کانال کتابخانه: foreignlib@
وابسته به دفتر آیت الله سیستانی
@jafarian1964
طب روحانی
(رساله در روانشناسی اخلاق)
محمد بن زکریای رازی
مترجم: پرویز اذکایی
تعداد صفحات: ۱۱۶
ابوبكر محمدبن زكريای رازی بزرگترين پزشك كلينيكی جهان می نويسد:
طبيب جسم بايد طبيب نفس باشد. از اين رو، سيمای پزشك را سيمای روحانی می بخشد و در رساله «طب الروحانی» خود او به اندرزگوب اخلاق مبدل می شود و دوباره در ساختاری علمی از واكنش های سايكوسوماتيك سخن گفته و درمان های خود را ارائه می دهد.
. دكتر مهدی محقق، استاد برجسته تاريخ طب كشور كه در فيلادلفيا در مورد اين رساله سخنرانی مبسوطی ايراد نموده اند، در توضيح كلمه طب روحانی می نويسد :
«براي توضيح بيشتر در كلمه طب روحانی ، ناچاريم كه مقدمه ای را ذكر كنيم و آن اينكه پيشينيان معتقد بودند كه همچنان كه بدن صحت و سقم دارد، يعنی دارای تندرستی و بيماری است، همچنين روح انساني و نفس آدمی هم دچار بيماری مي گردد و همچنان كه وقتی بدن عليل شد بايد به پزشك جسمانی مراجعه بكنيم و تحت درمان او خود را مداوا سازيم، آن كسی هم كه از نظر روح و نفس بيمار است.
او هم محتاج است كه به يك طبيب و پزشك روحانی، كه روح و نفس او را درمان بكند رجوع نمايد و از آنجايی كه نفس و بدن ما هر دو در يكديگر تأثير دارند، گاه اتفاق می افتد كه بيماری روحی منجر به بيماری جسمی هم می شود. از اين جهت هر كس بايد توجه به بيماری روح خود داشته باشد و در مواقع مقتضي به طبيب روحاني مراجعه كند ».
#زکریای_رازی
👇👇👇👇👇
@philosophic_books
چرا ابن سینا از زکریای رازی به زشتی یاد می کند؟
بارها در بحثهایی که در باره وضعت علم در تمدن اسلامی مطرح شده اشاره به خلط مهم روشی در بخش های مختلف شده است. این که با فلسفه به سراغ طب رفته اند، یا نجوم را تحت تأثیر اندیشه های فلسفی بررسی کرده اند، و موارد بسیار دیگر، نتیجه اش عدم پیشرفت دانش و توقف همراه با تأمل در متن تألیفی درسی بوده است.
در عالم طب، همه می دانند طب زکریای رازی (م 313)، طب تجربی است، اما طب ابن سینا، با همه نبوغی که داشته، غالبا فلسفی است. اکنون ما می دانیم روش رازی در کشف مسائل طب، بهتر از روش ابن سینا (م 428) بوده است، اما چرا آثار ابن سینا به خصوص قانون، حکم کتاب مقدس طب را یافته است؟ دلیلش محبوبیت روش فلسفی در تحلیل است که ذهنیت موجود در تمدن اسلامی با آن سازگار تر بوده است. تجربه هیچ گاه محبوبیت جدی نداشت و همیشه با گفتن این نکته که تجربه بدون قیاس و عقل راه به جایی نمی برد، از میدان پژوهش در حوزه علم بیرون برده می شد. این یکی از مهم ترین دلایل توقف علم است.
و اما در اینجا به نقل از یکی از رسائل ابن سینا، تمسخر او را نسبت به روش زکریای رازی شاهد هستیم. موضوع بحث، افلاک، قدمت آنها، مقایسه وضع آنها با زمین و کوهها و عمر آنهاست. کسی سوالی از ابن سینا پرسیده که اشکالی به گفته های ارسطو بوده و ابن سینا، تمام قد به دفاع از ارسطو برخاسته و به مقابله با سائل که سوالش نوعی اشکال گرفتن از ارسطو بوده پرداخته است. در میان بحث، ابن سینا، سائل را متهم کرده که مطالبش را تحت تاثیر زکریای رازی مطرح کرده و با الفاظ نسبتا زشت از رازی یاد کرده. اما در میان این الفاظ زشت، نکته مهم این است که ابن سینا ،رازی را آدمی می داند که شأن او در حد تأمل در بول است، و در اینجا اشاره اش به روش تجربی زکریای رازی در امر پزشکی است. این در حالی است که خلط فلسفه با نجوم و غالب مسائل طبیعیات، یکی از دلایل اصلی توقف دانش در میان مسلمانان و تکرار مکررات ابن سینا در هزار سال پس از اوست که به رغم همه نبوغ و تلاشی که داشت، و نیز نثر استوار ناخواسته مانع از تحول شد.
سوالی که از ابن سینا شده این است:
چرا ارسطو گفته های قرون گذشته و دوره های قدیم در باره فلک را همان گونه که یافته، به عنوان حجت قوی در دو جای از کتابش در باره ثبات و دوام فلک آورده و حال آن که، کسی که تعصب و اصراری بر باطل ندارد می داند که این حرفها معلوم نیست، و ما از اندازه آن چیزی نمی دانیم مگر آن مقدارش بسیار کمتر آن چیزی است که اهل کتاب (بسیار زیاد) گفته اند، و یا آنچه از هند و دیگر امم در این باره نقل شده است، همه اینها یا بخشی از آن، با تأمل در تعاقب حوادث بر بخش آباد زمین، ظاهر البطلان است وضعیت کوه ها نیز در قدمت و همین طور شهادت نسلها همراه با ظهور حوادث و دگردیسی در آنها چنین است.
در اینجا ابن سینا چنین پاسخ می دهد: باید بدانی که این اظهارات از طرف وی، همراه با اقامه برهان نیست، بلکه آن را در خلال مطالب خود در این باره آورده است که مسأله آسمانها مانند مسأله کوه ها نیست. امت، اگر چه شاهد بوده اند که کوهها در کلیت خود محفوظ مانده، اما به صورت جزئی آسیب دیده اند و برخی بر برخی فشار آورده و اشکال آنها عوض شده است. افلاطون بالاتر از اینها را هم در کتاب سیاسات خود آورده است. شاید تو این ایراد را از یحیی نحوی گرفته ای ... یا « أو عن محمد بن زكريا الرازى المتكلف الفضولى فى شروحه فى الالهيّات و تجاوز قدره فى بسط الخراج و النظر فى الأبوال و البرازات، لا جرم فضح نفسه و أبدى جهله فيما حاوله و رامه» (رسائل ابن سینا، ص 416)
یا از محمد بن زکریای رازی که در شرحش در الهیات یک «متکلف فضولی» است و از حد خود در بسط خراج و نگاه در بول و برازات پا را فراتر نهاده است و بدین ترتیب خود را مفتضح کرده و در این نوشته ها، جهل و نادانی خود را آشکار کرده است.
بدون شک، دانش طبیعیات حتی در حد ابن سینا هم نماند، و بعدها، خیلی خیلی جدی ترتحت الشعاع مباحث الهیات قرار گرفت. در واقع، ما در مرحله بعدی، ابن سینایی را شاهدیم که اندیشه های مشائی اش زیر فشار بحث هایی که اهمیت بیشتری به روشهای فلسفی با ترکیبی از عرفان می دهد، خرد می شود و باز هم بیشتر و بیشتر افکار و اندیشه های انتزاعی ظاهر می گردد.
@jafarian1964
☝️☝️
در باره منابع نسل اول
اکنون می خواهیم قدری از منابع اولیه صحبت کنم، منابعی که بدون آنها نمی توانیم و اصولا نباید تاریخ کربلا را بنویسیم.
اشاره کردم که منابع دوره نخست، از قرن دوم و سوم را بیش از همه باید از زاویه روش نگارش عالمانه آنها دید. در این آثار که منابع دست اول ما و نزدیک به حادثه هستند، نخستین ویژگی «مسند» بودن، یعنی سند دار بودن است. این ویژگی در آثار مختلف از جمله مقتل ابومخنف، مقتل ابن سعد در طبقات، و مقتل امام حسین در انساب الاشراف تا اندازهای متفاوت اما تقریبا از معیارهای واحدی پیروی می کند. اخبار الطوال هم با این که از نسل اول است، در این ردیف جای نمی گیرد، چون اصولا روش سندی ندارد و بیشتر توضیحی و منطبق بر سبک ایرانی است.
سه نسل در این مرحله قابل توجه اند:
الف: ابومخنف به عنوان نسل اول (درگذشته میانه قرن دوم با نقش اول)،
ابن سعد، نویسنده طبقات، متوفای 230 به عنوان نسل دوم
بلاذری م 279 به عنوان نسل سوم
ابومخنف به عنوان نسل اول در این روش، به پیروی از روش حدیثی که به تدریج در جامعه علمی رو به غلبه و رشد بود، می داند که باید هر مطلبی از منابع شفاهی خود نقل می کند مستند باشد. این روش را ابن سعد هم به پیروی از استادش واقدی، و بلاذری هم که در همین مکتب تاریخ نگاری قرار دارد، البته در سطحی نازل تر، دارند.
ابومخنف به حادثه نزدیک و سندهایش برای اتصال به کربلا، کوتاه تر است، این وضعیت در دو مورد بعدی یعنی ابن سعد و بلاذری ادامه می یابد. ضمن آن که دو نسل بعدی، از منبع تولید شده توسط ابومخنف و روش او استفاده می کنند و در عین حال، منابع دیگری هم که با سندهای اندکی طولانی تر است در اختیار دارند.
هر سه اینها، کوشش می کنند تا ساختاری برای این رویداد، از آغاز تا پایان داشته باشند. می توان گفت، ابومخنف دست کم در متنی که از او در طبری مانده، بی مقدمه وارد مقدمات رویدادها کربلا شده است، در حالی که ابن سعد و بلاذری، در آغاز و به روش محدثان، سلسله ای از احادیث در فضائل امام حسین ع و برخی از نکات زندگی او پرداخته اند. در پایان هم برخی از نکات خاصی از جمله اموری غیر عادی که پس از شهادت امام حسین رخ داده را به صورت حدیثی گزارش کرده اند.
یک نکته مهم در متون این سه نسل، پرداختن به نقلهای متفاوت و حتی متعارض از نظر گزارش های تاریخی است. آنها گاه یک رویدادها را از چند منبع نقل می کنند که برخی از مطالب آنها با یکدیگر ناسازگار است، اما این روش تاریخ نگاری آن دوره است، چیزی که در بخش های دیگر طبری هم به خوبی مشهود است. در واقع، دست خواننده را برای نقادی و نوعی انتخاب میان گزارش های مختلف تا حدی باز می گذارد.
منابع شفاهی ابومخنف
غالب اخبار ابومخنف، از منابع شفاهی است. این البته یک حدس است. او اغلب با یک واسطه از کسانی که در کربلا بوده اند مطالبی نقل می کند. این افراد کتاب یا نوشته ای نداشته اند، و مسلما از خاطرات خود به صورت شفاهی مطالبی را منتقل کرده اند. البته یک راوی ابومخنف، با نام ابوجناب کلبی که نامش در جایی یحیی بن ابی حیه آمده (طبری: 5/384) یکی از منابع اصلی ابومخنف است. در باره او این احتمال هست که به عنوان یک مورخ، از منابع شفاهی اخباری را گردآوری و حتی تدوین کرده باشد .در این باره باید بیشتر جستجو کرد.
از نظر سند، در بخش اخبار تاریخی، تلاش این است که ـ و این به خصوص در باره ابومخنف بیشتر صدق می کند ـ که هر حادثه ای، از محلی نقل شود که راوی اول، دلیلی برای نقل آن حکایت داشته باشد. این امر در باره منابع یا راویان حرفه ای تاریخی، صادق نیست، اما اگر حادثه خاص باشد، اغلب این نگاه وجود دارد. مثلا در باره برخورد امام حسین ع با فرزدق، نقلها از خود فرزدق و فرزند او «لبطه» است. مثلا این نقل: «و حدثني إسحاق الفروي أبو موسى عن سفيان بن عيينة، عن لبطة بن الفرزدق عن أبيه قال: لقيني الحسين و هو خارج من مكة في جماعة عليهم يلامق الديباج، فقال:ما وراؤك؟ فقلت: أنت أحبّ الناس إلى الناس، و السيوف مع بني أميّة، و القضاء من السماء.» (انساب: 3/165).
نمونه شگفت روایت ابومخنف از دلهم همسر زهیر بن قین که است: «قال ابو مخنف: فحدثتني دلهم بنت عمرو امراه زهير بن القين، قالت: فقلت له: ا يبعث إليك ابن رسول الله ثم لا تأتيه! سبحان الله! لو أتيته فسمعت من كلامه! ثم انصرفت، قالت: فأتاه زهير بن القين، فما لبث...» (تاریخ الطبری، 5/ 396). این زن، در این نقل، خبر پیوستن زهیر به امام حسین را از همسرش نقل می کند. ابومخنف می گوید: حدثتنی... یعنی مستقیم از همسر او نقل کرده است. به نظرم این موارد اندک است، و اغلب ابومخنف با یک واسطه مطالب را از افرادی که درگیر بوده اند نقل می کند، چنان که از طریق جمیل بن مرثد، از طرماح بن عدی بخشی را که او حاضر بوده، روایت می کند. (تاریخ طبری: 5/405).👇👇
@jafarian1964
کارکرد کتابخانه ها در حد سالن مطالعه پایین آمده است
این روزها، کتابهای روز بازار، تنها کتابهایی است که به صورت فیزیکی مشترهای خاص خود را دارد. آثار یاد شده تنها توسط خریداران عادی تهیه می شود و غالب کتابخانه ها در تهیه آنها با مشکل مواجه هستند. در مواردی اگر خرید وزارت ارشاد را حذف کنیم، تقریبا باید فاتحه نشر این کتابها را بخوانیم. در واقع، پایین آمدن تیراژ کتاب، یکی از دلایلش همین است. این در حالی است که به رغم توسعه کتابخانه ها، خرید روزانه کتابهای تازه توسط آنها رونقی ندارد. به علاوه، بسیاری از کتابخانه ها، تنها به خرید کتابهای مرجع بسنده می کنند، و این در حالی است که غالب کتابهای بازار، کتابهای فصلی و زودگذر است. در این میان، کتابهای مرجع، که بخش عمده آنها مکرر چاپ می شود، این روزها، به وفور در وبسایت ها و کانال های تلگرامی وجود دارد. بخش قابل توجهی هم در وبسایت هایی نظیر noorlib یا قائمیه و تبیان و جز اینها هست. اساسا حجم این کتابها، و در حالی که جابجا کردن آنها سخت و از نظر قیمت هم گران است، به هیچ روی زمینه خرید آنها را توسط افراد عادی فراهم نمی کند. جالب است که این روزها، عرضه کننده های کتابخانه های شخصی هم رو به فزونی نهاده، چون احساس می کنند بسیاری از این کتابها را به راحتی از روی وب یا از طریق هاردهایی که دارند می توانند تهیه و استفاده کنند. طبعا اگر نسخه دیجیتالی آن در دسترس نباشد، مراجعین، برای استفاده از آنها سراغ کتابخانه ها می روند که اینها نیز اندکند. روشن است که مراجعه به یک کتاب مرجع، این روزها، از دریچه موبایل یا لپ تاپ تقریبا به آسانی صورت می گیرد و منابع مشابه و جایگزین کار منابع غیر قابل دسترس را هم فراهم می کند. تصور کنید فقط واژه یاب چه مراجعین را از مراجعه به کتابهای لغت بی نیاز می کند.
اکنون باید پرسید کتابخانه ها چه می کنند؟
حقیقت آن است که کارکرد اصلی کتابخانه ها، در حد یک سالن مطالعه است و بیشتر افراد برای مطالعه درسهای مدرسه و کنکور و یا مطالعه روزانه و مورد علاقه به آنها مراجعه می کنند. مراجعین آنها ممکن است از روی تفنن گاهی کتابی هم به امانت بگیرند، یا آن که به دلیل عجز در استفاده از نسخه های دیجیتالی روی وب، به این کار دست یازند. شاید هم مراجعین، افراد با سن و سال، همچنان عشق به کتاب فیزیکی می ورزند و معتقدند که مطلب را تا از روی کتاب نخوانند، حال نمی کنند. در اینجا، باید تا این لحظه، کتابخانه های تخصصی را تا حدی استثناء کرد که سعی می کنند هر منبع و مأخذی که مربوط به موضوع آنهاست، تهیه کنند و البته تهیه همه این موارد از طریق وب و موارد مشابه، قدری دشوار است.
این روزها و در حالی که کانال های تلگرامی روزانه صدها پی دی اف از منابع و مآخذ مهم فارسی می گذراند، روشن است که نوبت به کتابخانه و استفاده از مآخذ موجود در آنها نمی رسد. تنها موارد استثناء همان آثار جدید و یا مأخذ کمتر جدیدی است که ناشران آنها با چنگ و دندان آنها را از دست عرضه کنندگان نسخه های دیجیتالی مفت حفظ کرده اند، هرچند تقریبا تأثیر اقدامات آنها بسیار اندک و ناچیز است. البته در این ماهها، محدود کردن تلگرام، دسترسی به کتابهای دیجیتالی را اندکی محدود کرده، هرچند این محدودیت برای کسانی که به هر حال راهی برای رسیدن به آن دارند، چندان جدی نیست.
باید برای کتاب فکر دیگری کرد.
@jafarian1964
پیشینه درآمیختگی روش های معرفتی دینی و دانش تجربی در تفسیر عرش (تجربه ای از تولید علم دینی در قرون میانه اسلامی)
به طور مداوم از طرف شماری از فیلسوفان و حتی عالمان علوم تجربی و به ویژه فیزیک، ادعا می شود که علم، همواره درگیر متافیزیک بوده و هست و چاره ای هم جز آن نیست! از سوی دیگر، گفته می شود، علم سنتی، به دلیل قرابتش با متافیزیک، امری متفاوت با علم جدید بوده، اما علم جدید، مفهومش از کشف حقیقت عوض شده و مقصود از عقل آن، یک عقل ابزاری شده است، در حالی که مفهوم علم و عقل در قرون قدیم کشف حقیقت بوده است. صرف نظر از این که این ادعا درست باشد یا خیر، سوال این است که چرا و چگونه علم در گیر متافیزیک شده است؟ برای پاسخ این پرسش می توان راههای فراوانی را رفت. اما پیش از آن باید دریافت که مقصود از این سخن چیست. آیا مقصود این است که واقعا موضوعات فیزیک و متافیزیک به طور واقعی درگیر هم هستند و هیچ پژوهش فیزیکی نمی تواند بدون متافیزیک گره ای از کار هستی مادی بگشاید؟ یا مقصود آن است که چون در قدیم، نگاه قدسی و معنوی به عالم بوده، هستی شناسی آن ترکیبی از فیزیک و متافیزیک بوده تا زیبایی و معنویت و قدسی بودنش را درست کند؟ اینها دو بحث متفاوت هستند، نخست بحث از این است که آیا الزاما و واقعا، گزاره های این دو، درگیر یکدیگرند و دیگری این است که چه اتفاقی در عمل افتاده که البته ممکن است روند اتفاق افتاده، خطا بوده است. به نظر می رسد، آنچه در حوزه علم محقق شده، نوعی معرفت است که در دنیای سنتی، هستی مادی را با هستی غیر مادی، در هم آمیخته و با روش های عرفانی یا دینی، برای اهداف مشخصی عرضه شده است. افلاطون عالم مثل و رب النوع را به اجسام گره زده، و ارسطو هم دست کم در باره انسان، نفس را با او پیوند داده است. امروزه علم تجربی می خواهد بگوید کاری به جنبه غیر مادی ندارد و باقی آن را باید به دین و فلسفه واگذاشت، اما در این سوی، عده ای می گویند، علم بی خود کرده که چنین ادعایی کرده و او حق ندارد این تفکیک را قائل شود. چرا باید صرفا موضوع کارش یک جهان مادی باشد، به خصوص که آثارش روی فکر عمومی مردمان، پوچی به همراه دارد. به هر روی، بحث بر سر این است که نوعی دانش فلسفی ـ دینی تولید شده که ترکیبی از مادیت و معنویت، جسم و نفس، محسوسات و معقولات، عالم بالا و پایین در آن وجود دارد. این می تواند در حوزه دین و فلسفه وجود داشته باشد، مشتریان خود را هم داشته باشد، اما آیا به زور می توان به علم جدید حمله کرد که چرا این راه را انتخاب کرده، و به او گفت که نتایج کارت اخلاقی نیست یا مشکل روحی برای مردمان درست می کند؟ نباید پنهان کرد که علم هم وقتی این کار را می کند، حق ندارد دنبال گزاره هایی برود که انکار سمت و سوی دیگر را در پی دارد مگر وقتی که بخواهد دخالت آن بخش را در این قسمت، بحث کند. به هر حال این مساله را باید در جای دیگری دنبال کرد.
و اما راهی و موضوعی که در اینجا برای بحث انتخاب شده این است که خلط روش های معرفتی دینی با دانش تجربی که هم از لحاظ خاستگاه و هم در روش و هم از نظر اهداف، متفاوت با یکدیگر بوده اند، سبب تولید انبوهی از معارف به اسم علمِ در آمیخته با متافیزیک شده است. دست کم یکی از انگیزه های اصلی این کار، انطباق برخی از داده های موجود در علوم طبیعی با ظواهری از آیات و اخبار بوده که گویی موضوع مشترک داشته اند. در این مقاله، نمونه ای از این بحث را در باره مفهوم عرش، دنبال کرده و خواهیم گفت که چه مقدار شبه علم در این حوزه به اسم تفسیر و کلام صرفا در قالب روش انطباق میان آیات قرآنی با نجوم بطلمیوسی و حدسیات دیگر منجمان متدین و متکلم که هدفشان حفظ حریم ادله اثبات خدا بوده، تولید شده است، چیزی که سبب شده است به درستی مقصود قرآن کریم هم از این معانی روشن نشود. متاخراً این که، کسانی با استناد به انبوه معارف تولید شده ـ مثلا در آثار ابن سینا یا فخر رازی ـ علم را درگیر متافیزیک دانسته اند. مسلما پاسخ پرسش اول، با این مقاله، حل نمی شود، و همچنان باب تحقیق باز است، اما در اینجا تلاش شده است تا روی یک نمونه عینی از تولید علم درگیر با متافیزیک در دنیای اسلام تأکید شود. شاید لازم باشد این نکته را هم عرض کنم که مقاله حاضر، اصلا و ابدا در باره بررسی عرش در ادبیات اسلامی نیست، بلکه همان طور که عنوان گویاست، طرح بحثی در حوزه علم دینی و بیان بخشی از دلایل عدم انعقاد تفکر علمی در میان مسلمانان است.
تفصیل مقاله را در لینک زیر ملاحظه فرمایید:
https://historylib.com/articles/1900/
کتاب حاضر دارای چهار مقاله است و هر مقاله بیش از 10 فصل را دربر گرفته است:
مقاله1. در اسباب و مبادی طبیعیات و آن مشتمل است بر 15 فصل
مقاله2. در حرکت و آن چه با اوست شامل 13 فصل
مقاله3. در اموری که عارض طبیعیات است از جهت آنکه دارای کمّ می باشند که 14فصل را دربر دارد
مقاله4. در عوارض این امور طبیعی و مناسبات بعضی با بعضی و اموری که به مناسبات آنها تعلق می گیرد که دارای 15 فصل است.
#ابن_سینا #ابو_علی_سینا #رساله #فیلسوف #دانشمند #فلسفه
دانلود 👇👇👇
سخنرانی آقای دکتر رسول جعفريان در مراسم تودیع و معارفه رییس کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران:
بسم الله الرحمن الرحیم
اولا به مناسبت درگذشت شمار زیادی از هموطنان عزیزمان در این زلزله هولناک، عرض تسلیت خدمت هموطنان عزیزم دارم. خداوند درگذشتگان را غریق رحمت واسعه خود گرداند. ثانیا فرا رسیدن ماه ربیع را خدمت دوستان و سروران و استادان تبریک عرض می کنم. همچنین به مهمانان عزیز خوش آمد می گویم و کوتاه چند نکته را عرض می کنم.
بسی مایه افتخار است که بتوانم در این جایگاه خدمتی به اساتید، دانشجویان و عموم مراجعین که چشم انتظار کمک هستند، انجام دهم.
کتابخانه مرکزی بهترین کتابخانه دانشگاهی ما و یکی از غنی ترین کتابخانه های کشور بوده و در حال حاضر هم دارای سرمایه بزرگی است. در این کتابخانه کتب خطی و چاپی با ارزش، مجموعه های اهداییی از بزرگان، نشریات، اسناد و مدارک وجود دارد و از هر حیث قابل افتخار است. بسیاری از منابع اینجا منحصر به فرد است و این نکته مهمی است.
طی سالهای گذشته، کتابخانه های دیگری د رتهران و قم، با حمایت های دولتی و ملی و مردمی توانسته اند، گام های در مسیر پیشرفت بردارند اما مع الاسف کتابخانه مرکزی ضمن تقویت تدریجی، آن گونه شایسته بوده در این زمینه اقدام نکرده است. این در حالی است که به دلیل استقرار آن در مرکز شهر، و نیز میان دهها هزار دانشجو و استاد شایسته است که توجه بیشتری به آن صورت گیرد. طبعا چند کار کلی باید صورت داد:
قدم اول: ایجاد تسهیلات لازم در استفاده از این سرمایه :
امکان دسترسی به کتاب، تصاویر نسخ خطی، و تا سر حد امکان، ارسال اطلاعات برای افرادی که در فاصله های دور هستند. برداشتن مقررات سختگیرانه، و حذف برخی از تعرفه های مالی که اگر چه اندک هستند، اما برای طیف دانشجو باز هم سنگین اند. برای این که اول باید ذهنمان را آماده کنیم و این کاری است که باید مدیران ارشد و کارمندان کتابخانه به آن توجه کنند. در اختیار گذاشتن کتابها اعم از خطی و چاپی نباید با هیچ نوع خسّتی همراه باشد. رسما اعلام می کنم که از این پس در چارچوب مقررات معمول، در سریع ترین زمان ممکن درخواست های رسیده انجام خواهد شد.
قدم دوم: توسعه (1) منابع مکتوب و (2) منابع دیجیتالی کتابخانه است.
از این زاویه، به دلیل مشکلات مالی و نگاه های نادرست، کار درخوری در دهه های گذشته انجام نشده است. همین امر سبب عقب ماندگی این کتابخانه نسبت به موارد مشابه شده است. در باره کتاب باید گفت، کتاب همچنان مهم است، اما روز بروز از اهمیت آن کاسته می شود و ما هم باید سرویس جایگزین را بیابیم و تقویت کنیم. در واقع، جای کتاب فیزیکی را نسخه های دیجیتالی با کیفیت بالا و تحلیل شده بگیرد. با این حال، خرید کتاب باید ادامه یابد. دلایل آن را هم می دانیم. در کنار آن، بلکه کار اصلی ما باید توسعه منابع دیجیتالی باشد. این فعالیت همزمان باید در زمینه نرم افزار، فراهم آوردن داده های علمی و و خرید از پایگاههای علمی، و نیز تعریف روندی برای در اختیار گذاشتن آنها به خواستاران باشد. اگر توسعه دیجیتالی به شکل دقیق و علمی صورت گیرد، همچنان برای سالها می توان از فضاهای موجود استفاده کرد. امروزه در بسیاری از رشته های علمی، استفاده از منابع دیجیتالی به صورت یک اصل در آمده و استفاده از منابع مکتوب، محدود شده است. این در حالی است که در برخی از رشته ها کار درخوری صورت نگرفته است. ما هنوز روش های سنتی را داریم که کتاب را فیزیکی در اختیار دانشجو قرار دهیم. همه را به اینجا بکشانیم. در حالی که این روش انتقال علم، بسیار قدیمی است و باید به شکل های جدیدتری عمل کرد.
قدم سوم: توسعه فیزیکی کتابخانه که به لحاظ ساختمانی است که باید با همراهی مستقیم ریاست دانشگاه و معاونت پژوهشی و بخش های مربوطه دنبال شود.
در دانشگاه تهران دو نکته هست: یک کمبود فضا که با برنامه ریزی برای یک بنای جدید کتابخانه متناسب با شرایط روز باید دنبال شود. دوم نیاز به استحکام بخشی ساختمان موجود که بخشی از آن بحث اطفای حریق است که در وضعیت خوبی قرار ندارد.. دانشگاه سخت نیازمند سالن های قرائت خانه برای دانشجویان است که باید در خود دانشکده ها دنبال شود. زمان سرویس دهی این سالنها باید طولانی باشد تا فشار به کتابخانه مرکزی نیاید. به نظرم استفاده از این ساختمان با این سرمایه علم، صرفا برای قرائت خانه، ظلم به سرمایه های موجود و مانعی بر سر راه توسعه منابع علمی در آن است.
آخرین نکته بنده درخواست کمک از منابع مردمی، بویژه فارغ التحصیلان دانشگاه تهران برای تقویت کتابخانه است. از مردم خوب مان در داخل کشور، و از ایرانیان مقیم خارج از کشور می خواهم که ما را در زمینه منابع کمک کنند. ما نیاز مند حمایت های علمی و معنوی و مالی و کتابی آنها هستیم.
29 آبانماه 1396 مصادف با اول ربيع الاول 1439 .
@Jafarian1964
@UT_Central_Library
چرا ابن سینا از زکریای رازی به زشتی یاد می کند؟
بارها در بحثهایی که در باره وضعت علم در تمدن اسلامی مطرح شده اشاره به خلط مهم روشی در بخش های مختلف شده است. این که با فلسفه به سراغ طب رفته اند، یا نجوم را تحت تأثیر اندیشه های فلسفی و دینی بررسی کرده اند، و موارد بسیار دیگر، و این که نتیجه اش عدم پیشرفت دانشها و توقف بوده است.
در عالم طب، همه می دانند طب زکریای رازی (م 313)، طب تجربی است، اما طب ابن سینا، با همه نبوغی که داشته، غالبا فلسفی است. اکنون ما می دانیم روش رازی در کشف مسائل طب، بهتر از روش ابن سینا (م 428) بوده است، اما چرا آثار ابن سینا به خصوص قانون، حکم کتاب مقدس طب را یافته است؟ دلیلش محبوبیت روش فلسفی در تحلیل است که ذهنیت موجود در تمدن اسلامی با آن سازگار تر و امری رایج تر بوده است. تجربه، جز در صنعت، آن هم صنعت ارثی و بی بهره از ریاضیات، هیچ گاه محبوبیت جدی نداشت و همیشه با گفتن این نکته که تجربه بدون قیاس و عقل راه به جایی نمی برد، از میدان پژوهش در حوزه علم بیرون برده می شد. این یکی از مهم ترین دلایل توقف علم است.
و اما در اینجا به نقل از یکی از رسائل ابن سینا، تمسخر او را نسبت به روش زکریای رازی شاهد هستیم. موضوع بحث، افلاک، قِدمت آنها، مقایسه وضع آنها با زمین و کوهها و عمر آنهاست. کسی سوالی از ابن سینا پرسیده است که اشکالی به گفته های ارسطو بوده؛ و ابن سینا، تمام قد به دفاع از ارسطو برخاسته، و به مقابله با سائل که سوالش نوعی اشکال گرفتن از ارسطو بوده، پرداخته است. در میان بحث، ابن سینا، سائل را متهم کرده که مطالبش را تحت تاثیر زکریای رازی مطرح کرده، و با الفاظ نسبتا زشت از رازی یاد کرده است.
در میان این الفاظ زشت، نکته مهم این است که ابن سینا ،رازی را آدمی می داند که شأن او در حد «تأمل در بول» یا همان ادارار است، و در اینجا اشاره اش به روش تجربی زکریای رازی در امر پزشکی است. این در حالی است که خلط فلسفه با نجوم و غالب مسائل طبیعیات، یکی از دلایل اصلی توقف دانش در میان مسلمانان و تکرار مکررات ابن سینا در هزار سال پس از اوست که به رغم همه نبوغ و تلاشی که داشت، و نیز نثر استوار ناخواسته مانع از تحول شد.
سوالی که از ابن سینا شده این است:
چرا ارسطو گفته های قرون گذشته و دوره های قدیم در باره فلک را همان گونه که یافته، به عنوان حجت قوی در دو جای از کتابش در باره ثبات و دوام فلک آورده و حال آن که، کسی که تعصب و اصراری بر باطل ندارد می داند که این حرفها روشن نیست، و ما از اندازه آن چیزی نمی دانیم مگر آن مقدارش بسیار کمتر آن چیزی است که اهل کتاب (بسیار زیاد) گفته اند، و یا آنچه از هند و دیگر امم در این باره نقل شده است، همه اینها یا بخشی از آن، با تأمل در تعاقب حوادث بر بخش آباد زمین، ظاهر البطلان است، وضعیت کوه ها نیز در قدمت و همین طور شهادت نسلها همراه با ظهور حوادث و دگردیسی در آنها چنین است.
در اینجا ابن سینا چنین پاسخ می دهد: باید بدانی که این اظهارات از طرف وی، همراه با اقامه برهان نیست، بلکه آن را در خلال مطالب خود در این باره آورده است که مسأله آسمانها مانند مسأله کوه ها نیست. امت، اگر چه شاهد بوده اند که کوهها در کلیت خود محفوظ مانده، اما به صورت جزئی آسیب دیده اند و برخی بر برخی فشار آورده و اَشکال آنها عوض شده است. افلاطون بالاتر از اینها را هم در کتاب سیاسات خود آورده است. شاید تو این ایراد را از یحیی نحوی گرفته ای ... یا « أو عن محمد بن زكریا الرازى، المتكلّف الفضولى فى شروحه فى الالهیات، و تجاوز قدره فى بط الخُراج، و النظر فى الأبوال و البرازات، لا جرم فضح نفسه، و أبدى جهله فیما حاوله و رامه» (رسائل ابن سینا، ص 416)
یا از محمد بن زکریای رازی که در شرحش در الهیات یک «متکلف فضولی» است، و از حد خود در بط خُراج [باز کردن ورم چرکین] و نگاه در بول و برازات پا را فراتر نهاده است، و بدین ترتیب خود را مفتضح کرده و در این نوشته ها، جهل و نادانی خود را آشکار کرده است.
بدون شک، دانش طبیعیات حتی در حد ابن سینا هم نماند، و بعدها، خیلی خیلی جدیتر و بیش از همه توسط متکلمان و فلاسفه، تحت الشعاع مباحث الهیات قرار گرفت. در واقع، ما در مرحله بعدی، ابن سینایی را شاهدیم که اندیشه های مشائی اش زیر فشار بحث هایی که اهمیت بیشتری به روشهای فلسفی با ترکیبی از عرفان می دهد، خرد می شود، و باز هم بیشتر و بیشتر افکار و اندیشه های انتزاعی ظاهر می گردد. اشکال عمده این فلسفه که طبیعیات را هم زیر سلطه خود گرفته بود، بیش از آن حل مشکل طبیعیات باشد، استخدام همه چیز برای الهیات بود. البته که آن مسائل هم باید حل می شد، اما نه به قیمت منحرف کردن بحث در طبیعیات.
@jafarian1964
در این یادداشت کوتاه چند سطری در نقد این نوشته دوست گرامی آقای جعفریان می نویسم:
۱- نخست اینکه طب ابن سینا را فلسفی و محمد بن زکریای رازی را تجربی دانسته اند بدین صورت مطلقا درست نیست. باری مکتب طبی زکریای رازی با مکتب طبی ابن سینا متفاوت است منتهی این تفاوت ها ریشه در سنت کهن یونانی و تمایزات طب بقراطی و جالینوسی دارد و ربطی به نتیجه گیری های آقای جعفریان در خصوص وضعیت تجربه در تمدن اسلامی ندارد. چنین نیست که طب ابن سینا غالبا فلسفی باشد و اصلا مگر می تواند طب فلسفی باشد؟ مسئله بر می گردد به روش های قیاسی و تجربی و این ربطی به آمیختن فلسفه و طب ندارد. ابن سینا خود در قانون مکرر می گوید که وظیفه طبیب بحث فلسفی در حقائق نیست.
۲- چه کسی گفته تجربه در تمدن اسلامی بی ارزش بوده؟ این همه آثار طبی مبتنی بر شیوه های تجربی و استقرایی و همچنین آثار ارزشمند در علوم دقیقه را بنابراین چگونه می توان تفسیر کرد؟
۳- آقای جعفریان پاسخ های مشهور ابن سینا به ایرادهای ابو ریحان را به عنوان مجهول یاد کرده و به همین دلیل متوجه مقصود ابن سینا و کانتکست مکاتبات او با ابو ریحان در اینجا نشده است.
۴- ابو ریحان چنانکه می دانیم شیفته رازی بود و ابن سینا در مکاتباتش به طعنه می خواهد او را متأثر از زکریای رازی بداند.
۵- در عبارات منقول « أو عن محمد بن زکریا الرازى، المتکلّف الفضولى فى شروحه فى الالهیات، و تجاوز قدره فى بسط الخراج، و النظر فى الأبوال و البرازات، لا جرم فضح نفسه، و أبدى جهله فیما حاوله و رامه» که در ورژن اولیه مقاله آقای جعفریان آمده باید آن را نه بسط الخراج و یا بط الخراج (کما اینکه در ورژن بالا آمده) بلکه ظاهرا باید بط الجراح خواند. کما اینکه در قانون ابن سینا فصلی در این زمینه دارد.
۶- مباحث ابن سینا و ابو ریحان در این مکاتبات را باید در کانتکست کلی تر اختلافات اسکندر افرودیسی و سنت ارسطویی با جالینوس و سنت جالینوسی دید و فهمید. می دانیم که اسکندر در مباحث مختلف با جالینوس مخالفت داشته و بعدها هم در سنت اسلامی فارابی و ابن سینا با نظریات فلسفی جالینوس اختلاف داشته اند.
۷- ابوبکر رازی با وجود آنکه شکوک بر جالینوس نوشته اما می دانیم که بسیار تحت تأثیر جالینوس است و نه تنها در طب و بلکه در مباحث فلسفی هم از او تأثیر پذیرفته است.
- بنابراین در مقایسه میان رازی و ابن سینا و الحاوی و قانون باید دو نکته را همزمان مورد توجه قرار داد: یکی تفاوت شیوه های نگارشی دو کتاب که لزوما به معنای تمایز مبنایی ابن سینا و رازی نیست (کما اینکه رازی انواع متفاوتی در تألیفات پزشکی دارد که با شیوه الحاوی متفاوت است) و دیگری اینکه تفاوت های ابن سینا و رازی در این دو کتاب به نزاع مکتب اهل تجربه و مکتب قیاسی در سنت کهن یونانی در طب باز می گردد و اینکه هم رازی و هم ابن سینا هر دو تحت تأثیر جالینوس و بقراط هر دو بوده اند و اختلاف در تجربه و قیاس را باید به تاریخچه کهن یونانی این نزاع بازگرداند و این ربطی به تمدن اسلامی و ماهیت قیاسی و عقلی آن و یا ضد تجربی آن ندارد.
۹- اتفاقا قانون ابن سینا شاید مهمتر از الحاوی در تمام قرون وسطای لاتینی و حتی تا اوائل عصر جدید مورد توجه غربیان بوده و چنین نیست که ما مسلمانان الحاوی را فروگذاشتیم و تنها به قانون چسبیدیم. شروح متعددی که بر قانون و کلیات نوشته شد به دلیل ماهیت تألیفی کتاب و آسانی آن برای آموزش طب بوده است.
۱۰- اما از همه مهمتر اینکه در سیاق مکاتبات ابن سینا و ابو ریحان آقای جعفریان در تفسیر سبب آنکه ابن سینا رازی را المتکلف الفضولی دانسته که کارش تنها پرداختن به طب است دچار خطا شده اند. در اینجا ابن سینا دیدگاه ابو ریحان را در رد ارسطو در سیاق بحث تاریخی خود قرار می دهد. می دانیم که یحیی نحوی مخالف ارسطو و عقیده قدم عالم او بوده است. جالینوس هم بنابر عقیده ای در سنت فلسفی چنین پنداشته می شده که در زمینه قدم عالم معتقد بوده که برهانی وجود ندارد. رازی هم چنانکه می دانیم الهیاتش مخالف الهیات ارسطویی بوده و علم الهی او را فیلسوفان رد می کرده و ناچیز می انگاشته اند. در اینجا ابن سینا ابو ریحان را متأثر از این سنت ضد ارسطویی می خواند و در این چارچوب هم از یحیی نحوی یاد می کند (که هم ردیه بر ارسطو داشته و هم ردیه بر پروکلس در زمینه قدم عالم) و هم از زکریای رازی یاد می کند. قصد ابن سینا خوار انگاشتن تجربه در پزشکی نیست، چنانکه آقای جعفریان از گفتار ابن سینا استنباط کرده بلکه او می گوید شأن رازی تنها طب است و نه نظر کردن در فلسفه اولی و الهیات. در این چارچوب در واقع ابن سینا به سنت فلسفی رازی ایراد می گیرد و می نویسد که او از فهم ارسطو عاجز بوده و او را که تنها پزشک بوده و نه فیلسوف نشاید که در معقولات نظر کند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
نکته هایی پراکنده در نقد کتابی از پرويز اذکایی (در چند فرسته)
۱- پرویز اذکایی کتابی دارد درباره محمد بن زکریای رازی در حدود هزار صفحه. فکر می کنم به اندازه سه هزار صفحه می شود این کتاب را به نقد کشید. اما کی فرصت این کار را دارد با این همه کار و گرفتاری...
پ. ن: البته آنجاها که در این کتاب از کتاب محمد بن زکریای رازي نوشته دکتر مهدی محقق و یا دو کتاب کرمر درباره آل بويه و رنسانس اسلامی در سده چهارم استفاده شده مطالب مفید و قابل استفاده ای است.
۲- البته حیف وقت است کسی حرام خواندن کتاب حکيم رازی تأليف آقای پرویز اذکایی کند اما باز امروز تورقاً کتاب را می بینم. سطر به سطر بسیاری از فصول این کتاب قابل نقد است. کتاب مصداق کامل آشفته نویسی است. کتاب در حقيقت خلاصه ای است از تعدادی کتاب فارسی و عربی به همراه ارجاع به چند کتابی از مطالعات غربی که عمدتاً پیش از این به فارسی ترجمه شده؛ با تفسیرهای به کلی بی پایه در حوزه همه علوم و دانش ها ومباحث فیلولوژيک و داوری هایی درباره ریشه های لغات یونانی و پهلوی و ... از فلسفه یونانی ارسطو و نوافلاطونی گرفته تا آيين های زردشتی و زروانی و مانوی و کلام و فلسفه و طبیعیات و شیمی و... کاش کمی روش تحقیق در دانشگاه ها تدریس می شد. در واقع این کتاب همه چیز هست جز معرفی درست و مستند محمد بن زکریای رازی. نمی دانم آیا تاکنون کسی بر این کتاب نقدی نوشته با خیر؟ فهرست منابع کتاب و پاورقی ها نشان می دهد چقدر این کتاب با این همه گستردگی عناوین دچار فقر منابع است. در مورد تک تک مطالب ريز این کتاب صدها و بل هزاران تحقيق توسط صدها محقق تاکنون منتشر شده و اينجا نویسنده محترم و عزيز ما زحمت همه را یک جا بر دوش می کشد. اگر کتاب فایل وورد داشت تکه هایی از مطالب مشعشع آن را نقل می کردم.
۳- ابن سینا
در حاشیه ص ۵۳۳ کتاب حکیم رازی آقای ذکایی فرموده اند:
"وقتی می گوییم ابو علی بن سینا "فیلسوف "علی الاطلاق و "متفکر" صاحب نظری نبوده، نبایستی عده ای را خارش به جان افتد، ما هرگز بی سند و مدرک حرفی نزده و نمی زنیم. عجالتا ما بر این نظر تأکید داریم که در عالم اسلام، افتخار درک و فهم درست ارسطوی فلسفی تنها از آن ابن رشد اندلسی است."
خوب. اگر ابن سینا مانند ابن رشد تنها شارح و مقلد ارسطو بود و نه مبتکر آرای جدید آن وقت "فیلسوف علی الاطلاق و متفکر صاحب نظری" می شد؟ واقعاً آقای اذکایی از تعبیر "صاحب نظر" اینجا و "عجالتاً" چه برداشتی دارد؟
در خصوص آنچه درباره خود فرموده اند هم البته داوری خاصی ندارم...خودتان قضاوت کنید
۴- واقعش آن است من هر چه بیشتر کتاب آقای اذکایی را تورقا می بینم شگفتی ام اندر باب این کتاب و ادعاهای غیر مستند و بی اصل و پایه مؤلف به صورت تصاعد هندسی بیشتر می شود، نمونه اش توهین های مکرری است که در سرتاسر کتاب به بزرگان علم و ادب و فرهنگ این مرز و بوم روا رفته است...
۵- روش تحقیق و حرف زدن را از علامه قزوینی یاد بگیریم
من چند سال پیش که کتاب آقای اذکایی درباره محمد بن زکریای رازی منتشر شد آن را در پاریس در کتابخانه ایرانی دانشگاه سوربن دیدم. آن زمان فرصت مطالعه کتاب را نداشتم. این چند روز اتفاقی چشمم به کتاب افتاد. نمی دانم تاکنون کتاب نقد شده یا خیر اما حقیقتاً این کتاب که حدود هزار صفحه است را باید به جد کسی و کسانی نقد کنند نه بدین جهت که این کتاب کتاب مهمی است بلکه برای اینکه نسل جوانترها گمان نبرند این قبیل مطالب حقیقتا مطالبی علمی است. فقط کافی است متخصصی که در تاریخ و اندیشه مانویت کار کرده این اثر را بخواند و داوری کند واقعا تا چه اندازه این سخنان که درباره ریشه های مانوی عقاید و باورهای رازی و سایرین در این کتاب بدون استناد به منابع اصلی گفته شده درست است. من وقتی پاریس بودم مدتی در درس های مانویت سوربون شرکت می کردم. در این سال ها نیز دهها کتاب و مقاله هم درباره رازی دیده ام و هم درباره مانویت. البته جز چندتایی از آنها را نخوانده ام. شگفتا که در چنین اثری و با این همه ادعاهای به ظاهر علمی نشانی از تخصص در موضوع مانویت و ارجاع به پژوهش های اصلی درباره آن نیست. سایر مطالب این کتاب هم همین مشکل را دارد، آنچه درباره فلسفه های یونانی و آیین های مزدایی و زروانی و یا مباحث فیلولوژیک و... گفته شده. باور کنیم دنیای امروز دنیای تخصص است. اگر کسی هم می خواهد علامه باشد باید از علامه های قدیمی سنت خودمان یاد بگیرد. روش تحقیق و حرف زدن را از علامه قزوینی یاد بگیریم.
۶- رازی و قاعده لطف و آقای اذکایی
ماهيت کتاب التعليقات منسوب به ابن سينا (در سه فرسته)
کتاب تعليقات را منابع کهن شرح حال نگاری ابن سينا از او نشمرده اند؛ گرچه اين کتاب از دورانی کهن و از سده ششم قمری گاه به عنوان اثری از ابن سينا مورد اشاره و نقل قرار گرفته. عنوان کتاب در آغاز نسخه آياصوفيا چنين است: کتاب التعليقات عن الشيخ الحکيم أبي نصر الفارابي والشيخ الرئيس أبي علي بن سينا و در دنباله آمده: رواية بهمنيار. از اين عنوان چه می توان فهميد:
نخست اينکه اين کتاب در ژانر تعليق/ تعليقات/ تعاليق است. دوم اينکه مضامين آن (و شايد عبارات آن) به نحوی به فارابی و ابن سينا مربوط می شود؛ و سوم اينکه: اين کتاب به روايت بهمنيار است. حالا همين را هم می توان یه شيو های مختلف فهميد: کل کتاب اثر ابن سينا (و فارابی؟) است اما روايت آن از سوی بهمنیار صورت گرفته است؟؛ يا اينکه اين کتاب مجموعه ای است از متون/ يا مضامينی از فارابی و ابن سينا که آنها را بهمنيار در اين اثر روايت می کرده اما نويسنده و در واقع گردآورنده مجموعه حاضر معلوم نيست کيست؟ آيا گردآورنده اين مجموعه ابو العبّاس لوکري است؛ شاگرد بهمنيار؛ همو که برای کل کتاب فهرستی هم در سال 503 ق فراهم کرده که متن آن در آغاز نسخه آياصوفيا ديده می شود؟ بايد به اين پرسش ها پاسخ گفت.
آنچه برای پاسخ به اين پرسش ها نخست بايد بدانيم اين است که هيچ يک از بندهای موجود در اين کتاب نه در آثار ديگر فارابی عينا نقل شده و نه در هيچ کدام از آثار ابن سينا. البته بخش ها و تکه هایی از بندهای مختلف اين کتاب را می توان در پيوند با برخی آثار شناخته شده ابن سينا سراغ گرفت اما نمی توان جایی را نشان داد که در اين اثر مطلبی عينا از کتابی از ابن سينا نقل شده باشد. پس اين احتمال که بهمنيار يادداشت هایی از آثار فارابی و ابن سينا در اين کتاب گرد آورده قابل قبول نيست. اگر چنين بود بايد دست کم تعدادی از بندهای اين کتاب در آثار موجود و پر شمار ابن سينا (و حتی فارابی) قابل پی گيری بود.
احتمال ديگر اين است: اين کتاب متنی است تبييض نشده از ابن سينا که بهمنيار آن را سر و سامانی داده و تلاش کرده آنها را در نظم و نسقی قرار دهد چرا که ابن سينا مؤفق به تدوين نهایی اين اثر نشده. اين مطلب آشکارا با واقعيت اين کتاب و نظم پراکنده آن و ماهيت آنچه از آثار ابن سينا می شناسيم سازگار نيست. به همين دليل اين کتاب را هم نمی توان چنانکه محقق ويرايش جديد کتاب التعليقات احتمال داده مرتبط با کتاب اللواحق دانست که گفته می شود ابن سينا قصد تحرير آن را داشت. وانگهی اگر اين کتاب نوشته ای تحرير نشده از ابن سيناست نام فارابی در عنوان پيشگفته چه می کند؟
ممکن است گفته شود با توجه به عنوان تعليقات، اين کتاب مجموعه ای است از يادداشت هایی که بهمنيار عینا از مجموعه درس های ابن سينا و يا مجموعه پاسخ های او به پرسش های بهمنيار فراهم کرده. اينجا هم چند اشکال وجود دارد: نخست اینکه ابن سينا مدرس مدرسه ای نبود تا بسان آنچه بعد از او به ويژه در سنت های مدرسی معمول شد درس های منظمی ارائه داده باشد. متن کتاب هم نشان نمی دهد که اينها مطالبی بوده که کسی از مجموعه درسی منظم به صورت آنچه در سنت تقريرات نويسی می شناسيم فراهم کرده باشد. ابن سينا کتاب های خود را املاء می کرد و شاگردانی محدود داشت که در محضر او اين کتاب ها را تحریر و تبییض می کردند. اگر کتاب تعليقات از اين شمار بود می بايست مقدمه ای می داشت و مهمتر از آن از نظمی تبعيت می کرد؛ در حالی که تعليقات کتابی است که به مجموعه ای از يادداشت های نا منظم که در پی هم آمده اند بيشتر شباهت دارد؛ با اينکه گاهی چندين يادداشت پی در پی مرتبط با يک موضوع است. وانگهی مجموعه ای از مکاتبات بهمنيار با ابن سينا بخشی از کتاب المباحثات را تشکيل می دهد و قسمتی از آن هم مشتمل بر يادداشت هایی است از ابن سينا که ظاهرا برگرفته از گفتگوهای بهمنیار است با او و یا تکه هایی که از گفتارهای تحریر نشده ابن سینا بعدها از مجموعه آثار و نوشته ها و دست خط های ابن سینا به دست آمد. پس با اين حساب يا بايد تعليقات را به کتاب مباحثات پيوند می دادند و با همان عنوان و يا مباحثات را به کتاب تعليقات ملحق می کردند. چنين به نظر می رسد که ماهيت کتاب تعليقات متفاوت از کتاب مباحثات بوده و انتساب آن به ابن سينا نمی توانسته همچون کتاب مباحثات مقبول باشد. از ديگر سو بسياری از بندهای کتاب تعليقات مطلقا حالت توضيحی و يا تفسيری ندارند و روشن است که به عنوان پاسخ به پرسشی مطرح نشده اند؛ در واقع صرفا باوری مشهور نزد فلاسفه را ارائه می دهند. به همين دليل نه تنها نمی توان تصور کرد که در مقام پاسخ به پرسشی اساسی که توضيح ابن سينا را طلب کند ارائه شده اند بلکه حتی نقل آنها به صورت يادداشت از روی آثار فارابی و ابن سينا را هم مستبعد نشان می دهد. اين را هم اضافه کنم که اگر کتاب تعليقات مجموعه يادداشت ها و پاسخ های ابن سيناست پس سهم فارابی در اين تعليقات چيست؟ مصصح کتاب، آقای موسويان با وجود اينکه به روشنی متن همه آنچه در کتاب تعليقات فارابی آمده را يا عينا و يا با توضيحاتی بيشتر در متن کتاب ابن سينا نشان داده اند با اين وصف همچنان اصرار دارند که تعليقات فارابی اثری مستقل از تعليقات ابن سيناست و در واقع ابن سينا (و يا بهمنيار) گاه عين مطالب فارابی را در تعليقات تکرار کرده و يا اينکه آن را همراه با شرح و توضيحی نقل کرده است. اين در حالی است که بايد اين نسبت را بر عکس می ديدند: در واقع متنی که به نام تعليقات فارابی معروف است تنها هيئتی است برگزيده از تعليقات ابن سينا.
با توجه به سنت تعليق نگاری که ما قبلا مفصلا در نوشته های خود توضيح داده ايم تنها تفسير مقبول از کتاب تعليقات ابن سينا را می توان در ذيل چنين توضيح داد:
تعليقات منسوب به ابن سينا در واقع متن های مکتوب از سوی او نيست؛ کما اينکه ربطی به فارابی به شکل مستقيم ندارد. اين کتاب مجموعه ای از تعاليق (يادداشت ها) است به قلم بهمنيار که در طی تحصيل نزد ابن سينا و بهره گيری از محضر او فراهم کرده بود و بنابراين برداشت های او از درس های ابن سيناست که به منظور اینکه اصل مطالب و برهان ها و نحوه دقيق تقرير مطالب و براهين برای او محفوظ باشد آنها را در طی يادداشت هایی شخصی نگاشته بوده بی آنکه به آنها نظمی دهد. به احتمال زياد تفاوت هيئت های مختلف اين کتاب در نسخه های خطی متعددی که از آن در دست است به دليل اين است که در دفعات متعددی تلاش هایی برای تنظيم و يا دست کم نسخه برداری از مجموعه ياداشت های او صورت گرفته بوده. آنچه در هيئت موجود در نسخه آياصوفيا و شماری ديگر از نسخه هایی که ريشه آنها به این نسخه می رسد ديده می شود چنين می نمايد که فراهم آمده ابو العباس لوکري است و به همين دليل هم خود او برای اين مجموعه فهرستی تنظيم کرد. هيئت های ديگر اين مجموعه يادداشت ها را می توان در شکل های ديگری که هم در تعداد يادداشت ها، و هم در ترتيب با نسخه لوکري تفاوت دارند ديد.
هيئتی که به عنوان تعليقات فارابی شناخته می شود و مکرر چاپ شده يکی از مجموعه هایی است که از مجموعه تعليقات بهمنیار برگزيده شده است. به هرحال اين احتمال وجود دارد که بهمنيار در تدريس فلسفه از اين مجموعه يادداشت های خود استفاده می کرده و همين موجب اهتمام شاگردانش به اين يادداشت ها بوده است. می دانیم که استادان از يادداشت ها و يا تقريرات درسی دوران تحصيلی شان در ايام تدريس استفاده می کرده اند (اين سنت را در فقه و اصول و خلاف اهل سنت سنت تعليقه/ تعليق می ناميده اند).
چند نکته درباره تعليقات منسوب به ابن سينا و چاپ تازه آن
کتابی که تحت عنوان التعليقات ابن سينا در سنت فلسفه اسلامی معروف است از مهمترين آثاری است که در سنت سينوی خراسان و برای شناخت آرای فلسفی ابن سينا در اختيار داريم. اين کتاب تاکنون دست کم دو باری چاپ شده بود و همينک در برابر خود چاپ سومی از اين کتاب در اختيار دارم که به کوشش سيد حسين موسويان و با همت مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ايران منتشر شده است. مصحح در تصحيح خود از کتاب عمدتاً اعتمادش بر نسخه کهنسال آياصوفياست و البته نسخه پرينستون را هم که در همان خانواده نسخه آياصوفيه بايد قرارش داد زير نظر داشته است. نسخه های ديگری هم در کار تصحيح مورد استفاده قرار گرفته، اما مصحح نسخه مهم کتابخانه تيموريه را در اختيار نداشته و آن را بر اساس چاپی از آن که پيشتر عبدالرحمان بدوی فراهم کرده بود مدّ نظر قرار داده است. نسخه تيموريه از سنتی ديگر از نسخه های کتاب تعليقات است. نسخه های ديگری هم مورد توجه مصحح قرار گرفته اما متأسفانه مصحح کتاب به شماری از نسخه هايی با تمايزهايي در اندازه کتاب که خود آنها را در شماری از کتابخانه های ترکيه نشان داده چندان عنايتی نشان نداده و بسيار گذرا بدانها پرداخته در حالی که خود تصريح می کند که در آغاز برخی از اين نسخه ها عنوان "التعليقات علی رواية أخری" ديده می شود. گوتاس در کتابش ابن سينا و سنت ارسطويی (چاپ دوم، ص 164) به اهميت نسخه کتابخانه تيموريه توجه می دهد و با وجود آنکه همانند مصحح کتاب نسخه های التعليقات را در چهار روايت/ هيئت قرار می دهد اما او به دليل توجه به تمايز روشن نسخه کتابخانه تيموريه، آن را روايت نخست قرار می دهد و روايت چهارم در گزارش آقای موسويان را در واقع نسخه های گزيده ای می داند که بر اساس روايت نخست (بنابر تقسيم بندی خودش) شکل گرفته اند. در عوض گوتاس روايت چهارم را روايتی می داند از کتاب التعليقات که در شکل و ساختار با نسخه های ديگر متفاوتند و به طور شاخص در آن ميان بايد نسخه ای را از التعليقات ابن سينا معرفی کرد که با عنوان التعليقات فارابی شناخته است و از آن نسخه های زيادی با اين عنوان موجود است و تاکنون هم چند باری به چاپ رسيده است.
چنانکه گذشت متأسفانه مصحح فاضل کتاب تعليقات، نسخه های دسته چهارم بنابر تقسيم بندی خود را که عمدتاً وجود آنها را در کتابخانه های ترکيه نشان داده مورد استفاده تفصيلی قرار نداده و از آنها در سازواره انتقادی استفاده نکرده است؛ چرا که به نظر می رسد اين نسخه ها، با وجود آنکه بنابر نظر گوتاس تنها نسخه های کوتاه شده ای اند از نسخه های شناخته شده التعليقات (و به طور خاص به نظر او نسخه ای است که بدوی چاپ کرده) اما به هر حال ممکن است که مراحلی ميانی در شکل گيری روايتهای کاملتر متن التعليقات را نمايندگی می کنند. اين مسئله از آنجا اهميت بيشتری می يابد که بدانيم شکل گيری متن التعليقات، در هيئتهای امروزی آن چندان بر ما روشن نيست: درست معلوم نيست که اين اثر چگونه اثری است و چگونه شکل گرفته و معنای "تعليقات" دقيقاً چيست؟ همچنين معلوم نيست که سازنده متن دقيقاً کيست؟ آيا خود ابن سينا آن را تحرير کرده و يا شاگردانش؟ اگر شاگردانش آن را تحرير کرده اند کدام يک از آنها اين متن را تحرير کرده و آيا اين کتاب حاصل چند متن فراهم آمده از سوی شاگردان متعددی است و يا اينکه يک شاگرد ابن سينا همه آنها را تنظيم کرده است؟ سهم شاگرد/ شاگردان ابن سينا در تنظيم اين متن چه بوده و آيا آنها خود مطالبی را بدان از خود افزوده اند يا خير؟ به ويژه اينکه در پاره ای از مسائل اين کتاب بحثهايی مطرح می شود که سابقه آنها به طور روشنی در آثار ديگر ابن سينا ديده نمی شود. همينجا اين را هم تذکر دهم که در برخی از کتابهای دوران صفوی چند موردی از التعليقات در مباحثی بسيار مهم و سرنوشت ساز درباره ديدگاه های ابن سينا نقل شده است که در نسخه های اساس چاپهای اين کتاب نمی توان سراغ آنها را گرفت (درباره اين موضوع مستقلا مقاله ای را ان شاء الله خواهم نوشت).
شيوه تصحيح انتقادی در موردی که ما هيئت ها و روايات مختلف از يک متن در نسخه های متفاوت در اختيار داريم اين است که هر کدام از روايات کتاب مستقلا و بدون آميختن هيئت های مختلف با يکديگر منتشر شوند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
پرويز اذکایی و "رجل همدانی"
مناسبت اينکه مطلب بالا را بازنشر کردم اين است که ويدئویی از آقای پرويز اذکایی ديدم در موضوع اين "رجل همدانی" که به نظرم مرزهای پژوهش تاريخی را يکجا فرسنگ ها جا به جا می کند. آقای اذکایی در اين درسگفتار همانند کتاب حکيم رازي خود مبلغی ابن سينا شيخ الرئيس را می نوازد و او را به انواع مختلف صفات اخلاقی زشت متهم می کند. من قبلا چند صفحه ای از اين کتاب را نقد کرده ام و نشان داده ام که متأسفانه از حداقل اصول تحقيق به دور است. به هرحال من از ميزان آشنایی و اطلاع آقای اذکایی در خصوص فلسفه مشایی آگاه نيستم اما اگر داوری ما همان کتاب حکيم رازی باشد بايد خيلی نا اميد از اين جهت بود.
در اين درسگفتار که ظاهرا به دعوت "شهر کتاب" سامان گرفته آقای اذکایی بی هيچ دليلی؛ و واقعا بدون ارائه حتی يک دليل و لو ضعيف، "رجل همدانی" ياد شده در رساله ای انتقادی از ابن سينا را ابو الفرج ابن الطيب می دانند. خوشمزه اينجاست که باز بی هيچ دليلی اين فيلسوف و طبيب و منطقی و متکلم مسيحی نسطوری بغداد را "همدانی" جا زده اند. و از آن شيرين تر گفته اند او مدتها در همدان می زيست و ابن سينا هم از همين رهگذر او را می شناخت. آقای اذکایی در ادامه "تحقيقات" خود ابراز کرده اند که ابن سينا جز زبان عربی نمی دانست در حالی که اين فيلسوف بزرگ زبان های متعدد می دانست و در طب شاگرد مکتب محمد بن زکريای رازی بود که باز معلوم نيست از کجا اين مطلب اخير را نقل و يا استنباط کرده اند. برخلاف نظر آقای اذکایی کتاب تعليقات ابن سينا حاصل گفتگوهای او با ابو الفرج ابن الطيب نيست. ظاهرا در اينجا ايشان ميان کتاب مباحثات و تعليقات خلط ظريفی کرده اند و از آنجا که در المباحثات اشاراتی در نقد ابن الطيب هست آن را حاصل گفتگوهای ابن سينا با ابن الطيب "همدانی" قلم برده اند. شگفتا... به هرحال آقای اذکایی با "رضايت" خاطری عجيب ضمن کشف شخصيت اين "رجل همدانی"، چنانکه گفتم ابن سينا را همچون آنچه در کتابشان "حکيم رازی" مرتکب شده اند سخت نواخته اند و او را متهم به صفات زشت اخلاقی کرده اند.
برای اطلاع آقای اذکایی و دوستانی که مطالب بی دليل ايشان را شنيده اند عرض کنم: ابو الفرج ابن الطيب که معاصر ابن سينا بود همدانی نبود و هيچگاه هم در ايران زندگی نمی کرد و در عراق می زيست؛ در بغداد. ابن سينا رساله ای در رد بر او دارد و ضمن اينکه دانش او را در طب ستايش می کند معتقد است در منطق و طبيعيات مرد ميدان نبوده است. در مباحثات از او انتقاد کرده و اگر کسی با انتقادهای ابن سينا از ابوالفرج ابن الطيب آشنا باشد و اندکی فلسفه ارسطویی و سينوی خوانده باشد می داند که اساسا نمی تواند منظور از "رجل همدانی" ابو الفرج ابن الطیب باشد. وانگهی بخشی از آثار ابو الفرج در منطق و طبيعيات امروزه در دسترس است و عقايد او کاملا شناخته شده است. انتقادهای ابن سينا به او هم از خلال چند متن پيداست و در واقع بخشی است از انتقادات کلی او از فلاسفه مسيحی بغداد که ابن سينا در چندين اثر خود و از جمله در مباحثات بيان کرده است.
ابو الفرج ابن الطيب از فيلسوفان مکتب يحيی بن عدی است و خود شاگرد ابن خمار بود که ابن سينا او را از ديگر سو بر اين شاگرد ترجيح می داد. ابو الحسين بصري، متکلم نامدار معتزلی هم از شاگردان او بود و حواشی او را بر فيزيک ارسطو همو گردآورد. شروح او بر آثار ارسطویی و فلسفی مشهور است و در واقع از شارحان متأثر از سنت های اسکندرانی قلمداد می شود. شروح او بر قاطيغورياس و ايساغوجی منتشر شده و فهم فلسفی و منطقی او از همين کتاب ها پيداست. ابو الفرج ابن الطيب يک شارح در درون اين سنت است و آگاهان می دانند که در اين شروح عمدتا وفادار به متون شروح سنت اسکندرانی است. او البته طبيب دانشمندی بود و در دانش الهيات مسيحی هم آثار ارزشمندی دارد و از جمله در دفاع از تثليث و در تفسير کتاب مقدس که برخی از اينها تاکنون منتشر شده.
ابن سينا فيلسوف مبتکر است و آرای ابتکاری خاص خود را دارد. اگر آقای اذکایی با آثار فلسفی آشنایی حاصل کرده بود البته در مقام مقايسه ميان ابن سينا و ابن الطيب بر نمی آمد؛ چرا که اين دو از دو سنت متفاوت بر خاسته اند.
باری مقصود از "رجل همدانی" چنانکه در يادداشت بالا گفته ايم ابو القاسم کرمانی است که از مخالفان ابن سينا بود و ابن سينا در رساله به علمای بغداد در واقع قصدش اين است که سخن او را که رقيب و خصم ابن سينا در همدان بود مورد داوری فيلسوفان بغدادی قرار دهد. اين "رجل همدانی" که در واقع ابو القاسم کرمانی بود نه "همدانی" بود و نه ابو الفرج ابن الطيبِ "بغدادی".
آقای اذکایی در "درسگفتار" خود نکات دیگری هم درباره ابو الفرج ابن الطيب می فرمايند که البته در هيچ کتابی نمی توان سندشان را پيدا کرد. کشف منابع برخی از این سخنان احتمالا از "تکاليف شاق" استاد است.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
مؤفق الدين بغدادي (د. 629 ق) به نقدهايش بر ابن سينا و سهروردی شناخته است. البته او در آثارش از محمد بن زکريای رازی، ابن هيثم، محي الدين ابن عربي، و فخر الدين رازي و تعدادی ديگر هم انتقاد کرده و البته همه جا انتقاد را با بی ادبی به ساحت اين بزرگان آميخته است. برخی از محققان شماری بيماری های روانی را برای او بر اساس نوشته های مؤفق الدين و نوع داوری هايش درباره عالمان گذشته تشخيص داده اند که در جای خود قابل تأمل است. مؤفق الدين بغدادي درکی سطحی از فلسفه ارسطویی و فلسفه مشایی اسلامی داشت و به همين دليل قدرت درک ابتکارات ابن سينا را نداشت. شيرين اينکه در النصيحتين خود از خواننده می خواهد به جای آثار ابن سينا به آثار او توجه شود. اين را در چند نوشته زير که درباره او نوشته ام به بحث گذاشته ام.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
شرح فخر رازی بر قانون ابن سینا و ذکری از عمر خیامی
از شرح فخر رازی بر قانون شيخ الرئيس (شرح مشکلات کتاب القانون) نسخه های متعدد و از جمله کهن (مانند نسخه کتابخانه ملی پاريس) موجود است. تا آنجا که اطلاع دارم اين کتاب متأسفانه هنوز تصحيح و منتشر نشده. فخر رازي در اين کتاب علاوه بر نقل از آثار متعدد ابن سينا و از جمله آثار فلسفی اش مانند شفاء از آثار طبی شماری از دانشمندان طب قديم مانند محمد بن زکريای رازي و يا کتاب ابن ابی صادق نيشابوري، از شاگردان شيخ (شرح مسائل حنين) و خيلی ديگر نقل می کند. نقل های او در اين اثر از المباحثات ابن سينا از جمله جالب ترين موارد است و برای تصحيح انتقادی مباحثات و تبارشناسی نسخه های متفاوت آن بسيار مفيد است.
فخر رازي دست کم يکجا هم در اين کتاب از عمر الخيام نقلی می کند که گویا نشان می دهد خیامي شرحی و يا دست کم تعلیقه ای بر قانون ابن سینا نوشته بوده. اينجا عمر الخيامي در ضمن تعليقه اش می نويسد: "...والأشبه أن هذه الزيادة موجودة في نسخة الأصل إلا أنّ الناسخ ترکها سهواً" (نيز نک: ردیه مؤفق بغدادي بر شرح فخر رازي، ص 227 از الأعمال الفلسفية الکاملة بغدادي). اين مطلب از نقطه نظر توجه نسخه شناختی خيامی جالب توجه است.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
ماهيت کتاب التعليقات منسوب به ابن سينا (در سه فرسته)
کتاب تعليقات را منابع کهن شرح حال نگاری ابن سينا از او نشمرده اند؛ گرچه اين کتاب از دورانی کهن و از سده ششم قمری گاه به عنوان اثری از ابن سينا مورد اشاره و نقل قرار گرفته. عنوان کتاب در آغاز نسخه آياصوفيا چنين است: کتاب التعليقات عن الشيخ الحکيم أبي نصر الفارابي والشيخ الرئيس أبي علي بن سينا و در دنباله آمده: رواية بهمنيار. از اين عنوان چه می توان فهميد:
نخست اينکه اين کتاب در ژانر تعليق/ تعليقات/ تعاليق است. دوم اينکه مضامين آن (و شايد عبارات آن) به نحوی به فارابی و ابن سينا مربوط می شود؛ و سوم اينکه: اين کتاب به روايت بهمنيار است. حالا همين را هم می توان یه شيو های مختلف فهميد: کل کتاب اثر ابن سينا (و فارابی؟) است اما روايت آن از سوی بهمنیار صورت گرفته است؟؛ يا اينکه اين کتاب مجموعه ای است از متون/ يا مضامينی از فارابی و ابن سينا که آنها را بهمنيار در اين اثر روايت می کرده اما نويسنده و در واقع گردآورنده مجموعه حاضر معلوم نيست کيست؟ آيا گردآورنده اين مجموعه ابو العبّاس لوکري است؛ شاگرد بهمنيار؛ همو که برای کل کتاب فهرستی هم در سال 503 ق فراهم کرده که متن آن در آغاز نسخه آياصوفيا ديده می شود؟ بايد به اين پرسش ها پاسخ گفت.
آنچه برای پاسخ به اين پرسش ها نخست بايد بدانيم اين است که هيچ يک از بندهای موجود در اين کتاب نه در آثار ديگر فارابی عينا نقل شده و نه در هيچ کدام از آثار ابن سينا. البته بخش ها و تکه هایی از بندهای مختلف اين کتاب را می توان در پيوند با برخی آثار شناخته شده ابن سينا سراغ گرفت اما نمی توان جایی را نشان داد که در اين اثر مطلبی عينا از کتابی از ابن سينا نقل شده باشد. پس اين احتمال که بهمنيار يادداشت هایی از آثار فارابی و ابن سينا در اين کتاب گرد آورده قابل قبول نيست. اگر چنين بود بايد دست کم تعدادی از بندهای اين کتاب در آثار موجود و پر شمار ابن سينا (و حتی فارابی) قابل پی گيری بود.
احتمال ديگر اين است: اين کتاب متنی است تبييض نشده از ابن سينا که بهمنيار آن را سر و سامانی داده و تلاش کرده آنها را در نظم و نسقی قرار دهد چرا که ابن سينا مؤفق به تدوين نهایی اين اثر نشده. اين مطلب آشکارا با واقعيت اين کتاب و نظم پراکنده آن و ماهيت آنچه از آثار ابن سينا می شناسيم سازگار نيست. به همين دليل اين کتاب را هم نمی توان چنانکه محقق ويرايش جديد کتاب التعليقات احتمال داده مرتبط با کتاب اللواحق دانست که گفته می شود ابن سينا قصد تحرير آن را داشت. وانگهی اگر اين کتاب نوشته ای تحرير نشده از ابن سيناست نام فارابی در عنوان پيشگفته چه می کند؟
ممکن است گفته شود با توجه به عنوان تعليقات، اين کتاب مجموعه ای است از يادداشت هایی که بهمنيار عینا از مجموعه درس های ابن سينا و يا مجموعه پاسخ های او به پرسش های بهمنيار فراهم کرده. اينجا هم چند اشکال وجود دارد: نخست اینکه ابن سينا مدرس مدرسه ای نبود تا بسان آنچه بعد از او به ويژه در سنت های مدرسی معمول شد درس های منظمی ارائه داده باشد. متن کتاب هم نشان نمی دهد که اينها مطالبی بوده که کسی از مجموعه درسی منظم به صورت آنچه در سنت تقريرات نويسی می شناسيم فراهم کرده باشد. ابن سينا کتاب های خود را املاء می کرد و شاگردانی محدود داشت که در محضر او اين کتاب ها را تحریر و تبییض می کردند. اگر کتاب تعليقات از اين شمار بود می بايست مقدمه ای می داشت و مهمتر از آن از نظمی تبعيت می کرد؛ در حالی که تعليقات کتابی است که به مجموعه ای از يادداشت های نا منظم که در پی هم آمده اند بيشتر شباهت دارد؛ با اينکه گاهی چندين يادداشت پی در پی مرتبط با يک موضوع است. وانگهی مجموعه ای از مکاتبات بهمنيار با ابن سينا بخشی از کتاب المباحثات را تشکيل می دهد و قسمتی از آن هم مشتمل بر يادداشت هایی است از ابن سينا که ظاهرا برگرفته از گفتگوهای بهمنیار است با او و یا تکه هایی که از گفتارهای تحریر نشده ابن سینا بعدها از مجموعه آثار و نوشته ها و دست خط های ابن سینا به دست آمد. پس با اين حساب يا بايد تعليقات را به کتاب مباحثات پيوند می دادند و با همان عنوان و يا مباحثات را به کتاب تعليقات ملحق می کردند. چنين به نظر می رسد که ماهيت کتاب تعليقات متفاوت از کتاب مباحثات بوده و انتساب آن به ابن سينا نمی توانسته همچون کتاب مباحثات مقبول باشد. از ديگر سو بسياری از بندهای کتاب تعليقات مطلقا حالت توضيحی و يا تفسيری ندارند و روشن است که به عنوان پاسخ به پرسشی مطرح نشده اند؛ در واقع صرفا باوری مشهور نزد فلاسفه را ارائه می دهند. به همين دليل نه تنها نمی توان تصور کرد که در مقام پاسخ به پرسشی اساسی که توضيح ابن سينا را طلب کند ارائه شده اند بلکه حتی نقل آنها به صورت يادداشت از روی آثار فارابی و ابن سينا را هم مستبعد نشان می دهد. اين را هم اضافه کنم که اگر کتاب تعليقات مجموعه يادداشت ها و پاسخ های ابن سيناست پس سهم فارابی در اين تعليقات چيست؟ مصصح کتاب، آقای موسويان با وجود اينکه به روشنی متن همه آنچه در کتاب تعليقات فارابی آمده را يا عينا و يا با توضيحاتی بيشتر در متن کتاب ابن سينا نشان داده اند با اين وصف همچنان اصرار دارند که تعليقات فارابی اثری مستقل از تعليقات ابن سيناست و در واقع ابن سينا (و يا بهمنيار) گاه عين مطالب فارابی را در تعليقات تکرار کرده و يا اينکه آن را همراه با شرح و توضيحی نقل کرده است. اين در حالی است که بايد اين نسبت را بر عکس می ديدند: در واقع متنی که به نام تعليقات فارابی معروف است تنها هيئتی است برگزيده از تعليقات ابن سينا.
با توجه به سنت تعليق نگاری که ما قبلا مفصلا در نوشته های خود توضيح داده ايم تنها تفسير مقبول از کتاب تعليقات ابن سينا را می توان در ذيل چنين توضيح داد:
تعليقات منسوب به ابن سينا در واقع متن های مکتوب از سوی او نيست؛ کما اينکه ربطی به فارابی به شکل مستقيم ندارد. اين کتاب مجموعه ای از تعاليق (يادداشت ها) است به قلم بهمنيار که در طی تحصيل نزد ابن سينا و بهره گيری از محضر او فراهم کرده بود و بنابراين برداشت های او از درس های ابن سيناست که به منظور اینکه اصل مطالب و برهان ها و نحوه دقيق تقرير مطالب و براهين برای او محفوظ باشد آنها را در طی يادداشت هایی شخصی نگاشته بوده بی آنکه به آنها نظمی دهد. به احتمال زياد تفاوت هيئت های مختلف اين کتاب در نسخه های خطی متعددی که از آن در دست است به دليل اين است که در دفعات متعددی تلاش هایی برای تنظيم و يا دست کم نسخه برداری از مجموعه ياداشت های او صورت گرفته بوده. آنچه در هيئت موجود در نسخه آياصوفيا و شماری ديگر از نسخه هایی که ريشه آنها به این نسخه می رسد ديده می شود چنين می نمايد که فراهم آمده ابو العباس لوکري است و به همين دليل هم خود او برای اين مجموعه فهرستی تنظيم کرد. هيئت های ديگر اين مجموعه يادداشت ها را می توان در شکل های ديگری که هم در تعداد يادداشت ها، و هم در ترتيب با نسخه لوکري تفاوت دارند ديد.
هيئتی که به عنوان تعليقات فارابی شناخته می شود و مکرر چاپ شده يکی از مجموعه هایی است که از مجموعه تعليقات بهمنیار برگزيده شده است. به هرحال اين احتمال وجود دارد که بهمنيار در تدريس فلسفه از اين مجموعه يادداشت های خود استفاده می کرده و همين موجب اهتمام شاگردانش به اين يادداشت ها بوده است. می دانیم که استادان از يادداشت ها و يا تقريرات درسی دوران تحصيلی شان در ايام تدريس استفاده می کرده اند (اين سنت را در فقه و اصول و خلاف اهل سنت سنت تعليقه/ تعليق می ناميده اند).
چند نکته درباره تعليقات منسوب به ابن سينا و چاپ تازه آن
کتابی که تحت عنوان التعليقات ابن سينا در سنت فلسفه اسلامی معروف است از مهمترين آثاری است که در سنت سينوی خراسان و برای شناخت آرای فلسفی ابن سينا در اختيار داريم. اين کتاب تاکنون دست کم دو باری چاپ شده بود و همينک در برابر خود چاپ سومی از اين کتاب در اختيار دارم که به کوشش سيد حسين موسويان و با همت مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ايران منتشر شده است. مصحح در تصحيح خود از کتاب عمدتاً اعتمادش بر نسخه کهنسال آياصوفياست و البته نسخه پرينستون را هم که در همان خانواده نسخه آياصوفيه بايد قرارش داد زير نظر داشته است. نسخه های ديگری هم در کار تصحيح مورد استفاده قرار گرفته، اما مصحح نسخه مهم کتابخانه تيموريه را در اختيار نداشته و آن را بر اساس چاپی از آن که پيشتر عبدالرحمان بدوی فراهم کرده بود مدّ نظر قرار داده است. نسخه تيموريه از سنتی ديگر از نسخه های کتاب تعليقات است. نسخه های ديگری هم مورد توجه مصحح قرار گرفته اما متأسفانه مصحح کتاب به شماری از نسخه هايی با تمايزهايي در اندازه کتاب که خود آنها را در شماری از کتابخانه های ترکيه نشان داده چندان عنايتی نشان نداده و بسيار گذرا بدانها پرداخته در حالی که خود تصريح می کند که در آغاز برخی از اين نسخه ها عنوان "التعليقات علی رواية أخری" ديده می شود. گوتاس در کتابش ابن سينا و سنت ارسطويی (چاپ دوم، ص 164) به اهميت نسخه کتابخانه تيموريه توجه می دهد و با وجود آنکه همانند مصحح کتاب نسخه های التعليقات را در چهار روايت/ هيئت قرار می دهد اما او به دليل توجه به تمايز روشن نسخه کتابخانه تيموريه، آن را روايت نخست قرار می دهد و روايت چهارم در گزارش آقای موسويان را در واقع نسخه های گزيده ای می داند که بر اساس روايت نخست (بنابر تقسيم بندی خودش) شکل گرفته اند. در عوض گوتاس روايت چهارم را روايتی می داند از کتاب التعليقات که در شکل و ساختار با نسخه های ديگر متفاوتند و به طور شاخص در آن ميان بايد نسخه ای را از التعليقات ابن سينا معرفی کرد که با عنوان التعليقات فارابی شناخته است و از آن نسخه های زيادی با اين عنوان موجود است و تاکنون هم چند باری به چاپ رسيده است.
چنانکه گذشت متأسفانه مصحح فاضل کتاب تعليقات، نسخه های دسته چهارم بنابر تقسيم بندی خود را که عمدتاً وجود آنها را در کتابخانه های ترکيه نشان داده مورد استفاده تفصيلی قرار نداده و از آنها در سازواره انتقادی استفاده نکرده است؛ چرا که به نظر می رسد اين نسخه ها، با وجود آنکه بنابر نظر گوتاس تنها نسخه های کوتاه شده ای اند از نسخه های شناخته شده التعليقات (و به طور خاص به نظر او نسخه ای است که بدوی چاپ کرده) اما به هر حال ممکن است که مراحلی ميانی در شکل گيری روايتهای کاملتر متن التعليقات را نمايندگی می کنند. اين مسئله از آنجا اهميت بيشتری می يابد که بدانيم شکل گيری متن التعليقات، در هيئتهای امروزی آن چندان بر ما روشن نيست: درست معلوم نيست که اين اثر چگونه اثری است و چگونه شکل گرفته و معنای "تعليقات" دقيقاً چيست؟ همچنين معلوم نيست که سازنده متن دقيقاً کيست؟ آيا خود ابن سينا آن را تحرير کرده و يا شاگردانش؟ اگر شاگردانش آن را تحرير کرده اند کدام يک از آنها اين متن را تحرير کرده و آيا اين کتاب حاصل چند متن فراهم آمده از سوی شاگردان متعددی است و يا اينکه يک شاگرد ابن سينا همه آنها را تنظيم کرده است؟ سهم شاگرد/ شاگردان ابن سينا در تنظيم اين متن چه بوده و آيا آنها خود مطالبی را بدان از خود افزوده اند يا خير؟ به ويژه اينکه در پاره ای از مسائل اين کتاب بحثهايی مطرح می شود که سابقه آنها به طور روشنی در آثار ديگر ابن سينا ديده نمی شود. همينجا اين را هم تذکر دهم که در برخی از کتابهای دوران صفوی چند موردی از التعليقات در مباحثی بسيار مهم و سرنوشت ساز درباره ديدگاه های ابن سينا نقل شده است که در نسخه های اساس چاپهای اين کتاب نمی توان سراغ آنها را گرفت (درباره اين موضوع مستقلا مقاله ای را ان شاء الله خواهم نوشت).
شيوه تصحيح انتقادی در موردی که ما هيئت ها و روايات مختلف از يک متن در نسخه های متفاوت در اختيار داريم اين است که هر کدام از روايات کتاب مستقلا و بدون آميختن هيئت های مختلف با يکديگر منتشر شوند.
☝️☝️
در باره منابع نسل اول
اکنون می خواهیم قدری از منابع اولیه صحبت کنم، منابعی که بدون آنها نمی توانیم و اصولا نباید تاریخ کربلا را بنویسیم.
اشاره کردم که منابع دوره نخست، از قرن دوم و سوم را بیش از همه باید از زاویه روش نگارش عالمانه آنها دید. در این آثار که منابع دست اول ما و نزدیک به حادثه هستند، نخستین ویژگی «مسند» بودن، یعنی سند دار بودن است. این ویژگی در آثار مختلف از جمله مقتل ابومخنف، مقتل ابن سعد در طبقات، و مقتل امام حسین در انساب الاشراف تا اندازهای متفاوت اما تقریبا از معیارهای واحدی پیروی می کند. اخبار الطوال هم با این که از نسل اول است، در این ردیف جای نمی گیرد، چون اصولا روش سندی ندارد و بیشتر توضیحی و منطبق بر سبک ایرانی است.
سه نسل در این مرحله قابل توجه اند:
الف: ابومخنف به عنوان نسل اول (درگذشته میانه قرن دوم با نقش اول)،
ابن سعد، نویسنده طبقات، متوفای 230 به عنوان نسل دوم
بلاذری م 279 به عنوان نسل سوم
ابومخنف به عنوان نسل اول در این روش، به پیروی از روش حدیثی که به تدریج در جامعه علمی رو به غلبه و رشد بود، می داند که باید هر مطلبی از منابع شفاهی خود نقل می کند مستند باشد. این روش را ابن سعد هم به پیروی از استادش واقدی، و بلاذری هم که در همین مکتب تاریخ نگاری قرار دارد، البته در سطحی نازل تر، دارند.
ابومخنف به حادثه نزدیک و سندهایش برای اتصال به کربلا، کوتاه تر است، این وضعیت در دو مورد بعدی یعنی ابن سعد و بلاذری ادامه می یابد. ضمن آن که دو نسل بعدی، از منبع تولید شده توسط ابومخنف و روش او استفاده می کنند و در عین حال، منابع دیگری هم که با سندهای اندکی طولانی تر است در اختیار دارند.
هر سه اینها، کوشش می کنند تا ساختاری برای این رویداد، از آغاز تا پایان داشته باشند. می توان گفت، ابومخنف دست کم در متنی که از او در طبری مانده، بی مقدمه وارد مقدمات رویدادها کربلا شده است، در حالی که ابن سعد و بلاذری، در آغاز و به روش محدثان، سلسله ای از احادیث در فضائل امام حسین ع و برخی از نکات زندگی او پرداخته اند. در پایان هم برخی از نکات خاصی از جمله اموری غیر عادی که پس از شهادت امام حسین رخ داده را به صورت حدیثی گزارش کرده اند.
یک نکته مهم در متون این سه نسل، پرداختن به نقلهای متفاوت و حتی متعارض از نظر گزارش های تاریخی است. آنها گاه یک رویدادها را از چند منبع نقل می کنند که برخی از مطالب آنها با یکدیگر ناسازگار است، اما این روش تاریخ نگاری آن دوره است، چیزی که در بخش های دیگر طبری هم به خوبی مشهود است. در واقع، دست خواننده را برای نقادی و نوعی انتخاب میان گزارش های مختلف تا حدی باز می گذارد.
منابع شفاهی ابومخنف
غالب اخبار ابومخنف، از منابع شفاهی است. این البته یک حدس است. او اغلب با یک واسطه از کسانی که در کربلا بوده اند مطالبی نقل می کند. این افراد کتاب یا نوشته ای نداشته اند، و مسلما از خاطرات خود به صورت شفاهی مطالبی را منتقل کرده اند. البته یک راوی ابومخنف، با نام ابوجناب کلبی که نامش در جایی یحیی بن ابی حیه آمده (طبری: 5/384) یکی از منابع اصلی ابومخنف است. در باره او این احتمال هست که به عنوان یک مورخ، از منابع شفاهی اخباری را گردآوری و حتی تدوین کرده باشد .در این باره باید بیشتر جستجو کرد.
از نظر سند، در بخش اخبار تاریخی، تلاش این است که ـ و این به خصوص در باره ابومخنف بیشتر صدق می کند ـ که هر حادثه ای، از محلی نقل شود که راوی اول، دلیلی برای نقل آن حکایت داشته باشد. این امر در باره منابع یا راویان حرفه ای تاریخی، صادق نیست، اما اگر حادثه خاص باشد، اغلب این نگاه وجود دارد. مثلا در باره برخورد امام حسین ع با فرزدق، نقلها از خود فرزدق و فرزند او «لبطه» است. مثلا این نقل: «و حدثني إسحاق الفروي أبو موسى عن سفيان بن عيينة، عن لبطة بن الفرزدق عن أبيه قال: لقيني الحسين و هو خارج من مكة في جماعة عليهم يلامق الديباج، فقال:ما وراؤك؟ فقلت: أنت أحبّ الناس إلى الناس، و السيوف مع بني أميّة، و القضاء من السماء.» (انساب: 3/165).
نمونه شگفت روایت ابومخنف از دلهم همسر زهیر بن قین که است: «قال ابو مخنف: فحدثتني دلهم بنت عمرو امراه زهير بن القين، قالت: فقلت له: ا يبعث إليك ابن رسول الله ثم لا تأتيه! سبحان الله! لو أتيته فسمعت من كلامه! ثم انصرفت، قالت: فأتاه زهير بن القين، فما لبث...» (تاریخ الطبری، 5/ 396). این زن، در این نقل، خبر پیوستن زهیر به امام حسین را از همسرش نقل می کند. ابومخنف می گوید: حدثتنی... یعنی مستقیم از همسر او نقل کرده است. به نظرم این موارد اندک است، و اغلب ابومخنف با یک واسطه مطالب را از افرادی که درگیر بوده اند نقل می کند، چنان که از طریق جمیل بن مرثد، از طرماح بن عدی بخشی را که او حاضر بوده، روایت می کند. (تاریخ طبری: 5/405).👇👇
@jafarian1964
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com