پرسید کسی دوش زبزمت خبر از من
پنداشت که من داشتم از خود خبر آنجا
گرخانه من بی در و بام است عجب نیست
از سیل سرشکم شده زیر و زبر آنجا
درویش عبدالمجید طالقانی
?
چون از قفس کردی رها در خون مکش بال و پرم
ترسم که نشناسد کسی از طایر بستان مرا
متن اشعار وسط تابلو فوق ، سمت راست /از دوستان گرامی که باقی اشعار تابلو فوق را میتوانند بخوانند تقاضامند است ما را درجریان قرار بدهند
???
گروه های تلگرامی یک آیینهی نسبتا شفاف از جامعه ماست.
اگر تعداد گروههای خاله زنکی از گروه های علمی بیشتر است (متاسفانه) همین نشان دهنده وضعیت اقبال جامعه ما به علم و دانش است.
در گروههای علمی هم اگر کسی بر خلاف اخلاق حرفه ای درخواست انجام تحقیقات پولکی می دهد و یا کسی در یک پیام از کارگاه دو روزه تصحیح متون صحبت می کند (که یکی دو هفته پیش، کسی این پیام را در گروه گذاشت) و گمان می کند کار تصحیح متون این قدر مبتذل است که در یک کارگاه دو روزه می شود فوت و فن های آن را آموخت ، این دقیقا کارهایی است که در جامعه علمی و دانشگاهی امروز ما هم اتفاق می افتد (متاسفانه).
شما استاد گرامی هم به جای رنجیدن (که البته هر کسی که غیرت علمی دارد هم از این وضعیت می رنجد) و ترک گروه، سعی کنید در حد توان خود، این کجی ها را راست کنید.
امیدوارم جسارت مرا ببخشید.
اندر فضایل ماست [چه خط زیبایی!]
هر که گوید که بود خوبتر از ماست هلیم
گرچه او را بکشم نیست چو من مرد حلیم
نیست اندر همه آفاق یکی مرد کریم
تا به من ماست کند هرچه که خواهم تسلیم
ماست هر وقت به مجموعه کند عزم نشست
هست واجب که همه جمع کنندش تعظیم
کاسه ی ماست اگر جای ندارد در خوان
بگذاریدش بر دیده ی این عبد اثیم
ماست را با نمک نرم بباید خوردن
ای که ریزی تو در او شیره، نه ای مرد حکیم
هر که از ماست کند منع مرا در نظرم
همه گر حور بهشت است بود دیو رجیم
چه تمتع ز نگاری که دهن میم بود
من به قربان نگاری که سرش باشد میم
با لبو ماست شبی خوردم و دل درد آورد
روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
بنشینند خورش های دگر چون با ماست
ادب آن است که یک زرع گذارند حریم
بهر اعلان، غزل خویش بکن چاپ چو کنت
جنّتا چند زنی طبل نهان زیر گلیم
[در بیت آخر از کنت رئیس نظمیه یاد شده که اعلانهایش را چاپ می کرد]
@historylibrary
جرعه ای از جام سحر
23) سحرگاه بیست و سوم
پروردگارا...
به کرم تو دعایم را آغاز می کنم
و به نزدت بر رفع گرفتاری ام امید بسته ام
تا به بی نیازی تو، نیازمندی خودم را جبران کنم
ایستادنم زیر سایه ی گذشت توست
و به جود و کرم تو چشم دارم
و پیوسته دیده به نیکی ات دوخته ام...
پس... مرا به آتش مسوزان!
در حالی که تو مقصد آرزوی منی
و ساکن دوزخم مساز...
چرا که نور چشم من تویی...
سرور من...
گمان مرا به احسان و نیکی ات، دروغ مپندار
زیرا که تو مورد اعتماد منی
و از پاداش محرومم مساز
که تو به بی نوایی ام آگاهی
خدای من...
اگر مرگم نزدیک شده اما کردارم مرا به تو نزدیک نساخته،
اعتراف به گناهم را وسیله ی پوزش قرار می دهم
خدای من...
اگر ببخشی... کیست که از تو به بخشش شایسته تر باشد؟!
و اگر عذاب کنی، چه کسی در حکم کردن، عادل تر از توست؟!
در این دنیا... به غربتم
و به هنگام مرگ... به گرفتاری ام
و در قبر... به تنهایی ام
و در گور... به وحشتم رحم کن...
و آن هنگام که برای بازخواست در پیشگاهت حاضر میشوم
با من مهربان باش...
ترجمه ی آزاد فرازهای پایانی دعای ابوحمزه
پیش از این چند نمونه از آرای فقیهان حنفی را در باره کفریات زبانی آوردم. عبارت ذیل، طولانی و در باره نماز است. این که کسی را امر به خواندن نماز کنند و او از روی تمسخر جمله ای اهانت آمیز بگوید:
اگر کسی امر نماز به کسی ساخته، در جواب گوید که نماز بر من نیست، من آزاد هستم و خود عاقل هست، و یا گوید نماز همان کسان گذارند که دیّوث باشند تا حق خود را در غمناکی می اندازند، و یا گوید: تا حال همچنین بی کاری نماز نساخته ایم که حالا نماز اختیار کنم، و یا گوید: هر کسی نماز به جهت نام داری خود می گذارد، و یا کسی را امر نماز کردند او گفته که در نماز هیچ بدست نمی آید، و یا گوید: مُصلّی را که ترا از نماز چه فائده بدست می آید، و یا گوید که: نماز چرا گذارم که عزیزان من مرده اند، به جهت کدام گذارم، و یا گوید: نماز همان کسان گذارند که بی مادر پدر باشند، و عزیزان من حیات اند، و یا گوید که: ادای نماز و عدم ادای آن همه برابر باشد، و یا گوید که: در ادای نماز هیچ دیده نمی شود، اگر چیزی دیده شود تا البته ادای کرده شود، محض نماز نمونه باشد، و یا گوید که: بی نمازی شدن کاری بهتر است، و یا کسی را امر نماز کردند او گفته که: تا حال که نماز ادای کرده ایم هیچ مرا حاصل نیست که باز گذارم، و یا کسی را گوید که: ترا از ادای نماز چه کمی شده است که مرا امر نماز می کنی، و یا کسی را امر نماز کردند که در نماز لّذت و شیرین یابی او گفته تو هم نماز مخوانید که تا لذت شیرین بی نمازیان یابی، و یا کسی بنده را امر نماز کردند، او گفته که: نماز ادای نخواهم ساخت، چرا که ثواب نماز مولی را باشد؛ اگر کسی را امر نماز کردند و آن شخص را نقصان مال شده باشد، او گفته که: چون در مال من خدا نقصان انداخته است، من هم در حق او نقصان خواهم ساخت؛ یا کسی را امر نماز کردند، او گفته که: صبر کن وقتی که ماه رمضان آمده همه نماز در او ادای خواهم کرد؛ و یا گفته که: من نماز در رمضان ادای خواهم کرد، و به جز آن ادای نخواهم کرد همین نماز رمضان مرا هم کافی هست؛ و یا گوید که: هر نمازی ماه رمضان به جای هفتاد نماز باشد، در آن همه اوقات استقبال عائد خواهد گشت؛ و اگر کسی بی وضو نماز گذارد عمداً و یا نجاست در جامه انداخته نماز گذارد و یا عمداً مدابر [= پشت به] قبله سجده کند از روی خفّت، خواه یقیناً، در جمله همین کلمات مذکوره کافر شود.
@jafarian1964
این ماده تاریخها هم بخشی از دانش تاریخی ماست که چه قدر هم وقت گیر بوده، اما در ثبت برخی از تواریخ بی ثمر نبوده است. شاید بی فایده نباشد کسی همه اینها را جمع کند، در چند جلد خدا می داند.
@jafarian1964
🌺🌺
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ
وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ
وَ لَا تُشْقِنِي بِنَشْطِي لِمَعَاصِيكَ
وَ خِرْ لِي فِي قَضَائِكَ
وَ بَارِكْ لِي فِي قَدَرِكَ
حَتَّى لَا أُحِبَّ تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ وَ لَا تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ
وَ اجْعَلْ غِنَايَ فِي نَفْسِي وَ مَتِّعْنِي بِسَمْعِي وَ بَصَرِي وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَيْنِ مِنِّي
وَ انْصُرْنِي عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي وَ أَرِنِي فِيهِ قُدْرَتَكَ
يَا رَبِّ وَ أَقِرَّ بِذَلِكَ عَيْنِي.
(منبع: الکافی، ج2. ص 578)
ترجمه:
بار خدايا مرا از خود ترسان كن چنان كه گويا ترا بچشم ببينم
و با تقواى نسبت بخودت مرا سعادتمند گردان،
و بوسيله نشاط در نافرمانيت مرا بدبخت مكن،
و خير و سعادت مرا در حكم و قضایت قرار ده،
و قدر (اندازه ی که برای من در نظر می گیری) برایم مبارك گردان
تا بدان جا كه پس افتادن آنچه را در آن شتاب دارى دوست نداشته باشم، و شتاب در آنچه پس افتادنش را خواهى نخواهم،
و بی نیازیم را در نفسم مقرر فرما، و بگوش و چشمم بهره برسان،👂👁 و آن دو را وارث از من قرار ده (يعنى نفسم آنقدر بی نیازش کن که گوش و چشممانم از آن بی نیای بهره و ارث ببرند؛ ارثشان این است که از روی نیاز چیزی را نشنوند و نبینند- مثل یک نیازمند نه به صدای کسی نه به دست و قدم کسی توجه نکنند)
و مرا بآن كس كه بمن ستم كند يارى فرما، و قدرت خودت را در باره او بمن بنما
اى پرورش دهنده، و ديدهام را بدان روشن كن.
🌺🌺🌺
الذی لم یعمل فانما امن فقط بمن یبرر الخطاة.
او که کاری نکرد ، فقط با کسانی که گناهکاران را توجیه می کنند ، در امان است.
من یومن بی لیس یومن بی فقط بل و بالذی ارسلنی.
کسی که به من ایمان داشته باشد نه تنها به من بلکه به او که مرا فرستاده است، هم ایمان آورده است.
مهر بقیع
مرا به خانه زهرای مهربان ببرید
به خاک بوسی آن قبر بی نشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را بلديد
کبوتر دل ما را به آشیان ببرید
کجاست آن در آتش گرفته تا که مرا
برای جامه دریدن به سوی آن ببرید
مرا اگر شدم از دست برنگردانید
به روی دست بگیرید و بی امان ببرید
کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا
به سوی سنگ مزارش کشان کشان ببرید
مرا که مهر بقیع است در دلم، چه شود؟
اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید
نه اشتیاق به گل دارم و نه میل بهار
مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید
کسی صدای مرا در زمین نمی شنود
فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید...
✍🏻افشین علا
⭕️ شما برای بهتر شدن فرد مقابلتان انتقاد می کنید نه برای حمله کردن به او!
یادتان باشد که بین انتقاد سازنده و حمله کردن به دیگران تفاوت زیادی وجود دارد. وقتی شما با خیرخواهی و مهربانی از کسی انتقاد می کنید در واقع هدفتان رشد و پیشرفت آن شخص است، اما انتقادی که با حمله صورت بگیرد چیزی جز تخریب شخصیت به بار نمی آورد.
متاسفانه این نوع انتقاد مخرب را نه فقط در محل کار، بلکه در شبکه های اجتماعی هم بسیار دیده شده است. اینکه فقط برای اینکه خودتان احساس خوبی کنید بخواهید از بقیه انتقاد کنید کاملا غلط است. برخلاف تصور عموم مردم، انتقاد کردن به معنی زخم زدن به طرف مقابل نیست. هدف اصلی انتقاد کردن، بازخورد دادن به فرد است، به نحوی گیرنده انتقاد بتواند عیب و نقص هایش را اصلاح کند یا الگوی رفتاری خاصی که دارد را تغییر بدهد.
پس در مرحله اول از خودتان بپرسید چرا انتقاد می کنید؟ آیا قصدتان از انتقاد کردن حمله به آن شخص است یا قصدتان کمک به او برای پیشرفت در زندگی شخصی و شغلی اش است؟
روانشناسی
فن بیان
☀️ پا به پای آفتاب ☀️
✔️ خطبۀ امام سجّاد علیه السلام در مسجد دمشق
▫️بخش اول
▪️....على بن الحسين علیه السلام از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناى خداوند، خطبهاى خواند كه چشمها را گريانْد و دلها را بيمناك كرد و از جمله گفت:
🔅اى مردم! به ما شش چيز، داده شده است: دانش، بردبارى، بزرگوارى، شيوايىِ گفتار، شجاعت، و محبّت در دلهاى مؤمنان.
و با هفت چيز، برتر گشته ایم:
پيامبرِ برگزيده، محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ، از ماست.
[علىِ] صدّيق، از ماست.
[جعفرِ] طيّار، از ماست.
شيرِ خدا و پيامبر (حمزه)، از ماست.
سَرور زنان جهان، فاطمۀ بتول، از ماست.
دو سِبط اين امّت و دو سَرور جوانان بهشت، از مايند.
هر كس مرا میشناسد، كه میشناسد و هر كس مرا نمیشناسد، او را از حَسَب و نَسَبم باخبر میكنم:
من پسر مكّه و مِنا هستم.
من فرزند زمزم و صفا هستم.
من پسر كسى هستم كه زكات را [پيچيده] در گوشۀ عبا [براى بينوايان] بُرد....
....من پسر بهترين طواف و سعى كنندهام.
من پسر بهترين حج گزار و لبّيك گويم....
ادامه دارد...
📚 مقتل الحسين علیه السلام للخوارزمي: ج۲ ص۶۹؛ بحار الأنوار: ج۴۵ ص۱۳۷؛ الفتوح: ج۲ ص۱۳۲، المناقب لابن شهرآشوب: ج۴ ص۱۶۸، الحدائق الورديّة: ج۱ ص۱۲۷، دانشنامه امام حسین علیه السلام.: ج۸ ص۳۳۳
#بعد_از_عاشورا #امام_حسین #سفر_شام #امام_سجاد
🍀
مادر، اولين مخاطب شعرهايم بود. عاشقانه مي شنيد و عاشقانه زمزمه مي كرد. به اين غزل كه براي بانوي دو عالم سروده ام نيز بي نهايت علاقه داشت. اكنون اين ابيات بر سنگ مزار پاكش نقش بسته است:
🏴🏴" مهر بقیع "🏴🏴
مرا به خانه زهرای مهربان ببرید
به خاک بوسی آن قبر بی نشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را دانید
کبوتر دل ما را به آشیان ببرید
کجاست آن در آتش گرفته تا که مرا
برای جامه دریدن به سوی آن ببرید
مرا اگر شدم از دست برنگردانید
به روی دست بگیرید و بی امان ببرید
کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا
به سوی سنگ مزارش کشان کشان ببرید
مرا که مهر بقیع است در دلم، چه شود؟
اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید
نه اشتیاق به گل دارم و نه میل بهار
مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید
کسی صدای مرا در زمین نمی شنود
فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید...
✍🏻افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺 کانال اشعار و یادداشتهای افشین علا🔺
yon.ir/gJ0Mb
#امام_حسین
زرق و برق سفره ی شاهانه میخواهم چه کار ؟
اشک چشمم هست آب و دانه میخواهم چه کار ؟
اولین شرط سلوک عاشقی آواره گی ست
از ازل دربه درم کاشانه میخواهم چکار ؟
چشم های من که با خواب سحر بیگانه اند
قصه ی شمع و گل و پروانه میخواهم چکار ؟
گیسوی آشفته ام دارد نشان از عاشقی
زلف خود بر باد دادم ، شانه میخواهم چه کار ؟
من خراب باده نه بلکه خراب ساقی ام
در غیاب حضرتش میخانه میخواهم چه کار ؟
آنقدر دیوانه ام امشب که از فرط جنون
از قدح سر میکشم ، پیمانه میخواهم چه کار ؟
مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش
انبیا و اولیا چشم انتظار دیدنش
مرتضی با دست خود آیینه قرآن میبرد
فاطمه گهواره را در زیر ایوان میبرد
شور و شادی طلوع آفتاب هاشمی
غصه و غم را ز دل های پریشان میبرد
با دو تا خورشید روی گونه هایش دیدنی ست
آبرویی را که از ماه فروزان میبرد
جامه اش را انبیا در باغ جنت دوختند
حور عبا ، عمامه اش را نیز غلمان میبرد
بوسه بر قنداقه اش عیسی بن مریم میزند
مرهم از خاک رهش موسی بن عمران میبرد
با وجود یوسف زهرا یقینا بعد از این
یوسف کنعانیان زیره به کرمان میبرد
افتخاری شد نصیب قوم سلمان بی گمان
مادرش دارد عروس از خاک ایران میبرد
سفره ی سوری پیمبر با علی انداخته
هرکسی که میرسد رزق فراوان میبرد
هر که هرچه هدیه آورده به یمن مقدمش
با دعای فاطمه دارد دو چندان میبرد
حاتم طایی برای شام خود سر میرسد
از میان سفره ی آقای ما نان میبرد
بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود
تکه ای ران ملخ نزد سلیمان میبرد
خلق میخوانند کشتی نجات عالم است
هرچه که بنویسم از خوبی این آقا کم است
در زمین و آسمانها صحبت آقای ماست
نوبتی باشد اگر هم نوبت آقای ماست
مادر از آغوش خود او را زمین نگذاشته
حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست
رحمة الله است مثل رحمة للعالمین
خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست
در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است
لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست
فطرس بی بال و پر هم به امیدی آمده
پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست
روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد
این ترحم این تفضل بابت آقای ماست
ارمنی ها و کلیمی ها به او دل داده اند
دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست
نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند
جنتی باشد اگر هم جنت آقای ماست
بهتر از اینکه دوای درد ما را میدهد ؟
بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست ؟
لقمه های نانش از این رو به آن رو میکند
چه اثرها در غذای هیئت آقای ماست
پیش پایمان همیشه این و آن پا میشوند
این همه ارج و مقام از برکت آقای ماست
ما بدی هم که کنیم او باز خوبی میکند
باز خوبی میکند این خصلت آقای ماست
آن که کارش از طفولیت فقط بخشیدن است
شافع فردای محشر حضرت آقای ماست
میکشد پای مرا آخر به سوی کربلا
"بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا "
بر مشامم میرسد عطری که خیلی آشناست
آری آری به گمانم عطر سیب کربلاست
از عراق و غزه و بحرین اگر که بگذریم
کربلای دیگری در خاک سوریه به پاست
قتلگاه دیگری آنجا تدارک دیده اند
شاهد این ادعا سرهای روی نیزه هاست
باز هم درد اسارت ، باز هم مظلومیت
ریسمان هایی به دست بچه های مرتضاست
چه پسرهایی که از دیروز بی بابا شدند
چه پدرهایی که روی دوششان شال عزاست
به تمام خیره سر های زمین فهمانده اند
هم دمشق از آن ما، هم زینبیه مال ماست
"کلنا عباسک" تنها به این معناست که
شیعه ی حیدر شهید راه ناموس خداست
با دعای فاطمه شیعه حسینی مذهب است
نوکر ارباب قطعا پیش مرگ زینب است
علیرضا خاکساری
@deabelnews
📚
🔴ضرب المثل "کل الصید فی جوف الفراء"
دهخدا در ذیل معنای فراء (گورخر) می نویسد:
کل الصید فی جوف الفراء؛ مثل است، یعنی هر صیدی در فرا هست. و مثل آورده می شود برای کسی که نیازمندی های بسیار دارد و یکی از آن ها که بزرگتر است برآورده شود و در آن هنگام این مثال برایش گفته می شود یا هنگامی گفته شود که شخص به از دست رفتن بقیه نیازمندی های خویش بی اعتنا است.
در ادامه به چند نمونه از موارد استفاده آن اشاره می شود👇
@AlBasatin
خب این عقیده شماست و به نظرتون احترام میذارم
اما بحث ما سر استعمال یک واژه بود که در زمان حاضر نوعی بی احترامی تلقی میشه
ما حق نداریم به کسی که مخالف عقیده ماست بی احترامی کنیم
این ربطی به این نداره که ما قبول داریم اون هنر را یا خیر
البته ناگفته نماند الزاما فقط عالمان دینی نیستند که میتوانند نسبت به عالم دیگر، نقد یا شبهه یا سوال طرح کنند؛
بلکه کسی مثل من که از بی سوادی مفرط رنج میبرد نیز این اجازه را دارد که نسبت به یک عالم بزرگ، انتقاد و شبهه و اعتراضی را بیان کند؛
و راه درستش ارائه پاسخ است.
به نام خدا
نوسروده ای برای امام مهربانی ها
و پیرمرد در آغوش صبح نیشابور
هزار قصهء ناگفته را بغل کرده
شروع کرد و به من گفت از خدا که خدا
بدون واسطه اورا کجا بغل کرده
شکست شاخهء گردو و من نیفتادم
خدا همیشه مرا بی هوا بغل کرده
خداست سایهء افرا و نارون که مرا
بدون منت و بی ادعا بغل کرده
درخت بید که افتاده و نمی افتد
فرشته اش به دو دست دعا بغل کرده
جدال شعلهء فانوس و باد را می گفت
ببین چگونه خدا را خدا بغل کرده
خدا کسی است که شب های برف و زوزهء گرگ
شبان گمشده را بارها بغل کرده
از آفتاب سحر تا به حال پرسیدی
که گرگ و میش هوارا چرا بغل کرده
خدا توکل آبادی است اگر که هنوز
قنات گل شده را روستا بغل کرده
درست آن طرف تپهء سلام کسی است
که هر کسی که زمین خورده را بغل کرده
...
به خویش آمدم آن لحظه ای که حس کردم
مرا ضریح امامِ رضا بغل کرده
سیدحمیدرضابرقعی
@hamidrezaborgheii
"ماست را کیسه کردن" :
وزیری به شاه عباس می گوید: قوت مردم فقیر ماست است و ماست بندها نیز مرتب قیمت ماست را بالا می برند. حکمی بده که قیمت ماست ها زیاد نشود.
پادشاه نیز امر می کند که قیمت ماست نباید از فلان مقدار بیشتر شود.
روزی به پادشاه خبر می دهند که ماست بند های شهر دو نوع ماست می فروشند. ماست شاه عباسی که به قیمت اعلام شده فروش می رود و ماستی که به قیمت بالا فروش می رود.
پادشاه با لباس مبدل به بازار می رود و طلب ماست می کند. ماست بند می گوید : چه ماستی می خواهی؟ پادشاه با تعجب می پرسد : ماست می خواهم دیگر! چه فرقی می کند؟ ماست بند می گوید: گوئی تازه به این مملکت آمدی؟! در این ولایت دو نوع ماست داریم. ماست شاه عباسی که همان دوغی است که در جلوی در است و به قیمت اعلام شده به فروش می رود و ماستی هم پشت دکان داریم که ماستی سفت و آب رفته است و قیمتش بالاتر از قیمت اعلام شده است. حالا از کدام می خواهی؟
پادشاه دستور می دهد که ماست بند را وارونه از در دکان آویزان کنند و کمرش را محکم ببندند و تمام ماست های آب بسته را در پاچه های شلوارش بریزند و بعد پاچه هایش را محکم ببندند و آن قدر در آن حالت بماند تا تمام آب ماست ها کشیده شود.
بعد از این حکم تمام ماست بندها از ترس شاه ماست های خود را در کیسه کردند و مقابل در دکان آویختند.
از آن پس هر کسی که کاری را از روی ترس و اجبار انجام می دهد می گویند که:
"فلانی ماستش را کیسه کرده است"
@hirmirtel
فلانی مثال خولی است که کنایه از ستمکاری آن شخص است، مثل شمر وارد شد در مورد کسی که بی محابا و عصبانی وارد جایی شود، مثل اینکه قلعه خیبر را فتح کرده در مورد کسی بکار می رود که کاری را با چنان اهمیتی انجام داده که می اندیشد مهمترین کارهای جهان بوده است، بگذار اول روضه بخوانم بعد گریه کن در زمانی بکار می برند که دیگری قبل از پایان سخن شخص آن را پاسخ دهد، مثل دو طفل مسلم در مورد دو شخص بکار برده می شود که پیوسته با هم هستند یا دوتن که از یک موضوع در رنجند و به دنبال حل قضیه و مشکلی هستند.
منبع: صادق همایونی، تعزیه وتعزیه خوانی در ایران، تهران، انتشارات جشن هنر،بی تا، ص 86
#کافه_تاریخ
عکسهاے زیرخاکے 👇
@Axezirkhaki
به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکانهای شهر سر زد و ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی میخواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه !
وی شگفتزده از این دو گونه ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه میفروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان میبینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم. تو از کدام میخواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگههای تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آبهایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!
چون دیگر فروشندهها از این داستان آگاه شدند، همگی ماستها را کیسه کردند!
وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين
ولی حیف که دیگر مختارالسلطنه ای نیست!👌
⚡️
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com