان اولوالعزم ـ بر آن علوم افزود و پیوسته آن را کاملتر کرد و هر کدام از آنها، تمام علومی که از خدا دریافت کرده بودند را به رسولان بعد از خود میسپردند.
با تشریف آوردن رسول خدا (ص) به دنیا، ماجرا به اوج خود رسید و علاوه بر علوم گذشتگان که به ایشان رسیده بود، خداوند باب تمام علوم را به روی ایشان در حد کمال گشود تا جایی که حضرت در پایان عمر خود در غدیر خم فرمود: «هیچ علمی نیست مگر اینکه خداوند آن را در وجود من جمع کرده و من همۀ آن علوم را در علی (ع) احصا کردم و هیچ علمی نیست مگر اینکه آن را به علی (ع) آموختهام و او همان امام مبین است»، و امامان معصوم (ع) نیز این علوم را از پدران خود، یکی پس از دیگری به ارث بردند. و خداوند برای ایشان شب قدر را قرار داد و همچنان که فرشتگان در زمان حضرت آدم(ع) با سجده در برابر او اظهار تسلیم کردند، در شب قدر نیز خدمت اهل بیت(ع) میرسند و امور را خدمت ایشان میآورند تا آنچه را که خلیفه خدا امضا میکند، در آن سال انجام دهند و این ادامه همان ماجراست.
و نیز میدانید که وقتی حضرت عیسی(ع) تشریف بیاورند، در نماز به امام زمان(عج) اقتدا میکنند که این نشانه برتری امام زمان(عج) بر حضرت عیسی(ع) است که بعد از رسول خدا(ص) بزرگترین پیامبر اولوالعزم است.
#فضل_بن_شاذان
#رساله_علل_الشرایع
فضل بن شاذان دویست سال قبل از شیخ طوسی است؛ تقدم علمی فضل بن شاذان در زمان خود، از شیخ طوسی بیشتر است، معقولاً و منقولاً و سنةً و شیعةً و در علوم اسلامی، بلکه در علوم انسانی فوق العاده است. وفات ایشان قبل از امام عسکری(ع) است. گفته شده وی کتاب نسبتاً مفصلی از حضرت رضا(ع) نقل کرده است اما ایشان حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) را درک کرده و شاید هم در نوجوانی یا بچگیاش امام رضا(ع) یا حضرت جواد(ع) را هم درک کرده باشد اما ایشان از هیچ امامی روایت نقل نمیکند. از امام عسکری(ع) نقل شده است که حضرت فرمودند: «إنی أَغْبِطُ أَهْلَ خُرَاسَانَ بِمَكَانِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ كَوْنِهِ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ» (رجال الکشی، ص542)، من به اهل خراسان غبطه میخورم به خاطر جایگاه فضل بن شاذان [و بودنش در میانشان]، اگر این نقل درست باشد خیلی عجیب است که امام به حال شخص غبطه بخورد. مقامی است که قاعدتاً تصورات ما به آن نمیرسد، اما ایشان از امام عسکری(ع) هم حدیث ندارد، شاید شرایط تقیه بوده یا ملاقات با امام مشکل بوده است. پدرش هم معلوم نیست؛ چون نجاشی دارد که: قیل پدرش شاذان روی عن الجواد.
🔸رساله علل الشرایع فضل بن شاذان
رسالهای است به نام «علل الشرایع» که ایشان از حضرت رضا(ع) نقل کردهاند که پانزده شانزده صفحه است. شواهد کاملاً کافی است که این مطلب جعلی است؛ به این معنا که این کتاب انشای خود فضل است نه انشای امام رضا(ع). این کتاب را فضل روی تفکراتی شبیه تفکرات اعتزالی و عقلگرایی نوشته است. آقایی که ظاهراً در نیشابور بوده است (شیخ صدوق که شأنش اجل از این است) این کتاب را برداشته است و آخرش گفته است: سمعت عن الرضا(ع) مرة بعد مرة، اصلاً معلوم نیست ایشان حضرت رضا(ع) را در سن بلوغ درک کرده باشد، به احتمال قوی شاید در زمان وفات امام رضا(ع) پنج ساله بوده است چون تاریخ تولدش روشن نیست اما قصهای را با پدرش نقل میکند که پدرش به او میگوید: «ما أقل عقلک من غلام» (رجال الکشی، ص516)، و این قصه در حدود سالهای 218-220 است. این که او در سال 202 این کتاب مفصل را از حضرت رضا(ع) نقل کرده باشد ظاهراً مقطوع البطلان است. بههرحال به ذهن ما میآید که همان عبدالواحد بن عبدوس نیشابوری عطار! سندی برای آن رساله به اسم امام رضا(ع) درست کرده است. روایات را باید در آن سابقهاش نگاه کرد. ایشان علل الشرایع یا به اصطلاح امروزی فلسفه احکام را خودش استخراج کرده است یا به اصطلاح ما تعلیلش عقلی است. یک خطی در قم بود که این عقلیها را قبول میکردند و تعبدی میکردند، یک سندی هم برایش درست کردند که بگویند: این تعلیلش تعبدی است و از حضرت رضا(ع) شنیدهاند. خود صدوق هم علل الشرایع دارد علل الشرایع یعنی تعلیل تعبدی.
بحث فضل خیلی طولانی است چون بعضی از روایات هم در ذم ایشان است که شأن ایشان اجل از آن است که بخواهیم این بحثها را دربارة او بکنیم. فضل شخصیتی است که زمان دو امام معصوم (ع) را قطعاً درک کرده و یک شخصیت علمی و حدیثشناس بزرگ است که حتی کتابهایی در علوم انسانی دارد کتابی در حقیقت علم و عقل دارد، در علومی که مربوط به اشاعره و معتزله است کتاب دارد. به ذهن ما فضل در زمان خودش به مراتب ـ نه به یک مرتبه ـ از شیخ طوسی در زمان خودش جلوتر است. خیلی بر افکار و حدیث اهل سنت مسلط است. وفاتش چهار سال بعد از بخاری است، بخاری سال 256 وفاتش است و ایشان 260 است. با بخاری بزرگترین محدث اهل سنت، استاد مشترک هم دارد و در بعضی جاها در حدیث اهل سنت، بخاری حدیثی را آورده است که فضل روی مبانی خود اهل سنت به حدیث بخاری اشکال میکند و دو سه قرن بعد از بخاری، در فتح الباری همین اشکال فضل را میآورد، البته اسم فضل را هم نیاوردهاند خودشان به بخاری اشکال کردهاند که این حدیث اشکال دارد. این مقام غریبی است که فضل در شناخت حدیث اهل سنت با مثل بخاری هم تراز میشود و بعد هم سنیها همان اشکال را قبول کنند. همین رسالهای هم که در باب عده نوشته است و کلینی در کتاب طلاق کافی آورده بسیار زیبا است.
📚 جزوه نظام قانونی ولائی در فقه و اصول
http://www.ostadmadadi.ir/persian/book/12266/8793/
@rejalemadadi
#معرفت امام زمان علیه السلام 🌹
4️⃣3️⃣ امام صادق علیه السلام هم امام زمانی بود!
امروز مصادف است با روز شهادت امام صادق علیه السلام،
به شهادت تاریخ، ایشان از آن دسته منتظرانی است که قبل از تولد امام زمان؛
بسیار انتظار ایشان را میکشید،
برای فرجشان دعا میکرد،
آرزوی خدمت به ایشان را داشت!
به این عناوین دقت کنید:
🔸تثبیت اصل مهدویت و ظهور امامی که جهان را پر از عدل و داد کند!
🔸انکار مهدی، انکار ذین و آیین رسول خداست!
🔸تاکید بر وقوع غیبت و این که این اتفاق حتمی است!
🔸این که دوران غیبت دوران امتحان سنگین شیعیان است!
🔸خواب مردم در زمان غیبت عمیق نیست!
🔸نهی از انکار غیبت!
🔸پایداری بر امامت و ولایت در دوران غیبت!
🔸تصریح به طولانی بودن زمان غیبت!
🔸انتظار در عصر غیبت!
🔸آرزوی همراهی و یاری امام زمان در دوران غیبت!
🔸و حدود بیست موضوع دیگر در بارهی امام زمان علیه السلام
در سخنان امام صادق علیه السلام و در روایات منسوب به ایشان به چشم میخورد!
و ایشان بود که به زراره آموخت؛ اگر زمان غیبت را درک کردی، این دعا را بخوان:
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْكَ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَطُّ
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي.
@NikooSokhan
#غیبت #انتظار
🔟دروغ، تقیه و تشیع (2): رازپوشی و الهیات سیاسی شیعه
✍️ سیدمحمدهادی گرامی
⚠️«فهم تاریخ اکنون بر تفسیر تاریخ گذشته استوار است».
[قسمت 1 از2]
⬅️ در بررسیهای عقایدی و فقهی اسلام، عنصر تقیه همواره یکی از ویژگیهای برجسته تشیع در کنار عناصر دیگری همچون رجعت، شفاعت و ... بوده و ای بسا از ضروریات خاص مذهب تشیع برشمرده شده است. برخلاف معمول، این یادداشت این انگاره را از منظری کلامی ـ فقهی تعریف، توجیه و تبیین نخواهد کرد؛ بلکه با فراخواندن این انگاره در بستر تاریخیاش در پی آن است که نشان دهد فروکاستن جایگاه این انگاره به ابواب فقهی ـ کلامیِ کُتب کلاسیک، منجر به نادیده گرفتن بخش عمدهای از کنشگری این پدیده در تاریخ تشیع خواهد شد.
⬅️ در واقع آنچه که بیش از هر چیز باید در کانون توجه قرار گیرد ـ در حالی که عملا چنین نشده است ـ تداوم کنشگری این انگاره در تشیع به مثابه پدیدهای تاریخی ـ اجتماعی و نه صرفا متنی ـ کلامی است. فارغ از کنشگری و تداوم حیات این انگاره تا به امروز، به پیجویی دقیق ریشههای تاریخی آن توجه نشده است و حتی قرائتها درباره آن عمدتا به کژراهه رفته و دورازآبادیِ «واقعنگری تاریخی ـ اجتماعی» است.
⬅️ فهم، تفسیر و بررسی کاربست این انگاره عمدتا در سیطره گفتمانی فقهی ـ اصولی بوده است. این گفتمان بدون توجه به ریشههای تاریخی این انگاره و مبتنی بر رویکرد معرفتشناختی ارسطویی و هنجارمند خاص خودش، ناخودآگاه فهم این انگاره را در چارچوبهای انعطافناپذیر، شمولی و ساختارمند سنت فقهی ـ اصولی محدود کرده است و در عمل ریشههای تاریخی شکلگیری و کاربست این انگاره، به فراموشی سپرده شده است.
⬅️ بر این اساس، جایگاه «تقیه» به مثابه یک «راهبرد اجتماعی» به یک «قاعده فقهی» فروکاسته شده است. با این حال، همه شواهد حاکی از شکلگیری تقیه به مثابه یک راهبرد اجتماعی و سپس تداوم حیات آن در همین قواره در ادوار ائمه شیعه است؛ واقعیتی که در خوانشهای رسمی، اکنونی و انقلابی از الهیات سیاسی شیعه به آن توجهی نشده است و تقریبا هیچ جایگاهی ندارد.
⬅️ انگاره «تقیه» برخلاف شمار زیادی از دیگر انگارههای کلامی و فقهی که در دورههای متأخرتر و در عصر شکلگیری مصنّفات اسلامی ـ یعنی سده چهارم هجری به بعد ـ شکل گرفتند، بسیار کهن و ریشهدار است. نخستین ظهور متنی انگاره «تقیه» حداکثر مربوط به اوایل سده دوم هجری و در دوره امام صادق است. راهبرد رازپوشانه امام صادق در این دوره امری نبود که صرفاً محدود به تعامل ایشان با جریانهای حکومتی و سیاسی باشد؛ علاوه بر عباسیان که بر اریکه قدرت تکیه داشتند، ایشان در برابر زیدیه، غلات و همچنین عامه مسلمانان که بیرون از گرایشهای درون شیعی بودند، تقیه میکردند. پس از ایشان نیز، در دوران امامت حضرت کاظم، نیاز به تقیه به عنوان راهبردی برای بقاء در قلب اکثریت متخاصم سنی، بهطور رسمی در میان شیعه بیشتر مطرح شد. در چنین شرایطی كه تلقی جامعه و دستگاه خلافت درباره فعالیتهای شیعیان و امامان آنها صرفاً سیاسی بود، بسیار طبیعی بود كه موسی بن جعفر به شدت به این راهبرد توسل جوید. اقتضای اتخاذ چنین راهبردی از سوی ایشان این بود كه امام اصلاً خوش نداشت به عنوان رهبر و یا حتی همكار جریان خواستار سقوط خلیفه ـ كه غالباً سادات حسنی بودند ـ شناخته شود. از اینرو حتی گاهی برای دستیابی به این هدف از خلیفه با نام «امیرالمؤمنین» یاد میكرد. ایشان در این میان تلاش نمود كه هر آنچه را به تلقی ایشان به عنوان رهبر جریان مخالف كمك میكند، انكار كند؛ ازاینرو به شكلی گستردهتر از امام صادق به نفی مقامات خاص امامان بهویژه علم غیب مبادرت ورزید. ایشان همچنین شیعیان را از هرگونه مجادلات كلامی علنی كه به نفی جریان حاكم منجر میشد، بر حذر داشت و حتی «هشام بن حكم» را به خاطر توجه نكردن به شرایط تقیه و ادامه روند مناظرات علنیاش همانند دوره حضرت صادق، سرزنش كرد.
🆔 @khanishha
تردید در صحت انتساب «مصباح الشریعة» به امام صادق(ع) / حسن انصاری
«مصباحالشریعه» کتابی است منسوب به امام صادق(ع) که همواره صحت این انتساب از سوی محققین مورد تردید بوده است؛ برخی از علمای شیعی بر این باورند که مولف اثر یکی از سران صوفیه، من جمله «قشیری» بوده است.
فرهنگ امروز/ حسن انصاری:
«مِصْباحُ الشّریعَه و مِفْتاحُ الْحَقیقَه» اثری به زبان عربی و منسوب به امام جعفر صادق(ع) است. این کتاب، مشتمل بر روایاتی اخلاقی و عرفانی در ضمن ۱۰۰ باب است. محتوای کتاب در باب علم اخلاق است و دقائق معارف و اسرار حقایق و لطائف اخلاقیات و مراحل سیر و سلوک و خصوصیات مراتب ایمان را به بهترین وجه بیان نموده است. برخی چون سید بن طاووس و محدث نوری، کتاب را معتبر دانسته و انتساب آن به امام صادق(ع) را پذیرفتهاند و عدهای مانند شیخ حر عاملی و افندی اصفهانی، این انتساب را نپذیرفته و آن را برخی سران صوفیه نسبت دادهاند. این کتاب، از دیرباز مورد توجه عالمان بوده و روایات فراوانی از آن نقل شده است و شروح و ترجمههای فراوانی دارد.
برخی از علمای اسلامی نیز رویکردی محتاطانه در برخورد بااین کتاب داشتهاند و منعی در عمل به این کتاب ندیدهاند؛ گرچه این نوشتار دارای سند قطعی نبوده و به راحتی نمیتوان آن را منتسب به امام صادق(ع) دانست. از جمله این علما میتوان به محمد تقی مجلسی، محمد باقر مجلسی و امام خمینی(ره) اشاره کرد.
حسن انصاری عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرینستون، و عضو شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی در یادداشتی باب تازهای در راستای واکاوی مولف حقیقی این اثر گشوده است. این پژوهشگر میراث مکتوب اسلامی گزارشی از مشاهده نسخی یمنی این کتاب در کتابخانه میلان ارائه کرده است. متن یادداشت از نظر میگذرد؛
«درباره کتاب «مصباح الشریعه» تاکنون تحقیقات و مطالعات اندکی صورت گرفته است. اخیراً در کتاب زبان شعر در نثر صوفیه اثر ارزشمند استاد دکتر شفیعی کدکنی (ص ۱۲۲ تا ۱۲۳) دیدم ایشان شباهتی را در برخی از مفاهیم و عبارات «مصباح الشریعه» با کتاب «نحو القلوب» قشیری ملاحظه کرده و نشان دادهاند که احتمالاً متن مصباح الشریعه متأثر از کتاب قشیری بوده است. ایشان البته اظهار داشتهاند که بسیار دشوار و بلکه محال است صحت انتساب کتاب مصباح الشریعه را به امام صادق مسلم فرض کنیم. قدیمیترین نسخه کتاب را هم تا قرن دهم قمری پی گرفتهاند.
چنانکه میدانیم ابن طاووس در برخی از آثارش به کتاب مصباح الشریعه ارجاع میدهد و این متن با وجود تردیدهایی که درباره صحت انتساب آن به امام صادق در میان شیعیان وجود داشته همواره مورد استناد شماری از عالمان شیعه قرار گرفته است. بنابراین دست کم تا نیمههای سده هفتم میتوان رد کتاب را گرفت؛ اما از دیگر سو نادره دوران، فقیه و رجالی برجسته آیتالله شبیری زنجانی در نقلی مستقیم از مرحوم آیتالله بروجردی آوردهاند که ایشان کتاب مصباح الشریعه را تألیف ابوالقاسم قشیری میدانستهاند (نک: جرعه ای از دریا، مقالات و مباحث شخصیت شناسی و کتابشناسی، قم، ۱۳۹۳ ش، ص ۴۹۸).
از اینکه منبع استناد مرحوم آیتالله بروجردی در این مسئله چه بوده متأسفانه اطلاعی داده نشده اما بی تردید با توجه به آنچه آقای دکتر شفیعی کدکنی ابراز داشتهاند معلوم میشود مرحوم آیتالله بروجردی با اطلاع و آگاهی و اشراف علمی این اظهار نظر را ابراز فرموده و شباهت متنها و شیوهها را به درستی دریافته بودند. اگر به خاطر بیاوریم که کتاب نحو القلوب اثر چندان شناخته شدهای از قشیری نیست بیش از پیش میتوان بر مقام علمی آن فرزانه آگاه پی برد. به احتمال قوی آیتالله بروجردی بر اساس مطالعه و مقارنه و مبتنی بر دسترسیهایی که به آثار خطی داشتهاند این اظهار نظر دقیق را ابراز فرموده بودند.
اما در مورد نسخههای خطی این اثر و پیشینه آن کتاب باید نکتهای دیگر را هم بیافزایم و آن توجه به این کتاب است از دیر باز در میان زیدیان یمن. دست کم دو نسخه خطی بسیار کهن و در شمار کهنترین نسخههای این کتاب را نویسنده این سطور در میان نسخههای زیدی و یمنی دیده است که اینجا آن دو را معرفی میکنیم:
یک، نسخهای است با تاریخ ۶۵۱ ق در میان نسخههای ارزشمندی که در کتابخانه آمبروزیانا (میلان) دیدهام در مجموعهای شامل مجموعه رسالهها و کتابهای قاسم رسّی و نیز چند اثر دیگر زیدی و نیز متونی از امامان شیعه و از جمله خطب حضرت امیر و نیز نسخهای کهنه از مصباح الشریعه منسوب به امام جعفر صادق (ع)؛ به شماره سی ۱۸۶. عنوان آغازین نسخه چنین است: کتاب الدلیل الکبیر تألیف الإمام ترجمان الدین القاسم بن إبراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن الحسن بن الحسن بن علی بن أبی طالب (صلوات الله علیه وعلی آبائه الأکرمین وسلامه).
میراث تاریخی علامه جعفر مرتضی در حوزه تاریخ اسلام
1. علم تاریخ در حوزه های علمیه ما و در سیر علم سنّتی این رشته علمی، طبعا در چارچوب تفکر شیعی، نسبتا فعال بوده است، اما این فعالیت، به خصوص در ایران، به دلیل کم بودن منابع کتابخانه ای، قوت چندانی نداشته و این امر، ناشی از ضعف سنت تاریخ ورزی در ایران به معنای علمی آن است.
2. می توان گفت، حد و قواره «علم تاریخ اسلامی» از لحاظ علمی، قابل مقایسه با علم اصول یا علم فقه نیست، اما به دلیل نیازی که در مباحث کلامی به آن بوده، و درگیر شدن در مناظرات مکتوب و شفاهی، به آن هم پرداخته می شده است. این یک سنت قدیمی بود که متکلمان شیعه، با مطالعه متون کهن از اهل سنت، و با استفاده از آنها، به دفاع تاریخی از باورهای خود می پرداختند و این خود سبب تقویت نگاه تاریخی می شد.
3. در دوره نزدیک به زمان انقلاب، حرکتی علمی در نجف، لبنان و تا حدی ایران در این زمینه آغاز شده است. این حرکت، بعد یک دوره کم فروغ از علم تاریخ از دوره قاجاری است که تاریخ اسلام چندان جدی گرفته نشده بود. علت آن هم عمدتا نبود کتاب و نبودن سنت تعلیم و تربیت در این جهت بود. در همین شرایط از وقتی که میرزا حسین نوری با کتابهای مانند خاتمه مستدرک و لؤلؤ و مرجان ظاهر شد، تا میرحامد حسین، یا سید حسن صدر، یک حلقه علمی ـ تاریخی ـ رجالی در حوزه های شیعی شکل گرفت و نوعی آگاهی تاریخی و سپس علم تاریخ پدید آمد. اینها نقش مهمی در شکل دهی به هویت تاریخی شیعه را در دوره معاصر داشتند. امری که در دوره ما، سید جعفر مرتضی نقش مهمی داشت.
4. از این زاویه چند کار اساسی در نجف صورت گرفت که مهم ترین آن کتاب الغدیر بود. این اثر، یک دوره تاریخ اسلام از وجهه نظر شیعی است. کار بسیار عظیمی است و مهم ترین نکته آن، استفاده از منابع فراوان، رویکردهای پژوهشی در آن و نثر استوار آن است.در این کتاب هیچ کلامی بدون ارجاع نیست و استدلالها، تقریبا تابع منابع است. این به معنای بی اشکال بودن کار نیست، اما اساس کار علمی است، کاری اگر کسی بخواهد آن را رد کند، باز هم نیاز به علم دارد. در ایران این دوره، مرحوم علامه شیخ محمد تقی تستری، با پدید آوردن قاموس الرجال که مملو از تحقیقات تاریخی و رجالی است، نشانی دیگر از این سنت علمی است.
5. سنت پژوهشی در حوزه تاریخ اسلام، در لبنان هم نسبتا قوی بود. سید شرف الدین از چهره های برجسته این سنت است. کتاب الاجتهاد و النص و همین طور المراجعات و آثار دیگر ایشان، کارهایی است که مانند آنها در دوره اخیر، کمتر دیده شده است. برد این کتابها در جهان اسلام جدی بوده و تاکنون چندین نقد بر المراجعات نوشته شده که نشان از تأثیرگذاری آن است.
6. در نجف، علامه مرتضی عسکری هم که معاصر علامه مرتضی بلکه یک نسل جلوتر بود، قدم های جالبی در نقادی تاریخی برداشت. دو اثر گرانبهای او عبدالله بن سبا و کتاب یک صدو پنجاه صحابی ساختگی آثار مهمی از لحاظ روش نقد منابع هستند. این همان دوره ای است که جواد علی، مقالات منبع شناسی طبری را در مجله فرهنگستان علوم عراق می نوشت.
7. حرکت علمی یاد شده و سنت پژوهشی مزبور در حوزه «تاریخ نگاری شیعی» با رویکرد کلامی بوده و البته مبتنی بر ارجاع و تحقیق است. البته که آنان در صدد اثبات دیدگاه های یک مذهب بوده اند ولی به هر حال، و به اجبار، به تاریخ به عنوان یک علم هم کمک کرده اند.
8. سید جعفر مرتضی در این بستر شروع به فعالیت می کند. نخستین اثر او حیات سیاسی امام رضا است که اثری استوار و به طور قطع در حوزه های شیعه، نخستین گام برای یک کار علمی است. البته در چارچوب همان رویکرد تاریخی ـ مذهبی یا تاریخی ـ کلامی. او برای اولین بار نشان داد که ما باید تاریخ عباسیان را بشناسیم تا بتوانیم جایگاه امامان را درک کنیم.
9. ورود او در بحث های تاریخی به خصوص سیره، با نگارش کتاب «حدیث الافک» بود. بررسی ماجرایی که او عمدتا آن را از لحاظ سندی و متنی نقد کرد. تجربه ای بسیار عالی از نقادی در حوزه تاریخ. طبعا همیشه نقد بوده است، اما این کار یک کار منحصر به فرد و منظم در باره یک رویداد بود که هیچ کاری هم پیش از آن در باره اش نشده بود.
10. شکاک بودن آقای مرتضی زمینه پژوهش های جدی را فراهم کرد. در همین ماجرای افک، همه آن را مسلم می انگاشتند، ولی آقای مرتضی با توجه به روحیه شکاک بودن خود، و این که اصل را بر تردید اولیه گذاشت، وارد بررسی آن شد. بخشی از این شکاکیت ناشی از دیدی بود که نسبت به تحریف تاریخ اسلام به دلایل مختلف انجام شده بود. برای مثال، ایشان برای نخستین بار در حوزه تفکر تاریخی شیعه، بحث از اسرائیلیات را مطرح کرد و نشان داد که دست تحریف کعب الاحبار تا کجا نفوذ کرده است. (ادامه را پایین ملاحظه فرمایید 👇👇)
🔻هنر نمی خرد ایام و بیش از اینم نیست!
خیلی عجیب است.
در زمان صفوی عالمی رساله ای نوشته؛
عالم دیگری که همدرس و همشهری او بوده ردیه ای بر آن نوشته؛
شاگرد او که همشهری آنهاست هردو رساله را استنساخ کرده و هم در آغاز مجموعه و هم آغاز هر دو رساله به نام مؤلفشان تصریح کرده است.
حال بعد از سه قرن کسی آن رساله را بر اساس نسخه ای که نام کامل مؤلف در آن نیامده منتشر کرده اما به نام عالمی دیگر که همنام آنهاست ولی نه مشرب فکری او با آنان یکی است نه همدرس یا هم منطقه با آنان بوده!
و پس از آن که شواهد مسلّم تاریخی و نسخه شناسی بر اشتباه او ارائه می شود بازهم خود را نباخته و با اعتماد به نفس مدّعی می شود که آن شاگرد در انتساب رساله به استادش اشتباه کرده، و ما بعد از بیش از سه قرن بهتر از او می دانیم که این اثر از کیست؟!
آیا به قیمت فروش رفتن یک کتاب با انتساب نادرست باید همه موازین را زیرپا بگذاریم؟!
@bazmeghodsian
آیا پیکر امام جواد (ع) سه روز زیر آفتاب ماند؟
✍️ امیرحسن خوروش
در دوران معاصر بر فراز منابر مشهور شده است که پس از درگذشت امام جواد (ع) پیکر مطهّرشان تا سه روز به خاک سپرده نشد و همسرشان، ام الفضل، آن پیکر را از فراز بام بر زمین افکند.
این روایت در هیچ منبع متقدّمی یافت نمیشود و نخستین منابع یافتشدۀ آن مربوط به سدۀ دوازدهم هجری و پس از آن است. به عنوان نمونه، در جنات الخلود (پایان نگارش: 1127ق) آمده است: «گویند نعش مقدس آن حضرت را بعد از شهادت بامر معتصم ملعون از بام بزیرانداختند و قدغن شد کسی نزد او نرود تا چند روز بدان نهج افتاده بود و بوی مشک و زعفران از نعش مبارک آن حضرت ساطع میشد معتصم دید که این معجزه باعث تفضح او است گفت دفنش کردند و بقولی شیعیان اجتماع نموده نعش شریفش را برداشتند» (چاپ سنگی جنات الخلود، ص37). همچنین در أنوار الشهادة نوشتۀ حسن بن علی یزدی (۱۲۹۷ق) گفته شده است که ام الفضل، همسر امام جواد (ع)، پیکر ایشان را سه روز بر فراز بام گذاشت و مرغها، بالهایشان را برای پیکر امام، سایهبان کرده بودند (أنوار الشهادة، ص414). در این کتاب همچنین نقل دیگری آمده است: «آن ملعونه امر کرد که بدن منور را از بالای قصر انداختند به سمت طرق و شوارع عام و خلق عبور مینمودند و سؤال مینمودند که این جسد کیست که در کنار راه گذاشته است. میگفتند: جسد امام رافضیها است و تا سه روز به آن حال بود» (أنوار الشهادة، ص414-415).
🔺در نقد این گزارش متأخر که احتمالاً برگرفته از داستان دفن نشدن شهدای کربلا و نیز حکایت شهادت مسلم بن عقیل (ع) و امام کاظم (ع) است، میتوان به چند نکته توجه کرد:
1- مسمومشدن امام جواد (ع) به دست بنی عباس آنچنان مخفی صورت گرفته است که اگرچه قرائن تاریخی آن را تأیید میکند (نگر: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص480-482)، روایاتی که ماجرای مسمومشدن امام را شرح دهند، در منابع کهن، مشهور نشده است و تنها در آثاری چون تفسیر عیاشی (ج1، ص320)، دلائل الإمامة (ص395)، عیون المعجزات (ص129)، و إثبات الوصیة (ص227) پذیرفته شده است تا جایی که نزد شیخ مفید خبری پیرامون مسمومشدن امام جواد (ع) ثابت نشده است (الإرشاد، ج2، ص295). این در حالی است که اگر پیکر امام از بام به پایین انداخته و در معبر عمومی رها میشد، دستداشتن بنی عباس در شهادت ایشان ظاهر میگشت و لازم میبود که منابع شیعی و سنی در کشتهشدن امام اختلافی نکنند.
2- در منابع تاریخی، نمودهای بسیاری از احترام -هرچند ظاهری- حاکمان عباسی به امام جواد (ع) دیده میشود. امام جواد (ع) داماد مأمون عباسی بودهاند (المحبر، ص62؛ تاریخ الطبري، ط دار التراث، ج8، ص566؛ مروج الذهب، ج3، ص441؛ عیون أخبار الرضا، ج2، ص147؛ مقاتل الطالبیین، ص456؛ الإرشاد، ج2، ص281؛ جمهرة أنساب العرب، ص24) و چون ایشان پس از شهادت امام رضا (ع) بر مأمون وارد شدند، مأمون ایشان را اکرام کرد و مال فراوانی به ایشان داد (تاریخ الإسلام للذهبي، ت بشار، ج5، ص245). همچنین گفته شده است که امام جواد (ع) در آخرین حضورشان در بغداد مهمان معتصم عباسی بودند (تاریخ بغداد، ج3، ص265). پرواضح است که با شأن اجتماعی امام جواد (ع) در نزد عموم مردم و نسبشان به پیامبر خدا (ص) و با این احترام ظاهریای که در میان خاندان عباسی داشتند، هرچند که این خاندان در خفا قصد کشتن امام را داشته باشند، بسیار بعید است در ملأعام اینگونه به پیکر مطهّر امام توهین و جسارت کنند.
3- در گزارشی که در آن ام الفضل، همسر امام، قاتل ایشان دانسته میشود، گفته شده است که او پس از مسمومکردن امام و پیش از جانسپردنشان از کار خود پشیمان شد و گریست (إثبات الوصیة، ص227؛ دلائل الإمامة، ص395). با توجّه به این گزارش بعید به نظر میرسد ام الفضل که همسر جوانش (امام جواد) را با اغوای دیگران مسموم کرده است و بعد از کارش پیشمان گشته، پس از درگذشت همسر جوانش مبادرت به هتک حرمت پیکر ایشان بکند و سه روز از دفن آن امتناع کند و در آخر نیز بخواهد که آن پیکر را از فراز بام به زمین بیاندازند!
4- در صورت پذیرش گزارشهایی که درگذشت امام جواد (ع) را به وسیلۀ سمّی میداند که برخی از عباسیها به آن حضرت داده بودند، باید گفت که این شیوۀ بهقتلرساندن، برای آن بوده است که خاندان عباسی دربارۀ درگذشت امام متّهم نشوند. از این رو، پایین انداختن پیکر امام از بام، به کلّی غرض این خاندان از قتل امام را نقض میکند و همگان از رخداد این فاجعه مطّلع میشوند.
@Al_Rijal
🔻 نقدها را بود آیا که عیاری گیرند!
🔸 آقای دکتر حسن انصاری در یادداشتی تحت عنوان مرحوم صالحی نجف آبادی و نقد بی تعارف کتاب هفت ساله او تعرّضی مبهم و شعارگونه فرموده اند به کتابی که به اذعان محققان بزرگ حوزه و دانشگاه (از جمله شهید مطهری، علامه محمد تقی جعفری، استاد احمد آرام، آیة الله سید ابوالفضل زنجانی) نمونه ای بدیع و کم نظیر از تحقیق روشمند و عالمانه در موضوع حادثه عاشورا محسوب می شود.
🔹ایشان نوشته اند که مرحوم صالحی را یک بار بیشتر ندیده اند اما درباره ایشان چنین قضاوت کرده اند: آدم زحمت کشیده ای بود و کم و بیش! منابع تاریخی مشهور را می شناخت و در آثارش به کار می گرفت. با این وصف تحصیلات او عمدتا در فقه و اصول بود و ظاهرا در فقه در حد سطوح مدرّس خوبی هم بود! دانش تاریخ اما از لونی دیگر است. تنها خواندن چند کتاب تاریخی و یا آشنایی با چند منبع در سیره و تاریخ کفایت نمی کند.
🔸 ایشان که تحصیلات آیة الله صالحی را برای تحقیق تاریخی کافی نمی داند، در چند سطر بعد کارهای دکتر سید جعفر شهیدی و علامه سید مرتضی عسکری را از بهترین پژوهشها! در زبان فارسی دانسته و فرموده اند که: برخلاف این دو، از ضعیفترین کارها در عرصه مطالعات مربوط به تاریخ امام حسین کتاب شهید جاوید آقای صالحی نجف آبادی است که اساساً بر پایه شناخت ناقصی از صدر اسلام، عصر خلافت راشدین، دوران اموی، محیط تاریخی و اجتماعی و سیاسی عراق و شام و حجاز و دست آخر مبانی دینی سده نخست قمری نوشته شده است!
🔹 و حیرت آورتر این که نقد آقایان یوسفی اشکوری و مهندس بازرگان بر این کتاب را ستوده و در پایان چنین نتیجه گرفته اند که آقای صالحی با پژوهشی ناقص و نا استوار و غیر متعهد به اصول علمی پژوهش تاریخی قیام امام حسین را تحلیل کرد!
🔻 هرچند در این متن بجز شعار و عصبانیت، به چشم نمی خورد که به نقد آن بنشینیم، اما تناقضات آن قابل چشم پوشی نیست.
🔹 ایشان آیة الله صالحی را به این خاطر که تحصیلات او عمدتا در فقه و اصول بوده شایسته اظهار نظر در تاریخ اسلام و واقعه عاشورا نمی دانند! اما کارهای مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی (که بیش از مرحوم صالحی تحصیل فقه و اصول نموده و پس از آن نیز در رشته ادبیات فارسی عمر شریف خود را گذرانده) و نیز کارهای علامه عسکری (که حتی تحصیلات فقهی قابل توجهی نداشته و کار مهمی هم در زمینه عاشورا انجام نداده) را به عنوان بهترین پژوهش های سنّتی در این موضوع خاص دانسته اند!
🔸 و آن گاه با نادیده گرفتن نظر متفکرانی چون شهید مطهری و علامه جعفری و آیة الله سید ابوالفضل زنجانی، نقد مهندس بازرگان و یوسفی اشکوری بر کتاب را ستوده و آن را نشان ضعف کتاب دانسته اند.
🔹 از نظر ایشان مهندس بازرگان (که نه تنها تحصیلات فقهی واصولی نداشته بلکه شاید از مراجعه و استفاده از منابع تاریخی به زبان عربی هم ناتوان بوده) با زوایای تاریخ اسلام آشنایی کامل داشته و شایسته اظهار نظر در این موضوع خاص بوده! موضوعی که محققی چون صالحی به جرم فقیه بودن نباید در آن اظهار نظر کند!
🔸 ایشان خوب می دانند که نقد امثال مهندس بازرگان بر این کتاب نه نقدی تاریخی و علمی، که نقدی بر اساس اختلاف مبنا بوده و چنانچه از عنوان کتاب مهندس پیداست مبنای او (که از نظر دکتر شایستگی اظهار نظر در این موضوعات را دارند!) بر جدایی دین از سیاست استوار بوده و او معتقد است که آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء است، و ائمه برای تشکیل حکومت نیامده اند!!
🔹 ظاهرا آنچه مهندس بازرگان را (علی رغم نداشتن تحصیلات دینی و تتبعات تاریخی) از دید جناب دکتر انصاری شایسته اظهار نظر در تاریخ اسلام نموده همین نکته یعنی نقد بن مایه کتاب شهید جاوید (قیام برای احقاق حق و احیاء امامت از طریق تشکیل حکومت عدل) است ولو با سست ترین استدلال ها.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com