? «علم كلي» اثري جامع به زبان فارسي استوار است كه در مجموع بهترين كتاب در موضوعات مختلف فلسفه كلاسيك اسلامي است كه در زمان ما نگاشته شده است و به نظر ميرسد مدخلي بسيار قابل اعتماد براي پژوهندگان فلسفه كلاسيك اسلامي و فهم موضوعات و سرفصلهاي اساسي آن باشد. اين اثر در بسياري از مراكز و دانشكدههاي فلسفه، يكي از كتب و منابع درس فلسفه اسلامي است.
? علم كلي با مقدمهاي در باب «فايده فلسفه» آغاز ميشود و اينكه «انسان چه نياز ذاتي و طبيعي به فلسفه دارد تا در راه به دست آوردن آن بذل جهد و صرف وقت نمايد». در جواب اين پرسش و سؤالات ديگر، حائری یزدی ميكوشد تا همچون «بعضي متفلسفين معاصر سخنان دراز كه احتمال گزافگويي در برداشته باشد» به ميان نياورد. بلكه در سخني كوتاه ميفرمايد: «اگر به راستي فلسفه، از حقيقت در هر مرتبه و به هر صورتي كه هست بحث ميكند و ماهيت آن درك حقيقت است پس ديگر راهي براي انكار آن متصور نيست؛ زيرا انكار فلسفه، محصولي از انكار درك و حقيقت خواهد بود در حالي كه، نه حقيقت قابل انكار است و نه درك، و نه تعقل را كه هسته مركزي بشريت و فصل مميز او از ساير حيوانات است ميتوان تعطيل نمود.»
? @naqshine
با سلام. آييناكبري برخلافآنچهگروهىاز دانشمندانايرانىوپژوهشگران اروپايى پنداشتهاند، جلد چهارم اكبرنامه - تأليف ديگر همين نويسنده - نيست. اكبرنامه، تاريخ دوران اكبرشاه و نياكان اوست كه ابوالفضل به مدت 28 سال (از 982ق/1574م) آن را در 3 جلد نوشته و رويدادهاي تاريخى را تا يك سال پيش از كشته شدن خود (1010ق/1601م) دنبال كرده است، در حالى كه نگارش آيين اكبري در 1006ق/1597م به پايان رسيده است و چنانكه از نام آن بر مىآيد، ويژة مسائل تاريخى نيست، بلكه شرح و بيان «آيينها» يا به اصطلاح امروز «نهاد»هاي دولتى و اجتماعى مردم هند در آن روزگار است، و تنها برخى رويدادهاي تاريخى در لابهلاي مطالب آن گنجانده شده است. (علی آل داود)( دانشنامه بزرگ اسلامی، جلد 2 ص566)
نظریات مخالف و موافقی که دانشمندان عرب در زمینه اضداد ارائه دادهاند، کم و بیش مورد بررسی و تجزیه و تحلیل محققان معاصر به ویژه خاورشناسان قرار گرفته است. ردسلوب خاورشناس آلمانی کتابی با عنوان «کلمات اضداد در زبان عربی» نوشته است. همچنین گیزه در «پژوهشی درباره اضداد» به بررسی آنها در شعر کهن عرب پرداخته است. نولدکه نیز شکلهای متعدد اضداد را در زبان عربی و دیگر زبانهای سامی مورد بررسی قرار داده است. هر کدام از این محققان به تجزیه و تحلیل چند نمونه از شکلهای معین اضداد پرداخته، و نهایتاً بسیاری از اضداد را از فهرستی که لغت شناسان کهن عربی به دست دادهاند، خارج کردهاند، به گونهای که تقریباً جز شماری محدود از این واژهها باقی نمانده است. جامعترین تحقیق درباره اضداد توسط کوئن انجام گرفته است که مفهوم دقیق پدیده اضداد و ابهامات آن را از جنبههای مختلف مورد بررسی و ارزیابی قرار داده است.
حتما، بسیار سپاسگزارم. تعلیقه علامه طباطبایی نیز بر این بخش از بحار بدین نحو است: 👈 «و اما خبر اهليلجه محصّل آن اثبات حجيّت حكم عقل ميباشد، و عدم كفايت حسّ در احكام، و اثبات وجود صانع از طريق سببيّت، و اثبات وحدت صانع از طريق اتّصال تدبير. و در اين امور ابداً شكّي و ترديدي نمي باشد نه از جهت حكم عقل، و نه از جهت مطابقيّت آن با ساير ادلّۀ نقليّه، مگر آنكه مشتمل است بر تفاصيلي كه شاهدي بر آنها از احكام نقليّه و عقليّه نداريم. بلكه مطلب در آنها برعكس ميباشد، مثل اشتمال آن خبر بر آنكه علوم هيئت و احكام نجوم مستند به وحي خدائي هستند. و همچنين علم طبّ و قرابادين (داروشناسي) استناد به وحي دارند. و در اينجا استدلال نموده است بر آنكه انسان واحد قدرت بر اين تتبّع عظيم و تجارب وسيع را ندارد.
در حالي كه ميدانيم: آن علوم استناد دارند به رَصَدهاي بسيار، و محاسبات علميّه و تجربههاي ممتدّه از اُمَّتهاي مختلفه در أعصار و قرون طويله كه همگي آنها برروي هم انباشته و متراكم شدند و به صورت فنّي درآمدند كه نتيجه و حاصل آن مجاهدتهاي عظيمه بوده است.
و دليل بر اين گفتار آن است كه نهضت علمي أخير، دو علم طبّ و هيئت را در قالب جديدي ريخت كه از آن قالب قديمياش به مقدار غير قابل إحصاء و شمارش، وسيعتر و گستردهتر ميباشد و ميدانيم كه: استنادشان فقط به رَصَدْها و تجربهها و محاسبههاي علميّه است.
و همچنين علومي نظير علم هيئت و طبّ مانند علم شيمي و طبيعيّات و علم گياه شناسي و حيوان شناسي و غير ذلك كه بسيار گستردهتر و وسيعتر گرديدهاند. آري ممكن است استناد أصل علم طبّ و هيئت به وَحْي و بيان پيامبر بوده باشد.
و از جمله چيزهائي كه خبر اهليلجه بر آن مشتمل است آن است كه درياها هميشه بدون زياده و نقصان باقي هستند و دائماً بر يك حال مساوي و يكسان بوده و خواهند بود، با آنكه تغييرات كلّي در آنها امروزه از امور واضحه محسوب ميشود، و علاوه بر اين كتاب و سُنَّت با اين تغييرات مساعد است.
و آنچه را كه من گمان دارم - و الله أعلم- اصل خبر از آن اخباري است كه از حضرت امام صادق علیه السلام صادر شده است، وليكن از تصرّفِ تصرّف كنندگان محفوظ نمانده است. در آن زيادتيهائي و نقيصههائي را اعمال نمودهاند كه آن را از استقامت اصلي خود خارج كرده است. و شاهد بر اين نظريّه، نسخههاي مختلفۀ عجيبهاي است كه مُصَنِّف؛ آنها را نقل مينمايد. به علّت آنكه نسخهها ممكن است در يك كلمه و دو كلمه، و يك جمله و دو جمله با هم اختلاف داشته باشند به جهت سهو كردن راوي در ضَبْط آن، و يا سهو كاتب در استنساخ آن؛ و اما اختلاف به مقدار يك ورقه و دو ورقه، و پنجاه سطر و يكصد سطر، جدّاً مستبعد به نظر ميرسد مگر آنكه مستند به تصرّف عمدي بوده باشد. و از آنچه كه شاهد بر كلام ما ميباشد مندمج بودن مطلب و مشكل بودن بيان و گفتار است كه در اوائل خبر و اواسط آن مشاهده ميگردد. وَاللهُ أعلم.»
این کتاب پیرامون ابوعبدالرحمان عبدالله بن مبارک حنظلی مروزی (۱۱۸-۱۸۱ق/۷۳۶-۷۹۷م)، از فقیهان و اصحاب حدیث است.
ابن مبارک به قولی ۲۰ ساله بود که طلب علم را آغاز کرد و نزد ربیع بن انس خراسانی رفت و از او حدیث شنید. در ۱۴۱ق بود که مرو را ترک کرد و برای کسب دانش به عراق رفت و در بغداد به صحبت مشایخ آن دیار رسید. سپس به مکه رفت و مدتی در آنجا مجاور شد. گویا در این سفر بود که بسیاری از تابعین را دریافت و از آنان دانش آموخت.
بسیاری از اهل حدیث به ویژه خراسانیان و عراقیان، برای سماع حدیث به نزد او میآمدهاند.
از جمله محدّثان مشهور که از ابن مبارک حدیث روایت کردهاند، یحیی بن مَعین، احمد بن منیع بغوی، ابوداوود طیالسی، ابوبکر ابن ابی شیبه، محمد بن حسن شیبانی، ابوکریب محمد بن علاءِ همدانی، نعیم بن حماد، هناد بن سری، یحیی بن آدم و یحیی بن سعید قطان را میتوان نام برد.
📚 المُعَرَّب مِن الکلام الاعجمی علی حروف المعجم
به اختصار، المعرّب، ماعُرِّب من کلام العجم و المعرّبات نیز نامیده شده، تالیف ابو منصور جوالیقی می باشد.
وی در این کتاب کلمات غیرعربی را که در عربی و در قرآن کریم،احادیث نبوی، سخنان صحابه و تابعین و در نظم و نثر عرب به کار رفته، گرد آورده است.
جوالیقی در مقدمه خود، در باره ورود کلمات معرّب در قرآن بحث کرده و گفتههای گوناگون را در این باره نقل و سپس قواعد تعریب را بیان نموده و با ذکر مثالهایی، مباحث خود را مطرح کرده و توضیح داده است کهاجتماع کدام حرفها، میتواند بیانگر معرّب بودن یک واژه باشد.
او گفتههای لغویان پیش از خود، از جمله ابندُرَید، اَزْهَری، اَصْمَعی و خلیل بن احمد، را آورده است. نیز از اشعار عربی نیز شواهد فراوانی ذکر کرده و گاه گفته است که این واژهها از چه زبانهایی وارد عربی شدهاند، از جمله از فارسی، سریانی، رومی، عِبْرانی ونَبَطی.
از نقایص این کتاب آن است که جوالیقی گاه دلیلی برای غیرعربی بودن واژگان بیان نکرده و گاه اصلِ غیرعربی واژگان را نیاورده، مانند کلمه جِرْداب و جاموس،که معرّب گرداب و گاومیش است.
دیگر آنکه در ترتیب واژگان فقط حرف نخست آنها لحاظ شده و دیگر حروفِ کلمه ترتیب الفبایی ندارند.
جوالیقی در این شیوه از کتاب الجیم ابوعَمْروِ شَیبانی (متوفی ۲۰۶) پیروی کرده و این روش، یافتن واژه را دشوار کرده است.
اما اهمیت این کتاب از جهت قدمت او و نزدیکی لغات به اصل معنا و شخصیت جوالیقی است.
👇👇👇👇
🆔 @quranied
بخشهایی از مدخل «ثارالله»
نوشته دکتر مهرداد عباسی
دانشنامه جهان اسلام، جلد نهم (1384)
ـ ثاراللّه در احادیث و متون شیعی به عنوان یکی از القاب امام حسین علیهالسلام ذکر گردیده است. این تعبیر در برخی زیارات مخصوص امامحسینعلیهالسلام، از جمله زیارت عاشورا (رجوع کنید به ابنقولویه، ص 328؛ طوسی، 1411، ص 774) و زیارت وارث (رجوع کنید به مفید، ص95؛ طوسی، همان، ص 720) و چند زیارت دیگر (رجوع کنید به کلینی، ج 4، ص 576؛ ابنبابویه، 1367ـ 1369 ش، ج 3، ص 518؛ ابنقولویه، ص 364)، در عباراتی چون «السلام علیک یا ثارَاللّه و ابنَ ثارِه» وارد شده است. همچنین شاعر بزرگ شیعی، ابنرومی (متوفی 283؛ ج 2، ص 27)، در قصیدهی بلندی که در رثای یحییبن عمر (از نوادگان امام حسین علیهالسلام که در 250 به فرمان حکومت وقت به شهادت رسید) سروده، این تعبیر را به کار برده است (دربارهی این قصیده رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ص420ـ429؛ عقّاد، ص210ـ 215).
ـ در مجموع، لغویان و حدیثشناسان، پنج وجه معنایی برای ثاراللّه ذکر کردهاند: اول آنکه ثار مصدر و مضافِ آن (اهل) محذوف است، در این صورت ثاراللّه یعنی کسی که شایستهی آن است که خداوند خونخواهی او را بکند (رجوع کنید به مجلسی، ج 98، ص 151)، دوم آنکه ثار به معنای مفعولی (مثئور) است، یعنی کشته شدهای که خونخواه دارد و ثاراللّه به کسی گفته میشود که خدا خونخواه اوست (رجوع کنید به زمخشری، همانجا)؛ سوم آنکه ثار به معنای مطلقِ خون در نظر گرفته شود، در این حالت ثاراللّه همانند تعبیراتی چون عیناللّه و یداللّه در معنای مجازی به کار رفته است؛ وجه چهارم آنکه ثار تصحیف ثائر، و «ثاراللّه» مترادف «الثائر للّه» است، در این صورت ثاراللّه به معنای کسی است که در راهخدا و برای او خونخواهی کرده است (طُرَیحی، ذیل «ثأر»؛ مجلسی، همانجا) وجه پنجم آنکه ثار به معنای خونِ طلبشده، است، در این صورت، اضافهاش به اللّه از آن جهت است که خداوند ولی حقیقی این خون است.
ـ در دورهی معاصر، علی شریعتی (متوفی 1356 ش)، بیش از دیگران، این تعبیر را مطمح نظر قرار داد. وی با توجه به مفهوم ثار در جامعهشناسی و فرهنگ عرب و جریان آن در تاریخ و فرهنگ شیعه، میان این مفهوم و مفاهیم ثوره و وراثت پیوندی برقرار کرد که به نظر وی تفسیر کنندهی فلسفهی تاریخ اسلام و انسان از دید شیعی است. به گفتهی او تمام داستان زندگی انسان از آدم و ماجرای هابیل و قابیل تا آخرالزمان و تحقق انتقام جهانی، تلاش برای خونخواهی است، همچنانکه سراسر تاریخ شیعه پر از خونریزیها و در نتیجه ثارهایی است که از هر نسل به نسل بعدی به ارث میرسد. اما تفاوت این ثارها با ثارهای دیگر نظیر آنچه در عصر جاهلیت رواج داشته، آن است که اینها ثاراللّهاند. در این میان امام حسین علیهالسلام، که حلقهای از زنجیر طولانی آدم علیهالسلام تا آخرالزمان است، وارث این خونهاست که خودش نیز به صورت ثار (ثاراللّه) در آمده است (رجوع کنید به شریعتی، ص 95ـ106). علیاکبربن محمدامین لاری در قرن سیزدهم رسالهای با نام شرح حدیث «یا ثارَاللّه و ابنَ ثارِه« نوشته که موضوع اصلی آن اثبات طهارت خون امامان و مباحثی در اثبات عصمت آنان است (حسینی اِشْکوَری، ج 11، ص 99ـ100).
برای نسخه کامل مقاله بنگرید به «خانه مجازی مهرداد عباسی»:
http://mehrdad-abbasi.com/index.aspx?siteid=1&fkeyid=&siteid=1&pageid=219
@drmehrdadabbasi
میرزا سید جعفرخان تبریزی فرزند میرزا تقی از مردم تبریز و معروف به «مهندس» از جمله محصلینی است که سال ۱۲۳۰ به اروپا رفت و به تحصیل ریاضیات پرداخت.
پس از مراجعت به ایران در شهر تبریز به تدریس علوم ریاضی مشغول شد و در سال ۱۲۵۲ به فرمان محمدشاه به سفارت استانبول منصوب و عازم گردید. مدت هفت سال در آنجا خدمتگزاری کرد. در سال ۱۲۷۵ ناصرالدین شاه میرزا آقاخان نوری اعتمادالدوله را که صدراعظم بود معزول کرد و به جای تعیین صدراعظم جدید، شش وزارتخانه تأسیس کرد که به «شورای دولتی» نامگذاری شد و مشیرالدوله در صدر شورای دولتی قرار گرفت.
مشیرالدوله در سال ۱۲۷۷ از طرف دولت ایران به سمت ایلچیگری فوقالعاده مأمور دربار انگلیس شد. پس از یکسال اقامت در آنجا به ایران مراجعت کرد. پس از بازگشت با حفظ مقام ریاست شورای دولتی به سمت «متولیباشی» آستانه قدس رضوی منصوب گردید. پس از چندی خدمت در آنجا، در جمادیالاخری ۱۲۷۹ فوت کرد. او یکی از پیروان امیرکبیر و مردی تحصیلکرده و شریف بود.
از کارهای مهم سیاسی مشیرالدوله به هنگامی که در استانبول بود، تهیه و امضاء قرارداد تجاری ایران و بلژیک و همچنین ایران و اسپانیاست. دیگر از خدمات او تعیین خط سرحدی ایران و عثمانی است که به اتفاق نمایندگان دولتهای روس و انگلیس و عثمانی بدان کار موفق گردید و نامی بلند از خود به یادگار گذاشت.
مشیرالدوله کتابی در علم حساب به نام «خلاصهًْالحساب» تدوین نمود که چاپ هم شده است. اثر دیگر او رساله «تحقیقات سرحدیه» است که راجع به جریان کار تعیین خط سرحدی ایران و عثمانی و حاوی مطالب دقیق و قابل استفاده تاریخی و خواندنی است. در ادامه این پست دستنویس کتاب تحقیقات سرحدیه تقدیم میشود.
@aaadab1397farhang
👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
#دستنویس #نسخه_خطی #امیرکبیر #میرزا_جعفر_تبریزی #مشیرالدوله #تحقیقات_سرحدیه #عثمانی #ناصرالدین_شاه #تبریز
آونگ خاطره های ما سال ها پیش در ایران برای چاپ آماده شد اما توفیق انتشار نیافت. ابتدا نام اصلی اثر «و خدا گاو را آفرید» به اجبار تغییر یافت و سپس ممنوع شد. ناشر دربارهی کتاب آورده است: «کتاب آونگ خاطرههای ما مجموعهای از 3 نمایشنامه است که به گفته عباس معروفی قرار بوده در ایران چاپ و منتشر شود. صحنه با برشی طولی از یک مغازه ساعتسازی آغاز میشود، که به دیوارهای آن تعدادی ساعت جورواجور آویخته شده است. زمان اجرای نمایش، صدای گنگ تظاهرات خیابانی میآید صدای تند جماعتی که شعار میدهند و رد میشوند. در شروع مردی خوشپوش و مرتب، به سمت مرد ساعتساز میرود و با او شروع به صحبت میکند. او از ساعتی حرف میزند که مدتها پیش در یک درگیری دوستانه از بین رفته است. مرد به ساعتش علاقه عجیبی داشته است ولی مرد ساعتساز نه مرد و نه ساعتش را به خاطر نمیآورد. در هنگامه صحبت مرد ساعتساز با مشتری، جماعتی از جلو مغازه رد میشوند که شعار میدهند: "زنده باد، زنده باد" و این کلید ورود به بحثی میشود که "مرد" دلایل تنفرش را از سیاست برای ساعتساز بیان میکند و...» این کتاب را انتشارات «ققنوس» منتشر کرده است.
@literature9
بودا ، لقب گوتَمَه یا گاوتَمَه سیدهارتَه بنیانگذار آیین بودایی و واژة بودا در سانسکریت به معنای کسی است که به روشنبینی و اشراق رسیده است. بودا در شهر قدیمی کاپیلاواستو در جنوب نپال متولد شد. تاریخ تولد و مرگ او دقیقاً روشن نیست، اما احتمالاً وی در حدود قرن ششم تا چهارم قبل از میلاد میزیسته است. زندگی بودا با افسانه آمیخته است. گفته شده که از طبقة کشتریه (طبقة سلحشوران و جنگجویان) بود و پدرش بر قبیلة ساکیا / شاکیا فرمان میراند. ازینرو، او را ساکیامونی / شاکیامونی (فرزانة قبیلة شاکیا) نامیدهاند. براساس متون بودایی که به زبان پالی نوشته شده و مطابق پیشگویی طالعبینان برای پدر او، در 29 سالگی با مشاهدة چهار منظرة پیر سالخورده، مریض درمانده، جنازه و راهب قصر پدر، همسر و تنها فرزندش را ترک کرد، موی سر تراشید، لباس راهبان هندو را پوشید و شش سال به ریاضت مشغول شد. سرانجام وی در زیر درختی که بعدها آن را درختِ بودْهی (درختِ بیداری و روشنایی) نامیدند، بودا شد یعنی به روشنبینی رسید. میگویند بودا در زیر آن درخت به چهار حقیقت برجستة آیین خود دست یافت:
هرآنچه پا به عرصة هستی میگذارد محکوم به رنج و درد است؛ مبدأ رنج، تولد و پیدایی است؛ بنابراین باید گردونة مرگ و حیات را متوقف کرد؛ و راهی که به سوی آزادی مطلق (نیروانا ) میرود پس از طی مراحل هشت گانهای است، شامل درک درست، فکر درست، گفتار درست، کردار درست، زندگی درست، کوشش درست، پندار درست و توجه یا مراقبة درست.
بودا در تعالیم خود از پرستش خدایان و نیایش به درگاه آنان سخن نگفت. غایت اصلی در تعالیم او آزادی از رنج بازپیدایی (تناسخ) است. این رنج با رسیدن به نیروانا پایان مییابد و راه رسیدنِ بدان، راهی میان ریاضت افراطی و نفسپرستی است. بودا شاگردانش را به اطراف و اکناف فرستاد و برای راهبان بودایی ده قانون اخلاقی وضع کرد که رعایت پنج قانون آن برای سایر بوداییان نیز لازم بود: احتراز از بیجان کردن جانداران، احتراز از دزدی، پرهیز از زنا، پرهیز از دروغ و خودداری از مستی. بسیاری از خویشاوندان بودا به او پیوستند، از جمله پسر عموی او آناندا که از شاگردان برجستة بودا بود. گفتهاند که بودا پس از 45 سال تعلیم، در هشتادسالگی درگذشت. تعالیم او پس از چند قرن در سه بخش، معروف به سه سبد حکمت (تیپیتاکا ، سانسکریت: تریپیتاکا )، نوشته شد. آیین بودا پس از مرگ وی به دو شاخة اصلی تقسیم شد: ترواده یا هینیانه (چرخه کوچک) که پیروانش خود را به اصول اولیة بودا وفادار میدانند؛ و مهایانه (چرخة بزرگ) که با آیینها و اعتقادات مردم مناطق مختلف تطبیق یافته است. در شاخة اخیر تمجید بودا به عنوان یک انسان کامل، به صورت ستایش موجودی الهی درآمد. همچنین علاوه بر بودا، عبادت و پرستش بوداهای آینده؛ بودیستوا (جوهر عقل و خرد)، مرسوم شد. این بوداها واسطة انسان برای وصول به مقام نیروانا تلقی میشوند. آیین بودا در قرن سوم پیش از میلاد، بر اثر فعالیتهای تبلیغی آشوکا ، امپراتور هند که در حدود 268 قبل از میلاد به تخت نشست، در سرحدات جهان هندو ایرانی گسترش یافت. در واقع او سبب شد تا این آیین در حد یک فرقة کوچک هندی باقی نماند. یکی از اقدامات آشوکا ساختن 000 ،84 استوپا (عبادتگاههای بودایی به شکل گنبدهای نیمدایره بر روی سکویی مدور) بود. برخی از این استوپاها در تیکسلا (نزدیک پیشاور کنونی)، قندهار و نگرهار (جلالآباد) وجود دارند.
@litera9
این کتاب، مشهورترین اثر ابن عربشاه و یکی از مآخذ مهم درباره شخصیت، زندگی و فتوحات تیمور است. کتاب، بعد از مقدمهای کوتاه، با ذکر نام و تبار و قدرت گرفتن تیمور آغاز میشود. آنگاه مؤلف یورشهای تیمور به خوارزم ، خراسان ، سیستان ، اصفهان ، آسیای صغیر و جنگ با ایلدرم بایزید عثمانی را به تفصیل بیان میکند. بیش از یک چهارم حجم کتاب به حوادث بعد از مرگ تیمور و جانشینان وی اختصاص دارد.
اگر چه ابنعربشاه در جای جای کتاب از تیمور با کلمات و عبارات تند و ناهنجار یاد کرده است، لیکن فصلی از آن را نیز به صفات تیمور اختصاص داده و در آن او را به مردانگی و شجاعت و سیاست و تدبیر ستوده است. فصلی کوتاه از کتاب نیز درباره سمرقند و آبادیهای آن و در پایان آن نام و نسب مؤلف و سبب تألیف کتاب آمده است.
این کتاب نخستین بار در ۱۶۳۶م به وسیله گولیوس به لاتینی و بار دیگر در ۱۷۶۷ و ۱۷۷۲م توسط منگر با عنوان «تاریخ تیمور لنگ بزرگ» منتشر شده است در ۱۱۱۱ق/۱۶۹۸م مرتضی نظمیزاده آن را به ترکی ترجمه کرد و چون ترجمه ترکی آن معلق و غیر مفهوم بود، در ۱۲۷۷ق/۱۸۶۰م مورد تجدید نظر قرار گرفت و با نام تاریخ تیمور گورکان چاپ گردید. ابنعربشاه برخلاف اسمش یک ایرانی است نه عرب. او در این کتاب خود را چنین معرفی میکند: «احمدابنمحمدابنعبدالله حنفیمذهب عجمی لقب انصارینصب دمشقیزادگاه!»
@litera9
احمد غلامی
نویسنده، منتقد و روزنامهنگار فعال تاکنون آثاری برای نوجوانان و بزرگسالان منتشر کرده و موفق به کسب جوایزی شده است. "فعلاً اسم ندارد" مجموعهی چهارده داستان از آثار اخیر او است که جنگ، روابط عاشقانه، روابط بین زنان و مردان درونمایهی اغلب آنهاست. نگاه متفاوت به جنگ، توجه به نکات ظریف در روابط انسانها و زبانی صمیمی که به شخصیتهایی آشنا میپردازد از ویژگیهای این مجموعه است.
🔸 داستان عجیب شيخ رضا كتابفروش و اهمیت زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها
🔹داستان شيخ رضا كتابفروش مدرسه فيضيه قم را من پس ازاصرار فراوان و باالتزام شرعي به عدم نقل آن در زمان حيات ايشان، ازمرحوم اخوی (آقا سيد احمد خسروشاهی) شنيده بودم وآن داستان چنين است:
🔸مرحوم آقا سيد احمد يكی از طلبههاي فاضل و جوان حوزه علميه قم ويكي از مستشكلين عمده درس مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري بود. ايشان به من گفت: من كارم درس و بحث و چون و جنجال علمي بود. در درون خود و برخود ميباليدم كه از فضلاي نامدار حوزه شدهام و مستشكل درس حاج شيخ هستم! از اين روي، خيلي به مسائل روحي و معنوي رايج و دارج نميپرداختم، و حتي در تشرّف به زيارت حرم حضرت معصومه گاهي تكاهل داشتم و يا مرتب به زيارت نميرفتم!
🔸در آن دوران، تابستان كه هوا گرم ميشد، طلاب هركدام به جايي ميرفتند و من عادتاً به مشهد مقدس ميرفتم و در حجره طلاب آشنا، يكي دو ماهي ميماندم و برميگشتم. آن سال هم تابستان عازم مشهد شدم، و در صحن مطهر كه مدرسهاي براي طلاب وجود داشت، دنبال دوست و آشنايي بودم كه رحل اقامت افكنم! چشمم به آقا ميرزا حسن مصطفوي از رفقا و همدرسهاي قم افتاد كه در حجرهاي نشسته بود. خوشحال شدم و ايشان هم با حسن اخلاقي كه داشت، مرا دعوت كرد كه ميهمان ايشان باشم.
🔸وارد حجره كه شدم، شيخ جلمبري! را ديدم كه معروف به شيخ رضا بود و در مدرسه فيضيه كتاب پهن ميكرد، و البته كاري به كار كسي نداشت و مرد بيآزار و ساكتي بود. سيد احمد فاضل و مستشكل حوزه درس حاج شيخ، با غروري كه از ياد گرفتن علومي چند بر او عارض شده بود، اعتنايي به شيخ نكرد و به همان سلام و احوالپرسي عادي، اكتفا نمود.
🔹آقا ميرزا حسن مصطفوي براي خريد ميوه يا چيزي، از حجره بيرون رفت و من ماندم و آقاي شيخ رضا. تنهايي وادارام كرد كه دو سه كلمه حرف بزنم و فرعي را مطرح كنم تا آقاي شيخ رضا را هم امتحان كرده باشم و او هم بداند كه ما چقدر ملائيم!
🔸آقاي شيخ رضا با لطافت خاصّي ضمن لبخند گفت: سيد احمد آقا! علوم كه همهاش علوم رسمي نيست. در دنيا علومي هست كه خواندني نيست، بلكه يافتني است. اين را گفت و ساكت شد.
🔸من پرسيدم: مثلاً چه نوع علومي؟ گفت: مثلاً اين كه آدم بفهمد كه سيد احمد براي چه به مشهد آمده است؟! (اخوي ميگفت: من تكاني خوردم و پرسيدم: قبلاً بفرماييد كه من براي چه به مشهد آمدهام؟)
🔹شيخ رضا گفت: شما براي اجابت دو حاجت به مشهد مشرّف شدهايد تا در حرم حضرت رضا عليه السلام آن دو حاجت را از خداوند بخواهيد كه اجابت كنند. و سپس هر دو حاجت مرا كه هرگز در قم هم به كسي نگفته بودم، ذكر كرد!
🔸و بعد گفت: امّا متاسفانه شما آن دو حاجت را به دست نميآوريد، مگر آن كه رضايت حضرت معصومه را كه ميهمان او هستيد و گاهي ماهي يك بار هم به زيارتش نميرويد، به دست بياوريد.
🔹شگفت زده شده بودم. خود را جمع و جور كردم و مؤدبانه از او راه خلاص خواستم، كه در اين هنگام ميرزا حسن با مقداري انگور و خربزه وارد حجره شد و شيخ هم ساكت گرديد! ولي من ديگر آن سيد احمد قبلي نبودم، مريد شيخ كتاب پهن كن مدرسه فيضيه شدم و از او كه به قم ميآمد، درس ها آموختم كه خواندني نبود و يافتني بود!
🔸اين خلاصه داستاني بود كه مرحوم اخوي نقل كردند؛ ولي در قم از مرحوم آيت الله سيد حسين قاضي طباطبائي (پسر عموي علامه طباطبائي) داستان را پرسيدم و ايشان توضيح دادند كه: آقا سيد احمد آقا پس از مراجعت از مشهد، ديگر آن جنب و جوش و جرّ و بحث و جنجال را در درس حاج شيخ نداشت، و بيشتر گوش فرا ميداد، و اغلب شب ها به حرم مشرّف ميشد.
(آية الله سيد هادي خسروشاهی)
✅ جمکران و تاریخچه آن (۱)
جَمْكَران ، مسجد، مسجدی منسوب به امام عصر عجلاللّهتعالی فرجهالشریف در محدوده روستای جمكرانِ شهر قم. این مسجد، كه به سبب نزدیكی با روستای مذكور، به مسجد جمكران شهرت یافته است و به سبب انتساب به حضرت مهدی، مسجد صاحبالزمان نامیده میشود. (میرعظیمی، ص 58) در گذشته به مسجد قدمگاه نیز مشهور بوده است. (فیض قمی، ج 2، ص 667)
جمكران در گذشته روستای مهمی بوده و نام آن در كتاب تاریخ قم (قرن چهارم) بارها تكرار شده است. به گفته حسن بن محمد قمی (ص 60ـ 61) جمكران اولین روستای قم بوده است كه جم ملك آن را بنا كرد. او همچنین انتساب بنای جمكران را به سلیمان بن داوود علیهالسلام خلاف واقعیت ندانسته و ساخت محلهها و بناها و آتشكدههایی در این روستا را به شخصی به نام جلین پسر ماكین نسبت داده است.
در متون عصر قاجار به مزارع و محصولات كشاورزی جمكران اشاره شده است. (كتابچه تفصیل حالات و املاك و مستغلات وقنوات و بلوكات دارالایمان قم، ص 96ـ 97)
به گزارش تاریخ قم، اولین مسجدی كه در قم، پیش از مهاجرت اشعریان از كوفه به این شهر در اوایل قرن دوم، بنا گردید، مسجد قریه جمكران بود كه خَطّاب اسدی آن را بنیان نهاد و در آن به تنهایی نماز می گزارد. (قمی، ص 38). مدرسی طباطبایی (ج 2، ص 163ـ 164) احتمال داده است كه مسجد جمكران فعلی همان مسجد خطّاب اسدی باشد كه پس از گریز ساكنان غاضریه از قبیله بنی اسد به جمكران، به هنگام قیام مختار در كوفه، توسعه بیشتری یافت.
قول مشهور در باره ساخت مسجد كنونی جمكران به حكایتی بر میگردد كه حاج میرزا حسین نوری (1254 ـ 1320) در كتابهایش، از جمله نجم ثاقب، با استناد به كتاب تاریخ قم (اثر حسن بن محمد قمی) و نیز كتاب مونسالحزین فی معرفة الحق و الیقین (تألیف شیخصدوق، متوفی 381)، نقل كرده است. بر طبق این حكایت، حسن بن مثله جمكرانی در پی رؤیایی كه میبیند، در سهشنبه 17 رمضان 393 به خدمت امام مهدی علیهالسلام میرسد و در آن جلسه دستورِ ساخت مسجد در مكانی كه برگزیده و در آن نشانههایی قرار داده شده، نماز خاص آن مسجد و قربانی كردن یك بز و انفاق آن بر مردم به او ابلاغ میگردد. سپس سیدابوالحسن، از درآمد زمین مزبور، كه در اختیار حسن بن مسلم بوده، به اضافه وجوه حاصل از اراضی رَهَقِ ناحیه اَردَهالِ كاشان، مسجد را، با سقفی از چوب، احداث می.كند. (نوری، ص 294ـ 297؛ ناصرالشریعه، ص 234ـ 237).
محققان و علما چندین اِشكال بر این حكایت وارد كردهاند كه از آن جمله است: وفات شیخ صدوق قبل از وقوع این حادثه؛ تألیف كتاب تاریخ قم در 378 و نبودِ نسخهای از اصل عربی آن و ذكر نشدن این حكایت در نسخه فارسی آن؛ و اثباتنشدن درستی انتساب كتاب مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین به شیخصدوق. برخی نیز به این اِشكالها پاسخ دادهاند. (نوری، ص 297؛ ناصرالشریعه، ص 237ـ 239؛ فیض قمی، ج 2، ص 662ـ 663؛ مدرسی طباطبایی، ج 2، ص 164؛حاجی تقی، ص 55)
در عین حال، در دهههای اخیر بسیاری از مراجع تقلید و علما برای این مسجد احترام و قداست ویژه قائل شده و برای عبادت در آنجا حضور یافته و عبادت در آنجا را به دیگران نیز توصیه كردهاند. (میرعظیمی، ص 53ـ 74؛ زندیه، ص 77 ـ 78؛ ویژهنامه جمكران، ص 4، 20)
در باره این مسجد در هیچیك از منابع تاریخی سخنی نیست و تنها منشی قمی (ج 2، ص 1019)، ضمن وقایع سال 986، در شرححال میرغیاثالدین محمد میرمیران نوشته است كه او به هنگام توقف در قریه لَنجَرودِ قم، گاهی در مَقامِ با احترام حضرت امام صاحبالعصر و الزمان در جمكران اعتكاف میكرد كه به گفته فقیهی (1378، ص171) مقصود از آن مقام، مسجد جمكران است.
اطلاع دیگر، مأخوذ از كتیبه تاریخی مسجد، مشتمل بر شعری با مادّه تاریخ 1167، است كه به تعمیر مسجد در آن سال اشاره دارد. (مدرسی طباطبائی، ج 2، ص 164 ـ 165؛ فیض قمی، ج 2، ص 669 ـ 670؛ ناصرالشریعه، ص 233) ظاهراً در همان زمان راهی درشكهرو برای مسجد احداث گردید (قریشی، ص 66)
در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی، ساختمان مسجد قدیمی و نیمهویران بود (فقیهی، 1378، ص 274)
🔹 حسین صادقی
🆔 telegram.me/qompajoohi
✅ جمکران و تاریخچه آن (۳)
پس از آن، با خریداری زمینهای كشاورزی اطراف مسجد، چهل هكتار زمین در اختیار مسجد جمكران قرار گرفت كه 5ر5 هكتار آن به محوطه و صحن اصلی اختصاص یافت. (همانجا)
در وضع موجود، مسجد دارای شش ورودی به صحن، از شش جهت، است كه درِ شمال شرقی آن در محور شبستان اصلی مسجد قرار دارد و در طرفین آن دو مناره عظیم بتونی با قاعده مربع و ساقه هشت وجهی در پنج طبقه و به ارتفاع 85 متر بر اساس طرح جدید (رجوع کنید به ادامه مقاله) در حال ساخت است.
بنای جدید مسجد، مسجد مَقام نامیده میشود. ایوان ورودی این مسجد، تماماً مزین به كاشیهای معرق در بدنه و لچكیها و مقرنسكاری در سقف است و از طریق سه ورودی، یكی در مركز و دو ورودی در هر یك از طرفین به شبستان راه دارد. منارههای طرفین این ایوان، با ارتفاع شصت متر، نیز مزین به كاشی معرق و به شكل چندوجهی در قسمتهای تحتانی، مدوّر در ساقه و گلدستهای در قسمت فوقانی است.
شبستان اصلی (در حدود 100 ، 1 مترمربع) به شكل هشت ضلعی و دارای سه ورودی در جبهه شمالی و دو ورودی در جبهه جنوبی است. این شبستان دارای هشت ستون هشت وجهی مزین به كاشیهای معرق و مقرنسكاری است كه گنبد مسجد با سازهای فلزی بر فراز آن استوار شده است.
در ساقه گنبد 23 پنجره مشبك فلزی با شیشههای الوان تعبیه شده است كه نور شبستان را تأمین میكنند. سطح داخلی گنبد سراسر مزین به كاشیهای معرق با تلفیق آجر است. طوق زیر پنجرهها كتیبهای به خط ثلث با آیاتی از سوره دهر است. سطح خارجی گنبد شَلْجَمی شكل بنا نیز با كاشیهای فیروزهای پوشیده و با كتیبههای تهلیل و ترنجهای تزئینی، با ذكر یا مهدی ادركنی در داخل آن، تزئین شده است.
ازاره داخلی مسجد تا ارتفاع 80ر1 متر با سنگ مرمر پوشیده شده و بقیه قسمتهای بدنه داخلی تا زیرسقف مزین به كاشیكاری با تلفیق آجر است. محراب نیز تماماً كاشیكاری شده و در سقف مقرنسكاری دارد.
شبستانهای غربی و شرقی هركدام با چهارهزار مترمربع زیربنا در دو طبقه در حال اتماماند. قسمتهای داخلی این شبستانها آیینهكاری شده است و هریك از شبستانها دارای دو گنبد قرینه با بتون مسلحاند.
مسجدی معروف به مسجد مرمر، كه فضای داخلی آن با مرمر سبز پوشانده شده، به مسجد مقام متصل است. (همانجا)
مجموعه مسجد جمكران دارای چند حسینیه، بازارچه، زائرسرا، ساختمان اداری و غیره است. براساس طرح مصوب 1382ش، 250 هكتار برای مجموعه مسجد جمكران در نظر گرفته شده است كه از این مقدار 400 ، 29 مترمربع به مسجد با پنج شبستان اختصاص مییابد و بقیه شامل صحن و ساختمانهای اداری و خدماتی و ملزومات دیگر خواهد بود. در این مرحله، جز مسجد مقام، تمام ساختمانهای قبلی تخریب خواهد شد. تا پایان سال 1384ش، هفده هزار مترمربع از آنها تخریب و هشت هزار مترمربع بنای جدید به جای آنها احداث شد.
منابع:
(1) تحقیقات میدانی مؤلف؛
(2) محمد حاجی تقی، «سیر تاریخ فقها و محدثان قمی (2)»، نامه قم، سال1، ش3 و 4 (پاییز و زمستان 1377)؛
(3) حسن زندیه، «مسجد جمكران»، مسجد، ش25 (فروردین و اردیبهشت 1375)؛
(4) علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم: بخش اول از تاریخ جامع قم ، قم 1378؛
(5) همو، «قم در مسیر تاریخ (4)»، نامه قم ، ش7 و 8 (پاییز و زمستان 1378)؛
(6) عباس فیضقمی، كتاب گنجینه آثار قم ، قم: 1349 ـ 1350؛
(7) جواد قریشی، راهنمای مصوّر قم و جمكران ، قم: 1382؛
(8) حسنبن محمد قمی، كتاب تاریخ قم، ترجمه حسنبن علی قمی، چاپ جلالالدین طهرانی، تهران: 1361؛
(9) كتابچه تفصیل حالات و املاك و مستغلات و قنوات و بلوكات دارالایمان قم، در قمنامه: مجموعه مقالات و متون درباره قم، [ گردآوری (حسین مدرسی طباطبایی، قم: كتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی، 1364؛
(10) محمدرضا كوچكزاده، تاریخچه قم و مساجد تاریخی آن، قم: 1380؛
(11) حسین مدرسی طباطبایی، تربت پاكان: آثار و بناهای قدیم محدوده كنونی دارالمؤمنین قم، قم: 1355؛
(12) احمدبن حسین منشی قمی، خلاصة التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران: 1359 ـ 1363؛
(13) جعفر میرعظیمی، مسجد مقدّس جمكران تجلیگاه صاحبالزمان علیهالسلام ، قم: 1383؛
(14) محمد حسین ناصرالشریعه، تاریخ قم ، چاپ علی دوانی، تهران: 1383؛
(15) حسین بن محمد تقی نوری، كتاب نجمالثّاقب) نجم ثاقب]: مشتمل بر احوال امام غائب حضرت بقیة اللّه صاحب العصر و الزمان عجلاللّه تعالی فرجهالشریف ، قم: 1412؛
(16) ویژهنامه جمكران، قم: مسجد مقدّس جمكران، 1384.
🔹حسین صادقی
🆔 telegram.me/qompajoohi
🔸 داستان عجیب شيخ رضا كتابفروش و اهمیت زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها
🔹داستان شيخ رضا كتابفروش مدرسه فيضيه قم را من پس ازاصرار فراوان و باالتزام شرعي به عدم نقل آن در زمان حيات ايشان، ازمرحوم اخوی (آقا سيد احمد خسروشاهی) شنيده بودم وآن داستان چنين است:
🔸مرحوم آقا سيد احمد يكی از طلبههاي فاضل و جوان حوزه علميه قم ويكي از مستشكلين عمده درس مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري بود. ايشان به من گفت: من كارم درس و بحث و چون و جنجال علمي بود. در درون خود و برخود ميباليدم كه از فضلاي نامدار حوزه شدهام و مستشكل درس حاج شيخ هستم! از اين روي، خيلي به مسائل روحي و معنوي رايج و دارج نميپرداختم، و حتي در تشرّف به زيارت حرم حضرت معصومه گاهي تكاهل داشتم و يا مرتب به زيارت نميرفتم!
🔸در آن دوران، تابستان كه هوا گرم ميشد، طلاب هركدام به جايي ميرفتند و من عادتاً به مشهد مقدس ميرفتم و در حجره طلاب آشنا، يكي دو ماهي ميماندم و برميگشتم. آن سال هم تابستان عازم مشهد شدم، و در صحن مطهر كه مدرسهاي براي طلاب وجود داشت، دنبال دوست و آشنايي بودم كه رحل اقامت افكنم! چشمم به آقا ميرزا حسن مصطفوي از رفقا و همدرسهاي قم افتاد كه در حجرهاي نشسته بود. خوشحال شدم و ايشان هم با حسن اخلاقي كه داشت، مرا دعوت كرد كه ميهمان ايشان باشم.
🔸وارد حجره كه شدم، شيخ جلمبري! را ديدم كه معروف به شيخ رضا بود و در مدرسه فيضيه كتاب پهن ميكرد، و البته كاري به كار كسي نداشت و مرد بيآزار و ساكتي بود. سيد احمد فاضل و مستشكل حوزه درس حاج شيخ، با غروري كه از ياد گرفتن علومي چند بر او عارض شده بود، اعتنايي به شيخ نكرد و به همان سلام و احوالپرسي عادي، اكتفا نمود.
🔹آقا ميرزا حسن مصطفوي براي خريد ميوه يا چيزي، از حجره بيرون رفت و من ماندم و آقاي شيخ رضا. تنهايي وادارام كرد كه دو سه كلمه حرف بزنم و فرعي را مطرح كنم تا آقاي شيخ رضا را هم امتحان كرده باشم و او هم بداند كه ما چقدر ملائيم!
🔸آقاي شيخ رضا با لطافت خاصّي ضمن لبخند گفت: سيد احمد آقا! علوم كه همهاش علوم رسمي نيست. در دنيا علومي هست كه خواندني نيست، بلكه يافتني است. اين را گفت و ساكت شد.
🔸من پرسيدم: مثلاً چه نوع علومي؟ گفت: مثلاً اين كه آدم بفهمد كه سيد احمد براي چه به مشهد آمده است؟! (اخوي ميگفت: من تكاني خوردم و پرسيدم: قبلاً بفرماييد كه من براي چه به مشهد آمدهام؟)
🔹شيخ رضا گفت: شما براي اجابت دو حاجت به مشهد مشرّف شدهايد تا در حرم حضرت رضا عليه السلام آن دو حاجت را از خداوند بخواهيد كه اجابت كنند. و سپس هر دو حاجت مرا كه هرگز در قم هم به كسي نگفته بودم، ذكر كرد!
🔸و بعد گفت: امّا متاسفانه شما آن دو حاجت را به دست نميآوريد، مگر آن كه رضايت حضرت معصومه را كه ميهمان او هستيد و گاهي ماهي يك بار هم به زيارتش نميرويد، به دست بياوريد.
🔹شگفت زده شده بودم. خود را جمع و جور كردم و مؤدبانه از او راه خلاص خواستم، كه در اين هنگام ميرزا حسن با مقداري انگور و خربزه وارد حجره شد و شيخ هم ساكت گرديد! ولي من ديگر آن سيد احمد قبلي نبودم، مريد شيخ كتاب پهن كن مدرسه فيضيه شدم و از او كه به قم ميآمد، درس ها آموختم كه خواندني نبود و يافتني بود!
🔸اين خلاصه داستاني بود كه مرحوم اخوي نقل كردند؛ ولي در قم از مرحوم آيت الله سيد حسين قاضي طباطبائي (پسر عموي علامه طباطبائي) داستان را پرسيدم و ايشان توضيح دادند كه: آقا سيد احمد آقا پس از مراجعت از مشهد، ديگر آن جنب و جوش و جرّ و بحث و جنجال را در درس حاج شيخ نداشت، و بيشتر گوش فرا ميداد، و اغلب شب ها به حرم مشرّف ميشد.
(آية الله سيد هادي خسروشاهی)
@bazmeghodsian
يك سال مرحوم آيتالله العظمی بروجردي رحمة الله علیه در روز تاسوعا سردستههاي قم را دعوت كردند تا به آنها رهنمود دهند.
.
.
بنده سردستههاي قم را ميشناختم و به عنوان مثال ميدانستم كه دسته چهارمردان يا دسته باغ پنبه از چه كسي فرمان ميبرند. به هر حال سردستهها در منزل آقاي بروجردي اجتماع ميكنند. .
.
اين قضيه را مرحوم آقاي سيفزاده كه خودش در آن جمع بود، براي من نقل ميكرد و از ديگران هم بارها شنيدهام كه مرحوم آقاي بروجردي در آن جمع شروع به سخن كردند و فرمودند: شيوه شما در عزاداري سيدالشهدا(ع) صحيح نيست. .
.
اين كه مردان لباس زنان را بپوشند و به شكل اسرا در آيند و شبيه خواني كنند، يا طبل و دهلها به كار بيفتد، مورد رضايت سيدالشهدا(ع) نيست و به يك معنا معصيت است. .
.
عزاداري در حد معمول و معقول همچون سينه زني و زنجير زني بلااشكال است، اما فراتر از آن، مناسب شؤون امام حسين(ع) نيست. جلسه مزبور به درازا كشيد و بعد از آن سردستهها از اتاق آقاي بروجردي بيرون آمدند و در قسمت هشتي خانه ، فردي كه در ميان سردستهها از همه بزرگتر بود.
. .
خطاب به ساير سردستهها گفت: دوستان ما در تمام طول سال از آقاي بروجردي تقليد ميكنيم؛ اما در دهه محرم ديگر مقلد ايشان نيستيم چون امام حسين(ع) را نميتوان رها كرد! بنابر اين ما برنامهها و سنتهايمان را تعطيل نميكنيم. در ميان آن جمع تنها يك نفر حاضر ميشود كه در دهه محرم مقلد آقاي بروجردي باشد و فرداي آن روز دستهاش را در كمال سادگي بيرون ميآورد. ..................................................... ١- ر.ك:خاطرات آيت الله يزدي،ص١٢٧-١٦١. .
.
راجع به ترک کارهاي ناروا اشاره کرد و جواب آنان که گفتند ؛ ما در ٣٦٤ روز سال ، مقلد شما هستيم ، ولي در يک روز ( روز عاشورا) مقلد شما نيستيم ، و اين روايت بسيار معروف است . ................................................. ر.ك: مسلم تهوري، مناديان تقريب،ص٥٣.
.
کانال سیره علما @sireolama
برای نمونه این داستان را توجه فرمایید:
داستان عجیب شيخ رضا كتابفروش
حجةالاسلام سيدهادي خسروشاهي
داستان شيخ رضا كتابفروش مدرسه فيضيه قم را من پس ازاصرار فراوان و باالتزام شرعي به عدم نقل آن در زمان حيات ايشان، ازمرحوم اخوي (آقا سيد احمد خسروشاهي) شنيده بودم وآن داستان چنين است:
مرحوم آقا سيد احمد يكي از طلبههاي فاضل و جوان حوزه علميه قم ويكي از مستشكلين عمده درس مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري بود. ايشان به من گفت: من كارم درس و بحث و چون و جنجال علمي بود. در درون خود و برخود ميباليدم كه از فضلاي نامدار حوزه شدهام و مستشكل درس حاج شيخ هستم! و از اين روي، خيلي به مسائل روحي و معنوي رايج و دارج نميپرداختم، و حتي در تشرّف به زيارت حرم حضرت معصومه گاهي تكاهل داشتم و يا مرتب به زيارت نميرفتم!
در آن دوران، تابستان كه هوا گرم ميشد، طلاب هركدام به جايي ميرفتند و من عادتاً به مشهد مقدس ميرفتم و در حجره طلاب آشنا، يكي دو ماهي ميماندم و برميگشتم. آن سال هم تابستان عازم مشهد شدم، و در صحن مطهر كه مدرسهاي براي طلاب وجود داشت، دنبال دوست و آشنايي بودم كه رحل اقامت افكنم! چشمم به آقا ميرزا حسن مصطفوي از رفقا و همدرسهاي قم افتاد كه در حجرهاي نشسته بود. خوشحال شدم و ايشان هم با حسن اخلاقي كه داشت، مرا دعوت كرد كه ميهمان ايشان باشم.
وارد حجره كه شدم، شيخ جلمبري! را ديدم كه معروف به شيخ رضا بود و در مدرسه فيضيه كتاب پهن ميكرد، و البته كاري به كار كسي نداشت و مرد بيآزار و ساكتي بود.
سيد احمد فاضل و مستشكل حوزه درس حاج شيخ، با غروري كه از ياد گرفتن علومي چند بر او عارض شده بود، اعتنايي به شيخ نكرد و به همان سلام و احوالپرسي عادي، اكتفا نمود.
آقا ميرزا حسن مصطفوي براي خريد ميوه يا چيزي، از حجره بيرون رفت و من ماندم و آقاي شيخ رضا.
تنهايي وادارام كرد كه دو سه كلمه حرف بزنم و فرعي را مطرح كنم تا آقاي شيخ رضا را هم امتحان كرده باشم و او هم بداند كه ما چقدر ملائيم!
آقاي شيخ رضا با لطافت خاصّي ضمن لبخند گفت:
سيد احمد آقا! علوم كه همهاش علوم رسمي نيست. در دنيا علومي هست كه خواندني نيست، بلكه يافتني است. اين را گفت و ساكت شد.
من پرسيدم: مثلاً چه نوع علومي؟
گفت: مثلاً اين كه آدم بفهمد كه سيد احمد براي چه به مشهد آمده است؟!
اخوي ميگفت: من تكاني خوردم و پرسيدم: قبلاً بفرماييد كه من براي چه به مشهد آمدهام؟
شيخ رضا گفت: شما براي اجابت دو حاجت به مشهد مشرّف شدهايد تا در حرم حضرت رضا عليه السلام آن دو حاجت را از خداوند بخواهيد كه اجابت كنند. و سپس هر دو حاجت مرا كه هرگز در قم هم به كسي نگفته بودم، ذكر كرد!
و بعد گفت: امّا متاسفانه شما آن دو حاجت را به دست نميآوريد، مگر آن كه رضايت حضرت معصومه را كه ميهمان او هستيد و گاهي ماهي يك بار هم به زيارتش نميرويد، به دست بياوريد.
شگفت زده شده بودم. خود را جمع و جور كردم و مؤدبانه از او راه خلاص خواستم، كه در اين هنگام ميرزا حسن با مقداري انگور و خربزه وارد حجره شد و شيخ هم ساكت گرديد!
ولي من ديگر آن سيد احمد قبلي نبودم، مريد شيخ كتاب پهن كن مدرسه فيضيه شدم و از او كه به قم ميآمد، درس ها آموختم كه خواندني نبود و يافتني بود!
اين خلاصه داستاني بود كه مرحوم اخوي نقل كردند؛ ولي در قم از مرحوم آيت الله سيد حسين قاضي طباطبائي (پسر عموي علامه طباطبائي) داستان را پرسيدم و ايشان توضيح دادند كه: آقا سيد احمد آقا پس از مراجعت از مشهد، ديگر آن جنب و جوش و جرّ و بحث و جنجال را در درس حاج شيخ نداشت، و بيشتر گوش فرا ميداد، و اغلب شب ها به حرم مشرّف ميشد.
📚درباره شاهنامه دست نویس ابراهیم سلطان و کتاب چاپ لاتین آن
کتاب شاهنامه ابراهیم سلطان در سال ۲۰۰۸ میلادی توسط انتشارات کتابخانه بادلیان دانشگاه کمبریج انگلستان منتشر شد. نویسندگان خانم فیروزه عبدلاوا استاد دانشگاه آکسفورد و آقای چارلز ملویل استاد دانشگاه کمبریج هستند که این شاهکار هنری سده پانزده میلادی را معرفی مینمایند. شاهنامه دستنویس ابراهیم سلطان به دستور او بین سالهای ۱۴۳۰ و ۱۴۳۵ در شیراز تهیه گردید. ابراهیم سلطان (۱۴۳۵ ـ ۱۳۹۱) فرزند شاهرخ و نوه تیمور گورکانی است. شاهرخ برخلاف پدر، پادشاهی صلحجو بود و دربار او در هرات کانون درخشان ادب و هنر گردید. فرزندان شاهرخ به نامهای ابراهیم سلطان، بایسنقر میرزا، محمد جوکی و الغبیک هر یک در گسترش دانش و فرهنگ زمان خود کارهای باارزشی بجا گذاشتند.
بیگمان کتاب فوق یکی از بهترین کارهایی است که تاکنون در مورد شاهنامه فردوسی و کتابهای دستنویس آن، به زبان انگلیسی، انتشار یافته است.
کتاب شاهنامه دستنویس ابراهیم سلطان از آن سر گور اوزلی دیپلمات انگلیسی، بود. او که بیش از دو دهه از زندگی خود را در هندوستان گذارنید زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را در آنجا آموخت و در سال ۱۸۱۰ میلادی به سرپرستی سفارت بریتانیا در ایران برگزیده شد. دانشگاه کمبریج، کلکسیون شخصی کتابهای دستنویس سر گور اوزلی را که شامل ۳۵ کتاب دستنویس و از جمله شاهنامه دستنویس ابراهیم سلطان بود، پس از مرگ او از بازماندگان او در سال ۱۸۸۵ خریداری نمود. هماکنون شاهنامه دستنویس ابراهیم سلطان با شماره Ms Ousley Au 176 در کتابخانه بودلیان دانشگاه کمبریج نگهداری میشود.
ابراهیم سلطان در سال ۱۴۱۵ از طرف پدر فرمانروای شیراز میگردد که تا پایان زندگی خود در سال ۱۴۳۵ در این مقام باقی ماند. دربار ابراهیم سلطان همچون دربار پدر در هرات به کار هنر کتابپردازی دلبستگی ویژه نشان میداد. در این سالها در شیراز کتابهای دستنویس بسیاری آراسته به تذهیب و نقاشی مینیاتور تهیه شد که علاوه بر شاهنامه چند نسخه خطی قرآن کریم و همچنین کتاب دستنویس آراسته به نقاشی مینیاتور ظفرنادر نوشته علی یزدی، تاریخنویس دربار ابراهیم سلطان را میتوان نام برد. شاهنامه دستنویس ابراهیم سلطان دارای ۴۸۶ برگ (۹۳۶ صفحه) در اندازههای ۸/۲۸×۸/۱۹ سانتیمتر (که تقریباً اندازه یک صفحه T4 است) میباشد. هر صفحه دارای ۳۱ خط و در ۴ ستون نوشته شده است. با در نظر گرفتن فضاهای مخصوص نوشتن سرلوحهها و همچنین نقاشیها نویسندگان چنین میپندارند که این شاهنامه دارای ۵۰۰۰۰ بیت است. این شاهکار هنری دارای ۱۷۶ مینیاتور است که به غیر از چند مورد، بقیه موضوعها در شاهنامههای دستنویس پیشین نقاشی شدهاند. جدا از نقاشیها هنر تذهیب به بهترین و زیباترین نوع خود در این شاهنامه به کار گرفته شده است، و برای اولین بار هنرمند تذهیبکار به نام ناصرالسلطانی امضاء خود را در یکی از تذهیبها آورده است. این کتاب مقدمه شاهنامه ابومنصوری را دارد. اما جالب اینجاست که علاوه بر آن پیشگفتاری دارد که به مقدمه شاهنامه بایسنقری خیلی شباهت دارد. از آنجا که تاریخ نگارش شاهنامه بایسنقری چند سال پس از تاریخ نگارش شاهنامه ابراهیم سلطان است، این موضوع کمی پیچیده به نظر میرسد. برای پاسخ دادن به این معما نویسندگان بر این باورند که چند صفحه اول شاهنامه دستنویس ابراهیم سلطان سفید بوده و بعدها این پیشگفتار بر آن افزوده شد. آنها برای اثبات ادعای خود چنین استدلال مینمایند که خط این پیشگفتار با خط شاهنامه دستنویس ابراهیم سلطان که نستعلیق دهههای نخستین سده چهاردهم میلادی است اندکی تفاوت دارد. نویسندگان سپس ۴۲ نقاشی مینیاتور از ۱۷۸ نقاشی این کتاب دستنویس را با کیفیت خیلی خوب در کتاب خود چاپ کرده و در مورد هر یک از آنها توضیحات جامعی ارائه میدهند.
✍محمود متقالچی
منبع: سایت مجله فرهنگی هنری بخارا، 1389
@tabrizschoolofpersianpainting
🔸 داستان عجیب شيخ رضا كتابفروش و سید احمد خسروشاهی
(اهمیت زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها)
🔹داستان شيخ رضا كتابفروش مدرسه فيضيه قم را من پس از اصرار فراوان و باالتزام شرعي به عدم نقل آن در زمان حيات ايشان، از مرحوم اخوی (آقا سيد احمد خسروشاهی) شنيده بودم وآن داستان چنين است:
🔸مرحوم آقا سيد احمد يكی از طلبههای فاضل و جوان حوزه علميه قم ويكی از مستشكلين عمده درس مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري بود. ايشان به من گفت: من كارم درس و بحث و جنجال علمي بود. بر خود ميباليدم كه از فضلاي نامدار حوزه شدهام و مستشكل درس حاج شيخ هستم! از اين روي، خيلي به مسائل روحي و معنوي رايج و دارج نميپرداختم، و حتی در تشرّف به زيارت حرم حضرت معصومه گاهی تكاهل داشتم و يا مرتب به زيارت نميرفتم!
🔸در آن دوران، تابستان كه هوا گرم ميشد، طلاب هركدام به جايی می رفتند و من عادتاً به مشهد مقدس می رفتم و در حجره طلاب آشنا، يكی دو ماهی ميماندم و برمی گشتم. آن سال هم تابستان عازم مشهد شدم، و در صحن مطهر كه مدرسهای برای طلاب وجود داشت، دنبال دوست و آشنایی بودم كه رحل اقامت افكنم! چشمم به آقا ميرزا حسن مصطفوی از رفقا و همدرسهاي قم افتاد كه در حجرهای نشسته بود. خوشحال شدم و ايشان هم با حسن اخلاقی كه داشت، مرا دعوت كرد كه ميهمان ايشان باشم.
🔸وارد حجره كه شدم، شيخ جلمبري! را ديدم كه معروف به شيخ رضا بود و در مدرسه فيضيه كتاب پهن می كرد، و البته كاري به كار كسی نداشت و مرد بيآزار و ساكتی بود. سيد احمد فاضل و مستشكل حوزه درس حاج شيخ، با غروري كه از ياد گرفتن علومی چند بر او عارض شده بود، اعتنایی به شيخ نكرد و به همان سلام و احوالپرسی عادی اكتفا نمود.
🔹آقا ميرزا حسن مصطفوي براي خريد ميوه يا چيزي، از حجره بيرون رفت و من ماندم و آقاي شيخ رضا. تنهايي وادارام كرد كه دو سه كلمه حرف بزنم و فرعي را مطرح كنم تا آقاي شيخ رضا را هم امتحان كرده باشم و او هم بداند كه ما چقدر ملائيم!
🔸آقاي شيخ رضا با لطافت خاصّي ضمن لبخند گفت: سيد احمد آقا! علوم كه همهاش علوم رسمی نيست. در دنيا علومی هست كه خواندنی نيست، بلكه يافتنی است. اين را گفت و ساكت شد.
🔸من پرسيدم: مثلاً چه نوع علومي؟ گفت: مثلاً اين كه آدم بفهمد كه سيد احمد برای چه به مشهد آمده است؟! (اخوی ميگفت: من تكانی خوردم و پرسيدم: قبلاً بفرماييد كه من برای چه به مشهد آمدهام؟)
🔹شيخ رضا گفت: شما برای اجابت دو حاجت به مشهد مشرّف شدهايد، و سپس هر دو حاجت مرا كه هرگز در قم هم به كسی نگفته بودم ذكر كرد!
🔸و بعد گفت: امّا متاسفانه شما آن دو حاجت را به دست نميآوريد، مگر آن كه رضايت حضرت معصومه را كه ميهمان او هستيد و گاهی ماهی يک بار هم به زيارتش نمی رويد، به دست بياوريد.
🔹شگفت زده شده بودم. خود را جمع و جور كردم و مؤدبانه از او راه خلاص خواستم، كه در اين هنگام ميرزا حسن با مقداري انگور و خربزه وارد حجره شد و شيخ هم ساكت گرديد! ولی من ديگر آن سيد احمد قبلی نبودم، مريد شيخ كتاب پهن كن مدرسه فيضيه شدم و از او كه به قم می آمد، درس ها آموختم كه خواندنی نبود و يافتنی بود!
🔸اين خلاصه داستاني بود كه مرحوم اخوي نقل كردند. در قم از مرحوم آيت الله سيد حسين قاضي طباطبائي (پسر عموي علامه طباطبائي) داستان را پرسيدم و ايشان توضيح دادند كه: آقا سيد احمد آقا پس از مراجعت از مشهد، ديگر آن جنب و جوش و جرّ و بحث و جنجال را در درس حاج شيخ نداشت، و بيشتر گوش فرا ميداد، و اغلب شبها به حرم مشرّف می شد.
(آية الله سيد هادی خسروشاهی)
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com