این که کسی به خاطر حفظ قرآن ملقب به حافظ بشود امری است که گویا نه قبل از حافظ شیرازی سابقه داشته و نه پس از او برای کسی دیگر تکرار شده است. معمولا در مورد دو دسته از افراد تعبیر حافظ شده است: اول (که بیشترین کاربرد کلمه حافظ هم در همین مورد است) کسانی که تعداد زیادی حدیث را (هم سندا و هم متنا) حفظ اند، البته در این که شخص باید چه تعداد حدیث حفظ باشد تا به او حافظ بگویند اختلاف نظر است. دوم: به کسی حافظ گفته میشود که دستگاههای موسیقی و گوشه هایش را حفظ باشد. امروزه برای برخی از خوانندگان عرب این لقب را به کار می برند.
حالا سؤال من این است که مستند این که چون حافظ شیرازی، حافظ قرآن بوده ملقب به این لقب شده چیست؟
برگرفته از صفحه لاین "دکتر حمید باقری" ، عضو هیات علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران :
چند سالی است اواخر ماه صفر که می شود متدینین و مذهبی ها برای هم پیامکی می فرستد که محتوای پیامک حدیثی از پیامبر(ص) است که هر کسی مرا بخروج ماه صفر بشارت دهد من او را به بهشت بشارت می دهم.
ما در این پست ضمن بیان متن کامل حدیث؛ می خواهیم منظور صحیح حدیث را که برگرفته از یک حدیث است بیان کنیم تا معلوم شود که ما منظور حدیث را اشتباهی متوجه شده ایم:
متن عربی حدیث این است: «فَمَنْ بَشَّرَنِی بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّة»
اما این بخشی از حدیث است. پس جا دارد که متن کامل حدیث را ببینیم. متن کامل حدیث در دو کتاب شیخ صدوق(ره) یعنی معانی الأخبار ص205 و علل الشرایع ج1 ص175 آمده است.
متن کامل حدیث بدین شریح است:
«عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ص ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَسْجِدِ قُبَا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْکُمُ السَّاعَةَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِکَ قَامَ نَفَرٌ مِنْهُمْ فَخَرَجُوا وَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ یُحِبُّ أَنْ یَعُودَ لِیَکُونَ أَوَّلَ دَاخِلٍ فَیَسْتَوْجِبَ الْجَنَّةَ فَعَلِمَ النَّبِیُّ ص ذَلِکَ مِنْهُمْ فَقَالَ لِمَنْ بَقِیَ عِنْدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ إِنَّهُ سَیَدْخُلُ عَلَیْکُمْ جَمَاعَةٌ یَسْتَبِقُونَ فَمَنْ بَشَّرَنِی بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّةُ فَعَادَ الْقَوْمُ وَ دَخَلُوا وَ مَعَهُمْ أَبُو ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُمْ فِی أَیِّ شَهْرٍ نَحْنُ مِنَ الشُّهُورِ الرُّومِیَّةِ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ قَدْ خَرَجَ آذَارُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ص قَدْ عَلِمْتُ ذَلِکَ یَا أَبَا ذَرٍّ وَ لَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ یَعْلَمَ قُومِی أَنَّکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ وَ أَنْتَ الْمَطْرُودُ عَنْ حَرَمِی بَعْدِی لِمَحَبَّتِکَ لِأَهْلِ بَیْتِی فَتَعِیشُ وَحْدَکَ وَ تَمُوتُ وَحْدَکَ وَ یَسْعَدُ بِکَ قَوْمٌ یَتَوَلَّوْنَ تَجْهِیزَکَ وَ دَفْنَکَ أُولَئِکَ رُفَقَائِی فِی الْجَنَّةِ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ. ــــــ ابن عبّاس گوید: روزى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله به چند تن از اصحابشان که در مسجد قبا در خدمت وى بودند فرمود: نخستین شخصى که اکنون بر شما وارد شود مردى از اهل بهشت است، چون این سخن را از آن بزرگوار شنیدند، گروهى از ایشان برخاسته و بیرون رفتند، و هر یک از آنان قصد داشت که سریعتر مراجعت نماید تا خود نخستین واردشونده باشد و در نتیجه بهشتى گردد، پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله به نیّت آنان پىبرد، و به باقى مانده اصحابش که نزد وى بودند فرمود؛ بزودى چند تن بر شما وارد مىشوند که از جهت زودتر رسیدن در حال سبقت از یک دیگرند، پس هر کدام از آنان که مرا به خروج «آذر» مژده دهد اهل بهشت است. سپس آنان که بیرون رفته بودند بازگشتند و أبو ذر نیز همراهشان بود، آنگاه پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله به ایشان فرمود: ما اکنون در کدام یک از ماههاى رومى بسر مىبریم؟ أبو ذر گفت: یا رسول اللَّه آذر بپایان رسیده است. پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: اى أبا ذرّ آن را مىدانستم و لیکن دوست داشتم قوم من بفهمند که تو مردى از اهل بهشت مىباشى، و چگونه چنان نباشد، حال آنکه پس از من بدلیل علاقهات به اهل بیتم تو را از حرم من دور گردانند، و تنها زندگى خواهى نمود، و تنها خواهى مرد، و قومى که عهده دار مراسم کفن و دفنت بشوند بسبب تو سعادتمند گردند و در بهشت جاودانى که به پرهیزگاران نوید داده شده همراه من خواهند بود.»(معانی الأخبار ص205، علل الشرایع ج1 ص175)
پس همانطور که ملاحظه می کنید پیامبر(ص) در قالب این جمله خواستند به اصحاب بفرمایند که جناب ابوذر(ع) از اهل بهشت است. پس به اصطلاح علم حدیث؛ در این حدیث مورد مخصص است یا به عبارت دیگر این حدیث قضیة فی الواقعة است یا به عبارت دیگر از این حدیث نمی تواند الغای خصوصیت کرد. یعنی حدیث موردی است و قابلیت تعمیم ندارد. و نمی تواند الان مورد استناد قرار گیرد.
علاوه بر این بفرض هم که اینگونه نبود؛ پیامبر(ص) فرمودند بخروج آذار. آذار از ماههای رومی است و ماههای رومی نیز به لحاظ تعداد روزهای سال مانند سالهای شمسی و میلادی 365 روزه است. پس در هر سال هر ماه رومی با یکی از ماههای قمری مطابق می شود و اینگونه نیست که همیشه آذار با صفر مطابق باشد. در واقع ماه آذار از حدود یک هفته مانده به اول فروردین شروع می شود و تا یک هفته مانده به اردیبهشت ادامه دارد.
با این مطلب هم خودمان آگاه شدیم؛ هم اینکه اگر امسال کسی این پیامک را بریمان فرستاد می توانیم او را نیز آگاه کنیم.
این هم خیابان رجایی قم که کتابخانه حدیث و تاریخ در اون هست. آقایان معراجی و هرندی دو دوست عزیز.
این هم اثر دیگر از منشورات عتبه، دو مجلد، در باره امام مجتبی (ع) 1400 صفحه، از مرحوم عبدالرزاق مقرم که برای اولین بار منتشر می شود.
@jafarian1964
این هم دو جلد صوره الارض ابن حوقل
خواجه نظام الملک در مقام يک محدث. دو مجلس از امالي او در حديث که به چاپ هم رسيده (مربوط به يادداشت بالا)
راجع به کنیه ابو محمد :
كنيه ابو محمد به خاطر اسم حسن میتواند باشد مانند امام حسن مجتبی علیه السلام که کنیه ایشان هم ابو محمد است ؛ مانند کنیه ابو الحسن برای هر امامی که نامش علی است ، پس حتی بدون اصلاع از جنین به نام م ح م د ، کنیه امام حسن عسکری ابو محمد خواهد بود .
اجازه تدریس فقه و اصول به مرحوم ایت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی از سوی استاد ایشان میرزای نایینی در سال 1347 هق که اجازه نقل حدیث و....نیز به ایشان داده است.این اجازه تقریبا در سال 1307 هش برای اقا شیخ مجتبی قزوینی صادرشده است .این اجازه در حالی صادر شده است که از سالها قبل ایشان به تدریس فقه و اصول اشتغال داشته است.اقای عربشاهی فرمودند.من اجازه اجتهاد میرزای نایینی به اقا شیخ مجتبی قزوینی را دیده ام که برای چاپ اول کتاب اموزگار حکمت وحیانی پیدا نشد.انشالله اگر پیدا شد در چاپ دوم کتاب درج خواهد شد
فيديو من ابو مجتبى
🔸درباره متکلم ناشناخته امامی، ابوالأحوص المصري و شيوه بحث او در امامت در مقايسه با ابن راوندي
🔹حسن انصاری
🔺داود بن أسد بن أعفر (يا عُفير. شايد هم اصلاً: عفر) أبو الأحوص المصري. بنابر گزارش نجاشي (ص ۱۵۷) او فقیه و متکلم و اهل حدیث بوده. پدرش هم از شیوخ اهل حدیث بوده است. تعبیر نجاشی ("اصحاب الحديث") به گونه ای است که ظاهرا مقصود از اهل حدیث بودن آن دو اين است که آن دو در حديث اهل سنت تخصص داشته اند. شايد به همين سبب باشد که در مجامیع روایی شیعی مانند کافی روایتی از آن دو موجود نیست. او دو کتاب درباره امامت داشته یکی كتاب في الإمامة على سائر من خالفه من الأمم، و دیگری کتاب مجرد الدلائل و البراهين. در واقع اولین کتاب فقط ردیه بوده بر سایر فرق درباره امامت و دومی تنها شامل دلائل و براهین امامت می شده است. شيخ طوسي در الفهرست ( ص ۵۳۸) او را از بزرگان متکلمان امامیه قلمداد می کند. از تعابیر هر دوی نجاشی و طوسی روشن است که آن دو به خوبی با ابو الأحوص و آثارش آشنا بوده اند؛ گرچه طوسي نامی از آثارش نمی آورد. اما نوع تعابير ترديدی در اين زمينه باقی نمی گزارد. دست کم در محضر شريف مرتضی آن دو بايد از ابو الأحوص بسيار شنيده باشند. شيخ طوسي در دنباله می نويسد: " لقيه الحسن بن موسى النوبختي و أخذ عنه، و اجتمع معه في الحائر، على ساكنه السّلام، و كان ورد للزيارة". اين تعبير "لقيه" احتمالا نشان می دهد که ابو الأحوص در بغداد و يا حتی عراق ساکن نبوده و نوبختي اتفاقی او را که برای زيارت به کربلا مشرف شده بوده ملاقات کرده است. همچنين همين تعبير نشان می دهد که نوبختي محتملا در سنين کم در حالی که ابو الأحوص عمری از او گذشته بوده وی را ملاقات کرده بوده است. در واقع نبايستی ابو الأحوص را در شمار مشايخ معمولی نوبختي قلمداد کرد. در رجال ابن داود حلي (ص ۳۹۱) اشاره ای هست به اينکه در برخی نسخ فهرست شيخ به جای المصري، البصري آمده که طبعا تنها ناشی از تحريف است. ابن داود يک مطلب ديگری هم درباره ابو الأحوص و مناظره اش با ابو علي جبايي می نويسد که ناشی از خلط با شرح حال شخص ديگری است. در معالم العلماء (ص ۱۳۹) که بايد از شيخ مطلبش را گرفته باشد یک اطلاع تازه ای هست که گويا او آن را از فهرست شيخ نگرفته و آن اينکه او کتابی در رد بر عثمانيه جاحظ داشته است. اين مطلب مهمی است. در شمار نقدهایی که بر عثمانيه جاحظ نوشته شده و مروج الذهب مسعودي از آنها نام برده (۳ / ۲۳۸) از اين اثر يادی نيست. اما از آنجا که ابوالأحوص يک معاصر جاحظ بوده وجود اين نقد اهميت می يابد.
ابوالأحوص المصري با يک واسطه از امام صادق روايت می کرده. اين دست کم آن چيزی است که از یک روايت که شيخ صدوق نقل کرده بر می آيد. شيخ صدوق در اين روايت با دو واسطه (و از جمله ابو احمد عسکري، عالم و اديب معروف معتزلی مشرب) از شاگرد ابوالأحوص، ثبيت بن محمد العسکري و او از ابو الأحوص روايت می کند (نک: أمالى شيخ صدوق، ص ۶۱۸؛ علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۴۵ تا ۱۴۶). در روايتی در الخصال هم شيخ صدوق با دو واسطه از شخصی با کنيه ابو الأحوص (بدون نام بردن از اسم کاملش) نقل روايت می کند که در آن ابو الأحوص از ابن ابي شيبه حديث نقل کرده است (الخصال، ج ۱، ص : ۱۹۱). اين احتمال وجود دارد که مراد از او همين متکلم ما باشد. طبقه او از روايت ديگری که در کتاب بصائر الدرجات (و نيز الاختصاص منسوب به شيخ مفيد) موجود است هم بر می آيد. از اين روايت معلوم می شود که طبقه مشايخ صفّار و سعد اشعري از ابو الأحوص المصري روايت می کرده اند. اين نشان می دهد که ابو الأحوص حدود سال های ۲۳۰ ق فعال بوده است. در اين روايت ابو الأحوص با يک واسطه از يکی از راويان امام موسی بن جعفر الکاظم روايت می کند (بصائر الدرجات، ص ۳۶۹ تا ۳۷۰؛ الإختصاص، ص ۲۹۸).
لینک یادداشت: 👇
http://ansari.kateban.com/post/3648
@Kateban
فيديو من ابو مجتبى
#یادداشت
درباره متکلم ناشناخته امامی، ابوالأحوص المصري و شيوه بحث او در امامت در مقايسه با ابن راوندي
یادداشتی از حسن انصاری
داود بن أسد بن أعفر (يا عُفير. شايد هم اصلاً: عفر) أبو الأحوص المصري. بنابر گزارش نجاشي (ص ۱۵۷) او فقیه و متکلم و اهل حدیث بوده. پدرش هم از شیوخ اهل حدیث بوده است. تعبیر نجاشی ("اصحاب الحديث") به گونه ای است که ظاهرا مقصود از اهل حدیث بودن آن دو اين است که آن دو در حديث اهل سنت تخصص داشته اند. شايد به همين سبب باشد که در مجامیع روایی شیعی مانند کافی روایتی از آن دو موجود نیست.
http://www.almajlesilib.com/post/458
فيديو من ابو مجتبى
فيديو من ابو مجتبى
فيديو من ابو مجتبى
فيديو من ابو مجتبى
وقتی می شود گفت بین سوال و جواب ناهماهنگی وجود دارد که ما مطمئن باشیم همه حدیث همان چیزی است که کشی گزارش کرده است، یعنی در حدیث، تقطیعی صورت نگرفته است. در حالی که نگاهی به سرتاسر کتاب کشی نشان می دهد که کشی، احادیث بسیاری را تقطیع کرده است و تنها به نقل بخشی از حدیث اکتفا کرده است. در این حدیث هم، چون کشی در صدد نقل احادیث مرتبط با زراره است، تنها آن تکه ای که مرتبط با زراره است را نقل کرده است، و به احتمال زیاد، بخش های دیگر حدیث را (که پاسخ سوال ابو بصیر است) نیاورده است.
ابان بن تغلب هم در این سند درست نیست، چرا که جعفر بن بشیر از ابان بن تغلب نمی تواند روایت نقل کند. علاوه بر این که روایت ابان بن تغلب از ابو بصیر (که از ابان کوچکتر است) خیلی بعید است و شاهدی هم ندارد
در قصه یا حدیث سد الأبواب عمر گفت یا رسول الله اجازه دهید سوراخی به اندازه جشمی باز گذارم که حضرت آن را هم به او اجازه ندادند. متن حدیث این طور است:
این هم سنگنبشتهای منسوب به زید بن امام حسن مجتبی (ع) 👇
نويسنده السعادة والإسعاد کيست؟ (يک خطای بزرگ شادروان استاد مجتبی مينوی که مسير يک پژوهش را منحرف کرد) در 3 فرسته
شادروان استاد مجتبی مينوی به اشتباه کتاب السعادة والاسعاد را تأليفی از ابو الحسن عامري به حساب آورد. سبب اشتباه اين بود که نويسنده اين کتاب در تنها نسخه موجود آن که در کتابخانه چستربيتی نگهداری می شود (و نسخه مرحوم مهدوی از روی آن استنساخ شده بود) ابو الحسن بن أبي ذر (و گاه ابو الحسين (کذا) يوسف بن أبي ذر رضي الله عنهما) معرفی می شود. از آنجا که ابو الحسن عامري، فيلسوف نامدار نام کاملش ابو الحسن محمد بن يوسف عامري بوده و استاد مجتبی مينوی به اين شخصيت علاقمند و درباره او پژوهش هایی انجام داده بود نويسنده السعادة والاسعاد را خيلی شتابزده ابو الحسن عامري قلمداد کرد و بدين سان همه جا نام او را ابو الحسن محمد بن أبي ذرّ يوسف عامري نام می برد. اين در حالی است که در هيچ منبع کهن و هيچ نسخه خطی از آثار عامري کنيه پدر او ابو ذر دانسته نشده. عامري هم در سياهه ای که از آثارش در آغاز کتاب الأمد علی الأبد (تأليف شده در سال 375 ق يعنی چند سالی قبل از مرگش) ارائه داده مطلقا از السعادة والاسعاد يادی نمی کند و سبک کتاب هم کاملا با قلم و انديشه عامري متفاوت است.
يک موضوع مجتبی مينوی را در اين خطا کمک کرد: کلاباذي در التعرف از يک ابو الحسن بن أبي ذر ياد و مطالبی از او در تصوف نقل می کند و از آن جمله از کتابی از او با عنوان منهاج الدين. از آنجا که گفته شده ابو الحسن عامري کتابی داشته به نام النسک العقلي والتصوف الملي (که از آن در منابع متعدد و از جمله ابن مسکويه و ابو حيان توحيدی و کتاب صوان الحکمة نقل هایی آمده) و نيز در حکايتی در الامتاع والمؤانسة گفته شده که عامري کتابی در تصوف دارد (که برخی آن را همين کتاب النسک العقلي می دانند) بنابراين فرض مجتبی مينوی اين بود که عامري می توانسته همين شخصی باشد که کلاباذي از او ياد کرده؛ خاصه که نامش را کلاباذي ابو الحسن بن أبي ذر گزارش کرده؛ يعنی همو که نويسنده السعادة والاسعاد است. با اين حساب استاد مجتبی مينوی عامري را ابو الحسن محمد بن أبي ذر يوسف می خواند و او را نويسنده کتاب منهاج الدين می دانست که اثری در تصوف است. از همين جا تقريبا در بيشتر تحقيقات جديد در غرب و شرق و در دائرة المعارف ها نام و نسب عامري را چنين نوشتند: ابو الحسن محمد بن أبي ذر يوسف عامري.
اين در حالی است که کلاباذي خود در سال 380 ق درگذشته، يعنی يکسالی قبل از ابو الحسن عامری که مرگش در 381 ق بود. نقل کلاباذي از عامري با اين وصف کمی عجيب است. اما استاد مجتبی مينوی توجه نداشت که کلاباذي در اثر ديگرش معانی الأخبار يا بحر الفوائد دو جا از همين ابو الحسن بن أبي ذر ياد می کند و در هر دو جا از تعبير "رحمه الله" برای او استفاده می کند. در هيچ موردی هم کلاباذي نه در التعرف و نه در اين کتاب دوم نامی از عامري نمی برد. بنابراين مقصود کلاباذي عامری نيست. وانگهی آنچه از کتاب النسک العقلي والتصوف الملي در منابع نقل شده ربطی به تصوف خراسانی از نوعی که کلاباذي از اين ابو الحسن بن أبي ذر نقل می کند ندارد. عامري در واقع صوفی به معنای تصوف خراسانی نبود و ماهيت کتاب النسک العقلي هم ربطی به تصوف از نوع خراسانی ندارد.
حالا داستان چيست؟
اين ابو الحسن بن أبي ذر آدم ناشناخته ای نيست. او فرزند قاضی القضات خراسان (در بخارا) در زمان سامانيان ابوذر محمد بن محمد بن يوسف البخاري بود که شرح حالش را منابع متعدد و از جمله تاريخ بخارا نقل کرده اند. فرزندش را که همان ابو الحسن بن أبي ذر باشد نيز در برخی منابع ياد کرده اند. کلاباذي اين ابو الحسن بن أبي ذر را منظور داشته و کتاب السعادة والاسعاد هم به احتمال بسيار زياد بايد تأليف همين شخص باشد.
ما ابتدا اينجا نقل های کلاباذي را از ابو الحسن بن أبي ذر نقل می کنيم و بعد چند تا از مطالب منابع را درباره او و پدرش عينا نقل خواهيم کرد:
1- التعرف لمذهب أهل التصوف، ص ٨٧
وعن عبد الواحد بن زيد قال سألت الحسن عن علم الباطن فقال سألت حذيفة بن اليمان عن علم الباطن فقال سألت رسول الله عن علم الباطن فقال سألت جبريل عن علم الباطن فقال سألت الله عز وجل عن علم الباطن فقال هو سر من سرى أجعله في قلب عبدي لا يقف عليه أحد من خلقي. قال أبو الحسن بن أبي ذر في كتابه منهاج الدين أنشدونا للشبلي:
علم التصوف علم لا نفاد له * علم سنى سماوي ربوبي
فيه الفوائد للأرباب يعرفها * أهل الجزالة والصنع الخصوصي
2- التعرف لمذهب أهل التصوف، ص ١٤٣
ويدل على قول النبي صلى الله عليه وسلم الصوم جنة أي حجاب عما دون الله في قوله تعالى الصوم لي وأنا أجزى به. قال بعض الكبار أي أنا الجزاء به وقال أبو الحسن بن أبي ذر أي معرفتي هي الجزاء له به قال وحسبه ذلك جزاء فما يبلغها شيء ولا يدانيها.
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com