زمانی که شیخ و امثال خواجه نصیر فعالیت می کردند ایران یک قبرستان واقعی بود یا در عصر حافظ از شدت کرسنگی به قدری مردم شیراز مردند که از تتفین عاجز شدند. بی زحمت بگید مرد عمل نیست بهتره به قول ما طبی سنتی ها ادمها بلغمی مزاج شدند
#سامراء
دو امام متأخر ما در سامراء بوده اند. سامراء در زمان امام هادی (ع) درست شد. اوایل قرن 3 است؛ حدوداً سال 228 سامرا را تکمیل کردند. در بغداد بعد از اینکه برامکه قلع و قمع شدند مقدار زیادی ترکها نفوذ کردند و مشکلاتی برای پایتخت ایجاد کرند. لذا متوکل تصمیم گرفت پایتخت را به سامراء ببرد چون شهر تازه تأسیسی بود و زیبا بود به آن «سُر من رأی» گفتند یعنی هرکس ببیند شاد شود، اما بعد که خراب شد، گفتند: «سار من رأی» و سپس به «سامراء» تبدیل شد.
ایندو امام چون تحت نظر بودند، شیعیان حساب و کتاب را در بغداد انجام می دادند، ولی برای دیدن خود امام به سامراء می رفتند و چون حضرت تحت نظر بودند هفته ای یک بار می رفتند دستگاه خلافت اعلام حضور می کردند و شیعیان در این فرصت در دو طرف مسیر می ایستادند تا حضرت را ملاقات کنند. در روایت آمده است: اگر ایستادید به ما اشاره نکنید چون مشکل ایجاد می کند.
دلیل اینکه برخی راویان از حضرت ع را نمی شناسیم این است که بعضاً حاضرین در آنجا از عوام شیعه بوده اند که در آن روز تصادفاً سامراء بودند.
📚درس خارج فقه ؛93/12/21
@rejaleMadadi
سپس به مقام رأس الحسين (ع) رفتيم. اين بار هم زيارت كرديم و گروه هاى صوفى را ديديم كه ايستاده و هى هى مى كردند و خم و راست مى شدند و در صفوف منظمى ايستاده بودند. يك زائر شيعه اهل مدينه راهم ديدم كه از شيعيان نخاوله بود وگفت براى زيارت به اينجا آمده و گفت بعد از حج، قصد سفر به ايران را دارد. اطراف رأس الحسين (ع) بازارهاى قديمى است با صنايع دستى ـ هنرى زيبا و لباسهاى بسيار زيباى زنانه از مدل مصرى.
مرحوم شمیم سبطین رضوی در اصل پاکستانی بودند، در نجف دروس مقدماتی را فرا گرفتند. از طرف مرحوم آیت الله حکیم به تانزانیا رفته و در دارالسلام، مرکزی به نام بلاد مسلم میشن تاسیس کرده به فعالیت مشغول شدند. سپس به قم آمده، محضر آیت الله بروجردی را هم درک کردند. مدتی به پاکستان برگشتند، اما با توجه به تسلط بر زبانهای انگلیسی، اردو، فارسی و عربی، و پس از تاسیس دارالتبلیغ به دعوت آن مرکز به ایران بازگشتند. پس از انقلاب در شهر پیتربورو در صد کیلومتری لندن مشغول تبلیغات و خدمات دینی شده و سپس به لندن آمدند و طی 35 سال گذشته در آنجا به تبلیغات دینی، انتشار نشریات مذهبی و سخنرانی و نیز اقامه جمعه مشغول بودند.
اینها اطلاعاتی بود که دوست قدیمی ایشان جناب انصاریان در اختیارم گذاشتند. متاسفانه این لحظه نتوانستم روز دقیق درگذشت ایشان را که البته همین دو سه روز گذشته بوده، بفهمم و تقدیم عزیزان کنم. مرد بسیار نازنینی بود. هر بار که ایران می آمد در انتشارات انصاریان خدمتشان می رسیدیم. مردی صبور، بسیار خوش اخلاق و در مواجهه با مردم بسیار نرم بودند.
@jafarian1964
یادآوری سه نکته در باره سخنرانی یک خطیب محترم
یک سخنران محترمی اخیرا در جایی گفته بود: «میرزا تقی خان امیر کبیر یکی از افرادی بود که باعث ایجاد تفکر سکولاریسم در کشور ما شد و با ایجاد و تاسیس مدرسه دارلفنون و به کار گماشتن آخوندزاده و میرزا ملکم خان بی دین و سکولار سعی کرد اجازه ندهند دین به دارالفنون نفوذ کند».
از جنبه تحلیلی آن صرف نظر کرده دو یادآوری تاریخی می کنم:
اول این که آخوند زاده تا حوالی 25 سالگی در ایران بود و سپس به گرجستان رفت و تا آخر عمر همانجا به عنوان مترجم فرماندار گرجستان در شهر تفلیس بود. پس از مرگ هم در قبرستان ایرانی ها دفن شد. بنابرین ربطی به دارالفنون ندارد که کسی او را در آنجا به کار گماشته باشد.
نکته دوم، میرزا ملکم خان، تنها در سن نوزده سالگی، به دلیل تحصیلات مهندسی در اروپا مدت کمی، مترجم یک معلم فرنگی در تعلیم هندسه در دارالفنون بود و چون این معلم مریض شد، جای او درس هندسه می داد، و این حوالی سال 1267 ق بود. وی بعد هم به وزارت خارجه رفت و دیگر به دارالفنون نیامد. چندین کتاب در باره دارالفنون هست، و یکی از مرحوم حبیب یغمایی به عنوان مدرسه دارالفنون، سه چهار جا اسم ملکم خان هست، (ص 52، 62، 68) و همه هم، همان تدریس هندسه در آن مدت کوتاه.
بعد از آن جمله هم گفته اند: «انگلیس ها دانشگاه را برای این منظور در ایران تاسیس کردند تا به خیال خودشان در مقابل حوزه جبهه ای درست کنند»، اگر مقصودشان دانشگاه تهران است، خیر، آن را استادان ایرانی که نامشان هست تأسیس کردند. ساختمان اولیه دانشگاه تهران هم کار آلمانهاست که حکم حالای روسها را برای ما برابر انگلیس داشتند.
@jafarian1964
برای دوست عزیز جناب آقای قاضی عسکر
امروز آخرین روز کاری آقای قاضی عسکر در تشکیلات حج بود. نخستین بار، سال 1371 بود که دوست عزیز جناب آقای قاضی عسکر را دیدم. خاطرم هست، این دیدار سر چهار راه فاطمی قم بود. پرسیدند: آیا ممکن است شما کتابی برای آثار تاریخی مکه و مدینه برای ما بنویسید؟ پذیرفتم، و روزهای بعد، به مرکز تحقیقات حج در کوچه ناصر (خیابان صفائیه) رفتم. از همان وقت، تألیف کتاب آثار اسلامی مکه و مدینه را در دستور کار گذاشتم. تآلیف آن تا نزدیکی ایام حج تقریبا به اتمام رسید. همان سال، برای تدوین کتاب حج سال 71 همراه بعثه به مکه رفتم. در تمام این مدت، در کنار ایشان کارهای مربوطه را انجام داده و پس از مدتی کتاب حج آن سال با عنوان با کاروان ابراهیم چاپ شد. کتاب آثار اسلامی هم پس از بازگشت از حج، نهایی و منتشر شد. از آن زمان، تاکنون که چندین بار این کتاب بازنویسی شده و ضمن مراجعه به کتابهای جدیدتر، تغییراتی که در بناهای تاریخی و دینی حرمین بوده، در بازنویسی مورد توجه قرار گرفته است. همه اینها با پیگیری ایشان بود. بعد از آن نیز چندین سفر دیگر در خدمت آقای قاضی عسکر در بعثه حج ایران بودم. در کارهایی که در زمان آقای ری شهری، در بخش امور تحقیقاتی و فرهنگی در اختیار ایشان بود، بسیار منظم، صبور، دقیق و همواره پیگیر بودند. همزمان، از نظر اخلاقی، بسیار وارسته، متواضع و متین رفتار می کردند. در وقت کار کردن با ایشان، ضمن انجام کارهای اداری، مانند یک دوست صمیمی برخورد می کردند و به هیچ روی، احساس بزرگی و ریاست نداشتند. آقای قاضی در کار خود، خبره و دقیق بودند، و از معدود مدیرانی بودند و دیدم که دقیقا می دانستند دنبال چه چیزی هستند. حوزه کار ایشان در آن سالها، فرهنگ حج بود، و در این زمینه، مراعات جنبه های مختلف را می کردند. انجام کارهای علمی دقیق، کارهای تبلیغی برای روحانیون، و کارهای عادی برای مردم. کارهای زیادی تولید شد، به طوری که افراد عازم حج، بهترین کتابها را برای شناخت حج در اختیار داشتند. در دوره ایشان، صدها جلد کتاب و کتابچه در باره حج انتشار یافت. مجله میقات حج فارسی و بعدها علاوه بر آن میقات عربی، همواره و به صورت منظم انتشار می یافت. به نظرم فعالیت های فرهنگی و تحقیقی ایشان سبب شد تا «ادبیات حج» در گستره ای قابل ستایش پدید بیاید. یک مراجعه به میقات حج نشان می دهد که صدها مقاله در باره ابعاد مختلف حج در آن منتشر شده و این یک میراث عظیم است. ایجاد مرکز تحقیقات حج، فراهم آوردن کتابخانه ای قابل ملاحظه برای آن، برنامه های علمی و پژوهشی از جمله فرهنگنامه حج، آن هم به شکل منظم، از کارهایی است که فقط و فقط با اتکای به فعالیت های منظم ایشان انجام می گرفت. بیش از سی سال است که ایشان به صورت منظم، هر هفته، روزی را به این مرکز اختصاص داده، به قم می آمدند، و برنامه های آنجا را تعقیب می کردند. ایشان قدر پژوهشگران را به خوبی می دانستند و سالها از محضر مرحوم استاد شهیدی و مرحوم دکتر آئینه وند و کسانی چون دکتر محمد باقر حجتی بهره می بردند. از زمانی هم که جای آقای ری شهری، مسوولیت گرفتند، همواره به اصل کار بیش از هر امر حاشیه ای بها می دادند. نگاه های معتدل ایشان، اهمیت دادن به اصل کار، نداشتن حاشیه، و نظم، مهم ترین ویژگی های ایشان در کار بود. در باره مدیریت ایشان در بخش های اجرایی، بنده اطلاع دقیقی ندارم، اما در حوزه فرهنگ حج، می توانم بگویم، یکی از مدیران نمونه کشور بودند. اگر طی این سالها، بنده به تحقیق در باره مسائل مربوط به حج پرداختم، بخش عمده ای از آن با پیگیری های ایشان، رفتارهای بسیار اخلاقی شان و بخاطر رفاقتی بود که خدمتشان داشتم. برای ایشان، هر کجا هستند، آرزوی توفیقات بیشتر در خدمت به مردم را دارم.
@jafarian1964
یک سال از درگذشت آقای دکتر احمدی (1312 ـ 19 خرداد 1397) گذشت، مردی که در اخلاق و مدیریت دانش، ممتاز بود.
دکتر احمد احمدی در میان هم مسلکان، هم کلاسان، هم لباسان، همکاران، و معاصران خود چهره متفاوتی داشت، تا آن اندازه که می توان او را یک مدل ویژه دانست.
همه کسانی که دکتر احمدی را از نزدیک می شناختند، همزمان نسبت به اخلاق انسانی ایشان و نیز فعالیت های آموزشی و پژوهشی در شگفت بودند، و فعالیت های او را در بخش تأسیس نهادهای پژوهشی، آموزشی و نیز در مدیریت موثر و طولانی آنها، تحسین می کردند.نقش محوری دکتر احمدی در یک شرایط بسیار خاص آن هم در زمینه اقداماتی که انقلاب در سطح دانشگاهی به آن سخت نیاز مند بود، امری است که مورد اعتراف همه است. خیلی ها ممکن است کاری کنند برای زمانهای دیگر، اما او زمان خود را شناخت، و با تمام استعداد و موقعیت و اخلاق، سعی کرد، این نیاز زمان را بر طرف کند.
احمدی پیش از انقلاب، کارش درس های طلبگی، سپس تحصیل دانشگاهی در رشته فلسفه تا مرحله دکترا، و نیز انجام کارهای مطالعاتی و ویرایشی بود که شاید مهم ترین آنها، نظارت وی بر چاپ برخی از مجلدات المیزان و همکاری با علامه طباطبائی بود. وی همزمان از نظر دانشی که در حوزه زبان فارسی و دقت در نگارش متن فارسی داشت، و نیز علاقه خاصی که به قرآن و بویژه ترجمه و تفسیر آن داشت، فردی ممتاز بود.
در مرحله بعد، به در راه حق پیوست و در گیرودار انقلاب، با همکاری دوستانش از جمله آقایان خرازی و مصباح، تقویت کارهای نگارشی و آموزشی در این موسسه بود. همکاری وی در سری کتابچه های «پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک» که نقد مارکسیسم بود، در همان موسسه در راه حق صورت گرفت.
و اما مهم ترین خلاء علمی پس از انقلاب: من فکر می کنم ایشان از زمانی که به شورای عالی انقلاب فرهنگی رفت، حس می کرد، و حس درستی هم بود که یک خلاء علمی ـ فرهنگی در کشور هست. در واقع، یک نیاز عجیبی ایجاد شده بود که می بایست برای آن چاره ای اندیشیده می شد. مقصودمان یک نیاز در سطح کارهای دانشگاهی است، جایی که دکتر احمدی به آن تعلق داشت.
در این زمینه، دو نوع خلاء پدید آمده بود.
الف: اول استاد: از یک طرف بسیاری از استادان قدیمی یا بازنشسته شدند یا اخراج گشتند، چون از نظر انقلابیون به هر حال بسیاری از آنها زبان انقلاب را در شرایط جدید درک نمی کردند، چنان که بسیاری از مدیران فرهنگی سابق به دلیل این که از همکاران رژیم قبل بودند، کنار گذاشته شدند. اینها شرایطی بود که انقلاب پدید آورده بود. علاوه، درسهای معارف در دوره تعطیلی دانشگاهها برای همه رشته ها تدارک دیده شد که آقای احمدی در این زمینه و به خصوص تامین استاد و متن نقش محوری داشت. ایجاد یک گروه آموزشی موسسه در راه حق برای تربیت استاد معارف کاری بود که در سال 60 آغاز شد و پس از بازگشایی دانشگاهها در ترم دوم سال 62 و پس از آن، این استادان به دانشگاه های مختلف اعزام شدند. خواهیم دید که این مسیر به ایجاد تربیت مدرس در تهران و همین طور قم منجر شد و در همه اینها دکتر احمدی نقش محوری داشت.
ب: دوم کتاب: از سوی دیگر، انقلاب عطش تازه ای را ایجاد کرده بود که باید با تولیدات جدید علمی پر می شد. درسهای تازه ای گذاشته شده بود. یک فرجه ای تحت عنوان تعطیلی دانشگاهها داده شد، و در این فاصله تلاشها آغاز شد و پس از آن، از سال 62 فعالیت های آموزشی آغاز گشت. آقای دکتر احمدی به همراه دوستانشان در شورای عالی انقلاب فرهنگی نقش محوری در برنامه ریزی داشتند. ایشان به دلیل ارتباط با قم، نقش حساس تری داشت. آقای احمدی، در سری اول که رجایی و باهنر هم بودند، نبود. آنها که شهید شدند، آقای دکتر احمدی و مهدوی کنی، عضو شدند که آقای مهدوی، عملا به شورای انقلاب فرهنگی نرفتند.
در هر حال، انقلاب در یک شرایط خلاء بود. این خلاء هم در مورد استاد بود و هم در مورد کتاب درسی. این وضعیت باید مورد توجه قرار می گرفت.
آقای احمدی، از نسل انقلابیون حرفه ای نبود، و بیشتر پیرو، روحانیونی چون مطهری و بهشتی و باهنر بود که به مسائل آموزشی ـ فرهنگی بیشتر می پرداختند. ایشان هم مانند آنان انقلاب را باور کرده بود. حالا باید تلاش می کرد در جایگاه کسی که علم و دانشگاه را می فهمد، کاری انجام دهد. بسیاری از دوستان روحانی حوزوی او در قم، دانشگاه را نمی شناختند، اما در تهران، کسانی بودند که اینها، انگشت شمار بودند و برخی خیلی زود شهید شدند. بنابرین ایشان به عنوان یکی از کلیدهای این تحول، فعالیت را آغاز کرد.
ادامه این یادداشت را در لینک زیر ملاحظه فرمایید
http://yon.ir/jmSEB
@jafarian1964
📖 کتاب تاریخ کوی دانشگاه تهران تألیف و تدوین عسگر دشتی به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران اهدا شد.
🖊در صفحات 20و 21 این کتاب ارزشمند که آن را میخوانیم:
🔹در طرح تأسیس دانشگاه تهران به سال 1307 در یکی از پیشنهادات هفتگانه تأسیس دانشگاه، بخش شبانه روزی دانشگاه، برای اسکان دانشجویان شهرستانی پیش بینی شده بود... تا اینکه دانشگاه تهران در سال 1313 تأسیس شد و در همین سال اهتمام کسب دانش توسط دانشجویان تهرانی و غیرتهرانی آغاز شد. هرچند که یک بند از بندهای تأسیس دانشگاه تا سال 1324 اجرا نشده بود، چرا که در فاصله سالهای 1313 تا 1324 -که مقارن با تأسیس کوی دانشگاه است- دانشجویان غیرتهرانی دانشگاه؛ میهمان آشنایان، دوستان، مسافرخانه ها یا اجاره نشین اتاقهای خالی شهروندان تهرانی بودند که به تبع، شرایط سختی را بر آنان تحمیل می کرده و خاطرات دانشجویان آن دوره شاهد این نوشتار است.
🔹در چنین شرایطی مسئولان (...) اشراف به موضوع و آگاهی بر شرایط سخت زندگی دانشجویان، باعث عزم مسئولان دانشگاه برای عملی شدن یکی از مواد هفتگانه تأسیس دانشگاه گردید. هرچند که از قبل دانشگاه قول واگذاری هجده هزار متر مربع زمین در قسمت غرب دانشگاه را جهت احداث خوابگاه دانشجویی از متولیان امر شنیده بود، ولی مرحوم علی اکبر سیاسی رییس وقت دانشگاه تهران بعد از جشن 15 بهمن 1323 (سالروز استقلال دانشگاه) با استدلال بر اینکه "آن هجده هزار متر نیازهای آتی دانشگاه را کفایت نخواهد کرد" مسأله امیرآباد را پیشنهاد دادند.
🔹(...) با موافقت واگذاری اراضی امیرآباد به عنوان خوابگاه دانشجویان، شوارتسکف مستشار نظامی و رئیس ژاندارمری ایران با این توجیه که امیرآباد خارج از شهر است و شرایط آن جهت تبدیل به ژاندارمری مناسب است، تقاضای واگذاری می کند که شاه نیز قبول کرده و به دکتر سیاسی اعلام کرد که از امیرآباد چشم پوشی کند.
در چنین شرایطی دکتر سیاسی نیرو و توان دانشجویان را برای اقدامی سریع و در عین حال موثر و عقلانی بسیج می کند. بدین نحو که به دانشجویان دستور می دهد هرچه سریع تر خود را به امیرآباد رسانده و تمامی ساختمان ها را اشغال کنند...
yon.ir/w54k3
@UT_Central_Library
#تقویم_فرهنگی امروز، ۸ شهریور ۱۳۹۷
۱۱ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۳۸۶، پروفسور محمود بهزاد ـ پدر زیستشناسی نوین ایران ـ درگذشت.
محمود بهزاد در سال ۱۲۹۲ در رشت به دنيا آمد. دورهی تحصيلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند. او جزء اولين ديپلمههای گيلان بود. در سال ۱۳۱۴ رشتهی علوم طبيعی و تربيتی را در دانشسرای عالی به پایان رساند و در ۱۳۲۴ تحصيلات خود را در دانشكدهی داروسازی دانشگاه تهران آغاز کرد و ۴ سال بعد موفق به گرفتن مدرك دكتری داروسازی گرديد. بعد از اتمام تحصيلات در دانشسرای عالی، فعاليت آموزشی خود را در مدرسهی موقوفهای در سمنان آغاز كرد. پس از يك سال به خدمت نظام وظيفه اعزام شد. در سال ۱۳۱۶ به تدريس در كرمانشاه مشغول شد و بعد از گذشت ۵ سال، به رشت انتقال یافت و تا سال ۱۳۲۴ در آن جا تدریس کرد.
محمود بهزاد پس از این مرحله به تهران انتقال یافت و فعاليت آموزشی خود را در دبيرستان البرز ادامه داد. در سال ۱۳۲۸ همزمان با دریافت مدرك دكتری داروسازی، فعاليت خود را بر تهيهی كتابهای درسی و كمك درسی متمركز نمود. در همين دوران با دكتر احمد بيرشك در گروه فرهنگی «هدف» همكاری میکرد و از همين طريق، فعاليت خود را به عنوان ويراستار و مترجم «مؤسسهی فرانكلين» آغاز نمود.
دكتر محمود بهزاد از سال ۱۳۴۰ تدريس علوم طبيعی به زبان فرانسوی را در دبيرستان فرانكوپرسان (رازی) عهدهدار شد. در همين مدت با دانشگاه آزاد ايرانِ پیش از انقلاب اسلامی به عنوان «ويراستار ارشد» همكاری داشت. حاصل اين دوره، تأليف حدود ۵۰ عنوان كتاب بود. در همين زمان شورای استادان دانشگاه وی را به عنوان استاد دانشگاه شناخت. دانشآموزانی که در سالهای ۵۰ و ۶۰ خورشیدی در مقاطع راهنمایی و دبیرستان تحصیل کردهاند، نام محمود بهزاد را به عنوان مؤلف کتابهای علوم و زیستشناسی به یاد دارند.
پروفسور محمود بهزاد که به عنوان «پدر علم زيستشناسی نوين» در ایران شناخته شده است، در ۸ شهریور ۱۳۸۶ در ۹۴ سالگی درگذشت.
@UT_Central_Library
بازنویسی و تنظیم: #آرش_امجدی
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین، و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الایمة الهداة المهدیین سیما خاتم الانبیاء و خاتم الاوصیاء علیهما آلاف التحیة و الثناء، بهم نتولی و من اعدائهم نتبریء الی الله.
مقدم شما فرهیختگان و نخبگان علمی ، و دانشگاهی را گرامی می داریم، و از کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران حق شناسی می کنیم، که در بزرگداشت اساتید گرانقدر علمی تلاش و کوشش کرده و می کنند. و از ذات اقدس اله مسألت می کنیم این روش محققانه را از همه بپذیرد.
در باره شخصیت علمی مرحوم دکتر محمد تقی دانش پژوه آملی، این نکات را به عرضتان می رسانیم. ایشان پسر مرحوم آیت الله حاج میزرا احمد درگاهی بودند. مرحوم آیت الله حاج میرزا احمد درگاهی از شاگردان مرحوم آیت الله میرزا حبیب الله رشتی بودند. مرحوم درگاهی، بعد ازفراغت تحصیل و دریافت اجازه اجتهاد از مرحوم آیت الله حبیب الله رشتی به آمل آمدند. آن طوری که خود مرحوم آقای دانش پژوه در لوح مزار ایشان نوشتند، بعد از مراجعت به آمل، به تدریس و قضا و امامت پرداختند.مرحوم آقای دانش پژوه، اوائل، زمان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، رضوان الله تعالی علیه ، چند صباحی به قم آمدند. بعد از رحلت پدرشان، از قم به تهران رفتند. ارتباط خانوادگی ما با ایشان این بود که جد ما مرحوم ملافتح الله جوادی آملی، داماد مرحوم آیت الله حاج میرزا احمد درگاهی بودند. یعنی همشیره ایشان را به عقد خودشان درآوردند. لذا ما با مرحوم آقای مرحوم دانش پژوه، نوه عمه و نوه دایی هستیم. اینها نوه دایی ما هستند، و ما نوه عمه آنها.
مرحوم آقای دانش پژوه وقتی تهران رفتند، و فضای دانشگاه را طی کردند، استاد دانشگاه شدند و نسخه شناس شدند. چون زمینه علمی خوبی هم فراهم کردند، می توانستند تدریس کنند. ما که در تهران سال 29 تا شهریور 34 در تهران تحصیل می کردیم، خدمت مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی آملی، مرحوم آیت الله آقای شعرانی، مرحوم حکیم الهی قشمه ای و سایر بزرگان علوم عقلی و نقلی را می خواندیم، منطق ارسطو که به عربی مصری ترجمه شده بود، برای ما خیلی آشنا نبود. ما ضمن این که مطالب فلسفی و کلامی و منطقی را پیش آن بزرگان می خواندیم، منطق ارسطو که به عربی ترجمه شد، چون با ترجمه های عادی فرق می کرد برای ما مانوس نبود. نیازمند بودیم کسی آشنا باشد با آن متن لاتینی و یونانی که حرفهای ارسطو را در آن متون لاتینی و یونانی تحصیل کرده باشد. حضرت آیت الله حسن زاده حفظه الله و بعض از آقایان دیگر شرکت داشتند.
ما سال 31 یا 32 در تهران خدمت آقای دانش پژوه منطق ارسطو را چند صباحی تلّمذ کردیم، تتلمذ کردیم. برای این که ایشان نه تنها از این متن عربی آگاه بودند، از متن لاتین و یونانی مستحضر بودند و تطبیق می کردند، لذا بعضی ابهامات با این تطبیق علمی ایشان حل می شد. ایشان همچین قدرتی داشت. منتها در نسخه شناسی و کتاب شناسی خیلی تلاش و کوشش می کردند. شرح حال کوتاهی خودشان نوشته اند که در آمل برخی از مقدمات را نزد پدرم که فرزند عمه اینها حساب می شد، یاد گرفتند، آنجا نوشته اند که: «در حجره مسجد حاج علی کوچک آمل بعضی از مقدمات را نزد جوادی آملی – پسر عمم – خواندم». مدرسه حاج علی کوچک، چند حجره ای بود کنار مسجد حاج علی کوچک. یک خیری یک مسجدی به نام مسجد حاج علی کوچک ساخت، چند حجره هم در کنار آن ساخت. قبلا رسم بود که در کنار مسجد چند تا حجره می ساختند. الان هم بعد از گذشت چند سال آن مسجد به صورت مخروبه درآمد، عده ای از خیرین محل آن را بازسازی کردند، الان به نام مسجد هدایت معروف شد. ایشان در شرح حالشان نوشتند که من برخی از مقدمات را در آمل نزد پسر عمم فلان کس یعنی جوادی آملی خواندم.
مرحوم آقای دانش پژوه علاقه زیادی به نسخه و نسخه شناسی داشتند، در اواخر از ایشان شنیدم که می گفتند من بسیاری کتابهایم را به کتابخانه و اینها اهداء کرده ام. چند کتاب پیش من مانده است. یکی فهرست ابن ندیم است. چون علاقه فراوانی به این کتاب داشت گفت این را نزد خود نگه داشتم، و برخی کتابها در همین حد.
👇👇
به مناسبت سالگرد وفات استاد
👆کتاب بالا را در فاصله يک هفته بعد از درگذشت مرحوم آقای طباطبایی منتشر کردم. آقای مسجد جامعی همت و حمايت کرد و آن را در هزار نسخه منتشر کرد. تدوين آن را درست بعد از مراسم خاکسپاری استادمان آغاز کردم. متن هایی که در پايان اين دفتر هست را هم در همان فاصله آماده کردم. به لطف آقای بجنوردی کل اين کتابچه را در مرکز دائرة المعارف تايپ و تصحيج کرديم (به لطف خانم بادافراس که مسئول بخش تايپ مرکز بود) و بعد با کمک دوست گرامی جناب آقای محمد جواد انواری در چاپخانه يک صبح تا شب نشستيم تا کتاب درآمد. در پايان همان هفته مجلسی را برای بزرگداشت مرحوم علامه آقا عزيز طباطبایی در تهران با کمک احمد آقای مسجد جامعی برگزار کرديم که در آن آقای سيد احمد اشکوری و يکی دو نفر ديگر سخنرانی کردند. همانجا اين کتابچه را در اختيار علاقمندان قرار داديم. برای مراسم چهلم آقای بجنوردی محبت کردند و مجلس بزرگداشتی در مرکز دائرة المعارف برگزار کردند که در آن چند استاد و از جمله آقای احمد پاکتچی سخنرانی کردند.
من معمولا شب جمعه ها خدمت مرحوم آقای طباطبایی می رسيدم. شب را منزل ايشان می خوابيدم و معمولا تا جمعه عصر خدمتشان بودم و گاهی هم در خلال ساعات روز جمعه در خدمتشان به مؤسسه آل البيت و کتابخانه ها و يا مجالسی ديگر می رفتيم. گاهی مرحوم آقای جعفری هم تشريف داشتند. تا پاسی از شب به مذاکرات علمی و بحث در نسخه ها و کتاب ها می گذشت؛ عمدتا درباره مقالات و يا تصحيحاتی که در طول آن يک هفته موضوع کار ايشان و يا من بود و يا در آن فاصله منتشر شده بود. بهترين دوره در اين چارچوب برای من زمانی بود که ايشان مشغول کار روی مجلد غدير و يا کتابشناسی شيخ مفيد برای کنگره شيخ مفيد بودند. خيلی چيزها را آن زمان از محضرشان آموختم. در جلسات اصلاح متن ارشاد شيخ مفيد هم که با مرحوم آقای جعفری داشتند گاه شرکت می کردم. جمعه ها هم از صبح زود تا بعد از ظهر چنين بود. کتابخانه استاد به لطف او در اختيارم بود. تقريبا بيشتر کتابخانه ايشان را يک دور به تفاريق به تهران آورده بودم. هم خودم استفاده می کردم و هم اگر مرکز آقای بجنوردی آن کتاب ها را نداشت با اجازه و تشويق مرحوم آقای طباطبایی به مرکز می دادم برای کپی برداری. هم کتاب های چاپی و هم نسخه های عکسی. گاهی صد تا دويست جلد از کتابخانه ايشان نزد من بود و من روی آنها کار می کردم. با کمال سخاوت و بزرگواری و بدون هيچ گونه منتی. از اين جهت بسيار ممتاز بودند. مرحوم آقای طباطبایی در تمام سال های مابين 67 تا زمان فوتشان هر بار که تهران می آمدند من در خدمتشان بودم. با هم خيلی جاها می رفتيم. از کتابخانه های دانشگاه و مجلس گرفته تا دانشکده الهيات و کتابخانه های شخصی فخر الدين نصيری و مرحوم علی اصغر مهدوی؛ کتابفروشی های کوچه مروی تا گاهی برای ارزیابی نسخه های خطی در کتابخانه های خصوصی. در سفرهای اصفهان و مشهد هم گاهی در خدمتشان بودم. در يکی از سفرهای اصفهان اول بار ايشان من را، شايد سال 68 بود، بردند به منزل مرحوم آقای روضاتی و همين موجب آشنایی من با استاد علامه روضاتی شد که تا سال ها ادامه يافت. در خدمت ايشان معمولا هر بار در سفر تهران منزل آقای علينقی منزوی هم می رفتيم. مهمترين مشوق آقای منزوی در چاپ اجزای اخير طبقات اعلام الشيعه و همچنين فهارس ذريعه در واقع آقای طباطبایی بود. برای کار مستدرک ذريعه ايشان نيازمند دوره فهارس ذريعه بود و اين فهارس را هنوز دانشگاه تهران منتشر نکرده بود. چندين جعبه چوبی بود پر از فيش های فهارس. به توصيه آقای طباطبایی به تفاريق آنها را از آقای منزوی گرفتم و آقای بجنوردی هم لطف کردند دستور دادند مجموعه آنها به صورت دفاتری کپی برداری شود. بعدا همه را برای مرحوم آقای طباطبایی بردم. دو سه سال آخر عمر شريفشان بنا داشتند کار مستدرک ذريعه را تسريع ببخشند. آن فهارس به کار ايشان آمد. اميدوارم مستدرک به زودی منتشر شود.
شب جمعه آخر به دليلی گرفتار شدم و به قم نرفتم. ايشان همان شب تماس گرفتند و جويای احوال من شدند و پرسيدند نيامدی. منتظرت بودم. عرض کردم ان شاء الله هفته ديگر خدمتتان می رسم. فکر می کنم يک نيم ساعتی تلفونی صحبت کرديم. اگر اشتباه نکنم درباره مقدمه ای بود که بنا داشتند برای کتاب فضائل علي (ع) روايت احمد بنويسند. آن زمان من مشغول نوشتن مقاله احمد بن حنبل برای دائرة المعارف بودم و صحبت از يکی دو منبع درباره شرح احوال احمد بن حنبل شد. چند شب بعد بود که آن خبر ناگوار و غير منتظره همه دوستان و شاگردان و ارادتمندان استاد را عزادار کرد. رحمة الله عليه.
به مناسبت سالگرد وفات استاد
👆کتاب بالا را در فاصله يک هفته بعد از درگذشت مرحوم آقای طباطبایی منتشر کردم. آقای مسجد جامعی همت و حمايت کرد و آن را در هزار نسخه منتشر کرد. تدوين آن را درست بعد از مراسم خاکسپاری استادمان آغاز کردم. متن هایی که در پايان اين دفتر هست را هم در همان فاصله آماده کردم. به لطف آقای بجنوردی کل اين کتابچه را در مرکز دائرة المعارف تايپ و تصحيج کرديم (به لطف خانم بادافراس که مسئول بخش تايپ مرکز بود) و بعد با کمک دوست گرامی جناب آقای محمد جواد انواری در چاپخانه يک صبح تا شب نشستيم تا کتاب درآمد. در پايان همان هفته مجلسی را برای بزرگداشت مرحوم علامه آقا عزيز طباطبایی در تهران با کمک احمد آقای مسجد جامعی برگزار کرديم که در آن آقای سيد احمد اشکوری و يکی دو نفر ديگر سخنرانی کردند. همانجا اين کتابچه را در اختيار علاقمندان قرار داديم. برای مراسم چهلم آقای بجنوردی محبت کردند و مجلس بزرگداشتی در مرکز دائرة المعارف برگزار کردند که در آن چند استاد و از جمله آقای احمد پاکتچی سخنرانی کردند.
من معمولا شب جمعه ها خدمت مرحوم آقای طباطبایی می رسيدم. شب را منزل ايشان می خوابيدم و معمولا تا جمعه عصر خدمتشان بودم و گاهی هم در خلال ساعات روز جمعه در خدمتشان به مؤسسه آل البيت و کتابخانه ها و يا مجالسی ديگر می رفتيم. گاهی مرحوم آقای جعفری هم تشريف داشتند. تا پاسی از شب به مذاکرات علمی و بحث در نسخه ها و کتاب ها می گذشت؛ عمدتا درباره مقالات و يا تصحيحاتی که در طول آن يک هفته موضوع کار ايشان و يا من بود و يا در آن فاصله منتشر شده بود. بهترين دوره در اين چارچوب برای من زمانی بود که ايشان مشغول کار روی مجلد غدير و يا کتابشناسی شيخ مفيد برای کنگره شيخ مفيد بودند. خيلی چيزها را آن زمان از محضرشان آموختم. در جلسات اصلاح متن ارشاد شيخ مفيد هم که با مرحوم آقای جعفری داشتند گاه شرکت می کردم. جمعه ها هم از صبح زود تا بعد از ظهر چنين بود. کتابخانه استاد به لطف او در اختيارم بود. تقريبا بيشتر کتابخانه ايشان را يک دور به تفاريق به تهران آورده بودم. هم خودم استفاده می کردم و هم اگر مرکز آقای بجنوردی آن کتاب ها را نداشت با اجازه و تشويق مرحوم آقای طباطبایی به مرکز می دادم برای کپی برداری. هم کتاب های چاپی و هم نسخه های عکسی. گاهی صد تا دويست جلد از کتابخانه ايشان نزد من بود و من روی آنها کار می کردم. با کمال سخاوت و بزرگواری و بدون هيچ گونه منتی. از اين جهت بسيار ممتاز بودند. مرحوم آقای طباطبایی در تمام سال های مابين 67 تا زمان فوتشان هر بار که تهران می آمدند من در خدمتشان بودم. با هم خيلی جاها می رفتيم. از کتابخانه های دانشگاه و مجلس گرفته تا دانشکده الهيات و کتابخانه های شخصی فخر الدين نصيری و مرحوم علی اصغر مهدوی؛ کتابفروشی های کوچه مروی تا گاهی برای ارزیابی نسخه های خطی در کتابخانه های خصوصی. در سفرهای اصفهان و مشهد هم گاهی در خدمتشان بودم. در يکی از سفرهای اصفهان اول بار ايشان من را، شايد سال 68 بود، بردند به منزل مرحوم آقای روضاتی و همين موجب آشنایی من با استاد علامه روضاتی شد که تا سال ها ادامه يافت. در خدمت ايشان معمولا هر بار در سفر تهران منزل آقای علينقی منزوی هم می رفتيم. مهمترين مشوق آقای منزوی در چاپ اجزای اخير طبقات اعلام الشيعه و همچنين فهارس ذريعه در واقع آقای طباطبایی بود. برای کار مستدرک ذريعه ايشان نيازمند دوره فهارس ذريعه بود و اين فهارس را هنوز دانشگاه تهران منتشر نکرده بود. چندين جعبه چوبی بود پر از فيش های فهارس. به توصيه آقای طباطبایی به تفاريق آنها را از آقای منزوی گرفتم و آقای بجنوردی هم لطف کردند دستور دادند مجموعه آنها به صورت دفاتری کپی برداری شود. بعدا همه را برای مرحوم آقای طباطبایی بردم. دو سه سال آخر عمر شريفشان بنا داشتند کار مستدرک ذريعه را تسريع ببخشند. آن فهارس به کار ايشان آمد. اميدوارم مستدرک به زودی منتشر شود.
شب جمعه آخر به دليلی گرفتار شدم و به قم نرفتم. ايشان همان شب تماس گرفتند و جويای احوال من شدند و پرسيدند نيامدی. منتظرت بودم. عرض کردم ان شاء الله هفته ديگر خدمتتان می رسم. فکر می کنم يک نيم ساعتی تلفونی صحبت کرديم. اگر اشتباه نکنم درباره مقدمه ای بود که بنا داشتند برای کتاب فضائل علي (ع) روايت احمد بنويسند. آن زمان من مشغول نوشتن مقاله احمد بن حنبل برای دائرة المعارف بودم و صحبت از يکی دو منبع درباره شرح احوال احمد بن حنبل شد. چند شب بعد بود که آن خبر ناگوار و غير منتظره همه دوستان و شاگردان و ارادتمندان استاد را عزادار کرد. رحمة الله عليه.
✔️ خیرخواهی و سلامت
🔸 کار خیر، ساده ترین راه برای مقابله با استرس و حفظ آرامش است.
طبق تحقیقی که در مجله journal Clinical Psychological Science منتشر شده است، افرادی که در طول روز بیشتر از دیگران رفتارهای محبت آمیز دارند، به لحاظ عاطفی کمتر تحت تاثیر فشارهای عصبی ناشی از کار قرار می گیرند.
✔️ کار خیر روند پیری مغز را کاهش می دهد.
🔹 68 درصد از داوطلبانی که در یک نظر سنجی در سال 2010 شرکت کردند، به درستی اعتقاد داشتند که احساس سلامت آنها ناشی از حس نوع دوستی است.
✔️ کمک کردن به دیگران سلامت قلب را افزایش می دهد.
🔸 یک مطالعه در انجمن پزشکی آمریکا نشان داد در افرادی که داوطلبانه به مدت 10 هفته در یک فعالیت خیرخواهانه کوچک شرکت کردند، میزان التهاب و کلسترول خون کاهش یافت. اما شرکت کنندگانی که فعالیت های نوع دوستانه آنها گسترده تر بود، کاهش قابل توجه علائم بیولوژیکی بیماری قلبی در آنها مشاهده شد.
✔️ نوع دوستی سبب کاهش درد جسمی می شود.
🔹 نتایج یک تحقیق در نشریه ساینس نشان می دهد که اگر دویدن مسافت طولانی به شما آسیب می زند، کمک کردن به دیگران بعد از مسابقه باعث بهبود حال شما می شود.
بر این اساس، بیمارانی که درد مزمن داشتند و به عنوان مشاور همکار آموزش دیده بودند، متوجه شدند که پس از کمک به حل مسایل دیگران، درد کمتری دارند.
☘
👌👌
در سال ۱۳۲۱دو بازرگان ایرانی به نام های «رضا افشار» و «غلام ابتهاج» نخستین شرکت هواپیمایی حامل پرچم ایران را با نام «ایرانیان ایرویز» تأسیس کردند!
در سال ۱۳۳۳، یک شرکت هواپیمایی خصوصی دیگر به نام«پرشین ایر سرویس» در تهران تأسیس شد.
در ۵اسفند سال ۱۳۴۰، این دو شرکت که علاوه بر مسیرهای داخلی در مسیرهای بین المللی نیز فعالیت می کردند با یکدیگر ادغام شدند و شرکت هواپیمایی ملی ایران «هما»، تأسیس گردید!
در سال ۱۳۵۴، شرکت هواپیمایی هما به عنوان دومین خط هوایی امن در جهان و برترین شرکت هواپیمایی در آسیا انتخاب شد!
@RADEPAYETARIKH 👈
🆔 @anchegozashtt
🔸 آخوند ملا حسینقلی همدانی از زبان آیة الله آقانجفی همدانی:
🔹مرحوم ابوی [سید علی عرب] چندین سال خدمت مرحوم آخوند ملا حسینقلی درس خواندند.
خود ایشان می فرمودند: از سنه 1300 که به نجف اشرف مشرف شده بودند تا سنه 1311 که مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی دارفانی را وداع کردند و به سرای باقی رحلت فرمودند هموار ملازم مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی بودند.
🔸غیراز درس و بحث های رسمی و حوزوی حالات مرحوم آخوند خود بسیار آموزنده و مفید بود. این حالات چنان عظمتی دارد که قابل گفتن نیست و نمی توان آن را بیان کرد. در عین حال مرحوم آخوند، بسیار متواضع و فروتن بودند.
مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی بسیار مرد جلیل و فقیه خوب و بزرگواری بودند. ایشان شاگردان برجسته زیادی را تربیت کردند که یک نمونه آن مرحوم حاج آقا شیخ محمدباقر همدانی است.
🔸مرحوم آقای آخوند غیر از تدریس فقه واصول سالیانی قبل از طلوع فجر درس اخلاق می فرمودند که دراین زمینه هم در محضرایشان بزرگان زیادی تربیت یافتند، مانند: مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، مرحوم آقا شیخ عباس کازرونی، مرحوم حاج آقا سید احمد کربلایی و مرحوم حاج آقا شیخ محمدبهاری همدانی.
🔹بزرگان واساتید حوزه نجف اشرف نسبت به مرحوم آقای آخوند ملا حسینقلی همدانی ارادت کامل داشتند.
مرحوم ابوی نقل می کردند که در حدود سالهای 1300 که من نجف مشرف بودم مرحوم آیة الله نائینی در سامرا تشریف داشتند و سالی چند روز برای زیارت به نجف اشرف مشرف می شدند. مرحوم آیة الله نائینی در نجف وارد منزل آقای آخوند می شدند و آنجا نشست و دید و بازدید داشتند.
🔸معلوم بود که قبل از عزیمت آیة الله نائینی از نجف ایشان نیز در درس اخلاق مرحوم آقای آخوند شرکت می کردند.
مرحوم ابوی حدود سی سال در نجف اشرف مشرف بودند و در سنه 1330به همدان بازگشتند.
بعد از گذشت سه سال در سنه 1333 مرحوم آقای حاج سید احمد کربلایی وفات کردند.
مرحوم آیة الله آقای نائینی وصیّ آن مرحوم و مسئول کارهای ایشان بودند.
.
♦️مظلومیتهای آیةالله شهیدی؛
متأسفانه ایشان را با همه عظمت علمی و اخلاقی در این اواخر خیلی اذیت و آزار نمودند. آن ایام توده مردم اغلب فقیر بودند و برنج و مرغ نمی توانستند بخورند، شاید در سال یکبار آن هم در عید نوروز به مرغ و برنج دست پیدا می کردند. آن وقت یک عده آدم های نامرد و از خدا بی خبر می رفتند استخوان های مرغ را از این طرف آن طرف جمع آوری می کردند، می آوردند جلوی در خانه آقای شهیدی می گذاشتند و بعد شایع می کردند که ایشان هر روز پلو مرغ می خورد. بدین وسیله می خواستند به وجهه اجتماعی و مردمی ایشان صدمه وارد کنند و می کردند. با کمال تأسف مردم نیز باور می نمودند.
مرحوم آیةالله شهیدی از دو طرف تحت فشار و شکنجه روحی و جسمی قرار داشت؛ یک طرف، ایادی رژیم شاه بودند که به جرم این که او به استقبال شاه نرفت با وی در خصومت بودند. طرف دیگر، اطرافیان آیة الله شریعتمداری بودند که او را در منگنه می گذاشتند به جرم این که آیة الله شهیدی در انتخابات دوره هفدهم موضع مخالف علیه آنها گرفته بود. اینها با کمال وقاحت هر از چند گاهی یک جور برای آقای شهیدی مزاحمت و دردسر ایجاد می کردند.
(مرحوم آیةالله بنی فضل)
@bazmeghodsian
🔸حاج میرزا اسماعیل دولابی از آن حکمای ذوقی بود. ایشان یک کشاورز ساده بود اما صدتا فیلسوف رسمی باید نزد او می آمدند و شاگردی می کردند. (استاد منوچهر صدوقی سها)
🔹مرحوم دولابی مرد بسیار پاک و خوبی بود سواد نداشت. آیه قرآن را گاهی اشتباه می خواند ولی درست تفسیر می کرد. به نحوی ملهم بود و من این شکل از ملهم بودن را ندیده بودم. در واقع یک شمس تبریزی دیگری بود.
مرحوم دولابی مطالب عالی و بکری داشت که جای دیگر نمیتوانستم پیدا کنم. سخنش برای مبتدی زیاد قابل استفاده نبود. یک ساعت که حرف میزد یک ربعش برای من جالب بود و میفهمیدم و لذت میبردم. آقای دولابی بنده خوب خدا بود.
مرحوم دولابی اهل چله نشینی و ریاضت نبود. یک مسلمان معنوی بود. اهل دنیا نبود. اهل نماز و روزه بود. بعد از هر نماز هم غزلی از حافظ می خواند. حرفهای آقای دولابی مثل شمس تبریزی از درونش می جوشید.
(مرحوم استاد محمد خواجوی)
@bazmeghodsian
◀️ گزیده ای از اظهارت حجة الاسلام والمسلمین دعائی در گفتگوی عصر حیرت
🔻مرحوم آقای مصباح در زمینه التقاط به قدری وسواس و حساسیت داشت که حتی نوآوری های مرحوم شریعتی را بر نمی تابید و آنها را انحرافی می دانست.
🔻در مدرسه حقّانی که به عنوان یکی از مدرسین برجسته مدرسه بودند به این نتیجه رسیده بودند که حرکت مرحوم شریعتی موجش دامن طلاب حقّانی را هم گرفته و تهدید کردند که اگر ادامه پیدا کند من دیگر مدرسه نخواهم آمد. این باعث موجی در مدرسه شد و از آقای بهشتی خواستند که ایشان حکمیت کند. آقای بهشتی مخالفان و موافقان را جمع کردند و حرف های همه را گوش کردند. قضاوت نهایی شان حمایت از آقای شریعتی بود. در نتیجه آقای مصباح ناگزیر از خروج از مدرسه شدند.
🔻در این ایام من نجف بودم آقای مصباح نامه ای را برای امام نوشتند و نگرانیشان را از موج جدید و نگرانی دیگرشان را از تصمیمی که در مدرسه حقانی گرفته شده بود برای امام گزارش کردند. من نامه را محضر امام بردم. آقای مصباح بعدش پیغام دادند که پاسخ امام را می خواهم. من نزد امام رفتم و به ایشان گفتم که آقای مصباح منتظر پاسخ هستند. امام آهی کشیدند و فرمودند که این بزرگواران به عالم و آدم شک دارند! من در آینده پاسخی را خواهم داد. سپس سخنرانی تاثیرگذاری کردند و نصیحت کردند دو طیف دانشگاهی و حوزوی را و از هردو خواستند که با هم متحد باشند. و آقای مصباح از بعد از این سخنرانی دیگر علنا درباره شریعتی صحبت نکرد.
🔻نصیری: بعضی ها معتقدند که امام برخورد تندی با نهضت آزادی داشتند و اگر مثلا با ملایمت و مدارای بیشتری بود، بهتر بود.
دعایی: ببینید اصلی که امام به آن اعتقاد داشتند اصل مقاومت در مقابل آمریکا بود ریشه اصلی مشکلات ایران و منطقه را دولت آمریکا می دانستند، و هر نوع مماشات و تنازل را در آن رابطه بر نمی تابید و به همین دلیل حرکت لانه جاسوسی را امام تایید کردند.
🔻دعایی: در یک موقعیتی هم با اطلاع حضرت امام در یک بهره گیری از امکانات آمریکایی ها ما یک تاکتیکی را دنبال کردیم. جریان مک فارلین که منجر به گرفتن فاو شد. قهرمان این بهره گیری و هوشمندی مرحوم آقای هاشمی بود و امام آقای هاشمی را قبول داشت.
نصیری: یعنی جریان مک فارلین با همراهی با امام بود ؟
دعایی: قطعا امام گفته بودند. مذاکره غیر از ایجاد سازش و تسلیم هست. افراد زیادی بودند که اینها به عنوان رابط بین آمریکا و ایران بودند پیغام می آوردند و پیغام می بردند
🔻بعد از فوت حاج آقا مصطفی مرحوم آقای خوانساری به عراق مشرف شده بود همزمان هم مرحوم آقای رضا صدر برادر امام موسی صدر هم مشرف بود. آقا رضا صدر اصرار داشت که آقای خوانساری به دیدن امام برود یا امام بیایند دیدن آقای خوانساری. امام نپذیرفتند. مبنای ایشان این بود که آقای خوانساری در مبانی نظری خودشان نسبت به ارتباط با دربار و رژیم شاه نظرشان مساعد است و ما به ایشان احترام می گذاریم. من هم در مقابل ایشان هستم، اگر ایشان بیایند دیدن من در آن مبنایی که ایشان انتخاب کرده که با دربار رابطه داشته باشد خلل ایجاد می شود. آنها به ایشان می گویند که چرا رفتید؟ و اگر من بروم دیدن ایشان من نسبت به این مبنای ایشان تایید کرده ام. بنابراین اجازه بدهید نه من بروم نه ایشان بیایند.
این گفتگو را در لینک زیر ببینید:
https://youtu.be/Rhxv2-TR1WM
YouTube
🔺پیامبر ادب آذربایجان!
شاگرد خاص آیت الله العظمی سید محمد حجت کوه کمره ای بود
بمدت حدود چهل سال امام جماعت مسجد «استاد و شاگرد» تبریز بود و چنان جوانان شیفته اخلاق وی شدند که بعنوان امام جماعت نمونه در کشور از وی تجلیل گردید
▫️آیت الله سبحانی:
در همان دوران جوانى در قم اخلاقش، حُجبش ، سلامش، ادبش يك نوع براى امثال ماها درس بود و انصافا انسان وارسته به تمام معنا بود ، آيت اللّه مولانا فرد نبود، امّت بود
▫️آیت الله فاطمی نیا: غیر از مقام علمی ایشان ربانی بودند یعنی عالم عامل و دارای مکارم بودند بنده که مکرر خدمت ایشان می رسیدم ایشان را بدون تبسم ندیده بودم . دائما تبسم داشتند با وجود کهولت سن همواره با جوانان بودند و با آنان، همانند یک جوان برخورد می کردند
▫️حقير بارها شاهد بودم كه آيت الله مولانا در برابر همه افرادى كه به منزلش مى آمدند با تمام قامت مى ايستاد و موقع خداحافظى با گشاده رويى تا دمِ در بدرقه مى نمود در حضور ديگران حتى يك نفر مقيّد به پوشيدن لباس كامل روحانيّت بود
▫️سرانجام پس از قرائت زیارت عاشورا به لقاء الله پیوست
#ابوالحسن_آل_مولانا
کانال نشانی از مزار اولیاء
@mazaroliya
✍🏻استاد منوچهر صدوقی سها:
🔸حاج میرزا اسماعیل دولابی از آن حکمای ذوقی بود. ایشان یک کشاورز ساده بود اما صدتا فیلسوف رسمی باید نزد او می آمدند و شاگردی می کردند.
✍🏻مرحوم استاد محمد خواجوی:
🔹مرحوم دولابی مرد بسیار پاک و خوبی بود سواد نداشت. آیه قرآن را گاهی اشتباه می خواند ولی درست تفسیر می کرد. به نحوی ملهم بود و من این شکل از ملهم بودن را ندیده بودم. در واقع یک شمس تبریزی دیگری بود.
مرحوم دولابی مطالب عالی و بکری داشت که جای دیگر نمیتوانستم پیدا کنم. سخنش برای مبتدی زیاد قابل استفاده نبود. یک ساعت که حرف میزد یک ربعش برای من جالب بود و میفهمیدم و لذت میبردم. آقای دولابی بنده خوب خدا بود.
مرحوم دولابی اهل چله نشینی و ریاضت نبود. یک مسلمان معنوی بود. اهل دنیا نبود. اهل نماز و روزه بود. بعد از هر نماز هم غزلی از حافظ می خواند. حرفهای آقای دولابی مثل شمس تبریزی از درونش می جوشید.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com