@UT_Central_Library
مقاصد شریعت و علل الشرایع
مدتیست که به مناسبتی تحقیقی که بر روی موضوع "مقاصد الشریعه" انجام می دهم به وفور در تحقیقات و منابع مدون در این زمینه مانند دایره المعارف فقه مقارن با خطایی مواجه شده ام و آن "یکسان انگاری مقاصد و علل" است.
در این پژوهش ها اینچنین وانمود شده است که پیش از عامه،مبحث مقصد گرایی در فقه شیعه مطرح بوده و شاهد آن هم نگارش کتبی با عنوان علل است.اما توجه به آثار باقیمانده در این زمینه(مانند حدیث محمد بن سنان و علل فضل و سایر روایات معلله)این احتمال را تقویت می کند که اساسا هدف نگارندگان آنها با آنچه امثال غزالی،شاطبی و ابن عاشور در علم المقاصد(به تعبیر امروزین)دنبال می کنند متفاوت است.
برداشت خود را اجمالا در این یادداشت به مخاطبان محترم تقدیم می کنم و تفصیل آن را به مجالی دیگر وا می گذارم:
ظاهر بسیاری از آنچه در کتبی مانند علل الشرایع شیخ صدوق آمده بیانگر آن است که اکثر این علل(و نه همه آنها)کارکردهای اخلاقی و یا کلامی داشته و اساسا ربطی به امر استنباط نداشته اند.ظاهرا این امر(علت گرایی) در عصر امام رضا(ع)به سبب رونق مباحث فلسفی رواج یافت.
به عنوان یک نمونه می توان به علت نماز آیات در کسوف و خسوف که در علل فضل آمده یا به علت شکسته بودن نماز مسافر اشاره کرد که آنچه در باره آنها آمده از سنخ حکمت است و نه علت و بدین ترتیب(بر اساس مبنای مشهور)قابل تعمیم نبوده و هیچ فایده ای در امر استنباط ندارد.
مرور موضوعاتی که شیخ صدوق در این کتاب به آنها پرداخته نیز گواهیست بر آنچه ذکر شد.در این کتاب به علت موضوعات فقهی و کلامی و اخلاقی پرداخته شده است.حال آن که کارکرد کتب مقاصد الشریعه به کلی متفاوت بوده و تنها در مباحث فقهی کاربرد دارد.
نکته ای که ذکر آن ضروری به نظر می رسد آن است که متاسفانه در تحقیقات جدید،با فهم امروزین از اصطلاحاتی مانند علت و حکمت به سراغ متون کهن رفته و آنها را می سنجیم.همچنین ضرورت ندارد که سریع فضل تراشی کرده و خود را پیشگام در تمام علوم بدانیم.خدا رحمت کند استاد جلال الدین همایی را که در یادداشتهای خود درباره تاریخ فقه به شدت با این نگاه مخالفت کرده و در برابر برخی ادعاهای مشابه به تندی موضع گیری می کند.
در ادامه بیشتر در این باره خواهم نوشت.
*درباره کارکرد اخلاقی علل ن.ک:پاکتچی،احمد،مقاله نسبت فقه و اخلاق در آموزه های امام رضا(ع)
حمیدرضا تمدن
@fiqh_osoul
#احمد_بن_زیاد_الهمدانی
🔶 یک نمونه از تفاوت منظر رجالی و فهرستی
مرحوم صدوق گاهی از «احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی» (الهمدانی بفتح میم. همدان به سکون میم عشیره ایست از یمن که خیلی هم محب امیر المؤمنین علیه السلام بوده اند و این قصه یا حار همدان من یمت یرنی هم از همین عشیره است.) نقل می کند. او از مشایخ مرحوم صدوق است که ایشان در طریق حج در همدان با او برخورد کرده اند و ما به هیچ وجه ایشان را نمی شناسیم. مرحوم صدوق در همدان ایران از ایشان عده ای از مصادر شیعه را نقل کرده اند. تنها راهی که داریم به ایشان اولا این است که مرحوم صدوق با ترضی از ایشان نقل کرده اند، یعنی رضی الله عنه فرموده اند. و دوم اینکه مرحوم صدوق یک جا دارند که: «لم أسمع هذا الحديث إلا من أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه بهمدان عند منصرفي من حج بيت الله الحرام و كان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه و رضوانه» (كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص: 369) الآن شخصیت علمی و حدیث شناسی ایشان را نداریم اما همین جمله مرحوم صدوق منشأ توثیق شده است.
مطلب دوم که توجه نشده است اینکه ممکن است به لحاظ رجالی با توثیق مرحوم صدوق ایشان را قبول کرد ولی به لحاظ فهرستی مشکل دارد؛ معظم روایات ایشان از علی بن ابراهیم است بلکه شاید همه روایاتش از علی بن ابراهیم باشد و آنچه ایشان نقل می کند از منفردات خودش که هیچ بلکه از منفردات مرحوم صدوق هم هست. این مقداری کار را مشکل می کند؛ این سؤال پیش می آید که مرحوم صدوق که خودشان قمی است و پدرشان همین طور و پدرشان از ابراهیم بن هاشم نقل می کنند و ... چه طور می شود مرحوم صدوق کتابهای علی بن ابراهیم را ندارند و می روند همدان از او نقل می کنند که انفراد هم دارد! اگر این روایات واقعاً در کتاب مرحوم علی بن ابراهیم بود خیلی بهتر بود مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم نقل می کردند نه با این سند عجیب و غریب! این چه میراث علی بن ابراهیم بوده است که در قم نبوده است و رفته است در همدان!
ما قبول می کنیم ایشان مرد خوب و عدل و مرضی ولی ظاهرا نسخه شان شاذ باشد. عجیب اینکه مرحوم صدوق روایاتی را که توسط این مرد بزرگوار همدانی نقل می کنند، از هیچ جای دیگر ندارند. شاید شفاهی بوده است یا ... خود مرحوم صدوق توضیحی نداده اند. چرا اینها منفرد است؟ ایشان بالاخره می آیند در قم نسخه شناسی می کنند. این توضیح را ایشان اگر هم انجام داده اند به دست ما نرسیده است.
شاید علی بن ابراهیم کتابی در فقه نوشته اند و در آن کتاب مثلاً 2000 روایت دارند و مثلاً ده سال بعد روایات دیگری را دیده است و مقابله کرده است و بعض روایات قبلی را قبول نداشته اند و در نسخه دوم 2000 روایت را حذف کرده اند. احمد بن زیاد نسخه اول را از علی بن ابراهیم گرفته و به همدان رفته است درحالیکه این نسخه دوم در قم مشهور می شود. به قولی او شاگرد دوره اول علی بن ابراهیم بوده است. مثلا فرض بفرمایید مسند احمد را پسرش عبدالله نقل می کنند. مسند احمد به حسب صحابه است. مسند مثلا علی بن ابی طالب علیهما السلام یا مسند فاطمه سلام الله علیها که البته یکی دو صفحه است. همین طور مسند دارد. مسند که تمام می شود پسر که عبدالله است زیادات - به قول خودشان و به قول ما «مستدرک»- بر کتاب پدر دارند. آنها را هم که می بینیم ، دارد که: «قال عبدالله حدثنی ابی»؛ کسی وارد نباشد می بیند که کل کتاب این طور است؛ یعنی کل کتاب «حدثنی ابی» است و معلوم می شود که پدر اینها را هم دیده بوده است ولی قبول نداشته است. یعنی احمد بن حنبل که از ائمه اهل سنت است ممکن است تحدیث بکند ولی قبول نکند. مرحوم علی بن ابراهیم هم ممکن است تحدیث کرده باشند ولی قبول نکرده باشند. مثلا همین جمع بین فاطمیتین را مرحوم صدوق در علل دارند ولی در فقیه ندارند. یعنی در مقام فقاهت قبول ندارند ولی در مقام روایت دارند.
ای کاش مرحوم صدوق توضیح می دادند که روایات احمد بن زیاد چرا اینگونه است. پس ما حدیث ایشان را از منظر رجالی قبول می کنیم ولی از منظر فهرستی محل تأمل است.
📚 درس خارج فقه؛ سال88-1387 ؛ جلسه 84 و 85
@rejaleMadadi
امروز آقایی در ایمیلی به من ایراد گرفت که شما چطور عبارات نجاشی و ابن الغضائری را درباره نسخه مورد نظر آقای مددی در اینجا و در پاسختان مد نظر قرار نداده اید. مقصود او این عبارات نجاشی بود: كتاب يرويه القميّون خاصّة عن ابنه عليّ عن الرضا (عليه السلام) فيه نظر. و نیز در جای دیگر همو می نویسد: وروى عن أخويه عن أبيهما.
وذكر أحمد بن الحسين رحمه الله أنه رأى نسخة أخرجها أبو جعفر بن بابويه وقال: حدثنا محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال عن أبيه عن الرضا [عليه السلام]، ولا يعرف الكوفيون هذه النسخة ولا رويت من غير هذا الطريق.
پاسخ: آنچه نجاشی و ابن الغضائری ابراز کرده اند درباره نسخه ای است معین که آن را شیخ صدوق از طالقانی و او از ابن عقده روایت می کرده. ایراد هم به دلیل این است که ابن فضال پسر از برادارانش از پدر روایت می کرده و نه مستقیم. این نسخه خاص در اصل قمی نبوده بلکه آن را ابن عقده در سنت کوفی خود روایت می کرده. طالقانی و شیخ صدوق جاعل و یا مسئول این متن نبوده اند. ابن عقده در سنت جارودی کوفه آن را روایت می کرده منتهی امامیه کوفه از آن بی اطلاع بوده اند. دلیل سوء ظن ابن غضائری هم همین است. منتهی شیخ صدوق به این متن اعتماد داشته است. سببش هم این بوده که روایات دیگری از ابن فضال پسر به نقل از پدر و او از امام رضا (ع) در ثبت روایی شیخ صدوق وجود داشته است. این روایات را عده ای غیر از طالقانی از ابن عقده روایت می کرده اند. تعدادی از این روایات با این سند ابن عقده اما با روایت اشخاص دیگری از ابن عقده و از جمله احمد بن الحسن القطان در آثار شیخ صدوق وجود دارد. آن روایات اصلاً معلوم نیست ربطی به نسخه مورد نظر ابن غضائری داشته باشد. آن نسخه مورد نظر نجاشی را طالقانی نقل می کند. آن روایات را هم که گفتم بدون احتساب ابن بابویه نمی توان قمی قلمداد کرد. شیخ صدوق با توجه به وجود روایات مشابه ابن عقده در این سنت خاص روایت از امام رضا در جاهای دیگر و از جمله به روایت اشخاصی غیر از طالقانی که ذکرش رفت به همه آنها اعتماد کرده است. برای او نسخه نسخه ای کوفی است. باید هم کوفی باشد. ابن عقده مسئول اصلی روایت این نسخه و روایات مشابه بوده است. در پژوهش درست تاریخی باید بدانیم که ریشه نسخه به کجا می رسد. ابن غضائری و نجاشی که می گویند این را قمیون نقل کرده اند منظورشان شیخ صدوق است اما ما برای ریشه یابی احادیث مهم آن است که بدانیم ریشه اصلی روایت به کجا می رود. ریشه اصلی به ابن عقده می رسد که کوفی است. منتهی چون نجاشی و ابن غضائری ظاهرا اطلاعی از وجود نسخه ها و یا روایات غیر از طریق طالقانی نداشته اند گمان برده اند که این نسخه نسخه وحیده ای بوده و چون شیخ صدوق آن را نقل کرده آن را طریقه قمیون نامیده اند. در حالی که شیخ صدوق می دانست که طریقه ابن عقده مشابهش دست غیر طالقانی هم بوده و لذا به روایات طالقانی و غیر او اعتماد کرده و آنها را در آثارش نقل کرده است.
خلاصه کنم: نخست اینکه معلوم نیست سند منقول از قطان ربطی به نسخه مورد اشاره نجاشی داشته باشد. ثانیاَ: قمی خواندن آن نسخه از سوی نجاشی تنها اشاره به شیخ صدوق است نه اشاره به اصل هویت نسخه که آن هم کوفی و لو به روایت ابن عقده در اوساط غیر امامی کوفه بوده است. شیخ صدوق این روایات را نه به عنوان سنتی قمی بلکه به عنوان سنتی کوفی به نقل از ابن عقده نقل کرده و این برای ما از لحاظ تاریخی مهم است. اگر کسی این نسخه را قمی بداند درست مثل این می ماند که همه کتاب من لا یحضره الفقیه و احادیث ابن بابویه را به دلیل روایت او قمی بدانیم.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
نمونه ای از سند سازی در عصر مأمون عباسی
متنی که شیخ صدوق در کتاب ارزشمند خود عیون اخبار الرضا از نوشته ای منسوب به امام رضا (ع) و مشتمل بر تکه ای به نقل از مأمون به عنوان یک سند دولتی در ارتباط با ولایتعهدی امام رضا و موضع بنو سهل و در ارتباط با آنان با عنوان کتاب الحباء والشرط و بدون سند نقل می کند به احتمال متآخم به یقین ساختگی است. شیخ صدوق منبع نقل را نمی آورد و فقط می گوید آن را در کتابی دیده (ووجدت في بعض الكتب نسخة كتاب الحباء والشرط من الرضا علي بن موسى عليه السلام إلى العمال في شأن الفضل بن سهل وأخيه ولم يرو ذلك أحد...) اما نکته جالب این است که این سند هیچ جای دیگری نقل نشده است. نقل این اثر با وجود اینکه احتمالاً شیخ صدوق نسبت به مضامین آن تحفظ داشته نشان از تعهد قابل ستایش شیخ صدوق در نقل آثار مرتبط با امام رضا بدون تصرف و واهمه نقل دارد. از نقطه نظر تاریخی اینجا ما وامدار این گرایش باز و قابل ستایش شیخ صدوق هستیم. با این وصف از محتوای متن کاملاً روشن است که این نامه با اهداف سیاسی خاصی پرداخته شده و دست هایی در ورای این سند سازی بوده است. آقای مادلونگ سال ها پیش در مقاله ای خواندنی که برای بزرگداشت احسان عباس منتشر کرد متن این سند را برای نخستین بار ترجمه و تحلیل کرد و البته اصالت آن را نه قطعی اما محتمل دانست. هر چه هست مسلم است که متن با ادبیات اسناد دولتی عصر خلافت عباسی اول سازگار است و اصطلاحات و واژگان به کار رفته در آن همگی در سندهای مشابه همان دوره قابل پیگیری است. بنابراین اگر این متن ساختگی باشد که به عقیده من حتماً ساختگی است باید در همان دوره امام رضا و با سوء استفاده از نام آن امام و جایگاه اجتماعی حضرت و شاید به هدف تحت فشار قرار دادن مأمون در راستای قطع ارتباط با امام رضا و همچنین بدنام کردن حضرت و نیز حساس کردن بنی عباس در بغداد و در راستای تطهیر بنو سهل از سوی هواداران فضل بن سهل ساخته و پرداخته شده است. ظاهراً هدف اصلی در این چارچوب این بوده تا مخالفت بنو سهل با ولایتعهدی امام رضا را به سمع و نظر مخالفان عباسی مأمون در بغداد برسانند و آنان را تحریک کرده و مأمون را وادار به کنار گذاشتن امام رضا کنند. درباره موضوع ولایتعهدی امام رضا مقالات متنوعی به زبان انگلیسی تاکنون چاپ شده که بیشتر آنها در زبان فارسی انعکاسی نداشته است.
مقاله آقای مادلونگ مناسب است به فارسی ترجمه شود.
@barrasihayetarikhi
نمونه ای از سند سازی در عصر مأمون عباسی
متنی که شیخ صدوق در کتاب ارزشمند خود عیون اخبار الرضا از نوشته ای منسوب به امام رضا (ع) و مشتمل بر تکه ای به نقل از مأمون به عنوان یک سند دولتی در ارتباط با ولایتعهدی امام رضا و موضع بنو سهل و در ارتباط با آنان با عنوان کتاب الحباء والشرط و بدون سند نقل می کند به احتمال متآخم به یقین ساختگی است. شیخ صدوق منبع نقل را نمی آورد و فقط می گوید آن را در کتابی دیده (ووجدت في بعض الكتب نسخة كتاب الحباء والشرط من الرضا علي بن موسى عليه السلام إلى العمال في شأن الفضل بن سهل وأخيه ولم يرو ذلك أحد...) اما نکته جالب این است که این سند هیچ جای دیگری نقل نشده است. نقل این اثر با وجود اینکه احتمالاً شیخ صدوق نسبت به مضامین آن تحفظ داشته نشان از تعهد قابل ستایش شیخ صدوق در نقل آثار مرتبط با امام رضا بدون تصرف و واهمه نقل دارد. از نقطه نظر تاریخی اینجا ما وامدار این گرایش باز و قابل ستایش شیخ صدوق هستیم. با این وصف از محتوای متن کاملاً روشن است که این نامه با اهداف سیاسی خاصی پرداخته شده و دست هایی در ورای این سند سازی بوده است. آقای مادلونگ سال ها پیش در مقاله ای خواندنی که برای بزرگداشت احسان عباس منتشر کرد متن این سند را برای نخستین بار ترجمه و تحلیل کرد و البته اصالت آن را نه قطعی اما محتمل دانست. هر چه هست مسلم است که متن با ادبیات اسناد دولتی عصر خلافت عباسی اول سازگار است و اصطلاحات و واژگان به کار رفته در آن همگی در سندهای مشابه همان دوره قابل پیگیری است. بنابراین اگر این متن ساختگی باشد که به عقیده من حتماً ساختگی است باید در همان دوره امام رضا و با سوء استفاده از نام آن امام و جایگاه اجتماعی حضرت و شاید به هدف تحت فشار قرار دادن مأمون در راستای قطع ارتباط با امام رضا و همچنین بدنام کردن حضرت و نیز حساس کردن بنی عباس در بغداد و در راستای تطهیر بنو سهل از سوی هواداران فضل بن سهل ساخته و پرداخته شده است. ظاهراً هدف اصلی در این چارچوب این بوده تا مخالفت بنو سهل با ولایتعهدی امام رضا را به سمع و نظر مخالفان عباسی مأمون در بغداد برسانند و آنان را تحریک کرده و مأمون را وادار به کنار گذاشتن امام رضا کنند. درباره موضوع ولایتعهدی امام رضا مقالات متنوعی به زبان انگلیسی تاکنون چاپ شده که بیشتر آنها در زبان فارسی انعکاسی نداشته است.
مقاله آقای مادلونگ مناسب است به فارسی ترجمه شود.
عنوان مقاله آقای مادلونگ چنین است:
W. Madelung, “New Documents concerning al-Maʾmūn, al-Faḍl b. Sahl and ʿAlī al-Riḍā,” in Studia Arabica et Islamica: Festschrift for Iḥsān ʿAbbās, ed. W. al-Qāḍī, Beirut, 1981, pp. 333-46.
نمونه ای از سند سازی در عصر مأمون عباسی
متنی که شیخ صدوق در کتاب ارزشمند خود عیون اخبار الرضا از نوشته ای منسوب به امام رضا (ع) و مشتمل بر تکه ای به نقل از مأمون به عنوان یک سند دولتی در ارتباط با ولایتعهدی امام رضا و موضع بنو سهل و در ارتباط با آنان با عنوان کتاب الحباء والشرط و بدون سند نقل می کند به احتمال متآخم به یقین ساختگی است. شیخ صدوق منبع نقل را نمی آورد و فقط می گوید آن را در کتابی دیده (ووجدت في بعض الكتب نسخة كتاب الحباء والشرط من الرضا علي بن موسى عليه السلام إلى العمال في شأن الفضل بن سهل وأخيه ولم يرو ذلك أحد...) اما نکته جالب این است که این سند هیچ جای دیگری نقل نشده است. نقل این اثر با وجود اینکه احتمالاً شیخ صدوق نسبت به مضامین آن تحفظ داشته نشان از تعهد قابل ستایش شیخ صدوق در نقل آثار مرتبط با امام رضا بدون تصرف و واهمه نقل دارد. از نقطه نظر تاریخی اینجا ما وامدار این گرایش باز و قابل ستایش شیخ صدوق هستیم. با این وصف از محتوای متن کاملاً روشن است که این نامه با اهداف سیاسی خاصی پرداخته شده و دست هایی در ورای این سند سازی بوده است. آقای مادلونگ سال ها پیش در مقاله ای خواندنی که برای بزرگداشت احسان عباس منتشر کرد متن این سند را برای نخستین بار ترجمه و تحلیل کرد و البته اصالت آن را نه قطعی اما محتمل دانست. هر چه هست مسلم است که متن با ادبیات اسناد دولتی عصر خلافت عباسی اول سازگار است و اصطلاحات و واژگان به کار رفته در آن همگی در سندهای مشابه همان دوره قابل پیگیری است. بنابراین اگر این متن ساختگی باشد که به عقیده من حتماً ساختگی است باید در همان دوره امام رضا و با سوء استفاده از نام آن امام و جایگاه اجتماعی حضرت و شاید به هدف تحت فشار قرار دادن مأمون در راستای قطع ارتباط با امام رضا و همچنین بدنام کردن حضرت و نیز حساس کردن بنی عباس در بغداد و در راستای تطهیر بنو سهل از سوی هواداران فضل بن سهل ساخته و پرداخته شده است. ظاهراً هدف اصلی در این چارچوب این بوده تا مخالفت بنو سهل با ولایتعهدی امام رضا را به سمع و نظر مخالفان عباسی مأمون در بغداد برسانند و آنان را تحریک کرده و مأمون را وادار به کنار گذاشتن امام رضا کنند. درباره موضوع ولایتعهدی امام رضا مقالات متنوعی به زبان انگلیسی تاکنون چاپ شده که بیشتر آنها در زبان فارسی انعکاسی نداشته است.
مقاله آقای مادلونگ مناسب است به فارسی ترجمه شود.
عنوان مقاله آقای مادلونگ چنین است:
W. Madelung, “New Documents concerning al-Maʾmūn, al-Faḍl b. Sahl and ʿAlī al-Riḍā,” in Studia Arabica et Islamica: Festschrift for Iḥsān ʿAbbās, ed. W. al-Qāḍī, Beirut, 1981, pp. 333-46.
نمونه ای از سند سازی در عصر مأمون عباسی
متنی که شیخ صدوق در کتاب ارزشمند خود عیون اخبار الرضا از نوشته ای منسوب به امام رضا (ع) و مشتمل بر تکه ای به نقل از مأمون به عنوان یک سند دولتی در ارتباط با ولایتعهدی امام رضا و موضع بنو سهل و در ارتباط با آنان با عنوان کتاب الحباء والشرط و بدون سند نقل می کند به احتمال متآخم به یقین ساختگی است. شیخ صدوق منبع نقل را نمی آورد و فقط می گوید آن را در کتابی دیده (ووجدت في بعض الكتب نسخة كتاب الحباء والشرط من الرضا علي بن موسى عليه السلام إلى العمال في شأن الفضل بن سهل وأخيه ولم يرو ذلك أحد...) اما نکته جالب این است که این سند هیچ جای دیگری نقل نشده است. نقل این اثر با وجود اینکه احتمالاً شیخ صدوق نسبت به مضامین آن تحفظ داشته نشان از تعهد قابل ستایش شیخ صدوق در نقل آثار مرتبط با امام رضا بدون تصرف و واهمه نقل دارد. از نقطه نظر تاریخی اینجا ما وامدار این گرایش باز و قابل ستایش شیخ صدوق هستیم. با این وصف از محتوای متن کاملاً روشن است که این نامه با اهداف سیاسی خاصی پرداخته شده و دست هایی در ورای این سند سازی بوده است. آقای مادلونگ سال ها پیش در مقاله ای خواندنی که برای بزرگداشت احسان عباس منتشر کرد متن این سند را برای نخستین بار ترجمه و تحلیل کرد و البته اصالت آن را نه قطعی اما محتمل دانست. هر چه هست مسلم است که متن با ادبیات اسناد دولتی عصر خلافت عباسی اول سازگار است و اصطلاحات و واژگان به کار رفته در آن همگی در سندهای مشابه همان دوره قابل پیگیری است. بنابراین اگر این متن ساختگی باشد که به عقیده من حتماً ساختگی است باید در همان دوره امام رضا و با سوء استفاده از نام آن امام و جایگاه اجتماعی حضرت و شاید به هدف تحت فشار قرار دادن مأمون در راستای قطع ارتباط با امام رضا و همچنین بدنام کردن حضرت و نیز حساس کردن بنی عباس در بغداد و در راستای تطهیر بنو سهل از سوی هواداران فضل بن سهل ساخته و پرداخته شده است. ظاهراً هدف اصلی در این چارچوب این بوده تا مخالفت بنو سهل با ولایتعهدی امام رضا را به سمع و نظر مخالفان عباسی مأمون در بغداد برسانند و آنان را تحریک کرده و مأمون را وادار به کنار گذاشتن امام رضا کنند. درباره موضوع ولایتعهدی امام رضا مقالات متنوعی به زبان انگلیسی تاکنون چاپ شده که بیشتر آنها در زبان فارسی انعکاسی نداشته است.
مقاله آقای مادلونگ مناسب است به فارسی ترجمه شود.
عنوان مقاله آقای مادلونگ چنین است:
W. Madelung, “New Documents concerning al-Maʾmūn, al-Faḍl b. Sahl and ʿAlī al-Riḍā,” in Studia Arabica et Islamica: Festschrift for Iḥsān ʿAbbās, ed. W. al-Qāḍī, Beirut, 1981, pp. 333-46.
⭕️⭕️
#شخصیت_شناسی
♻️ثابت بن دینار، ابوحمزه الثمالی الازدی
🔹ابوحمزه ثمالی نامی آشنا برای تمام شیعیان است. شهرت فراوان ایشان به دلیل نقل دعای پرمغز و زیبایی است که به نام ایشان معروف شده است اما ابوحمزه عالمی بزرگ و راوی جلیل القدری است که محضر چهار امام را درک و از ایشان روایت کرده است.
نام ایشان ثابت و نام پدرش دینار و کنیهاش ابوحمزه و کنیه پدر ایشان ابوصفیه میباشد از این رو در اسناد روایات با عناوین زیر از ایشان یاد شده است:
• ثابت بن دینار،
• ابوحمزه،
• ابوحمزه ثابت بن دینار الثمالی،
• ابوحمزه الثمالی،
• ثابت الثمالی،
• ثابت بن ابیصفیه
• و الثمالی.
🔹ایشان از امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام کاظم(ع) نقل روایت کرده است که بیشترین روایات ایشان از امام باقر(ع) میباشد.
نجاشی(1) و شیخ طوسی(2) و شیخ صدوق در مشیخه فقیه(3) ایشان را توثیق کردهاند. کشی به سند خود از امام رضا(ع) روایتی نقل میکند که ایشان ابوحمزه را سلمان زمان خود میداند که محضر چهار امام را درک نموده است.(4) این روایت و مانند آن دلالت بر جلالت قدر ایشان دارد.
⛔️ امام کشی در رجال خود دو روایت نقل کرده که حکایت از شارب نبیذ بودن ایشان دارد اگر چه در اواخر عمر توبه کرده و این کار را ترک نموده است.
🔰آیت الله خویی(ره) این دو روایت را نمیپذیرند(5) :
1️⃣زیرا یکی از این روایات که وی را متهم نموده است به نقل از علی بن الحسن میباشد. محقق خویی(ره) میفرمایند علی بن الحسن ابوحمزه را درک نکرده است در نتیجه خبر او از روی حس نیست بلکه نقل او بر اساس شنیدههایش میباشد و امکان دارد از شخص غیر قابل اعتمادی شنیده است یا این که ایشان نبیذ حلال مینوشیده و او گمان کرده که حرام است.
2️روایت دوم را هم مرسله یا موضوعه میدانند به دلیل این که در این روایت محمد بن الحسن بن الخطاب قضیهای را از ملاقات خود با ابوحمزه نقل میکند در حالی که او از اصحاب امام جواد و امام هادی و امام عسکری(ع) میباشد و طبقه او با طبقة ابوحمزه که متوفای 150 ق. میباشد همخوانی ندارد و بدین ترتیب ایشان را مبرّا از این اتهام میدانند.
[https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
منبع
1- رجال النجاشي/باب الثاء/115
2- فهرست الطوسي/باب الثاء/باب ثابت/105
3- من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 444
4- رجال الكشي/الجزءالأول/الجزءالسادس/485
5- معجم رجال الحديث ج : 3 ص : 389
#علم_رجال #رجال_شناسی #رجال #ابوحمزه_ثمالی
♻️〽️♻️〽️♻️〽️♻️〽️
[https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
نمونه ای از سند سازی در عصر مأمون عباسی
متنی که شیخ صدوق در کتاب ارزشمند خود عیون اخبار الرضا از نوشته ای منسوب به امام رضا (ع) و مشتمل بر تکه ای به نقل از مأمون به عنوان یک سند دولتی در ارتباط با ولایتعهدی امام رضا و موضع بنو سهل و در ارتباط با آنان با عنوان کتاب الحباء والشرط و بدون سند نقل می کند به احتمال متآخم به یقین ساختگی است. شیخ صدوق منبع نقل را نمی آورد و فقط می گوید آن را در کتابی دیده (ووجدت في بعض الكتب نسخة كتاب الحباء والشرط من الرضا علي بن موسى عليه السلام إلى العمال في شأن الفضل بن سهل وأخيه ولم يرو ذلك أحد...) اما نکته جالب این است که این سند هیچ جای دیگری نقل نشده است. نقل این اثر با وجود اینکه احتمالاً شیخ صدوق نسبت به مضامین آن تحفظ داشته نشان از تعهد قابل ستایش شیخ صدوق در نقل آثار مرتبط با امام رضا بدون تصرف و واهمه نقل دارد. از نقطه نظر تاریخی اینجا ما وامدار این گرایش باز و قابل ستایش شیخ صدوق هستیم. با این وصف از محتوای متن کاملاً روشن است که این نامه با اهداف سیاسی خاصی پرداخته شده و دست هایی در ورای این سند سازی بوده است. آقای مادلونگ سال ها پیش در مقاله ای خواندنی که برای بزرگداشت احسان عباس منتشر کرد متن این سند را برای نخستین بار ترجمه و تحلیل کرد و البته اصالت آن را نه قطعی اما محتمل دانست. هر چه هست مسلم است که متن با ادبیات اسناد دولتی عصر خلافت عباسی اول سازگار است و اصطلاحات و واژگان به کار رفته در آن همگی در سندهای مشابه همان دوره قابل پیگیری است. بنابراین اگر این متن ساختگی باشد که به عقیده من حتماً ساختگی است باید در همان دوره امام رضا و با سوء استفاده از نام آن امام و جایگاه اجتماعی حضرت و شاید به هدف تحت فشار قرار دادن مأمون در راستای قطع ارتباط با امام رضا و همچنین بدنام کردن حضرت و نیز حساس کردن بنی عباس در بغداد و در راستای تطهیر بنو سهل از سوی هواداران فضل بن سهل ساخته و پرداخته شده است. ظاهراً هدف اصلی در این چارچوب این بوده تا مخالفت بنو سهل با ولایتعهدی امام رضا را به سمع و نظر مخالفان عباسی مأمون در بغداد برسانند و آنان را تحریک کرده و مأمون را وادار به کنار گذاشتن امام رضا کنند. درباره موضوع ولایتعهدی امام رضا مقالات متنوعی به زبان انگلیسی تاکنون چاپ شده که بیشتر آنها در زبان فارسی انعکاسی نداشته است.
مقاله آقای مادلونگ مناسب است به فارسی ترجمه شود.
عنوان مقاله آقای مادلونگ چنین است:
W. Madelung, “New Documents concerning al-Maʾmūn, al-Faḍl b. Sahl and ʿAlī al-Riḍā,” in Studia Arabica et Islamica: Festschrift for Iḥsān ʿAbbās, ed. W. al-Qāḍī, Beirut, 1981, pp. 333-46.
نمونه ای از ذکر مصیبت های عاطفی مشهور در کتاب عیون الأخبار و فنون الآثار عمادالدين إدريس بن حسن القرشي (م٨٧٢ق)
نویسنده کتاب از اسماعیلیه است و بیشتر گزارشهایش را از قاضی نعمان مغربی (م۳۶۳ق) نقل می کند و البته گاهی اضافاتی بر آن دارد و ترتیب گزارشهایش گاه قدری متفاوت است. در اینجا به مواساة حضرت ابوالفضل العباس با کودکان امام حسین(ع) اشاره می شود که در مصیبت خوانی ها مشهور است و این عبارت را زائد بر نسخه کنونی شرح الأخبار قاضی نعمان در بر دارد.
ظاهرا تمام این متنی که در اینجا آمده است، روایت اسماعیل بن اویس از امام صادق(ع) است که در شرح الأخبار بین آن فاصله افتاده ولی در اینجا به صورت پیوسته آمده است (لازم به ذكر است كه عبارت اول همین روایت را ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین ص۹۰ به نقل از ابن ابی اویس از پدرش از آن حضرت آورده است)، بنابر این می توان با قرینه قرار دادن روایت مشهور شیخ صدوق از امام سجاد(ع)، بر انتساب این روایت به امام صادق(ع) تاکید بیشتری کرد و به این ترتیب این داستان مشهور شهادت حضرت ابوالفضل را برگرفته از روایت امام صادق(ع) دانست.
منبع: السبع الرابع من عیون الأخبار و فنون الآثار ص١٠١
◀️ معرفی کتاب ▶️
✔️ عنوان کتاب:الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام
🔺نویسنده:علی بن موسی الرضا علیه السلام، امام هشتم
🔺ناشر:موسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث/قم
✍«الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام»، تالیف این کتاب منسوب به امام رضا علیه السلام است. مولی مهدی بن ابی ذر نراقی یک نسخه از این کتاب را به خط خود استنساخ کرده و بر آن نوشته است : « من این نسخه را از روی نسخه ای نوشتم که یا به خط خود امام رضا علیه السلام میباشد و یا توسط بعضی از معاصرین آن حضرت از روی خط ایشان نوشته شده است». ناصر خسرو علوی ( متولد 394 هجری) میگوید: من در اوائل نوجوانی کتابی متعلق به جدم علی بن موسی الرضا علیه السلام دیدم و کتاب « جامع کبیر »، تالیف محمد بن حسن شیبانی را نیز مطالعه کردم و دیدم این دو کتاب فرق چندانی با هم ندارند.
این کتاب تا قبل از علامه مجلسی بین اصحاب رایج نبود. وی این کتاب را در « بحار الانوار » آورده و به آن استناد نمود. ایشان در این باره می نویسد: « کتاب فقه الرضا علیه السلام را من از طریق سید فاضل و محدث، قاضی امیر حسین نقل میکنم، وی میگوید: در زمانی که من در مجاورت خانه خدا زندگی میکردم عده ای از اهل قم برای حج آمدند و به همراه آنها کتاب قدیمی بود که تاریخ آن به زمان امام رضا علیه السلام باز میگشت و بر آن کتاب خط امام رضا علیه السلام و اجازه ی بسیاری از فضلا و علما به چشم میخورد و برای من یقین حاصل شد که این کتاب متعلق به آن حضرت است؛ لذا از روی آن کتاب یک نسخه نوشتم.»بعد از علامه مجلسی، میرزا عبدالله افندی صاحب «ریاض» و سید مجاهد صاحب ـمفاتیح الاصول» و شیخ بحرانی و فاضل کاشانی و محقق نراقی نیز این کتاب را تایید و روایات آن را در کتابهای خود نقل کرده اند. در نسخه هایی که در مشهد مقدس موجود میباشد، آمده است: « این کتاب را امام هشتم برای محمد بن سکین نوشته است». در کتابهای رجال آمده است که محمد بن سکین بن عمار نخعی فردی ثقه و مورد اطمینان است و کتابی نیز دارد. صاحب ریاض میگوید: «این کتاب در شهر مکه و تاریخ آن سال 200 هجری میباشد و بر آن اجازات علما و فضلا نگاشته شده و هم اکنون جزو کتب سید علیخان مدنی است». در اول کتاب اینگونه آمده است: « یقول عبدالله علی بن موسی الرضا» و در جای دیگر آمده است: « و از چیزهایی که ما اهل بیت بر آن مداومت داریم...» همچنین: « از پدرم شنیدم که اینگونه میفرمود...».
برخی این کتاب را تالیف امام رضا علیه السلام نمیدانند، بزرگانی مانند : شیخ حر عاملی، سید خوانساری، پدر سید جلیل سید حسین قزوینی، وحید بهبهانی و سید حسن صدر و اینگونه استدلال می کنند:
1. اگر این کتاب به امام رضا علیه السلام تعلق داشت، چرا هزار سال از آن خبری نبود و چهار امام بعد از امام رضا علیه السلام نیز به آن اشاره نداشته اند؛ د رغیر این صورت در میان اصحاب و علما مشهور میشد و حداقل نام آن را در کتب روایی خود میاوردند.
2. در این کتاب کلماتی آمده که بعید است از امام علیه السلام باشد مانند : « من روایت میکنم» یا « روایت شده است» یا « روایت میکند» یا « ما روایت میکنیم» و این شکل بیان از سیاق کلمات امامان معصوم علیهم السلام نیست.
3. در بعضی از قسمتهای کتاب آمده است : «صفوان بن یحیی و فضالة بن أیوب جمیعا عن العلاء بن رزین عن محمد بن مسلم عن احدهما» حال آنکه نام روات را این گونه آوردن مناسب کتابهای روایی یاران ائمه است نه خود ائمه علیهم السلام ؛ لذا احتمال دارد این کتاب تالیف یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده باشد.
4. اگر این کتاب نوشته ی امام رضا علیه السلام باشد، باید حتماً علی بن بابویه- پدر صدوق- و یا خود صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا» به آن اشاره میکرد.
5. در این کتاب احکامی آمده است که مخالف صریح مذهب است مانند :« به جای مسح پا میتوان آن را شست» و اینکه « اگر پوست میته را دباغی کنیم میتوانیم با آن نماز بخوانیم» و اینکه « اگر در ظرف آب خمر بریزد میتوان با آن وضو گرفت» و « در نکاح شاهد لازم است» و یا اینکه « سوره { قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق} جزو قرآن نیست.»
نسخه های کتاب:
1.نسخه ای در کتابخانه ی حضرت آیت الله مرعشی نجفی موجود است که در آخر آن آمده : «إلی هنا خطه سلام الله علیه و علی آبائه و ابنائه».
2. نسخه ی موجود در کتابخانه آستان قدس رضوی که در آخر آن دارد: «این کتابی است که حضرت امام الجن و الانس سلطان، ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه التحیة و الثناء از جهت محمد بن سکین تصنیف نموده بودند و نسخه ی اصل به خط مبارک حضرت در مکه است و حضرت مغفرت پناه، مولانا میرزا محمد محدث از خط شریف حضرت که به کوفه بوده به عربی انتقال نموده اند.»
🔹 لینک دانلود کتاب:
http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/21058
✍🏻 کتابخانه ی دیجیتال نور ✍🏻
@Noorlib
بنابر این، تعلیل و بیان فلسفۀ مفاد کلام معصوم و حکم خدا باید به اموری باشد که نزد مخاطب معلوم و ثابت بوده ذهن مخاطب با آن اُنس داشته باشد تا آن را منکر نگردد، و الا تعلیل برای حکم تعبّدی و توقیفی از حکم تعبّدی و توقیفی دیگر که آن هم غیرمعلوم و غیرمأنوس نزد مخاطب باشد بسیار مستهجن، بلکه مستلزم دور و تسلسل است (ن ک: كتاب القضاء، ميرزا حبيب الله رشتی ج 1 ص 245).
با این توضیحات باید گفت که بیشتر کتاب های علل و فلسفۀ احکام که مؤلّفین آنها از فقها و محدثین طراز اول شیعه بوده اند، هر یک بنا بر رویکرد و مبنای علمی مؤلّفانشان پدید آمده اند. آنکه اخباری است فقط اخبار را چارۀ فهم اسباب وضع شریعت دانسته، و آنکه عقل گراست ارتکاز عملی را تنها راه شناخت فلسفۀ احکام قرار داده است.
معروف ترین کتاب در این زمینه که خوشبختانه به دست ما رسیده کتاب «علل الشرایع» شیخ صدوق (381 ق) است. مرحوم صدوق که در زمرۀ قمیین بود، این کتاب را دقیقاً با همان روش اخباریان قمی تألیف کرده و در تعلیل بر احکام فقط از راه تعبّد به اخبار بهره برده است.
نجاشی کتابی را با عنوان «علل الفرائض والنوافل» برای محمد بن حسن بن عبد الله جعفری نام می برد و در پایان سند می افزاید که او این کتاب را از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که باز نشان از تفکر اخباری مؤلف آن دارد.
کتاب مشهور دیگر در این حوزه «کتاب العلل» فضل بن شاذان است. اگر چه عبد الواحد ابن عبدوس نيسابوری استاد شیخ صدوق ادعا می کند که این علل را فضل تماماً از امام رضا (علیه السلام) شنیده است، ولی متن کتاب و مشی علمی و مبنای اصولی فضل و دلایل دیگر همگی این نسبت را نفی می کنند (استادمان حضرت آیت الله سید احمد مددی ـ أدام الله أیام إفاداته ـ در دروس رجال و فهرستی که سال ها قبل برایمان القا می فرمودند به تفصیل این نسبت را نفی کردند. ن ک: خورشید شرق در سدۀ سوم ص 818 ـ 821).
@majlesilib
(تاريخ كتب علل الشرايع نزد مؤلفین متقدّم امامی):
بر خلاف آنچه در یادداشت تازه ای از دوست عزیزم جناب آقای دکتر هادی گرامی مطرح شده تاريخ كتب «علل الشرايع» نزد مؤلفین متقدّم امامی به عصری بسیار کهن تر از شیخ صدوق باز می گردد ایشان بر اساس دو سه نمونۀ مه آلود چنین نتیجه گرفته اند که «گونۀ علل الشرائع یک گونه رایج تألیفی در میان اصحاب متقدّم امامیّه نبوده است و صرفا چنین گونه مکتوبهای به دو نفر یعنی شیخ صدوق و مفضل بن عمر جعفی نسبت داده شده است». وی این ادعای احتمالی را مطرح می کند که «در معنا کاوی عنوان عام العلل در کتب فهارس، احتمال ارجاع آن به علل الحدیث را باید احتمالی برتر و اولی نسبت به علل الشرائع در نظر گرفت».
به عقیدۀ ایشان «در نظر گرفتن عنوان العلل به عنوان ارجاعی غالب به گونه علل الشرائع به شدت در محل تردید قرار دارد و گویا بیشتر از آنکه حاصل تعدد و تداول واقعی این گونه در تاریخ متقدم امامیّه باشد، حاصل سیطره گفتمان کتاب علل الشرائع شیخ صدوق بر اذهان پژوهشگران باشد». در حالی که به اعتقاد ما کتاب صدوق آینه ای از تلاش مؤلفان و محدثان ادوار متقدم او در این موضوع است که پس از این به چند نمونه از ایشان اشاره خواهد شد.
آنچه دربارۀ عناوین «کتاب العلل» و اطلاق این عنوان در ابتدای امر تصوّر می شود این است که موضوع کتب مزبور همان «علل الحدیث» باشد که در میان اهل سنت قدمتی دیرینه دارد. با این حال نباید چنین پنداشت که تمامی (کتب العلل) در میان شیعه به گونۀ آسیب شناسی حدیث تعلّق داشته است. چنانکه در یادداشت پیشین گذشت، و از این به بعد نیز در این باب سخن گفته خواهد شد آنچه در میان امامیه از عنوان کلی (کتاب العلل) دریافت می شده، نه (علل الحدیث) که (علل الشرایع) بوده است.
از مواردی که جناب آقای گرامی با کمال تعجب نتیجه گیری کرده اند کتاب العللی است که در فهرست نجاشی و طوسی از آن یاد شده است (فهرست نجاشی ص 307؛ فهرست طوسی ص 363) به اعتقاد ایشان «شاید بتوان احتمال داد که کتاب العلل منتسب به فضل بن شاذان نیشابوری نیز به دلیل تعلق وی به جریان هشام بن حکم و همچنین گرایشهایش به سمت گفتمان اهل سنّت از سنخ علل الحدیث و نه علل الشرایع بوده است». در حالی که یکی از قدیمی ترین نمونه هایی که حدود نیمۀ قرن سوم تألیف شده و می توان در این بخش بدان اشاره کرد «کتاب العلل» فضل بن شاذان (260 هـ ق) است. این کتاب که به یقین در «علل الشرایع» بوده، به دست مرحوم شیخ صدوق رسیده بوده است. با این که کتاب فضل حجم زیادی داشته مرحوم صدوق تمامی آن را به طور کامل در دو کتاب علل الشرایع و عیون اخبار الرضا (ع) آورده است. او این کتاب را با توضیح زیر در عیون نقل می کند: «باب العلل التي ذكر الفضل بن شاذان في آخرها أنه سمعها من الرضا علي بن موسى عليه السلام مرة بعده مرة وشيئا بعد شئ فجمعها وأطلق لعلي بن محمد بن قتيبة النيسابوري روايتها عنه عن الرضا عليه السلام» (علل الشرائع ج 1 ص 251 ـ 275؛ عيون أخبار الرضا ( ع ) ج 2 ص 106 ـ 128).
همچنین با بررسی اسانید کتاب «علل الشرایع» شیخ صدوق می توان به این نتیجه رسید که «کتاب العلل» محمد بن خالد برقی که نجاشی و شیخ طوسی از آن یاد می کنند به گونۀ (علل الشرایع) تعلق داشته است. از آن رو که در کتاب صدوق روایات زیادی با سند واحد از احمد بن محمد بن خالد برقی از پدرش محمد بن خالد آمده است (علل الشرائع ج 1 ص 17، 44، 96، 141، 168، 190، 234، و ج 2 ص 399، 431، 437، 444، 475، 507) که به احتمال قوی از همان کتاب العللی است که نجاشی در تألیفات محمد بن خالد از آن یاد می کند (فهرست نجاشی ص 335).
@majlesilib
🌟نکات و اشارات🌟
⏺ کرامت امام رضا علیهالسلام و استدلال به نقل ناصبی
آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
👈 استدلال به نقل اهل سنّت در اثبات فضائل اهل بیت علیهمالسلام و حقانیت آنان استدلال جدلی نیست بلکه استدلال برهانی است، چون مخالف داعی ندارد به مطلب مضادّ با عقیده خود اعتراف کند. معروف است اگر زنی به فضیلت هوو خودش اعتراف کند، نشانه فضیلت واقعی آن هوو است.
کسانی که میگویند مشائخ صدوق معتبر و ثقهاند، منظور شان کسانی است که صدوق برای نقل کتب به آنها اعتماد کرده و به عنوان شیخ خود در نقل کتاب از آنها اجازه گرفته است نه هر کسی که از او حدیث نقل کند.
🔸 آقای خویی مطلبی را ادّعا میکند که به نظر من قابل مناقشه است. ایشان میفرماید: بعضیها نخواستهاند مشایخ صدوق را جزو ثقات بدانند، در حالی که ایشان در جایی از أبو نصر أحمد بن حسین ضبّی نقل میکند و در وصف او میگوید: «کسی اصبی تر از او ندیدم و نصب او تا آن حدّ بود که وقتی بر پیامبر ص صلوات میفرستاد، از صلوات بر آل او امتناع میورزید».
🔹 این فرمایش آقای خویی قابل مناقشه است، چون صدوق در مقام نقل کرامتی از حضرت رضا علیهالسلام از این شخص ناصبی است. برای نقل کرامت حضرت رضا علیهالسلام هرچه شخص مخالفتر باشد، اعتبار حرفش بیشتر است. چون ناصبی داعی ندارد که مطلبی را در حقانیت اهل بیت علیهمالسلام جعل کند. امکان دارد که علاقه شدید موجب خطای انسان شود، ولی کسی که صدوق انصب از او ندیده، «مالقیتُ أنصب منه»، حاضر نمیشود در مدح اهل بیت علیهمالسلام مطلبی جعل کند.
◀️ صدوق آن ناصبی را به عنوان شیخ خود اتّخاذ نکرده است تا به او اشکال شود، بلکه تنها روایتی که مخالفترین افراد با اهل بیت آن را قبول کرده است، نقل میکند. اگر صدّام و یا رئیس دولت امریکا و اسرائیل که دشمنان ایرانند به مطلبی به نفع ایران اعتراف کنند، متّبع خواهد بود؛ چون حرف دشمنی که حاضر نیست به نفع صحبت کند، از حرف دوست معتبرتر است.
📌 مطلبی که صدوق از آن شخص ناصبی در کرامت حضرت رضا ع نقل میکند، این است:
احمد بن حسین از ابو بکر حمامی فرّاء نقل میکند: شخصی ودیعهای به من داد و من آن را در زمین دفن کردم ولی جای آن را فراموش کردم. مدّتی گذشت صاحب ودیعه برای گرفتن آن نزد من آمد. من متحیر بودم که چه کنم. در آن حال گروهی از مردم را دیدم که به زیارت قبر حضرت رضا علیهالسلام میروند. با آنها به زیارت قبر حضرت رضا رفتم و در آنجا از خداوند خواستم که جای ودیعه را به من نشان دهد. در آن جا در حالتی بین خواب و بیداری دیدم کسی آمد و به من گفت: ودیعه را در فلان جا دفن کردهای. من به صاحب ودیعه مراجعه کردم و با تردید گفتم که ودیعه در فلان جا دفن شده است. آن شخص هم به همان جا رفت و زمین را کند و ودیعه را به همان صورت اول در همان جا یافت!
📣 از آن به بعد آن شخص این جریان را برای مردم نقل و به زیارت قبر حضرت رضا علیهالسلام تشویق میکرد.
▪️ جرعهای از دریا، ج3، ص 234
#نکات_اشارات
—------—
🔍 کانال «مرکز فقهی امام محمد باقر(ع)»:
👉@mfeqhi
📚کتاب العلل فضل بن شاذان
فضل بن شاذان رضوان الله علیه یک از اعاظم اصحاب ائمه علیهم السلام و از فقها و متکلمین است که ده ها کتاب از جمله کتاب العلل را تالیف کرده که شیخ صدوق همه یا قسمت هایی از آن را در علل الشرائع و عیون اخبار الرضا علیه السلام نقل نموده است. نظرات علما و فقها درباره این رساله مختلف است و به طور کلی می توان در سه دسته تقسیم بندی کرد:
1️⃣ دسته ای این رساله را از تالیفات خود فضل بن شاذان می دانند نه اینکه از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده باشد. در واقع او این رساله را حول فلسفه احکام و شناخت علل آن تالیف کرده است.
این نظر از ظاهر عبارت نجاشی بر می آید. بر اساس این نظر، این رساله دارای اهمیت فراوانی می شود. زیرا حاوی فتاوای فضل بن شاذان است و فتاوای قدما، مخصوصا معاصرین ائمه علیهم السلام، ارزش زیادی داشته و نقشی در تایید و احیاناً اعتبار بخشی به برخی روایات دارد.
2️⃣ گروهی دیگر این رساله را از مرویات فضل بن شاذان از حضرت رضا علیه السلام می دانند. و لذا از جهت تصحیح سند آن به اثبات وثاقت روات یکی از دو سندش و همچنین از باب حصول وثوق به صدور این رساله از این جهت که شیخ صدوق قطعاتی از آن را در کتاب فقیه آورده است و با توجه به این که صدوق ذکر کرده که در کتاب فقیه چیزی را نمی آورد مگر آن که بین او و خدا حجت می باشد. لذا اعتماد صدوق بر آن با توجه به این که نزدیک به عصر او بوده، باعث وثوق صدور این رساله از جانب امام علیه السلام است، لذا معتبر می باشد. (🔸نظر صاحب مفتاح الکرامة، 🔸شیخ انصاری، 🔸محدث بحرانی، 🔸آیت الله سید محسن حکیم و ...)
3️⃣ عده ای معتقدند که این رساله اگرچه مروی از حضرت رضا علیه السلام است ولی اعتباری ندارد. زیرا وثاقت روات یکی از دو سند آن ثابت نیست و وثوق به آن نیز حاصل نمی گردد. (🔸نظر آیت الله بروجردی 🔸آیت الله خویی ♦️ آیت الله سیستانی)
غرابت برخی از مضامین، مناسب نبودن برخی از تعابیر صادره از جانب امام علیه السلام، همخوانی برخی عبارات با آن چه متداول نزد متکلمان آن عصر بوده، برخی غلط هایی که صدوق از عبارات فضل گرفته (ر.ک: علل الشرائع، ج۱، ص۲۵۸ و ص۲۶۲)، عدم امکان نقل مستقیم فضل از امام رضا علیه السلام زیرا از اصحاب امامین عسکریین علیهما السلام به شمار رفته و حضرت رضا علیه السلام را درک نکرده (ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۳۲۳) و ... برخی شواهدی است که آیت الله سیستانی اقامه نموده و نسبت آن چه در این رساله به امام رضا علیه السلام منسوب است را صحیح نمی دانند.
✅ قسمتی از رساله آیت الله سید علی سیستانی حول کتاب العلل فضل بن شاذان به نقل از بحوث فی شرح مناسک الحج، ج۱، ص۱۲۳-۱۳۳
@zobdatolfavaed
مقاصد شریعت و علل الشرایع
مدتیست که به مناسبتی تحقیقی که بر روی موضوع "مقاصد الشریعه" انجام می دهم به وفور در تحقیقات و منابع مدون در این زمینه مانند دایره المعارف فقه مقارن با خطایی مواجه شده ام و آن "یکسان انگاری مقاصد و علل" است.
در این پژوهش ها اینچنین وانمود شده است که پیش از عامه،مبحث مقصد گرایی در فقه شیعه مطرح بوده و شاهد آن هم نگارش کتبی با عنوان علل است.اما توجه به آثار باقیمانده در این زمینه(مانند حدیث محمد بن سنان و علل فضل و سایر روایات معلله)این احتمال را تقویت می کند که اساسا هدف نگارندگان آنها با آنچه امثال غزالی،شاطبی و ابن عاشور در علم المقاصد(به تعبیر امروزین)دنبال می کنند متفاوت است.
برداشت خود را اجمالا در این یادداشت به مخاطبان محترم تقدیم می کنم و تفصیل آن را به مجالی دیگر وا می گذارم:
ظاهر بسیاری از آنچه در کتبی مانند علل الشرایع شیخ صدوق آمده بیانگر آن است که اکثر این علل(و نه همه آنها)کارکردهای اخلاقی و یا کلامی داشته و اساسا ربطی به امر استنباط نداشته اند.ظاهرا این امر(علت گرایی) در عصر امام رضا(ع)به سبب رونق مباحث فلسفی رواج یافت.
به عنوان یک نمونه می توان به علت نماز آیات در کسوف و خسوف که در علل فضل آمده یا به علت شکسته بودن نماز مسافر اشاره کرد که آنچه در باره آنها آمده از سنخ حکمت است و نه علت و بدین ترتیب(بر اساس مبنای مشهور)قابل تعمیم نبوده و هیچ فایده ای در امر استنباط ندارد.
مرور موضوعاتی که شیخ صدوق در این کتاب به آنها پرداخته نیز گواهیست بر آنچه ذکر شد.در این کتاب به علت موضوعات فقهی و کلامی و اخلاقی پرداخته شده است.حال آن که کارکرد کتب مقاصد الشریعه به کلی متفاوت بوده و تنها در مباحث فقهی کاربرد دارد.
نکته ای که ذکر آن ضروری به نظر می رسد آن است که متاسفانه در تحقیقات جدید،با فهم امروزین از اصطلاحاتی مانند علت و حکمت به سراغ متون کهن رفته و آنها را می سنجیم.همچنین ضرورت ندارد که سریع فضل تراشی کرده و خود را پیشگام در تمام علوم بدانیم.خدا رحمت کند استاد جلال الدین همایی را که در یادداشتهای خود درباره تاریخ فقه به شدت با این نگاه مخالفت کرده و در برابر برخی ادعاهای مشابه به تندی موضع گیری می کند.
در ادامه بیشتر در این باره خواهم نوشت.
*درباره کارکرد اخلاقی علل ن.ک:پاکتچی،احمد،مقاله نسبت فقه و اخلاق در آموزه های امام رضا(ع)
حمیدرضا تمدن
@fiqh_osoul
نمونه ای از سند سازی در عصر مأمون عباسی
متنی که شیخ صدوق در کتاب ارزشمند خود عیون اخبار الرضا از نوشته ای منسوب به امام رضا (ع) و مشتمل بر تکه ای به نقل از مأمون به عنوان یک سند دولتی در ارتباط با ولایتعهدی امام رضا و موضع بنو سهل و در ارتباط با آنان با عنوان کتاب الحباء والشرط و بدون سند نقل می کند به احتمال متآخم به یقین ساختگی است. شیخ صدوق منبع نقل را نمی آورد و فقط می گوید آن را در کتابی دیده (ووجدت في بعض الكتب نسخة كتاب الحباء والشرط من الرضا علي بن موسى عليه السلام إلى العمال في شأن الفضل بن سهل وأخيه ولم يرو ذلك أحد...) اما نکته جالب این است که این سند هیچ جای دیگری نقل نشده است. نقل این اثر با وجود اینکه احتمالاً شیخ صدوق نسبت به مضامین آن تحفظ داشته نشان از تعهد قابل ستایش شیخ صدوق در نقل آثار مرتبط با امام رضا بدون تصرف و واهمه نقل دارد. از نقطه نظر تاریخی اینجا ما وامدار این گرایش باز و قابل ستایش شیخ صدوق هستیم. با این وصف از محتوای متن کاملاً روشن است که این نامه با اهداف سیاسی خاصی پرداخته شده و دست هایی در ورای این سند سازی بوده است. آقای مادلونگ سال ها پیش در مقاله ای خواندنی که برای بزرگداشت احسان عباس منتشر کرد متن این سند را برای نخستین بار ترجمه و تحلیل کرد و البته اصالت آن را نه قطعی اما محتمل دانست. هر چه هست مسلم است که متن با ادبیات اسناد دولتی عصر خلافت عباسی اول سازگار است و اصطلاحات و واژگان به کار رفته در آن همگی در سندهای مشابه همان دوره قابل پیگیری است. بنابراین اگر این متن ساختگی باشد که به عقیده من حتماً ساختگی است باید در همان دوره امام رضا و با سوء استفاده از نام آن امام و جایگاه اجتماعی حضرت و شاید به هدف تحت فشار قرار دادن مأمون در راستای قطع ارتباط با امام رضا و همچنین بدنام کردن حضرت و نیز حساس کردن بنی عباس در بغداد و در راستای تطهیر بنو سهل از سوی هواداران فضل بن سهل ساخته و پرداخته شده است. ظاهراً هدف اصلی در این چارچوب این بوده تا مخالفت بنو سهل با ولایتعهدی امام رضا را به سمع و نظر مخالفان عباسی مأمون در بغداد برسانند و آنان را تحریک کرده و مأمون را وادار به کنار گذاشتن امام رضا کنند. درباره موضوع ولایتعهدی امام رضا مقالات متنوعی به زبان انگلیسی تاکنون چاپ شده که بیشتر آنها در زبان فارسی انعکاسی نداشته است.
مقاله آقای مادلونگ مناسب است به فارسی ترجمه شود.
@barrasihayetarikhi
✳️ فقه الرضا و طب الرضا از امام رضا (ع)؛ انتساب این دو به حضرت امام رضا (ع) به جاست یا خیر؟
🔹#اجتهاد نوشت: درست است که مرحوم ابنبابویه بر این کتاب اعتماد کرده است ولی اعتماد وی نه به خاطر آن بوده که این کتاب بتمامه حجت است، بلکه اعتماد او شبیه اعتماد فقیه متأخر نسبت به رساله فقیه سابق در نگارش رساله عملیه است.
🔹لذا در مواضع عدیدهای که موافق با رأیش نیست، تغییراتی داده است.
جواد زمانی: امروزه کتابهایی با نامهای ائمه (ع) مشهور گشتهاند که بایستی با ریزبینی به کنکاش در مورد آنها پرداخت تا بتوان سره از ناسره را شناخت.
🔹دو کتاب فقه الرضا و طب الرضا از امام رضا (ع) مورد تفقد برخی قرار گرفته است؛ اما بهراستی انتساب این دو به حضرت امام رضا (ع) به جاست یا خیر؟ جواد زمانی، پژوهشگر حوزه علمیه نجفاشرف، در این نوشتار، انتساب کتاب فقه الرضا به حضرتش را مورد بررسی قرار داده است.
ادامه👇👇👇
https://fa.shafaqna.com/news/779300/
🔊@shafaqna_farsi
#یادداشت_تخصصی
@studiesofshia
❇️ نمونه ای از سند سازی در عصر مأمون عباسی
🔹حسن انصاری؛ هيئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرينستون
متنی که شیخ صدوق در کتاب ارزشمند خود عیون اخبار الرضا از نوشته ای منسوب به امام رضا (ع) و مشتمل بر تکه ای به نقل از مأمون به عنوان یک سند دولتی در ارتباط با ولایتعهدی امام رضا و موضع بنو سهل و در ارتباط با آنان با عنوان کتاب الحباء والشرط و بدون سند نقل می کند به احتمال متآخم به یقین ساختگی است. شیخ صدوق منبع نقل را نمی آورد و فقط می گوید آن را در کتابی دیده (ووجدت في بعض الكتب نسخة كتاب الحباء والشرط من الرضا علي بن موسى عليه السلام إلى العمال في شأن الفضل بن سهل وأخيه ولم يرو ذلك أحد...) اما نکته جالب این است که این سند هیچ جای دیگری نقل نشده است. نقل این اثر با وجود اینکه احتمالاً شیخ صدوق نسبت به مضامین آن تحفظ داشته نشان از تعهد قابل ستایش شیخ صدوق در نقل آثار مرتبط با امام رضا بدون تصرف و واهمه نقل دارد. از نقطه نظر تاریخی اینجا ما وامدار این گرایش باز و قابل ستایش شیخ صدوق هستیم. با این وصف از محتوای متن کاملاً روشن است که این نامه با اهداف سیاسی خاصی پرداخته شده و دست هایی در ورای این سند سازی بوده است. آقای مادلونگ سال ها پیش در مقاله ای خواندنی که برای بزرگداشت احسان عباس منتشر کرد متن این سند را برای نخستین بار ترجمه و تحلیل کرد و البته اصالت آن را نه قطعی اما محتمل دانست. هر چه هست مسلم است که متن با ادبیات اسناد دولتی عصر خلافت عباسی اول سازگار است و اصطلاحات و واژگان به کار رفته در آن همگی در سندهای مشابه همان دوره قابل پیگیری است. بنابراین اگر این متن ساختگی باشد که به عقیده من حتماً ساختگی است باید در همان دوره امام رضا و با سوء استفاده از نام آن امام و جایگاه اجتماعی حضرت و شاید به هدف تحت فشار قرار دادن مأمون در راستای قطع ارتباط با امام رضا و همچنین بدنام کردن حضرت و نیز حساس کردن بنی عباس در بغداد و در راستای تطهیر بنو سهل از سوی هواداران فضل بن سهل ساخته و پرداخته شده است. ظاهراً هدف اصلی در این چارچوب این بوده تا مخالفت بنو سهل با ولایتعهدی امام رضا را به سمع و نظر مخالفان عباسی مأمون در بغداد برسانند و آنان را تحریک کرده و مأمون را وادار به کنار گذاشتن امام رضا کنند. درباره موضوع ولایتعهدی امام رضا مقالات متنوعی به زبان انگلیسی تاکنون چاپ شده که بیشتر آنها در زبان فارسی انعکاسی نداشته است.
🔸مقاله آقای مادلونگ مناسب است به فارسی ترجمه شود، عنوان مقاله چنین است:
🔹W. Madelung, “New Documents concerning al-Maʾmūn, al-Faḍl b. Sahl and ʿAlī al-Riḍā,” in Studia Arabica et Islamica: Festschrift for Iḥsān ʿAbbās, ed. W. al-Qāḍī, Beirut, 1981, pp. 333-46.
#مطالعات_شیعه_در_غرب
@studiesofshia
نمونه ای از سند سازی در عصر مأمون عباسی
متنی که شیخ صدوق در کتاب ارزشمند خود عیون اخبار الرضا از نوشته ای منسوب به امام رضا (ع) و مشتمل بر تکه ای به نقل از مأمون به عنوان یک سند دولتی در ارتباط با ولایتعهدی امام رضا و موضع بنو سهل و در ارتباط با آنان با عنوان کتاب الحباء والشرط و بدون سند نقل می کند به احتمال متآخم به یقین ساختگی است. شیخ صدوق منبع نقل را نمی آورد و فقط می گوید آن را در کتابی دیده (ووجدت في بعض الكتب نسخة كتاب الحباء والشرط من الرضا علي بن موسى عليه السلام إلى العمال في شأن الفضل بن سهل وأخيه ولم يرو ذلك أحد...) اما نکته جالب این است که این سند هیچ جای دیگری نقل نشده است. نقل این اثر با وجود اینکه احتمالاً شیخ صدوق نسبت به مضامین آن تحفظ داشته نشان از تعهد قابل ستایش شیخ صدوق در نقل آثار مرتبط با امام رضا بدون تصرف و واهمه نقل دارد. از نقطه نظر تاریخی اینجا ما وامدار این گرایش باز و قابل ستایش شیخ صدوق هستیم. با این وصف از محتوای متن کاملاً روشن است که این نامه با اهداف سیاسی خاصی پرداخته شده و دست هایی در ورای این سند سازی بوده است. آقای مادلونگ سال ها پیش در مقاله ای خواندنی که برای بزرگداشت احسان عباس منتشر کرد متن این سند را برای نخستین بار ترجمه و تحلیل کرد و البته اصالت آن را نه قطعی اما محتمل دانست. هر چه هست مسلم است که متن با ادبیات اسناد دولتی عصر خلافت عباسی اول سازگار است و اصطلاحات و واژگان به کار رفته در آن همگی در سندهای مشابه همان دوره قابل پیگیری است. بنابراین اگر این متن ساختگی باشد که به عقیده من حتماً ساختگی است باید در همان دوره امام رضا و با سوء استفاده از نام آن امام و جایگاه اجتماعی حضرت و شاید به هدف تحت فشار قرار دادن مأمون در راستای قطع ارتباط با امام رضا و همچنین بدنام کردن حضرت و نیز حساس کردن بنی عباس در بغداد و در راستای تطهیر بنو سهل از سوی هواداران فضل بن سهل ساخته و پرداخته شده است. ظاهراً هدف اصلی در این چارچوب این بوده تا مخالفت بنو سهل با ولایتعهدی امام رضا را به سمع و نظر مخالفان عباسی مأمون در بغداد برسانند و آنان را تحریک کرده و مأمون را وادار به کنار گذاشتن امام رضا کنند. درباره موضوع ولایتعهدی امام رضا مقالات متنوعی به زبان انگلیسی تاکنون چاپ شده که بیشتر آنها در زبان فارسی انعکاسی نداشته است.
مقاله آقای مادلونگ مناسب است به فارسی ترجمه شود.
@barrasihayetarikhi
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com