قناة

رسول جعفریان

رسول جعفریان
12.9k
عددالاعضاء
454
Links
363
Files
24
Videos
9,377
Photo
وصف القناة
شعری در باره ناصرالدین، دانش خواهی او و تأسیس دار الفنون و آوردن معلم از اطریش
دیوانی خطی دیدم، اشعاری از دوره قاجاری داشت که از جمله آنها، اشعار زیر بود. شاعر وجه دانش خواهی ناصرالدین شاه را شرح داده و عقیده خود را در این باره بیان و از او ستایش کرده است. البته می دانیم ناصرالدین شاه متجدد بود، اما سلطنت قاجاری هم در شرایط تاریخی اش، نکبت ها و مشکلات خاص خود را داشت. سه بار فرنگ رفت، مسائل زیادی آموخت، قرض هایی هم روی دست ملت گذاشت. قدیمی ها می گفتد، چاه باید خودش آب بدهد، ریختن آب دستی در آن فایده ندارد. تجدد این طور در بین ما آمد، نه آن طور. شعر بدی نیست. به درد تاریخ می خورد.

جهاندار شه ناصرالدین راد
که آراست ایران زمین را بداد
بداد و به دانش جهان زنده کرد
جهان شاد از رای فرخنده کرد
چو بر تخت تاج شاهی گرفت
فروغش ز مه تا به ماهی گرفت
نخست از خرد کار دین کرد راست
ز هر شهر دانشوران را بخواست
به هر کار کار آگهی بر گماشت
فزود آنکه را رای بسیار داشت
ز دانش بپا کرد دارالفنون
چو فرمان یزدان به یک کاف و نون
به یاراستش همچو دیبای روم
به آیین ردای وزیر علوم
بسی دانشی مرد آموزگار
به ایران بیاورد از هر دیار
ز اطریش و آلمان و خاک پروس
ز پاریس و بلژیک و از روم و روس
زهر پیشه ای، ور ز هر دانشی
که هر یک بدند از در بینشی
پس آنگه ز هر تخمه و دوده ای
نژادی خردمند و با بوده ای
گروهی که چندان نبودند خُرد
شهنشه به آموزگاران سپرد
به هر ماهشان در فزایش نمود
به هر سالشان آزمایش نمود
کسی را که دانش بیاموخت زود
ورا جاه از دیگران برفزود
دگر گر فروزند افزودشان
ز هر بهره ای شاد فرمودشان
بسی برنیامد که بسیار کس
بپرورد آن خسرو دادرس
چو بسیار خواندند و دانا شدند
بهر گون سخن ها توانا شدند
شهشنشاه دانای دانش پذیر
بهر کار فرمود از ایشان وزیر
کلیمان و فرزانگان گزین
دبیران و دانشوران مهین
@jafarian1964
فلسفه نگارش آثار اخلاقی ـ اجتماعی در شیعه در قرن دوازدهم هجری
(متن درس امروز تاریخ تشیع دکتری)
در این که ماده و صورت تشیع در قرون نخستین چگونه بوده، اختلاف نظر است. این که تشیع اولیه، رنگ غالی داشته، یا اخباری، و یا فلسفی ـ کلامی، هر سه دیدگاه مطرح شده است. مسلما مکتب های مختلفی در میان شیعیان در کوفه، بغداد و قم وجود داشته و گاه تفاوت های روشنی میان آنها بوده است، امری که گاه به اختلافات گسترده فرقه ای میان شیعه انجامیده است. اما این که تشیع، بنیادی غالی ـ اخباری داشته، یا اعتدالی ـ کلامی، دو نظری است که غالبا مطرح بوده و در باره آنها بحث شده است. شاید بهتر باشد، این تقسیم را در سه صورت مطرح کنیم، غالی، اخباری و عقلی. مدل عقلی ـ اخباری هم داریم، چنان که مدل غالی ـ اخباری هم هست. با این همه می توان این را تأکید کرد که صورت تشیع امامی که بعدها ماند، تشیع قمی است. مدل تشیع قمی، یک حد وسطی میان این چند گرایشی است که ذکرش رفت. صد البته در خود قم هم اختلاف نظر وجود داشت ضمن این که دایما صورت کار اندکی عوض می شد. گرایش به سمت نوعی غلو، به مانند آنچه در شماری از روایات برآمده از این شهر مانده، و نیز گرایش به اعتدال و تا حدی عقلانیت بر اساس اخباری که بعدها صدوق آنها را در آثارش گردآوری کرد در این شهر بود. اگر تشیع امامی را همان تشیع قمی بدانیم، می توانیم بگوییم که با شیخ صدوق، صورت روایتی از آن تمام شد و در مرحله بعد، در تشیع بغداد ـ نجف که یک قدم عبور از اخباری گری و رفتن به سمت نوعی تشیع عقلی بود، صورت تازه ای یافت. در این مکتب همچنان اخبار اعتبار داشت و شیخ طوسی آن را نمایندگی می کرد و آن را تشیع عقلی تلفیق می کرد و از غلو دور می ساخت. کلینی به نوعی، بازگشت تشیع از قم به بغداد و سپردن آن به نسلهای بعدی است.
خروجیِ علمی تشیّع قمی، کتب حدیث در قالب موضوعات فقهی و تاریخی و کلام حدیثی بود، اما به تدریج، در قرن سوم، آثاری در بحث های زیست و زندگی، اخلاقیات، اجتماعیات و موضوعاتی که به رفتارهای بین اخلاق و فقه بود نیز بدست آمد. کتاب محاسن برقی و آثاری از این دست نشان از تلاشهایی بود که می کوشید از احادیث امامان، زندگی و اخلاق و رفتار تولید کند. این دوره ای بود که شیعیان، جمعیت شان رو به فزونی نهاده بود، و در بسیاری از شهرها، جمعیت قابل ملاحظه ای داشتند. آمدن آل بویه هم به آنان کمک کرد تا شرایط بهتری داشته باشند. شیعیان در شهرهای مختلفی میان بغداد تا خراسان، در بسیاری از نقاط آشکارا بر اساس مذهب خود عمل می کردند. این تشیع، همان تشیع قمی بود که نوعی حد وسط در میان گرایش های موجود در میان شیعیان، از باطنی گری و غالی گرایی گرفته تا گرایش های نزدیک به معتزله یا اخباری گری وجود داشت.
در دوره بازگشت به بغداد، آثار فقهی جایگاه استواری یافت، کلام هم با جدیت بیشتری دانبال شد، اما از پس از شیخ طوسی، حدیث رو به افول گذاشت و صورتی از تشیع که انتخاب شده بود و حالا ترکیبی از قم قدیم با تشیع بغدادی جدید بود، حاکم شد. بخش قابل توجهی از ادبیات غیر فقهی، در زمینه کلام بود، و در این بخش، بحثهای امامت که شیعه روی آن حساسیت داشت، بیشترین را به خود اختصاص می داد.
این وضعیت از نظر رنگ خروجی آثار شیعی، تا دوره صفوی ادامه داشت. در کنار آن، آثار حدیثی ـ اخلاقی در ترسیم مدل زندگی و آنچه که بین فقه و اخلاق است، کمتر مورد توجه بود. زندگی امامان که می توانست منبع این امر باشد، بیشتر از زاویه های دیگری مورد توجه بود. فقه در شکل ابواب پنجاه و چند گانه، مدل خاص خود را داشت که البته به زندگی هم می رسید. اما آثاری شبیه مکارم الاخلاق، روضه الواعظین یا آثاری شیبیه آنچه شیخ صدوق در قرن چهارم نوشت، از قرن ششم هفتم تا دوره صفوی، کمتر نوشته شد.

ادامه در پایین 👇👇👇
@jafarian1964
دنباله بحث از بالا👆👇
نگارش های دوره صفوی، در تمام زمینه هایی که به صورت سنتی شیعه به آنها می پرداخت ادامه داشت. اما اکنون نوبت این بود که ببینیم در حوزه رفتاری، جامعه تألیفی شیعه چه مسیری را طی می کند. به تازگی اثری با عنوان حلیه الموحدین از زواره ای نویسنده و مترجم معروف شیعه در دوره طهماسب را دیدم. نسلی از آثاری که می کوشد تا تصویری از زندگی دینی جامعه بر اساس آموزه های حدیثی ارائه دهد. اما در واقع، این حرکت، در نیمه اول دوره صفوی، کمتر رخ می دهد. مفتاح الفلاح شیخ بهایی که بارها ترجمه شد، یکی از آثاری است که درآمد بر توسعه در این قبیل نگارشهاست. اندکی بعد آثاری مانند ابواب الجنان به میدان آمد. به عبارت دیگر، در نیمه دوم، به تدریج، مسیر تازه ای برای نگارش آثاری که بتواند صورت جامعه جدید اسلامی را بر اساس آموزه های شیعی شکل دهد ایجاد می شود. به نظر می رسد، این نیاز، نقش مهمی در دامن زدن به اخباری گری دارد. به عبارت دیگر، اینکه که از حوالی 1050 به تدریج به حدیث توجه بیشتری می شود، ارتباط با این مسأله دارد که هم از لحاظ الگوسازی و هم آموزه های جامعه سازانه، بتوانند از اخبار استفاده کنند. می شود عکس این مطلب را هم گفت که پرداختن به احادیث، این تصور را ایجاد کرد که بر اساس اینها، نوع خاصی از تربیت اخلاقی شکل بگیرد. اساسا توسعه ای که در قرن دوم و سوم در حدیث داده شد، برای همین هدف بود که بشود برای همه رفتارها، نمونه ای از حدیث یافت.
در اواخر دوره صفوی، دو خاندان مجلسی و خاتون آبادی، نقش مهمی در تولید آثاری داشتند که می کوشید آثاری حدیثی اما این بار مدون، با ترکیبی از فقه و اخلاق، تولید کند. در این فعالیت، وجوهی از زندگی جامعه صفوی مورد توجه قرار گرفت و کوشش شد تا با استفاده از منابع حدیثی، و بیشتر در قالب خبر ـ تاریخ، به الگو سازی برای جامعه جدید پرداخته شود. نگارش آثاری در باره غلامان و کنیزان، آثاری در باره زنان، نیز آثاری در باره بخش هایی از زندگی مانند پرداختن به اسب ها، همین طور آثاری در باره عبادات شبانه روزی، آثاری در باره تقویم زندگی و زمینه های مشابه، از خروجی های این گرایش است. در این قالب، احادیث گردآوری شده، موضوع بندی شده، با توضیحاتی به هم متصل می شود. کمتر کسی موفقیت مجلسی را در تولید این آثار داشت، اما در آوردن فهرستی از آثار خاتون آبادی ها در این زمینه، نشان می دهد که چه مقدار در این زمینه فعالیت شده است.
باید توجه داشت، سبکی که مجلسی آثارش را بر اساس آن نوشت، شکل پیشرفته و توسعه یافته آثاری است که صدوق در قرن چهارم می نوشت. این توسعه، ضمن آن که همچنان بر پایه حدیث بود، از لحاظ مواد، غنی تر، همراه با مختصری توضیحات، و بکار گیری همه آنچه صرف نظر از حدیث، درمیراث مکتوب شیعه بود، دنبال می شد.
تنوعی که از این زاویه در تألیفات شیعی دوره اخیر صفوی دیده می شود، به شکل فراگیری، شامل ابعاد مختلفی از مظاهر زندگی و باز تعریف آنها بر اساس روایات و اخبار است. نگاهی به رساله وصف الخیل فیض کاشانی که به دسته بندی احادیث مربوط به اسب، آداب برخورد با آنها، سوار شدن و مسائل دیگر است، حکایت از همین گرایش دارد. رساله عقد الکساء در باره فقه زنان، گرچه از نظر موضوع بی سابقه نیست، اما برای این دوره پدیده جالبی است. مفصل تر از آن، کتاب تحفه سلیمانی که به صورت گسترده به مسائل زنان پرداخته و از دید روایی ـ تاریخی به همه ابعاد آن توجه کرده، نمونه ای دیگر از این دست است. در جای دیگری، فهرستی بلند از آثار تقویمی که آنها نیز برنامه های جاری برای همه ابعاد زندگی از دید حدیث است، بدست داده ام. در اینجا، ما نوعی ادبیات رفتاری برای شیعه داریم که می کوشد از دانش حدیث ـ تاریخ، مواد آن را فراهم کرده، به تعریف سبک دینی زندگی بپردازد. بسیاری از این حکایات، البته عرفیات عرب صدر اسلام است که در قالب تاریخ ارائه می شود و این افراد آنها را در کنار احادیث گذشته، نوعی رنگ قدسی به آنها داده و صورت بندی نیمه شرعی اخلاقی به آنها می دهند. این ادبیات تازه ای است که در دوره اخیر صفوی تولید شد و به عنوان بخشی از میراث شیعه باقی ماند.
@jafarian1964
داستان مسجد ضرار: از صدر اسلام تا بهره برداری القاعده و داعش از آن

مسجد ضرار، داستان تاریخی ویژه خود را در تاریخ صدر اسلام دارد. در این تحقیق، نقلهای مربوط به آن، بر اساس سلسله منابعی که دارد، مورد بررسی قرار گرفته است. اما نکته مهم، این است که قرنها هیچ گونه استناد فقهی به آن نمی شد، تا این که از قرن هشتم، کسانی شروع به استدلال فقهی به آن، غالبا در جنگهای فرقه ای کردند. تندروهایی مانند ابن تیمیه، سعی کردند از آن به عنوان مستندی برای تخریب مساجد و بقاع مقدس مخالفان خود استفاده کنند. این استناد، در آثار تئوریسین های القاعده و داعش عمومی شد و صدها مسجد و خانقاه و تکیه با استناد به داستان مسجد ضرار تخریب شده و منفجر گردید.....
سید قطب روی نماد بودن تعبیر مسجد الضرار تأکید کرده و آن را که در صدر اسلام بوده، از اجلّ مصادیق مساجد ضرار می‌داند: «من أجلّ مساجد الضرار الکثیر هذه»، که بدین ترتیب، شمار مسجد ضرار فراوان است او می‌گوید که این مسجد، نشانی است از صورت‌های مختلفی در استفاده از ابزارهای مختلفی که دشمنان تحت نام اسلام با باطنی ضد اسلامی از آن استفاده می‌کنند. (فی ظلال القرآن، 3/1711). تعبیر «معابد الضرار أو الجاهلیة» از سید قطب درباره همین موارد است. بعدها که مواضع سید قطب، تندروانه و مورد قبول گروه‌های افراطی شد، برداشت این شد که توضیح او درباره معابد الضرار، سبب شد تا کسانی دست به کشتار مسلمانان مساجدی بزنند که با آنان میانه‌ای نداشتند. یک سرچ ساده در گوگل می‌تواند دامنه حملاتی که به خاطر این عبارت به سید قطب شده و آن را عامل مهمی در توسعه تروریسم افراطی مذهبی در مصر و نقاط دیگر می‌داند، نشان دهد....
نگاه به مسجد ضرار، به عنوان یک موضوعی که می‌توان از آن احکام فقهی خاص مساجد مشابه مسجد ضرار را بدست آورد، در دوره اخیر، جدی‌تر شده و توجه جریانهای تندرو و داعشی را به خود جلب کرده است. رساله‌ای با عنوان «تحفة الابرار فی احکام مساجد الضرار و حکم الصلاة خلف اولیاء الطاغوت و نوابه» (منبر التوحید و الجهاد، 168 ص، تألیف در 1414ق) از این دست است. ابومحمد مقدسی از تئوریسین‌های جریان تندور مولف این اثر است. این عنوان، اشاره به گرایشی از نسل نواندیش افراطی سنی دارد که با هیئت حاکمه‌های کشورهای اسلامی مخالف بوده و مساجد تحت امر آنها را مسجد ضرار می‌نامد. وی در این کتاب، از بحث‌هایی که در کتابهای احکام القرآن، ابن تیمیه، این قیم، قرطبی و جصاص و دیگران درباره تطبیق عنوان مسجد ضرار بر مساجد مشابه در ادوار دیگر بحث کرده و سیر این نقل قولها را تا به سید قطب رسانده و خلاصه نظر او را که درباره مسجد ضرار بحث کرده آورده و در نهایت این جمله را از او نقل کرده است: «و لنا اسوة فی کشف مسجد الضرار علی عهد رسول الله (ص)». (تحفة الابرار، ص 13). وی بحثی تحت عنوان «نظرة فی مساجد العصر» دارد، مساجدی که «فی ظلّ الحکومات الطاغوتیة الکافرة التی تشرع مع الله ما لم یأذن به الله»، زیر سلطه حکومت‌های طاغوتی درست شده است. وی بخشی از مساجدی را که این دولتها ساخته و غالبا به اسامی خود می‌خوانند و از آنها برای نشست‌ها و اجتماعات خود استفاده می‌کنند، به عنوان مساجدی یاد می‌کند که «ارصادا لمن حارب الله و رسوله» یاد کرده و این که شک نیست که آنها از جنس مسجد ضرار است که زمان پیامبر بود: «لاریب انها من جنس مسجد الضرار الذی کان فی زمن النبی ص و فیها نزلت الایات». (تحفة الابرار، ص 16). وی همانجا، در پاورقی می‌گوید، وقتی در مسجدی اینچنین نماز خواندن روا نباشد، به طریق اولی، در انواع و اقسام مکانهای دیگری که این حکومت‌ها می‌سازند هم جایز نیست. وی سپس به انواع و اقسام مساجدی که یا از قدیم بوده، اکنون حکومت‌ها از آن بهره می‌برند، یا مردمان صالحی می‌سازند ولی حکومت روی آن انگشت می‌گذارد هم سخن گفته و بدین ترتیب، دسته بندی مفصلی از انواع مساجد ارائه کرده است. (تحفه، 16 ـ 18).
مفصل مقاله را در لینک زیر مشاهده فرمایید
http://yon.ir/AwQ8r

@jafarian1964
اشعاری از صفایی خوانساری به خط خودش از سال 1110
در یکی از جُنگ های صفوی که حاوی اشعار و نوشته هایی از بزرگان است، اشعاری از صفایی خوانساری درج شده که به خط همین شاعر در سال 1110 کتابت شده است. همه این اشعار، عاشقانه و دارای مضمون های تازه و جالبی است. حیف بود که جایی ثبت نشود، تا وقتی که گزارش تفصیلی تری از این جنگ بنویسم. تخلص «صفا» نشان می دهد، به رغم آن که در جایی «صفایی زلالی» آمده، اشعار ربطی به زلالی شاعر قرن یازدهم و معاصر میرداماد و مادح او ندارد. البته که همه می دانند این جُنگ ها چه قدر با ارزشند.
هو الحکیم
از بس فتاده آتش شوقت به جان ما / می سوزد آن هما که خورد استخوان ما
و له
روی نیکوی تو باغ دلگشای چشم من / گردش چشم تو عین مدّعای چشم من

دیده هر کس که خط لعل لب جانان را
نسخ داند خط یاقوت و خط ریحان را
می رسد عین شکست از دو طرف قلب مرا
چون بهم می زند آن شوخ صف مژگان را
داده در روز ازل پادشه کشور عشق
منصبِ گرد تو گشتن من سرگردان را
[و له]
صفای عارضش کی در دل اغیار می ماند
کجا عکس فروغ مهر بر دیوار می ماند
نمی ماند ز دست انداز گردون عاقبت چیزی
نمی دانم چرا ما را گره در کار می ماند
به قانون محبّت بینوا هرگز نخواهم شد
بچنگم از سر زلف تو گر یک تار می ماند
به امیدی بزرگش می کنی زاهد نمی دانی
چو گنبد بر سر گور تو این دستار می ماند
بهار عارضت آسیب دارد از خزان خطّ
صفا هم تا قیامت کی درین گلزار می ماند
و له
از حرف غمت تا لب اظهار گشادم / مانند زبان در دهن خلق فتادم
هر که رخسار تو را بوسیده است / گل زباغ زندگانی چیده است
و له صفای زلالی!
گل از حجاب روی تو رنگش پدیده است
آهو ز دست شوخی چشمت دویده است
صد بار آسمان ز ترازوی مهر و ماه
در پیش عارض تو خجالت کشیده است
و له
گر نگاهت به من زار نیفتد چه غمست
آهوی چشم سیه مست تو در عین رمست
داخل بزم سخن سرزده باید گردید
باورت گر نبود شاهد حرفم قلم است
و له
نرخ متاع نازش از بس که رفته بالا
خورشید را شمارد از عاشق هوایی
و له
تا ز ناز آن آتشین خو از سر خونم گذشت
گردن من زیر بار منّت شمشیر ماند
و له
ز بس خو کرده با او همچو جوهر
سرم نتواند از تیغش جدا شد
و له
من بعد، من و خط شکن بر شکن تو
دست من و دامان بهار چمن تو
و له
گاهی شراب نوشد که یاد حق کند
کو محتسب که زاهد ما را نسق کند
و له
باغ ارم به یک طرف، آن رو به یک طرف
جان جهان به یک طرف و او به یک طرف
[و له]
رو به آن عارض نیکو کردم
کار با آینه یک رو کردم
تا مگر آه کشم تیر ترا
بدل خویش ترازو کردم
و له
عکس بسیار رو به او دارد
پیش آیینه یار رو دارد
کرده از بس که پاک اشکم را
آستین، گریه در گلو دارد
آن گل اندام بس که بی دهنست
با لبش غنچه گفتگو دارد
له
از گردش چشمت دل و دین بر جا نیست
هر چند که روی نگهت با ما نیست
تیر مژه ی تو آنچنان جا دارد
در سینه ما، که آن سرش پیدا نیست
له
آمد آن شوخ تا به خانه ما
ماه سر زد در آستانه ما
تیر بیداد آن کمان ابرو
می خورد بر دل نشانه ما
از خجالت فرو رود به زمین
بس که بی حاصل است دانه ما
دیده ها شد تهی ز گوهر اشک
حرف عشق تو شد خزانه ما
له
مطلع حسن مطلعست «صفا»
این غزلهای عاشقانه ما
و له
گل رخسار تو باغ نظر است
خاک پای تو مرا تاج سر است
زندگی خواسته ای از منِ زار
جان من آنچه بود در نظر است
می روم بر سر راهش از خود
چه کنم زندگیم در گذر است
کی به بزم تو توانم آمد
من که چون شمع سرم در خطر است
دارد از بس که «صفا» چشم برو
روی خوب تو صفای نظر است
له
برق حُسن او چراغم را دمی روشن نکرد
آنچه با من کرد خطش، مور با خرمن نکرد
در دبستان نکویی درس دلجویی نخواند
چشم من هرگز سواد خویش را روشن نکرد
هر طرف صد کاروان مشک تر دارد خطش / فتنه دور قمر در زیر سر دارد خطش
حسب الفرموده عالی حضرت قبله گاهی ملاذی مخدومی مستغنی الالقابی صاحبی مطاعی حاجی محمد بیک مدّ ظله قلمی گردید 1110
@jafarian1964
یادداشت محسن بن ملاحسن گیلانی در دفتر جنگ محمد بیکا در ربیع الاول 1111
@jafarian1964
به غربت می فرستد چرخ گردون بی سبب ما را
نمی دانم پی روزی [فرستد] یا اجل ما را !
یک سنگ قبر صفوی از 1126 با ماده تاریخ: باد سیراب بر لب کوثر. اسامی چهارده معصوم اطراف سنگ است.
@historylibrary
فهرست
مقدمه: چگونگی نظام حکومتی، مسأله ما از مشروطه تاکنون 7
1. دین و شؤون و طرز حكومت در مذهب شیعه/ اسدالله ممقانى 13
2. شكست كسروى: نسبت اسلام با دمكراسى/ سيد نورالدين حسينى شيرازى 109
3. مباحث حكومتىِ«اسرار هزار ساله» و «شيعيگرى»/ حَكَمى‌زاده ـ كسروى 247
4. حکومت در مذهب شیعه/ قاسم تویسرکانی 315
5. اعلاميه فدائيان اسلام يا كتاب «رهنماى حقايق»/ فدائيان اسلام 363
6. مواد اساسى حكومت اسلام/ دكتر سيّد صادق تقوى 489
7. سيستم حكومت اسلامى/ علامه يحيى نورى 541
8. حكومت در اسلام جزء 1/ حيدرعلى قلمداران 587
حكومت در اسلام جزء 2: وظايف حكومت اسلامى/ حيدرعلى قلمداران 907
9. منشور نهضت اسلامى يا برنامه عمل/ جلال الدين فارسى 1037
10. ولايت فقيه يا حكومت اسلامى/ امام روح الله موسوی خمينى 1101
11. طرح كلّى نظام اسلامى/ شيخ على تهرانى 1247
12. نظام حكومت در اسلام/ سيّد محمدصادق روحانى 1337
13. بحثى كوتاه درباره حكومت اسلامى/ احمد مفتى‌زاده 1431
14. برنامه انقلاب اسلامى/ علامه شهير ابوالاعلى مودودى 1479
مقالات و گفتارهاى پراكنده درباره حكومت و دولت اسلامى/ مؤلفان 1515 - 1631
@jafarian1964
کارت پستال جدیدی که کتابخانه آتاتورک ضمن نود هزار قطعه به شکل آنلاین در اختیار گذاشته است. (با تشکر از دوست عزیزم جناب استاد کالیراد). این هم لینک کارت پستالها:
http://ataturkkitapligi.ibb.gov.tr/yordambt/yordam.php?aKoleksiyon=009