حکایت 🌹
🔟 غلام سیاه
غلام بود و سيه چهره،
اما دلي داشت به پهنای اقيانوس
وقتی شنید؛ حسین به او میگوید تو آزادی!
بغض کرد و گفت: در دنیا سیاه رویم، آیا در آخرت سفید رو نباشم؟
رخصت خواست و راهی میدان شد،
رجز خواند و بیست و پنج جنگ تن به تن را پیروز شد
و
وقتی از پای افتاد
سرش روي پاي مولایش بود،
همان جايي كه سر علي اكبر بود،
مولاي كريم دعایش كرد:
چهره ات نوراني!
بدنت خوشبو!
و با محمد و آل محمد محشور گردی!
ياصاحب الزمان !
غلام رو سیاهی اینجا هست
که آرزو دارد در آخرت سپید رو باشد و در دنیا خدمتگزار!
و تا وقتی بیایید باشد و رخصت بطلبد و برود میدان
و وقتی از پای افتاد سرش روی پای مبارک شما باشد!
و
شما دعایش کنی ؛چهرهات نورانی! بدنت خوشبو! و با محمد و آل محمد محشور شوی!
@NikooSokhan
#حکایت #یاری #عاشورا #محرم #کربلا #ف
🔟 غلام سیاه
غلام بود و سيه چهره،
اما دلي داشت به پهنای اقيانوس
وقتی شنید؛ حسین به او میگوید تو آزادی!
بغض کرد و گفت: در دنیا سیاه رویم، آیا در آخرت سفید رو نباشم؟
رخصت خواست و راهی میدان شد،
رجز خواند و بیست و پنج جنگ تن به تن را پیروز شد
و
وقتی از پای افتاد
سرش روي پاي مولایش بود،
همان جايي كه سر علي اكبر بود،
مولاي كريم دعایش كرد:
چهره ات نوراني!
بدنت خوشبو!
و با محمد و آل محمد محشور گردی!
ياصاحب الزمان !
غلام رو سیاهی اینجا هست
که آرزو دارد در آخرت سپید رو باشد و در دنیا خدمتگزار!
و تا وقتی بیایید باشد و رخصت بطلبد و برود میدان
و وقتی از پای افتاد سرش روی پای مبارک شما باشد!
و
شما دعایش کنی ؛چهرهات نورانی! بدنت خوشبو! و با محمد و آل محمد محشور شوی!
@NikooSokhan
#حکایت #یاری #عاشورا #محرم #کربلا #ف