قناة

رسول جعفریان

رسول جعفریان
12.9k
عددالاعضاء
454
Links
363
Files
24
Videos
9,377
Photo
وصف القناة
@jafarian1964
سال 1319 ق کاروانی از تهران به حج رفت و از شهرهای مهم استانبول و اسکندریه و ... گذشت تا به جده رسید. در این کاروان شیخ فضل الله نوری و میرزا حسن رشدیه و بسیاری بودند. خاطرات این سفر را حاجی عبدالله امیر نظام قراگزلو نوشته است. وقتی از جده عازم مکه شدند، در میانه راه حرامیان به آنان یورش بردند. حکایت غریبی رخ داد. شرح کوتاه آن را از همان سفرنامه می آوردم، جدا خواندنی است، به خصوص بلایی که سر برخی آمده است...

الحاصل‌، دو ساعت و نيم به غروب مانده‌، از بحره حركت كرديم يك ساعت راه آمديم‌. جلو و عقب هر چند با هم صحبت‌كنان مي‌آمديم‌. من هم با چند نفر كه همراه بودند راه مي‌رفتيم‌. يك دفعه ديدم از طرف جنوب راه صداي‌ شليك‌ بلندشد و گلوله باران كردند. نگاه كردم كه قريب صد و پنجاه نفر عرب سياه، پياده مثل برق رو به ما مي‌آيند و متصل تفنگ ‌مي‌زنند. به محض اينكه صداي تفنگ بلند شد و گلوله‌ها به اطراف الاغ‌ها به زمين خورد، غالب اين مردم از ترس گلوله ‌خود را از الاغ به زمين انداخته‌. هنوز اعراب به قافله نرسيده كه ديدم چند الاغ دويدند جلو و گلوله‌ها را به طرف ما كه جلو بودند انداخته و غالباً به اطراف يابوي من‌، به زمين مي‌خورد. عرب هاي صاحب يابو و الاغ اصرار كردند: حاجي انزل انزل‌، يعني پياده شويد. يوسف و آقارضا پسر حاجي محمد حسين صرّاف تبريزي همراه من بودند. از اطراف هم فرياد زدند كه‌ پياده شويد. من ديدم پياده شدن غلط است‌. پياده نشدم‌، قدري ايستادم‌. ديدم گلوله مثل تگرگ مي‌ريزد. استخاره بايستم ‌بد آمد، عقب برگردم پيش حاجي شيخ فضل‌الله و سايرين‌، بد آمد، جلو بروم خوب آمد. ديدم برگشتن تعريفي ندارد، چرا كه جز دو قديفه اِحرام‌، چيزي ندارم‌. فقط تسبيحي در دست دارم جواب عرب را مي‌دهد، به حكم استخاره راندم جلو، در حالتي كه از تمام اطراف و جلو و عقب هيچ يك اطمينان نيست و نمي‌دانم در كدام طرف هست‌، ولي به حكم استخاره ‌راندم جلو يك نفر عسكر سواره و دو سه نفر تفنگچي پياده كه همراه بودند، در همان تير اوّل فرار كردند. يابوي من مثل الاغ است‌، ولي باز حيوان تاخت‌. الاّ اين كه يوسف سوار الاغ است و لابد آرام آرام مي‌رانم‌، قدري جلو رفتم‌، ديدم عسكر هم مي‌رود، تاخته رسيدم‌. گفتم كجا فرار مي‌كني‌، بايست‌. گفت‌: ما اجازه تفنگ زدن نداريم‌. گفتم‌: كه تفنگ خودتان را به ‌من بدهيد، هر قدر اصرار كردم‌، گفت‌: مأذون نيستم تفنگ به شما بدهم و فرار كرد من هم‌. رفقا عقب مانده‌اند، ايستادم‌.اعراب به اشخاصي كه عقب بودند، رسيده‌، در كمر و روي الاغ آنچه داشتند بُرده و يك حربه به گوش حاجي امجدالدوله ‌زده زخم كرده و با سنگ سر حاجي ميرزا سيّد علي را شكافته و دو سه قدّاره به طرف حاجي نايب‌الصدر انداخته بود، ولي زخم كاري نشده فقط خراشيده است‌. دختر حاجي امجدالدوله را سرش را شكافته و آنچه پول داشته گرفته بودند و خورجين‌ها و الاغ‌ها را بُرده‌اند. يك جامه‌دان‌ِ كوچك من‌، جلو حاجي عباس بود. در جنگ اول كشته شد و رفت‌. خلاصه‌، جناب شيخ و حاجي امجدالدوله و سايرين پياده رسيدند. از آدمها پياده كرده آنها را سوار كرديم‌. خيلي حالت بدي‌داشتيم‌. خون از سر و صورت حاجي امجدالدوله و حاجي سيد علي ريخته‌، لبيك گويان مي‌آمدند. حالت رقّتي دست‌داد. به هر طور بود سواره و پياده خود را رسانديم به حدّه كه نصف راه مكّه و جدّه است‌.
اطراف حدّه خانوار زيادي است كه از ني خانه‌ها ساخته منزل دارند و منزل گاه قهوه‌خانه است‌. در كمال كثافت رسيده پياده‌شديم و باز اطمينان نداريم كه آيا امشب در آنجا سالم خواهيم بود يا خير؟ عسكري كه باز به ما ملحق شد، مي‌گويد در بالاي بام مسجد منزل كنيد. رفتم‌، مسجدي است كوچك‌. بالاي بام‌ِ آن فرشي انداخته‌ همراهان خسته و مانده مثل مُرده ‌بيچاره‌ها افتاده‌. ديديم اين بنا هم شكست خورده و احتمال خرابي دارد. در بالاي بام كه راه مي‌روند، حركت مي‌كند و بعضي جاها فرو مي‌رود و نزديك است خراب شود. اين درد بالاترين دردها است كه از جنگ اعراب جاني سلامت در بُرده‌ايم و حالا در زيرِ آوارِ مسجد بمانيم‌. باز نقل مكان به جلو قهوه‌خانه كرده‌. فرش آنچه باقي مانده بود انداختيم و باقي ‌را هم حصير فرش كردند افتاديم‌. هر كسي هر چه داشته رفته‌، يك پول نداريم‌. نان و آذوقه مأكول نداريم‌. در پيش يوسف ‌قدري نان خشك باقي بود، با پنير و چند دانه تخم‌مرغ هم از قهوه‌خانه خريده‌، نيمرو كرده و هر كسي لقمه‌اي خورده‌. من ‌و حاجي امجدالدوله از شدّت خستگي و گرماي‌، روز هم ابداً نهار نخورده بوديم‌، دو سه نفر از تُجّار تبريزي كه همراه ‌بودند و از جلو سلامت در رفته‌اند چائي داشته قدري خورديم و نمازي خوانديم‌. صحبت با حالت كسالت و ملامت و خستگي مختصر شرح و بيان بعضي ريختن اعراب است و بر هر كسي هر صدمه وارد شده‌، حكايت مي‌كند. حالت عيالات و خود حاجي امجدالدوله كه معلوم است غم‌انگيز است‌. مي‌گويند و به همه حالت‌ِ رقّت و گريه دست مي‌دهد و در بين از حال بعضي كه حكايت مي‌كنند. مضحك است‌، مثلاً عماد روضه خوان حالش بسيار مضحك است كه هم‌ خودش حكايت مي‌كند و هم سايرين‌، كه حاضر بود و به ‌رأي‌العين ديده‌اند نقل مي‌كند. عمادالمحققين اصلاً وسواسي است‌. در بين راه ادرار كرده و آب تطهير نيافته‌، دستمالي به خودش بسته بوده است‌. عرب مي‌رسد، اِحرام او را باز مي‌كند، مي‌بيند دستمالي بر سرحَشَفه (احليل‌) خود بسته‌. به‌خيال عرب كه اين دستمال پول است مي‌گيرد، عماد مي‌گويد به محض گرفتن‌، نزديك بود روح از بدنم مفارقت كند.گرفت‌، او كشيد و من كشيدم‌. آخر عرب دستمال را از دست من رُبود. ديد كه چيزي در ميان آن نيست انداخت و گفت‌: لعن‌الله اباك‌ و رفت‌. در همچنين ميرزا محمد علي خان موسيو سه چهار ليره داشته به خايه خود بسته بود، او را كشيده كه‌ غالب اين مردم خودشان به اختيار كشف ‌العوره شده‌اند. جناب شيخ خودشان احرام‌ها را باز كرده و خود را لخت به‌اعراب نشان داده‌. آقاي آقا علي اكبر قطيفه‌هاي احرام را دور انداخته‌، مدتي بدون ساتر كشف‌العوره ايستاده بوده است‌. در بين آنكه گلوله باران بود ديدم آقا ميرزا حسن مدير مدرسه رشديه پياده و خاكها را جمع مي‌كند. من اوّل گمان كردم‌، چون تير باران است‌، براي اينكه مبادا گلوله بخورد و كشته شود، تيمم مي‌كند، بعد ديدم هميان خاك مي‌كند. ملتفت شدم‌كه خيال خوبي است‌، خاك كرد و آمد. صبح با يك نفر عسكر فرستاديم رفت هميان ليره را عيناً از خاك بيرون آورده آورد.
@jafarian1964
بلاد مختلف هر کدام به کدام سمت از کعبه هستند؟ طرحی از سال 1001 هجری.
@jafarian1964
نقاشی از حضور حجاج در منا
@jafarian1964
این نقاشی که بی نظیره. سال 92 همراه با نقاشی های فتوح الحرمین در نگار و نگاره چاپ کردم.
@jafarian1964
این هم نگار و نگاره. تحلیل تاریخی نقاشی های چندین نسخه از فتوح الحرمین.
@jafarian1964
این هم به مناسبت نقشه ای که قبلا در باره کعبه و مناسبت جغرافیایی شهرها با آن گذاشتم. با تشکر از جناب مصطفی جرفی عزیز. (محل نگهداری آن در کتابخانه ملی فرانسه).
@jafarian
@jafarian1964
@jafarian1964