سنت یک واژه ی مشترک لفظیه .... و معناش در جامعه شناسی متفاوته
اما در قرآن
آن همه در مقابل انبیاء به سنت آباء و اجدادی استناد کرده اند و قرآن یک تفکیک راهگشا رائه داده
اگر ما به سنت ها از آن جهت که سنتند نگاه کنیم و بپذیریم کارمان اشتباه است چون شرک هم میتواند سنت باشد چهارشنبه سوری و...
اما اگر به سنت از آن جهت که عقلانی و درست است تن دهیم این مورد پذیرش قرآن است .
یعنی سنت از آن حیث که سنت است حق نیست از آن جهت که حق است مورد قبول است
سنت های رسول خدا هم از آن جهت که سنتند حق نیستند
بلکه از آن جهت که سخن رسول خدا هستند حقند .
مکث فاطمه صلوات الله و سلام الله علیها
امام صادق صلوات الله و سلام الله علیه می فرمایند: إِنَّ فَاطِمَةَ صلوات الله و سلام الله علیها مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِيدٌ عَلَى أَبِيهَا وَ كَانَ يَأْتِيهَا جَبْرَئِيلُ صلوات الله و سلام الله علیه فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أَبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِي ذُرِّيَّتِهَا وَ كَانَ عَلِيٌّ صلوات الله و سلام الله علیه يَكْتُبُ ذَلِكَ.
یعنی: فاطمه درود و سلام خدا بر او باد، بعد از رسول خدا، هفتاد و پنج روز در دنيا مكث (!!) فرمود، و اندوهِ سختى بر آن حضرت در مفارقت پدرش داخل شده بود، و جبرئيل به نزد آن حضرت مىآمد و او را بر وفات پدرش تسلّى نيكو مىداد (آرام اش می کرد) و دلش را خوش مىگردانيد، و او را از پدرش و مكان او خبر مىداد (!!)، و خبر مىداد او را به آنچه در فرزندان او اتّفاق مىافتد (که مکث آنها چقدر می باشد) و على عليه السلام آن را مىنوشت (به امر الهی و با منصب امامت بر فاطمه و فرزندان فاطمه، احکام الهی که به فاطمه گفته شد را تصویب میفرمود و به اجرا در می آورد).
(ترجمه بر گرفته شد از کتاب تحفة الأولياء، محمد علی اردکانی، ج2، ص 577)
قال امیر المؤمنین علیه السلام:
حُب الله نار لا یمر علی شیء الا احترق و نور الله لا یطلع علی شیء الا أضاء.
عشق به خدا آتشی است که به هر چیز برسد، آن را بسوزاند و نور خدا به هر چه نزدیک شود، فروزانش کند. (مصباح الشریعه، ۵۲۱)
عشق به خدا به انسان که برسد انسانیت را بسوزاند خودیت را بسوزاند نفسانیت را بسوزاند؛ نورانیتی که خدا از انسان می گیرد جایگاه خدا را برای انسان روشن می سازد! جایگاه خدا که همه جا هست و جایی برای او نیست!
جعفر صادق صلوات الله و سلام الله علیه چگونه رسول الله را یاد میفرمود؟
امام محمد باقر صلوات الله و سلام الله علیه میفرمایند: علی علیه السلام به کتاب خدا و سنت (روش) رسول الله عمل میفرمود هنگامیکه چیز جدیدی رخ می داد که در کتاب خدا و سنت رسول الله نبود خداوند متعال آنچه را که حق است (و بایستی انجام دهد) را به ایشان الهام میفرمود بخدا قسم که آن موضوع جدید از معضلات و پیچیدگیها بود!
امام صادق: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، با بندگان خدا هیچوقت به اندازه و نهایت عقل (و شعور) خودش تکلم نکرد (بلکه به اندازه و سطح عقل و فهم بندگان با آنها تکلم میفرمود)! چه هنر بزرگی!
یکی از دریافتهای زیبا و راهگشا که از مطالعه این کتاب شریف به ما هدیه می شود این است:حضرت خدیجه همه ی اموال خودش را داد و هیچ نداشت لذا کفن هم نداشت و خدا برای او کفن فرستاد. صلوات الله و سلام الله علیهم
حضرت خدیجه همه اموالش را به پیامبر بخشید چون عبد مولا و ماموم امامش یعنی رسول الله هست لذا مالی را برای خود نخواست. صلی الله علیه و اله و سلم
ابابکر و عمر خواستند نسبت خویشی با پیامبر داشته باشند لذا دخترانشان را به حضرت رسول صیغه کردند.
مکث فاطمه صلوات الله و سلام الله علیها
امام صادق صلوات الله و سلام الله علیه می فرمایند: إِنَّ فَاطِمَةَ صلوات الله و سلام الله علیها مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِيدٌ عَلَى أَبِيهَا وَ كَانَ يَأْتِيهَا جَبْرَئِيلُ صلوات الله و سلام الله علیه فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أَبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِي ذُرِّيَّتِهَا وَ كَانَ عَلِيٌّ صلوات الله و سلام الله علیه يَكْتُبُ ذَلِكَ.
یعنی: فاطمه درود و سلام خدا بر او باد، بعد از رسول خدا، هفتاد و پنج روز در دنيا مكث (!!) فرمود، و اندوهِ سختى بر آن حضرت در مفارقت پدرش داخل شده بود، و جبرئيل به نزد آن حضرت مىآمد و او را بر وفات پدرش تسلّى نيكو مىداد (آرام اش می کرد) و دلش را خوش مىگردانيد، و او را از پدرش و مكان او خبر مىداد (!!)، و خبر مىداد او را به آنچه در فرزندان او اتّفاق مىافتد (که مکث آنها چقدر می باشد) و على عليه السلام آن را مىنوشت (به امر الهی و با منصب امامت بر فاطمه و فرزندان فاطمه، احکام الهی که به فاطمه گفته شد را تصویب میفرمود و به اجرا در می آورد).
(ترجمه بر گرفته شد از کتاب تحفة الأولياء، محمد علی اردکانی، ج2، ص 577)
@yortchi_bosjin_pdf
مکث فاطمه صلوات الله و سلام الله علیها
امام صادق صلوات الله و سلام الله علیه می فرمایند: إِنَّ فَاطِمَةَ صلوات الله و سلام الله علیها مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِيدٌ عَلَى أَبِيهَا وَ كَانَ يَأْتِيهَا جَبْرَئِيلُ صلوات الله و سلام الله علیه فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أَبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِي ذُرِّيَّتِهَا وَ كَانَ عَلِيٌّ صلوات الله و سلام الله علیه يَكْتُبُ ذَلِكَ.
یعنی: فاطمه درود و سلام خدا بر او باد، بعد از رسول خدا، هفتاد و پنج روز در دنيا مكث (!!) فرمود، و اندوهِ سختى بر آن حضرت در مفارقت پدرش داخل شده بود، و جبرئيل به نزد آن حضرت مىآمد و او را بر وفات پدرش تسلّى نيكو مىداد (آرام اش می کرد) و دلش را خوش مىگردانيد، و او را از پدرش و مكان او خبر مىداد (!!)، و خبر مىداد او را به آنچه در فرزندان او اتّفاق مىافتد (که مکث آنها چقدر می باشد) و على عليه السلام آن را مىنوشت (به امر الهی و با منصب امامت بر فاطمه و فرزندان فاطمه، احکام الهی که به فاطمه گفته شد را تصویب میفرمود و به اجرا در می آورد).
(ترجمه بر گرفته شد از کتاب تحفة الأولياء، محمد علی اردکانی، ج2، ص 577)
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
@yortchi_bosjin_pdf
مکث فاطمه صلوات الله و سلام الله علیها
امام صادق صلوات الله و سلام الله علیه می فرمایند: إِنَّ فَاطِمَةَ صلوات الله و سلام الله علیها مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِيدٌ عَلَى أَبِيهَا وَ كَانَ يَأْتِيهَا جَبْرَئِيلُ صلوات الله و سلام الله علیه فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أَبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِي ذُرِّيَّتِهَا وَ كَانَ عَلِيٌّ صلوات الله و سلام الله علیه يَكْتُبُ ذَلِكَ.
یعنی: فاطمه درود و سلام خدا بر او باد، بعد از رسول خدا، هفتاد و پنج روز در دنيا مكث (!!) فرمود، و اندوهِ سختى بر آن حضرت در مفارقت پدرش داخل شده بود، و جبرئيل به نزد آن حضرت مىآمد و او را بر وفات پدرش تسلّى نيكو مىداد (آرام اش می کرد) و دلش را خوش مىگردانيد، و او را از پدرش و مكان او خبر مىداد (!!)، و خبر مىداد او را به آنچه در فرزندان او اتّفاق مىافتد (که مکث آنها چقدر می باشد) و على عليه السلام آن را مىنوشت (به امر الهی و با منصب امامت بر فاطمه و فرزندان فاطمه، احکام الهی که به فاطمه گفته شد را تصویب میفرمود و به اجرا در می آورد).
(ترجمه بر گرفته شد از کتاب تحفة الأولياء، محمد علی اردکانی، ج2، ص 577)
چند روز پیش آقای دکتر ابراهیم بیضون مورخ معروف لبنانی را در منزل ملاقات کردم. با کهولت سنی که داشت ولی در مباحث تاریخی شاد و سر و حال به نظر می رسید...
با این که از اهل سنت است و تمامی مباحث تاریخ صدر اسلام را به سمتی می کشاند تا بحث «سلطنت» را در اسلام به خصوص در عهد شیخین مشروع و معقول جلوه دهد ولی به صراحت ادعا می کرد که اساس انحراف اسلام از زمان معاویه به بعد است و او نیز حاصل نقشه های مشرکین و منافقین در عصر رسول خدا صلی الله علیه و اله است...
از او در مورد قدرت بخشیدن به معاویه در عهد شیخین سوال کردم!... با توجیهاتی جواب داد که معاویه هنوز خودش را در عهد شیخین نشان نداده بود و در زمان عمر بن خطاب هم قدرت نداشت که از خودش کاری کند!!...
معروف ترین کتاب ایشون: الحجاز و الدولة الاسلامیة است که به قول خودش سالهای زیادی را برایش وقت صرف کرده است.
چندتا کتاب دیگر هم دارد که مهم ترین آن ها...👇👇👇
آيا روايت «حُسَيْنٌ مِنِّي وَأَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» در كتب اهل سنت با سند صحيح نقل شده است؟
پاسخ:
اين روايت از طريق يعلي بن مره عامري با سند صحيح در منابع برادران اهل سنت آمده است. متن اين رو ايت با اين سند معتبر در كتاب «المصنف» ابن ابي شيبه استاد بخاري اين چنين آمده است:
حَدَّثَنَا عَفَّانُ، قَالَ: حَدَّثَنَا وُهَيْبٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي رَاشِدٍ، عَنْ يَعْلَي الْعَامِرِيِّ، أَنَّهُ خَرَجَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ إلَي طَعَامٍ دَعُوا لَهُ، فَإِذَا حُسَيْنٌ يَلْعَبُ مَعَ الْغِلْمَانِ فِي الطَّرِيقِ، فَاسْتقبَلَ أَمَامَ الْقَوْمِ ثُمَّ بَسَطَ يَدَهُ وَطَفِقَ الصَّبِيُّ يَفرُّ هَاهُنَا مَرَّةً وَهَاهُنَا، وَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ يُضَاحِكُهُ حَتَّي أَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَجَعَلَ إحْدَي يَدَيْهِ تَحْتَ ذَقَنِهِ وَالْأُخْرَي تَحْتَ قَفَاهُ، ثُمَّ أَقْنَعَ رَأْسَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَوَضَعَ فَاهُ عَلَي فِيهِ، فَقَبَّلَهُ، فَقَالَ: حُسَيْنٌ مِنِّي وَأَنَا مِنْ حُسَيْنٍ، أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْنًا، حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ.
يعلي بن مره عامري مي گويد: همراه رسول خدا به مهماني كه دعوت شده، بود خارج شدم. حسين عليه السلام همراه كودكان در ميان راه بازي مي كرد. رسول خدا جلوي آنها ايستاد و دست خود را گشود؛ اما اين كودك (امام حسين) از اين طرف به آن طرف فرار مي كرد و رسول خدا او را به خنده مي آورد. تا اين كه حضرت او را گرفت يك دستش را زير چانه و دست ديگر را در پيشت گردنش قرار داد سپس سرش را بالا گرفت و دهانش را به دهان حسين گذاشت و او را بوسيد. پس از آن فرمود: حسين از من است و من از حسينم، خداوند دوست بدارد كسي را كه حسين را دوست بدارد. حسين نوه اي از نوادگان است.
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 380
معرفی کتاب
این کتاب در هشت فصل دوران ولادت امام حسین (علیه السلام) تا شهادت آن حضرت و پس از آن را روایت می کند. همچنین ماجرای اسارت کاروان تا بازگشت به کربلا و سپس مدینه از زبان حضرت زینب (سلام الله علیها) روایت می شود.
فصل های این کتاب عبارت اند از: «دوران رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، دوران امیرالمومنین (علیه السلام)، دوران امام حسن (علیه السلام)، امامت، آغاز مبارزه آشکار با حاکمیت اموی، از مکه تا کربلا، و تو چه می دانی کربلا چیست، پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)».
در مجموعه معارف عاشورایی آن بخشی که از درخشندگی خاصی برخوردار است سخنان رهبر این نهضت، حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است که محور و اساس همه این معارف به شمار می رود.
سخنان امام حسین (علیه السلام) سرچشمه اصلی و زلال ترین منبع برای معارف عاشورایی است که شرایط آن روزگار را با دقت ترسیم و اهداف قیام و نهضتش را تبیین می کند.
سخنان امام حسین (علیه السلام) از چنان شفافیتی برخوردار است که نیاز به تفسیر و تحلیل ندارد و تمامی ابهامات و شبهات را بر طرف می سازد و به بهترین شکل، وضعیت جبهه حق و جبهه باطل را روشن می سازد و منطق قوی و مستحکم اهل حق را به نمایش می گذارد.
بنده وقتی از این منظر نگاه میکنم که خلیفه الله کیست، در همه آن امور دست خدا را میبینم که خود امیر المؤمنين ید الله است و صحنه گردانید میکند. بله در ظاهر غصب زعامت جامعه و فدک شد ولی در باطن، ولی خدا دقیقا بر اساس سفارش رسول الله ماجرا را پیش برد.
شما که این کلام امام را بارها شنیده اینکه فرمود: رسول خدا به من فرمود که با ناکثین و قاسطین و مارقین خواهی جنگید.
ایشان دقیقا مانند هارون رفتار کرد و همان سنت را در این امت به نمایش گذاشت.
من عرضم این است که امامت را در اوج مطرح کنیم تا لا یدانیه أحد را اثبات کنیم وگرنه محدود کردن آن مقوله عظیم به یک عده عرب ارزش ولایت را پایین میآورد.
✅ تقابل "دین علی" و "دین عثمان"
📝در نقل های متعددی، تقابل «دین علی» و «دین عثمان» دیده می شود. برخی از این نقل ها سابقه ای بسیار زیاد دارند. به عنوان نمونه، در رجزهای واقعه عاشوراء و حتی پیش از آن، در رجزهای جنگ صفین این تقابل دیده می شود. بنا بر برخی روایات، این تقابل تا زمان ظهور نیز ادامه پیدا می کند؛ چنانکه در روایتی آمده است که پیش از ظهور، ندایی می آید که حقانیت حضرت امیر (علیه السلام) را بیان می کند و ندای دیگری می آید که دم از مظلومیت عثمان می زند. این تقابل در کتب رجالی نیز راه پیدا کرده است و برخی روات، علوی و یا عثمانی توصیف شده اند.
برخی این تقابل را ناظر به این بحث کلامی که افضل خلفا کیست گرفته اند و علویون را افرادی دانسته اند که قائل به افضلیت امیرالمومنین علیه السلام بوده و عثمانیون را آنانی که عثمان را ترجیح می داده اند. اما برخی نقل های مشتمل بر این تقابل، مربوط به چندین دهه پیش از شکل گیری این بحث کلامی است (مانند نقل جنگ صفین) لذا نمی توان این تقابل را ناظر به آن بحث دانست.
به نظر می رسد که اساس اختلاف تفکر علوی و تفکر عثمانی، همان مطلبی است که در ماجرای به خلافت رسیدن عثمان نمایان شد. در شورای شش نفره ای که برای انتخاب خلیفه تعیین شده بود، عبدالرحمن بن عوف ابتدا با حضرت امیر علیه السلام خلوت کرد و عمل به کتاب خدا و سنت نبی (صلی الله علیه و آله) و سیره ابوبکر و عمر را شرط کرد و حضرت تنها کتاب خدا و سنت نبی را پذیرفتند. اما عثمان هر سه را پذیرفت و پس از سه بار تکرار این اتفاق، عبدالرحمن بن عوف با عثمان بیعت کرد و او به خلافت انتخاب شد. (تاریخ الیعقوبي ج٢ ص١۶۲ و...)
اساس تقابل «دین علی» و «دین عثمان» در همین نکته یعنی اعتبار و عدم اعتبار سیره ابوبکر و عمر است. اعتبار سیره این دو، چنان در بین عامه نفوذ پیدا کرد که در عرض کتاب خدا و سنت نبی قرار گرفت و بلکه بالاتر از این، بر کتاب خدا و سنت نبی (صلی الله علیه و آله) مقدم گشت. در بسیاری از فروعات فقهی که بین شیعه و عامه محل اختلاف شده است، منشأ اختلاف به همین امر بر می گردد که عامه، نظرات ابوبکر و عمر را به عنوان مصدر تشریع و محکّم بر کتاب و سنت پذیرفته اند.
در گزارش جالبی از مناظره زراره که در کتاب کافی نقل شده است، زراره در فرعی فقهی به قرآن استناد می کند. در جواب، به «سنت و اجماع جماعت» استناد می کنند. بعد، زراره می پرسد: سنت خدا و رسولش یا سنت شیطان و اولیائش؟ و جواب می دهند: «سنة فلان و فلان»! و همین مطلب، یکی از اصلی ترین اموری است که در مواجهه حضرت زهرا علیها السلام با جریان خلافت بروز دارد و در خطبه ها و عملکرد آن حضرت اهتمام شدید به محکّم کردن کتاب خدا و سنت نبی در قبال رأی ابوبکر و عمر به چشم می خورد.
📗برگرفته از درس استاد سید جواد شبیری، طرائف
🔸امام جمعه اصفهان: هیچ فقیهی حکم نداده که با ترک نمازجمعه باید خانه افراد را بر سرشان خراب کرد
دفتر آیتالله طباطبایینژاد اظهارات منتسب به وی در روز گذشته را ناقص خواند و گفت:
* نشر اخبار آن هم از مجلس غیر عمومی و بدون در نظر گرفتن قرائن حالیه و تقطیع کردن جملات، باز گو کننده حق مطلب و رسالت خبرنگاری نیست.
* حدیثی به سند صحیح در کتاب تهذیب شیخ طوسی در باب فضل جماعت امده است از امام صادق علیه السلام به این مضمون که در زمان رسول خدا عده ای در آمدن به مسجد سهل انگاری می کردند و حضرت فرمودند نزدیک است امر کنم که خانه هایشان را بسوزانند.(1) و یکی از مهمترین جماعات که بر ان تأکید شده است نماز جمعه است.
* همچنین حدیث دیگری به سند صحیح از امام باقر علیه السلام نقل می کنند که حضرت می فرماید: هر کس سه هفته متوالی نماز جمعه را ترک کند خدا بر قلب او مهر می زند(2)، که شبیه این حدیث را به سند صحیح، اهل سنت از رسول خدا ص نقل می کنند و لذا متفق بین الفریقین است.
* و در حدیث دیگری به سند صحیح مرحوم صدوق در کتاب مجالس از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت می فرماید هر کس بدون علت سه هفته نماز جمعه را ترک کند منافق است.(3)
* لکن توجه به چند نکته در این خصوص ضروریست:
1- از این احادیث اهمیت نماز جمعه به طور کلی فهمیده می شود.
2- قدر متقن این احادیث در زمانی است که نمازجمعه واجب باشد مثل زمان حضور رسول خدا(ص).
3- این احادیث برای کسی است که از روی بی اعتنایی به جماعت و یا جمعه حاضر نشود.
4- مقصود از حدیثی که می فرماید نزدیک است خانه هایشان را بر سرشان خراب کنیم، این نیست که چنین کاری کردیم و یا می کنیم و لذا هیچ فقیهی چنین حکمی نداده است بلکه بیانی است برای اهمیت موضوع، مثل اینکه شخصی که مصیبت بزرگی بر او وارد شده و می گوید خانه خراب شدم.
* بسیاری از نکات ۴گانه فوق الذکر در جلسه مدنظر توسط آیتالله طباطبایینژاد تشریح و تبیین گردیده است لذا انتشار تنها یک جمله؛ آن هم در مباحث فقهی و نقلی رفتاری غیرمنصفانه و به دور از اخلاق رسانه ای است.
متن کامل https://goo.gl/5hQpgZ
@khabaronline_ir
رحلت نه، بلکه شهادت
شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در کتب عامه (سنی) و خاصه (شیعیان)
2⃣ کتاب مسند احمد بن حنبل
احمد بن حنبل از عبدالله بن مسعود می آورد که گفت: نه بار سوگند یاد می کنم که رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شده است و ایشان به مقام شهادت رسیده اند.
محقق کتاب این روایت را تصحیح و به سند آن اعتراف می کند.
مسند احمد بن حنبل ج 6 حدیث 3873 صفحه 418
کتاب نفیس
@ketabnaafis
#برگی_از_تاریخ
🔸یادآوری حدیث غدیر در هنگامه جنگ صفین!
📌عماریاسر صحابی معروف و با وفای رسول خدا صلی الله علیه و آله است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان حیات شان خبر دادند که: «عمار را گروه ستمگر به قتل خواهند رساند.». او در جنگ صفین به دست یاران معاویه به شهادت رسید. در بخشی از کتاب وقعة صفین که یکی از کهن ترین کتاب های تاریخی شیعه است و ماجرای جنگ صفین به خوبی در آن توصیف شده، گفتگوئی میان عمار یاسر و عمروعاص رد و بدل شده است. در این گفتگو عمار ضمن یاد آوری حدیث غدیر و معرفی امیرالمومنین علیه السلام به عنوان جانشین رسول خدا، به فرمان الهی در روز غدیر، خطاب به عمروعاص می گوید:
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله به من امر نمود به «ناکثین» [جنگ جمل] پیکار کنم و من با ایشان پیکار نمودم. و همچنین مرا امر فرمود که با «قاسطین» پیکار کنم و شما همان «قاسطین» هستید. اما نمی دانم زنده خواهم ماند تا با «مارقین» پیکار کنم یا نه. [سپس خطاب به عمروعاص ادامه داد:] ای ابتر! (ای بریده از دین و نسب!) آیا تو نمی دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: «هر که من مولای اویم علی مولای اوست، خدایا دوست او را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار»؟ بدان که من تحت ولایت خدا و رسول و علی علیه السلام هستم، اما تو مولا و سروری نداری...
🔹أمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ أُقَاتِلَ النَّاكِثِينَ وَ قَدْ فَعَلْتُ وَ أَمَرَنِي أَنْ أُقَاتِلَ الْقَاسِطِينَ فَأَنْتُمْ هُمْ وَ أَمَّا الْمَارِقُونَ فَمَا أَدْرِي أُدْرِكُهُمْ أَمْ لَا. أَيُّهَا الْأَبْتَرُ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَلِيٍّ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» وَ أَنَا مَوْلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ عَلِيٍّ بَعْدَهُ وَ لَيْسَ لَكَ مَوْلًى...
📚نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین؛ ص 338
عذر بدتر از گناه
یکی از دوستان عضو کانال درباره کلیپ پابوسی قطب نادان فرقه گنابادی فرموده اند که این پابوسی نیست بلکه سجده است؛ زیرا از نظر دراویش قطب انسان کامل است!
متاسفانه هرچه کردم نتوانستم این دوست عزیز را قانع کنم که در اسلام پابوسی نداریم، چه رسد به سجده! که برای غیر خدا شرک است.
او دستبوسی و خضوع در برابر علما را با سجده بر قطب (بت) خانقاه مقایسه می نمود. در حالی که دستبوسی نشان احترام است و نسبت به منتسبین به پیامبر اکرم (ص) اعمّ از سادات و مروّجین دین آن حضرت استحباب شرعی دارد. ودر هر حال بین دست و پا فرق بسیار است، چه رسد به سجده بر غیر خدا.
در اینجا به یاد سخن شیرین مرحوم صفائی حائری افتادم که می فرمود: نشانه حق بودن یک دعوت آن است که فقط خدا را در دل ها بزرگ کند، نه خود را. وربّک فکبّر.
و به یاد سخن زیبای مرحوم آیة الله نجابت افتادم که درباره حضرت امام خمینی رضوان الله علیه میفرمود: او دلاّل خدا بود و همه را به خدا میخواند. دعوت به نفس نمیکرد. از خود هیچ نداشت و فانی در خدا بود.
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود نمایی از آن سوی دیگر است
جمله «فلان منی و أنا من فلان»، با یک سابقه ادبی و تاریخی، شاه فصل صیغه اتحاد، و نمودار پیوند همبستگی و موالات است. رسول خدا (ص) در ضمن این جمله کوتاه یادآور می شود که پیوند اتحاد و یگانگی من با حسین محکم و استوار، و حرمت من با حرمت او برابر و یکسان است؛ خون حسین خون من است، گوشت حسین گوشت من است، هر که خون او را بریزد خون مرا ریخته.. جنگ با حسین جنگ با من است، آشتی با حسین آشتی با من است..
در میان علمای اهل سنت که اغلب از شرح و توضیح اینگونه احادیث، دانسته و شناخته دریغ می کنند، تنها قاضی عیاض است که در شرح این حدیث به معنای اصیل آن اعتراف کرده است. او می گوید:
گویا رسول اکرم با تابش نور وحی، آنچه بین حسین و قاتلین آن سرور واقع شدنی بود می دانست، و لذا مخصوصاً نام حسین را برد و فهماند که او و حسین از حیث وجوب محبت و حرمت تعرض و محاربه، چون شخص واحدند، و رسول خدا به منظور تأکید همین اتحاد و یگانگی فرمودند: «هر که حسین را دوست بدارد خدا را دوست داشته، زیرا محبت حسین محبت رسول خدا و محبت رسول خدا محبت خدا است».
(مرحوم استاد محمد باقر بهبودی)
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com