در آن جلسه که مرحوم آقای جعفری هم تشریف داشتند و به توصيه ايشان كه به من لطف داشتند، مرحوم آقای طباطبایی به من پیشنهاد کردند که کار را به دست بگیرم» اين درس گرفته ميشود که مطلقا درست و عقلاني نيست کسي متني را به جهات بيماري ووو به دست بگيرد و اجازه نشر آن را به کسي ندهد و مرحوم محقق طباطبايي چنين انسان فهيم و بزرگي بودند که اين نوع کارها که جاي خود بارها ديده شده که گاهي تا 70% کار را انجام داده اند همان مقدار متن کار شده و نسخ عکسي آن را هم که با زحمت و هزينه بسيار از کشورهاي ديگر (آن زمان) تهيه کرده بودند در اختيار محقق قرار ميدادند و ميگفتند برو کار کن خواستي از من هم اسم نبر مهم نيست مهم آن است که ما ميخواهيم اين متن منتشر شود به نام هر کس باشد من که الان ديگر فرصتي ندارد روا نيست در منزل بخوابد و جامعه علمي منتظر بماند. درود و رحمت اللهي بر او باد که استاد و در يک کلام انسان بزرگي بود که تمام کارهايش و زندگيش يک الگوي تمام عيار بود با سپاس و پوزش از تطويل ???
با عرض سلام و احترام.
کاملا به جا می فرمایید. این تنبیه سختی است بر ما، " خُسر" است که از برکت قلم و گفتگوی ایشان در جمع محروم شده ایم.
ما همه مسئولیت ها را بر دوش ایشان گذاشتیم (از نسخه تهیه کردن تا ارسال لینک گروه) و با عبارتی مانند: "ایشان خیلی بزرگوارند/ ایشان خیلی مسئولیت پذیرند/ ایشان خیلی سخاوت مندند" ، مسئولیت هم گروهی بودن را ادا نکردیم.
سهم خود که شکرگزاری = قدردانی است را به جا نمی آوریم (یعنی نعمت رسیده را در جای خود مصرف کنیم) و از ولی نعمت خود، انتظار داریم که به زحمات فراوان خود ادامه دهد تا برایش باقیات صالحات باشد.
? رسم انصاف مبادا که ز جهان برخیزد????
در مورد تشخیص خطوط ، اینگونه نیست که خطوطِ ساده قابل شناسایی باشد، آنچه فعلاً (آن هم فقط از جانب برخی کارشناسان خط) قابل شناسایی است قطعه های خوشنویسی مجعول از اصلی (مانند قطعه های منسوب به یاقوت یا منسوب به احمد نیریزی و امثال آنهاست، که برخی خوشنویسان خطوط آنها را تقلید می کردند)، یا خط برخی از علماء مشهور (مانند شیخ بهایی و امثال آن) است، آن هم اگر قرائنی در آن نسخه موجود باشد؛ مثلاً در کتابخانۀ ملی نسخۀ شرحی از فصوص الحکم شیخ اکبر محی الدین نگهداری می شود که شیخ بهایی با خط خویش در پایان آن نسخه، اشعاری از خویش را با خط خود کتابت نموده است. اینجاست که کارشناسان خط دست به کار می شوند و متن خود آن نسخه را هم با ویژگی های خط شیخ تطبیق می دهند تا ببینند که آیا خود نسخه به خط شیخ کتابت شده یا نه. ولی در نسخه های مطلقاً بی نام و نشان و بی قرینه، خصوصاً اگر با خطی ساده کتابت شده باشد، امکان تشخیص کاتب تقریباً منتفی است.
به درستی گفته اند که انسان تنها موجود زمین است که دست دارد. ما با دست است که خراب می کنیم و آباد می کنیم. زدودن و زایاندن چیزها و انسان ها را به مدد دست انجام می دهیم. دست است که تصرف و تدبیر می کند. اگر منفعل و ضعیف باشیم، دست-خالی خوانده می شویم و نیازمند به دستگیری. اگر محدود و محصور شویم، دستمان کوتاه شده است و دستگیر شده ایم. آن را که ناتوان و رنجور است، دست و پا بسته خوانند و آن را که دستیاری می کند و همکاری، «دست» می خوانند. دست، ظهور اگزیستانس ما در جسمانیت ماست. گویی دست آمده است تا ما باشیم و «بودن» را تجربه کنیم و ساختن را. به همین خاطر است که خدایان هم دست دارند و با دست های خود تقدیر خاکیان را رقم می زنند و تاریخ را چارچوب می بخشند. آن را که به جایی رسد که مجری اراده خداوند شود، «دست خدا» می خوانند و آنجا که مردم برای تحقق اراده ای تجمیع کنند، «دست خدا» با آنها خواهد بود.
همچنان که با دست فیزیکی، خود را و نحوه بودن خود را به ظهور در می آوریم و به نوعی آینده خود را می سازیم (یا با خرابکاری می سوزانیم)، گاهی خود «دست» می شویم برای جمعی؛ و اگر چنین شدیم، ظهور آن جمع و بد و خوبش، تا حدی به دست ما خواهد افتاد. کسی که «دست» می شود، سازنده آینده و حیات قوم است و با این «دست بودن»، اهل مراعات می شود و مراقبت از مردمان را در دست می گیرد.
همچنان که از دست دادنِ دست، از دست دادن وجه عمده ای از (و برای عده ای همه وجوهِ) سازندگی و مراقبت و بودن است، از دست دادنِ این «دستِ» استعاری هم، از دست رفتن آینده یک قوم یا یک تاریخ است. چنین «دست»ی اگر از دست رفت، امیدها به ناامیدی و امکانات به محدودیتها تبدیل می شوند. پس تراژدی نه در از دست دادن دستها که در از دست رفتن «دست»هاست. «دستی» که با او، می شد بودن و شدن را تجربه کرد و بی او...؟
...باید در انتظار ماند.
سلام
گفتم این مطلب بریده است و مقالهی علمی هم نیست که کلیدواژهها و اصطلاحات را دقیق تعریف و شرح بکنند. منظورم از تعریف مرادی است که ایشان از فکر به دست دادهاند. دربارهی پیشزمینههای اندیشگی این گفتار و منظور ایشان از استعارههای انتزاعی هم ارجاع دادم به "زبان شعر در نثر صوفیه"...
سلام و ارادت / ممنون از ارسال این مطلب / یادداشت آقای جعفریان را دیده بودم .... نکات مهمی را ذکر کرده اند گرچه که داوری شان در این مورد که "اسناد وزارت خارجه با محدودیت فراوان در اختیار قرار می گیرد" اندکی اغراق آمیز است/ شما خود به عنوان یک محقق مراجعه کننده به مرکز ما می توانید داوری کنید/ این دفاع من از باب انتساب به این دستگاه نیست بلکه از جانب کسی است که هفت سال در آن مرکز و در همان مسئولیت مستقیما با محققان سروکار داشته است/ ..... / اما داوری آقای نصرالله صالحی واقعاً غیرمنصفانه است / .... من به خوبی ایشان را به خاطر می آورم .... که (بر اساس سوابق) سال 89 و 91 به مرکز مراجعه داشتند و ما هم در حد امکانات و در چارچوب محدودیتهای قانونی با ایشان همکاری داشتیم و تصویر اسناد (مکمل) مورد نظرشان را آماده کردیم .... و تصویر 36 برگ سند درخواستی را هم در اختیارشان قرار داده ایم/ البته اجابت برخی از درخواستهای ایشان هم به لحاظ قانونی یا امکانات فنی برای ما ممکن نبود که طبیعی است موجب نارضایتی ایشان (که بسیار هم متوقع بودند) شده باشد ..... ولی دادن نسبت هایی مثل انگیزه کشی و عدم همکاری با محققان و ... به همکاران این مرکز دور از واقعیت و نامنصفانه است/ پایدار باشید
🔸 اصولاً معلوم نيست كه كتاب هاى متأخر اشخاص، از كتابهاى مُتقدّمشان قوی تر باشد!
شنيدم بعضى از آقايان گفته اند كه مُلحقات عروه مال مرحوم آقا سيّد محمّد كاظم [یزدی] نيست، چون به قوّتِ خود عروه نيست. جواب اين مطلب هم اين است كه اوّلاً أهل البيت أدرىٰ بما في البيت، مرحوم حاج آقا اسد پسر مرحوم آقا سيّد محمّد كاظم - كه آدم محترمى بوده است - اين را به حساب پدرش آورده است. اينطور نیست كه بگوييم يک شخص مجهول چيزى نوشته است و به نام پدر او ثبت شده است.
عادتاً و اصولاً قاعده اقتضاء مىكند كه مُلحقات عروه به قوّت عروه نباشد، زیرا ايشان زمانى عروه را نوشته كه به قول آقا سيّد عبدالعزيز [طباطبایی] - نوه ايشان -: با پيش آمدنِ مسائل مشروطه، مرحوم سیّد، مُنزوى شده و با استفاده از اين انزواء، مشغول نوشتن عروه شده است. از عبارات ايشان اینطور استفاده مىشود كه در گرماگرم مشروطه، ايشان مشغول به نوشتن كتاب زكات بوده است.
اما ایشان وقتى مشغول به نوشتن مُلحقات عروه مىشود که زمان رياست ايشان بوده است و بعد از شكست مشروطه، ایشان عظمت عجیب و فوق العاده ای پيدا كرده بود و حتى بعضىها نقل كردهاند كه عظمت ايشان فوق ميرزاى شيرازى بوده است! وقتی ایشان مشغول نوشتن مُلحقات عروه می شود که زمان مداخله انگليسی ها بوده و سنّ ايشان هم بالا رفته بوده است، پس بر اساس حالت عادى ايشان نمىتوانسته است مُلحقات را مثل خودِ عروه بنويسد.
خلاصه به نظر ما در بسيارى از موارد، كتب مُتقدّمِ اشخاص در سنّ متوسط، بهتر از كتابهايى است كه در اواخر نوشته مىشود! خود ما در زمانی مسائل رياضى را به صورت آنى تصوّر مىكرديم، ولی الان نمىتوانيم. حافظه هم ضعيف مىشود، و هر چند ممكن است كه انسان يک تتبُّعاتى پيدا بكند، ولى از نظر فكرى، قدرت سابق را ندارد.
🔺درس خارج فقه #آیت_الله_سید_موسی_شبیری_زنجانی (کتاب البیع)، تاریخ: 22 مهر 1391.
@zobdatolfavaed
ادامه سوال 16
پاسخ به سوال سوم
در سوال سوم سوال کرده اید که ابن عربی در عرفان اسلامی اخلاق را تکمیل کرده است آیا این را قبول دارید یا نه؟
بله اگر ابن عربی مطالبش صحیح باشد مکمل علم اخلاق است نه ابن عربی بلکه هر کسی که بعداً بیاید و مطلبی که حق است به مطالب قبلی اضافه کند به آن علم کمک کرده است و این اختصاصی به ایشان ندارد، این عربی اگر حرف باطلی زده باشد خدمتی به این علم نکرده است بلکه انحرافی برای خوانندگان این علم به وجود آورده است ولی اگر حرفش صحیح باشد خدمتی به این علم کرده و موجب کمال این علم شده است و نمونه آن هم کم نیست و حرف های صحیح ایشان مکمل حرف های صحیح دیگران است و موجب تکامل علم و به ویژه علم اخلاق می شود ولی وجهی ندارد که خصوص حرف های ایشان را مکمل علم اخلاق بدانیم.
🌺 «اخلاص در نیت» و بحث فقهی در باب «نیت وضو»
در فرض آنکه وضو گیرنده نیتی غیر از وضو داشته باشد چهار صورت متصور است:
«اول: آن است که قصد وضو گرفتن دارد، منتهی این است که با آب سرد وضو میگیرد که خنک هم شده باشد. عیب ندارد؛ چون قصد خنک شدن بالتبع است والّا مقصود اصلیاش وضو گرفتن است و آن هم آلودگی ندارد.
دوم: آن است که قصد خنک شدن دارد و مقصود اصلیاش از شستن دست و رو همان خنک شدن است؛ ولی در نظر میگیرد که همان دست و رو شستن را به خرج وضو هم بگذارد. مثلا به خود بگوید: «من که آب به دست و رو خواهم زد، خوب است قصد وضو هم بکنم.» این وضو باطل است. برای اینکه مقصود اولیاش وضو گرفتن نبوده ، بلکه خنک شدن بوده. به حیث که اگر خنک شدن نبود وضو نمیگرفت. پس قصد وضویش بالتبع و آلوده به چیز دیگر است.
سیم: آن است که هیچ کدام از وضو گرفتن و خنک شدن به تنهایی او را وارد عمل نکرده باشد؛ بلکه مجموع آنها داعی بر آن شده باشد؛ به این معنا که اگر وضو گرفتن نبود، برای خنک شدن آب بر سر و صورت نمیزد و اگر خنک شدن نبود، وضو نمیگرفت. پس این دو غرض، دست به دست داده و او را وادار به عمل کردهاند. در این صورت نیز وضو باطل است؛ چون آلوده به قصد دیگر شده است.
چهارم: آن است که هر یک از وضو گرفتن و خنک شدن، داعی مستقلّ باشد. به این معنی که بنا داشت وضو بگیرد، ولو اینکه خنک شدن در بین نبود؛ و همچنین بنا داشت که دست و رویش را بشوید و لو وضو گرفتن در بین نبود. دور نیست که وضو صحیح باشد؛ چون قصد امتثال امر مولی را دارد و در این قصد، چیزی دخیل نیست؛ منتهی قصد خنک شدن هم دارد و آن، منافات با قصد امتثال ندارد. ولی نوعا حکم بر بطلان میکنند. میفرمایند قصد خنک شدن منافات با اخلاص دارد؛ لکن منافی بودن آن با اخلاص به نظر نمیآید. چون قصد وضو مستقلا داعی است و در داعی بودن، خالص هم هست. منتها داعی دیگری هم هست ولی آن داعی، نه، بودنش تحریک او را زیاد میکند و نه نبودنش از تحریک او کم میکند. و لذا ممکن است حکم به کفایت کردن همان داعی قربی در صحّت. مع ذلک، مطلب خالی از اشکال نیست و در بعضی از عبادات مهمّه هم تحصیل اخلاص سهل نیست و شاید به همین ملاحظه افضل عبادت شده باشد.»
👈منبع: «اربعینیّات»، از آثار «فقیه ربّانی مرحوم آیتالله العظمی حاج سید احمد زنجانی»، ص 28
کتاب اربعینیات به همّت مرکز فقهی امام محمّد باقر(علیه السلام) منتشر شده است. درباره این کتاب بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/n1iIoh
#اربعینیات #نیت #وضو #اخلاص
______________________
🔍 مقالات و اخبار بیشتر در کانال «مرکز فقهی امام محمد باقر(ع)»:
👉https://telegram.me/joinchat/BODHgj6mACyXBok11LkYWA
❎ آیا میتوان به روایت «باهتوهم» تمسک کرد؟
🔸 در فایلی ویدیویی که چند ماهی است در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود، آیتالله سید منیر الخبّاز از شاگردان آیتالله العظمی سیستانی، و از استادان حوزه قم، به این نکته اشاره میکند که روایت معروف «باهتوهم» از داوود بن سرحان مورد قبول استادشان نیست و ایشان حدیث مذکور را مخالف با روح قرآن و خصوصا آیه 8 سوره مائده میدانند.
🔹آیتالله العظمی شبیری نیز در درس خارج حج خود با ردّ این روایت، پذیرش آن را موجب «ضرر زیاد» برای دین دانسته و میگویند:
«اگر قانون کردیم که کلمه وضع به معنی جعل باشد، خود جواز و عدم جواز جعل نسبت به منحرفین محل بحث است و برخی قائل به جواز آن هستند.
ولو به نظر من این موضوع مطلب جایزی نیست و در این رویه و طرز فکر، برای دین ضرر زیادی خواهد بود.
ولی عدهای معتقدند که علیه ارباب بدع میشود جعل کرد. حتی از علمای فعلی خود ما قائل هستند. در بین سنّیها که خیلی رایج است؛ مثلا کرامیه که اصلاً مسلکشان این است. ولی از خود علمای ما هم من شنیدم که برای جواز جعل به باهتوهم تمسک میکنند.»
▪️منبع: کتاب الحج، ص 1843
https://goo.gl/6p1uHG
@mfeqhi
صلوات بفرستید.
ما نباید معاذ الله کتاب یک صوفی شیعه ستیز را که پر از اشکالات است، اصول اصول اصول دین بخوانیم؛ حالا هرچقدر هم هنرمندانه باشد، و هرچقدر هم برخی مباحث اخلاقی را ادیبانه بیان کرده باشد، و... باز شایسته نیست. خصوصاً وقتی که در آن خیل عظیمی از مستهجنات، و یا مطالب خلاف مذهب هم است.
بله البته در نقد هم لازم نیست، از سوی مقابل لشکر علما را بسیج کنیم. ولی به هر حال عنایت دادن به ادله ایشان مفید است. این حدش را به گمانم عزیزان قبول داشته باشند.🌷
ولی به اندازه ای که بنده به نسخه هایی که در اختیار خود مرحوم غفاری در تصحیح آثار بوده مراجعه کردم.. ایشان در موارد زیادی پایبند به نسخ نبوده و الفاظ را بعضا از پیش خود یا منابع دست دوم که تصور به دقیقتر بودن داشته تصحیح می کرده اند..
نمونه اش خبر اول امالی شیخ طوسی است که به یاد دارم تصویر همان صفحه در پایان مقدمه ی ایشان آمده و یکی لز الفاظ حدیث را که در فضائل قرآن است را از مجمع البیان گرفته اند و لفظ نسخه ی خطی ملی ملک که متعلق به قرن ششم هجری است را به خیال آنکه دقیق نیست کنار گذاشته اند و هیچ اشاره ای به آن نکرده اند..
جالب آنجاست که منبع مجمع البیان هم در نقل این روایت قطعا امالی طوسی نیست..
آزادگى
عبدالکریم سروش
کلامی از امام حسین(ع) که به گمان من متضمن نکتهی حکیمانهی فوقالعاده مغتنمی است که برای همهی ما باید آموزنده باشد و گوشوارهی گوش خرد ما باشد، نقل شده است که:
امام (ع) در روز عاشورا وقتی که دشمنان به حرم و خانوادهی ایشان حمله کردند، این جمله را گفتند:
"إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِين؛فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم"
اگر دین ندارید؛آزاده باشید.
روضهخوانها معمولا این جمله را این چنین ترجمه میکنند:
اگر دین ندارید «لااقل» آزاده باشید. ولی در کلام امام حسین «لااقل» نیامده است و این کلمه را آوردن، لطف و حسن و عمق این جمله را کاملاً میگیرد. در واقع در کلام امام، یک معادلهی بسیار مهمی برقرار شده است؛ گویا آزاده بودن، عِدل دینی بودن است.
اگر کسی «آزاده» بود درست شبیه این است که کسی دیندار است.
از یک «دیندار»،انتظار میرود که آزاده باشد و اگر آزاده نباشد دیندار نیست.
از یک «انسان»، ولو اینکه در حوزهای از حوزههای دینی قرار ندارد، انتظار میرود که آزاده باشد و اگر آزاده بود ولو دینی هم نداشته باشد و به گوش او نخورده باشد، همچنان یک انسانِ شریف و مقبول درگاه خداوند است.
این اصل، اساس و گوهر اندیشهی اخلاقیست که آدمی باید آزاده باشد.
این آزادگی، هم تفسیر بیرونی دارد هم تفسیر درونی دارد، هم از درون باید از رذایل پیراسته بود و هم از بیرون باید بردهی کسی نبود، غلامی پیشه نکرد، خوی نوکری نداشت و استقلال و منش مستقل داشت و از این طریق، هم دین خود را تصحیح کرد و هم دنیای خود را.
«إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِين؛فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم»
این را به خاطر داشته باشید و مطمئن باشید که اگر در طریق «آزادگی» سیر کنید، بدون تردید مسیری است که شما را به سعادت و به حقیقت میرساند.
http://t.me/DrSorooush
اسناد خطی دست مایه های گرانقدری هستند که گواه تاریخ را برای اشخاص حال و اینده بازگ؛و می کنند. اخیرا در بین اشخاص موضوعی مطرح شده که گویند مزار پوریای ولی در شهر خوی است. غافل از اینکه مزار او در خیوه خوارزم می باشد و برخی مدعی اند این دو پدر و پسر هستند.
این موضوع که هنوز در کش و قوس مخالفان و حامیان خود از شدت و حدت برخوردار است مقالاتی را مترتب می باشد که در اخرین ان با اشاره به سندی از کتاب خطی تاریخ کاشان( مرات قاسان) نوشته عبدالرحیم کلانتر ضرابی معروف به سهیل کاشانی نشان می دهد انکه در قبرستان پیر ولی خوی ارمیده کسی نیست جز حاکم خیر خویی که به اشتباه و مشابهت های اسمی درمیان مردم نام پوریای ولی را بر خود گرفته است.
این پست گذاشته شد هم دوستان برگی از کتاب یاد شده را مشاهده نمایند و هم در صورتی که از چنین اسناد مشابهی اطلاع دارند اعلام کنن.
بله صحیح، خودشون هم گفتن که از محضرشون استفاده نکردند. شاگرد کسی حساب میشود که مدت زمان معتنابهی نزد کسی شاگردی کرده باشد یا سوالاتش را نزد او برده باشد.
وقتی که خود استاد، انکار میکنند نتیجه برای ما معلوم است دیگر.
🔸در زمانى كه عده اى خواندن فلسفه را حرام مى دانستند, عمده كارهاى استاد مطهرى فلسفى بود.
🔹او انسانى برهانى بود و برهانى فكر مى كرد و به برهان علاقه داشت. از این جهت, ایشان به حكمت علاقه مند شده بود و در این زمینه كارهایى هم كرد و خوب هم از عهده برآمد.
🔸در مقابل احساسات ایشان, من هم احساسات متقابل و علاقه فوق العاده اى به ایشان داشتم , به جهت خوش فكرى و هوش سرشار و قلم بارز ایشان.
🔹خود فلسفه اسلامى كه از دست علماى اسلام رد شده و به ما رسیده است خالى از معنویت نیست. طورى است كه خود به خود براى انسان متوجه, حالت معنویت مى آورد و تقوا را تأیید مى كند و توفیق مى دهد و به هدایت مى رساند. این فلسفه اى است كه از دست علماى اسلام درآمده است. طبعا ایشان هم مردى با تقوا بود, تقوایى كه از فلسفه به دست آورده باشد. تمام هم و نیرویش صرف فلسفه مى شد و خوب بار آمده بود.
🔸اخیرا خودش صاحب نظر شده بود و نظر داشت یعنى حكم مى كرد. بهترین تعبیرش هم همین است كه نظر داشت.
🔹از دست رفتن ایشان ضایعه اى بود. خداوند كسانى را كه این طور جنایات را جایز مى شمارند, نابود كند.
(حضرت علامه طباطبائی)
@bazmeghodsian
🔸حضرت امام در آثار و سخنان خود فراوان به مثنوی استشهاد نموده. در تقريرات فلسفه ايشان ( ج 2 ص 198) آمده:
🔹«قول عرفا باطل نيست ولی ما نميتوانيم قول ايشان را هضم کنيم؛ زيرا فهم قول آنها ذوق عرفانی لازم دارد.
🔸چنان که کثيری از ناس شعر مثنوی را جبر ميدانند و حال آن که مخالف با جبر است، و علّت آن اين است که آقايان معنای جبر را نميدانند، و چنان که مرحوم حاجی نيز در شرح خود بر مثنوی نتوانسته در شرح و تفسير، مرام مولوی را برساند. زيرا حکيمی قول عارفی را بيان نموده... برای شرح قول عارف رومی، مردی صوفی که يک نحوه کشف و ذوق داشته باشد لازم است که آن هم نه نثر بلکه با نظمی که از روی ذوق عرفانی برخاسته باشد، مانند نسيمی که از سطح آبی برميخيزد به شرح آن بپردازد».
@bazmeghodsian
🔸شما خیال نكنید كه ما میخواهیم مطالبی به شما بگوییم كه به احدی گفته نشده، چنین چیزی پیش من نیست. من هم همانهایی را به شما میگویم كه دیگران فرمودهاند و آن بندگی خالصانه خدا و تقوای حقیقی است.
🔹بله ماها برای تکامل خود دنبال چیزهایی می گردیم که نه خدا گفته باشد نه پیغمبر و نه امام. چطور ممکن است چیزی درسعادت انسان مؤثر باشد و آنها نگفته و واگذار کرده باشند که پیر یا مرشدی بگوید؟!
🔸به هیچ امّت و ملّتی چنین قرآنی داده نشده که این همه خواصّ و آثار داشته باشد. نعمت به این بزرگی به ما داده شده ولی مثل این که اصلا نداده اند؛ لذا می گوییم برویم در خانقاه تکمیل شویم!
@bazmeghodsian
فرازی از کتاب
ترجمه «کشف الریبة عن احکام الغیبة و النمیمة»
شهید ثانی
مترجم: سید محمدعلی شهرستانی
و از بدترین انواع غیبت، غیبت کسانی است که خود را از اهل علم میپندارند و هیچ عملی از ایشان خالی از ریا نیست و ایشان مطلب را میفهمانند بر طریقه اهل صلاح و تقوی، تا آنکه بفهمانند به مردم که از اهل غیبت نیستند و مقصود خود را هم فهمانیده باشند، و از غایت جهل و نادانی ندانند که دو فاحشه را مرتکب شدهاند یکی ریا و یکی غیبت؛ مثل اینکه چون نام کسی در نزد او برده شود گوید: حمد خدای را که مرا مبتلا نکرده است به حب ریاست یا به محبت دنیا! یا فلان حالت را به من نداده است! یا بگوید: پناه میبرم به خدا از بیحیایی یا از بیتوفیقی! یا بگوید: از خدا سؤال میکنم که مرا از فلان کار نگاه دارد!بلکه مجرد حمد نمودن بر صفت خوبی که بداند خلاف آن را در آن شخصی که نام او برده شده است غیبت است به لفظ دعا و شیوه اهل صلاح! و مقصودش آن است که اورا غیبت کند به نحوی که مشتمل است بر غیبت و ریا و ادعا پاکی از صفات رذیله و همین سبب افتادن در غیبت بلکه اشد از آن میشود.
و از آن جمله است که چون خواهد کسی را غیبت کند اول او را مدح میکند و گوید فلانی چقدر حال خوشی داشت و در عبادات ابدا تقصیری نمیکرد ولی قدری سست شده است و مبتلا شده است به بلایی که تمام ماها مبتلا هستیم به آن، و آن کمی صبر است که نمیتوانیم صبر کنیم در مصائب و بلیات؛ پس این شخص اول خود را مذمت میکند و مقصودش آن است که دیگری را مذمت کند و خود را هم شبیه میکند به صلحا در مذمت کردن نفس خود. پس چنین کسی سه کبیره را مرتکب شده است غیبت و ریا و تزکیه نفس و گمانش آن است که از زمره صلحا است که خود را از غیبت نگاه میدارند و شیطان چنین بازی میکند با جاهلانی که مشغول به علم و عمل میشوند پیش از آنکه راه آن را متقن و محکم نمایند. پس ایشان را به دام میاندازد و عمل ایشان را به مکائد خود حبط میکند و بر ایشان میخندد و ایشان را استهزا میکند و از آن جمله آن است که عیب کسی را ذکر میکند و چون ببیند که بعضی از حاضرین ملتفت او نیست از روی تعجب میگوید سبحان الله خیلی عجب است این امر تا آنکه کسی که ملتفت نیست ملتفت شود به او و بفهمد چه میگوید. پس ذکر خدا را بر زبان جاری میکند تا خباثت خود را تمام کند و باطل خود را به انجام رساند و منت بر خدا میکند از روی نادانی و غرور خود و از آن جمله آن است که میگوید بر فلانی چنین امری واقع شده و مبتلا به چنین کاری شده است یا میگوید که از فلان رفیق یا دوست ما چنین امری صادر شده است خدا ما و او را بیامرزد و از گناه ما و او بگذرد؛ پس چنین مینماید که دعا میکند برای او و اظهار تألّم مینماید و ادعای رفاقت و دوستی او میکند و خداوند عالم است بر خبث سریره و فساد نیت او، و از نادانی خود غافل است از اینکه مرتکب شده است امری را که اعظم است از غیبت جهال که آشکارا غیبت کنند.
https://t.me/nosakh_shii/1207
.
سلام علیکم
درباره مطلبی که در مورد بیت الاحزان گذاشتین یه سوالی داشتم:
این که گریه حضرت زهرا (سلام الله علیها و لعنة الله علی قاتلیها) موجب اذیت اهل مدینه بشه مخالف با مقام عصمت ایشان نیست؟
_____________________
سلام علیکم
خداوند میخواهد ما را به وسیله حجتهای خود هدایت کند و این هدف اصلی ما در این دنیا است نه آسایش و استراحت. و همیشه بعثت انبیا باعث رفع آسایش از دشمنان خدا شده است.
آیا اینکه حضرت نوح دعا و نفرینشان باعث نابودی مردم زمانه خودشان شدند موجب اذیت مردم نیست؟
آیا مردمی که در آرامش در خانههای خود نشستهاند ولی به یکباره پیامبری از سوی خدا میآید و بعد از فتح مکه ایشان را دعوت به پذیرش اسلام و یا قبول جزیه و مشقتهای دیگر میکند آیا اذیت مردم کافر نیست؟
و دهها مثال دیگر
اما در مورد سؤال:
آن مردم از گریه اذیت میشدند و نه صدای گریه! در واقع اصلا بعید است که آنها صدایی شنیده باشند، بلکه گریه حضرت فضای غم را در مدینه حاکم میکرد و آنها اعتراض داشتند. البته این اثر گریه حضرت برای آنها یک امر عادی بود، چرا که معجزات فراوانی از پیامبر خدا و امیرالمومنین و حسنین علیهم السلام دیده بودند. مانند آنهایی که معجزاتی از دیگر پیامبران میدیدند و نورانیت آنها را متوجه میشدند اما با آنها مبارزه میکردند.
و درواقع این گریه حضرت یک تنبه و تذکر دیگر بود به آنهایی که گمراه شده بودند و این هدایت توسط حجتهای خدا همیشه باعث آزار دشمنان دین بوده است.
کسانی که فرستاده خدا را رها کردند و به او ظلم کردند و آسیب رساندند و او را به گریه انداختند، اکنون میگویند گریه اذیتمان میکند؟!
اینها جهنمیهایی هستند که ما منتظر عذابشان هستیم.
کل زمین و... ملک حضرت زهرا سلام الله علیها و متعلق به حجت خداست و آن مردم بودند که با ظلم و ستم خود در مقابل حق ایستادند و حاضر به پیروی از دینی که آن همه معجزه از آن دیده بودند نشدند. نه تنها یک اذیت معمولی، بلکه حق واقعی آنها عذاب الیم الهی است که بعد از مردن به آن میرسند.
پس این گریهها دقیقا مطابق با عصمت و هدایتگری حضرت بود که البته کم بودند افرادی که راه خدا را در پیش گرفتند.
@nosakh_shii
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com