شاید منظور از حال، حتی حالات معنوی خوش هم نباشد. بلکه ادراک عمیق عقلی و معرفت مرتفعِ شهودی باشد. یعنی بر طرف شدن غفلت و خود را حاضر در محضر اله دیدن و دائم الذکر و دائم التذکر گردیدن:
خوشا آنان که الله یارشان بی
که حمد و قل هو الله کارشان بی
تصویر استر بیسر:
(از دستنویس عجایب المخلوقات، موزه والترز به شماره 593)
حکایت آوردهاند که در شهر آذربایجان نهریست که آن را شورابرود خوانند و در ساحل آن رود بسیار برق میجهد و یک روز سواری از آن آب گذشته به جانب شهری می امده و بر استری نشسته که ناگاه برق بر گردن استر وی زده چنانچه سر وی سوخته و خون استر مسدود گشته و جگر صاحب از هول آن ترقیده و یارای آن نداشته که خود را از پشت استر به زیر اندازد و همچنان آن استر تا میانهء شهر آمده خلقان بر سر او جمع شدند و احوال از او معلوم کردندی وی شرح حال باز گفت و بیفتاد و بمرد.
@aaadab1397farhang
تصویری از داستان گرفتار شدند صخرجنی
سلیمان دیوان را فرمان داد که صخرجنی را بگیرند و بیاورند ... دیوان گشته او را به دست اوردند چون به خدمت سلیمان آمد در وقتی دیوان او را در راه میآوردند او میخندید گفتند چرا میخندی گفت به واسطهء آنکه شخصی را دیدم از فرزند آدم که استری را بر سبوی آب بسته خود به آب پیش نشسته بول میکرد. استر سر بکشید و آن سبو بیفتاد و بشکست و آن استر بگریخت. عقل آدمیزاد را ببینید که چه مقدار است که استری را سبویی چگونه بدارد.
(از دستنویس عجایب المخلوقات، موزه والترز به شماره 593)
@aaadab1397farhang
سفر بیست روزه پیاده شاه عباس از اصفهان تا مشهد به روایت اسکندر بیک:
پياده رفتن شاه عباس از اصفهان بخراسان محض وفاء بنذر:
در روز اول از شهر به مشهد طوقچی که بیرون شهر واقع است تشريف بردند و از آنجا بموضع دولتآباد بر خوار كه سه فرسخ است رفته مقرر شد كه هركس از امراء و اركان دولت و ملازمان و مقربان ميل زيارت مرقد منور حضرت امام مفترض الطاعة داشته باشد سواره مرافقت نمايد و تكليف پياده رفتن به احدى نفرمودند زيرا كه نذر مذكور مخصوص ذات مبارك اشرف بود اما ملازمان و مقربان بساط عزت و خدمتكاران ركاب اقدس به نوبه و كشيك مرافقت اختيار نموده هرگاه از پياده رفتن بستوه مىآمدند سوار مىشدند اما دو سه كس از ابتدا تا انتها پياده در ملازمت بوده مطلقا سوارى نكردند. از ملازمان درگاه محمد زمان سلطان بايند و تركمان مشهور بكاولى و مهتر سلمان ركابدار باشى و از صفاهان ميرزا هدايت اللّه نواده نجم ثانى و رفقاى ثلاث طنابى بدست گرفته دوازده هزار ذرع را كه يك فرسخ شرعى است منظور داشته راه مىپيمودند و عمدة المنجمين مولانا جلال يزدى منجم سركار خاصه شريفه حساب آن را نگاه مىداشت كه مشخص شود كه هر روز چه مقدار راه طى مىشود و نيز معلوم گردد كه از صفاهان تا مشهد مقدس چند فرسخ شرعى است و اردوى معلى بقاعده مقرر كوچ كرده منزل بمنزل مىرفت و حضرت اعلى بر نهجى كه نذر فرموده بودند قطع مسافت نموده هرجا كه از پياده رفتن دلگير مىشدند لحظه رحل اقامت انداخته استراحت مىفرمودند بعد از اندك آسودگى و غنودگى باز قدم در راه نهاده بدين و تيره مراحل و منازل طى مىشد تا آنكه در عرض بيست و هشت روز آن مسافت بعيده را قطع فرموده همعنان مراحل توفيق داخل شهر مشهد مقدس معلى و روضه مطهر مزكى شده بادراك سعادت طواف و زيارت آن مرقد منور و مشهد معطر... فایز گشت.
جستاری در باره صابئه از سید عبدالله بن نورالدین جزائری (1112 ـ 1172)
طلسم سطانی اثری در نجوم، و ترجمه رساله غایة الحکیم از ابوالعباس احمد مجریطی است که نسخی از آن برجای مانده و مبتنی بر نجوم قدیم و احکام نجومی و طلسمات نوشته شده است. مشغول مرور آن بودم، دیدم مطلبی در باره صابئه آورده که از دو جهت جالب است. نخست این که خودش با یکی از آنها تماس برقرار کرده و سعی کرده اطلاعاتی از وی بگیرد. دیگر نظری که در باره کفر آنها بیان کرده و در باره تعامل با آنان شرحی داده است. نمی شود همه نظرات وی را برگرفته از نظرات فقها دانست، اما به هر حال، نقل آنها ما را با دیدگاهی در این باره آشنا می کند. وی می نویسد:
طایفه ای که در روزگارهای پیشین بر روحانیات کواکب عظیم معتقد بودند صابئه گفتندی، و مبدأ ظهور ایشان در ایام طهمورث، ثالث ملوک فرس بود، و دعوت ایشان روز به روز در انتشار بود، و کار ایشان بالا می گرفت، و ملوک و حکمای اعصار، شیفته و فریفته شبهات واهیه ضعیفه و مقالات باطله سخیفه ایشان بوده تا زمانی که حضرت خلیل مبعوث گردید، و مردم را بر بطلان مذهب صبوّت آگاه نمود، چنان چه حق تعالی از مقاله او اخبار فرموده که «إنی لا اُحبّ الافلین»، و امت را به طریقه حنیفیه دعوت نمود، و در این باب مناظرات بسیار و معارضات بیشمار نموده که شیخ جلیل متکلم ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرتانی در کتاب ملل و نحل حکایت نموده است.
و این که بعضی از علمای اسلام در حقیقت مذهب صابئه آورده اند که صابئه گروهی اند که عبادت کواکب می کنند، منشأش همان است که مذکر شد، نه این که صابئه فی الحقیقه کواکب را آلهه می دانسته اند، بلکه ایشان قایل به توحید صانع در ازل بوده اند، و انبیاء را انکار می نموده اند به شبهه این که انبیاء از نوع بشر اند که در جمیع لوازم بشریت از اکل و شرب و نوم و نکاح و سایر صفات با باقی بنی نوع یکسان اند و ایشان را تفاوتی و تمایزی نیست که موجب اختصاص ایشان به رتبه رفیعه نبوت بوده باشد، چنان چه در کلام مجید حکایت شبهه ایشان شده که «و قالوا ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق». بلکه بعضی از علما نقل نموده اند که متقدمین صابئه به نبوت شیث و ادریس قایل و معترف بوده اند و نبوت باقی انبیاء را انکار می نموده اند، و متأخرین ایشان انکار نبوت بالمرّه نموده اند و گفته اند که به سبب استمداد به روحانیات کواکب و مداومت بر ریاضات و خلوات و مجاهده نفس امّاره، و التزام مخالفت آن و اجناب از لذّات و شهوات و تصفیه باطن جمیع سعادات و کمالات علمی و عملی حاصل می تواند شد و به متابعت انبیاء و قوبل دعوت ایشان اصلا احتیاج نباشد، و این عقیده صابئه در عقاید کفر، نظیر عقاید صوفیه در عقاید اسلام است.
فصل : این طایفه مخذوله معلونه که در خوزستان و بعض عراق عرب به صابئه معروف اند، حقیقت مذهب ایشان به هیچ وجه معلوم نمی تواند شد، و اکثر ایشان جهّال بی معرفت اند که مطلقا از معنی روح و روحانی و هیکل و امثال آن هیچ نفهمیده اند، و از استجلاب طبایع کواکب و آنچه به آن ماند، بالمرّه بی خبر و بیگانه اند.
و مدتی قبل از این، این بی بضاعت در صدد تفتیش مذهب ایشان در آمده، شخصی را که در آن وقت میان این طایفه منعوت به علم و دانش بود، و در مناکحات و بعض امور مهمه رجوع به او می نمودند، در مجلسی خاص حاضر نموده، و از مراتب دیانت با او سخنی در میان آورده، چند کلمه پریشان و نامربوط گفته که صحیفه پیغمبر ما یحیی بن زکریا است، و عیسی بن مریم از جمله اتباع و عوان یحیی بوده که مردم را به دین او دعوت می نموده، و حضرت ابراهیم خاله زاده یحیی و متکفل تربیت او بوده، و از این مقوله سخنان بی مغز بسیار بر زبان رانده، و این بی بضاعت سوالات بسیار از او نمود که هیچ یک را جواب مطابق نگفته، و به فاصله چند روز، نوبت دیگر او را حاضر ساخته، و همان سخنان سابق را در میان آورده و آن سوالات را اعاده نموده، این بار نیز نامربوط بسیار درهم بافته، و اکثر مغایر بود با آنچه سابقا گفته بود. و چند نوبت دیگر نیز چنین اتفاق افتاده، چیزی که از این مجالس متعدده معلوم گردید، همین حالت جهالت و نادانی شیخ و حیرتی که در ذهب خود داشت. (دنباله دارد)
@jafarian1964
⭕️
#معرفی کتاب "جهادبا نفس
🔸آیت الله بهجت(ره) در معرفی این کتاب بسیار با ارزش فرموده اند :
🔶هر روز یک حدیث از کتاب
جهادبانفس را مطالعه کنید و سعی نمایید به آن عمل کنید بعدازیک سال خواهیددید
🔸 که حتما عوض شده اید ماننددارویی که انسان مصرف کند و بعد از مدتی احساس بهبودی می کند.
#معرفی_کتاب
@yortchi_bosjin_pdf
4. باز فرموده اند: "همچنین ثابت نبودن افعال ماضی و مضارع در روایت و نیز عدم ثبات منقول عنه میان پیامبر اکرم(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) دلیل بر اضطراب گوینده چنین روایتی میکند و این اضطراب از شأن امام هادی(ع) به دور است".
عدم ثبات در افعال در کثيري از روايات مطول ديده شده و نقصي محسوب نمي شود. به فرض که نقص باشد ممکن است به کاتب و ناسخ و طابع برگردد، نه کتاب اصلي و راوي اول. پس اصل آن را نمي توان زير سؤال برد. راوي روايت هم حضرت هادي عليه السلام است که برخي مطالب را از حضرت رسول (ص) و برخي را از اميرالمؤمنين نقل نموده، چه ربطي به اضطراب دارد تا از شأن امام دور باشد. اضطراب مال وقتي است که يک مطلب واحد را از قول دو نفر مترددا نقل کنيد. حتی مواردي وجود دارد که يک مضمون را با دو لفظ و گاهي حتی با لفظ واحد دو نفر از معصومين فرموده باشند. چه منعي دارد؟ بگذريم از اينکه در جاي خود بحث شده و برخي از علماي جليل القدر هم به آن قائلند که روايت هر يک از معصومين را مي توان به ديگري از ايشان هم نسبت داد و نقل نمود.
5. باز فرموده اند: "کسی از مورخان مخالفت نکردهاند که عمر بن خطاب در روز 26 ذیالحجه ضربه و 28 این ماه از دنیا رفته است. بنابراین شهرت قتل عمر در روز نهم ربیعالاول به علت تبلیغات کاذب پادشاهان صفویه برای تحریک احساسات مردم به جنگ با اهل سنت با کارهایی همچون جشن گرفتن در ایام قتل عمر بن خطاب بوده است".
اتفاقا در اين مطلب خلاف است و هميشه قائليني بر فوت خليفه ثاني در 9 ربيع وجود داشته اند. بلکه مشهور بين جمهور شيعه همين بوده، حال وجه آن چيست نمي دانيم. ربط آن به تبليغات سلاطين صفوي رحمهم الله دليلي ندارد. شايد دليل آن همين نکته اي باشد که خود سخنران محترم در فراز بعدي بيان فرموده اند: "صفویان نمیتوانستند جشن قتل عمر بن خطاب را در ایام 26 ذیالحجه به بعد بگیرند چرا که جشن آنان با محرمالحرام و ایام شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) تداخل پیدا میکرد و مساجد سیاه پوش عزا میشد". يا اين نکته که: "همچنین گرفتن جشن قتل عمر بن خطاب در ایام کشته شدن عمر بن سعد میتوانست صفویان را از خطرات احتمالی فرقه مقابل در امان دارد؛ چرا که میتوانستند با رعایت تقیه، جشن خود را به عنوان جشن قتل عمر بن سعد تلقی کنند".
البته عرض شد ربطي به صفويان نداشته و در قرون قبل از ايشان هم اين مراسم در همين تاريخ 9 ربيع انجام مي شده.
6. باز فرموده اند: "روایت فوق تنها از پسر ابن طاووس نقل شده و حتی شخص ابن طاووس هم که فردی متسامح است، این روایت را در کتب خود نیاورده و این امر هم دلیلی دیگر بر جعلی و ساختگی بودن چنین روایتی است".
تعجب است که با وجوديکه جلد 31 بحار را ديده اند و قطعا ملاحظه کرده اند که در آنجا از کتاب محتضر حسن بن سليمان نقل شده نه زوائد الفوائد علي بن علي بن طاووس؛ و در پاورقي محقق بحار منابع ديگري همچون دلائل الامامة و مصباح الانوار و انوار نعمانية را اضافه نموده باز مدعيند اين روايت تنها از پسر ابن طاووس نقل شده. خود ابن طاووس هم درست است که متن مطول روايت را نياورده اما عمل به مضمون آن و عيد گرفتن 9 ربيع را مستحب دانسته، پس چگونه نياوردن آن در اقبال را دليل بر جعلي بودن گرفته اند؟
ضمن اينکه منابع اين روايت محدود به همان موارد نيست و استاد حسن انصاري در مقاله ممتعي که در صفحه ايشان در سايت کاتبان منتشر شده، برخي منابع آن را ذکر فرموده اند. در منابع نصيري همچون مجموع الاعياد طبراني نيز روايت مزبور آمده است.
7.باز پس از تکرار عين دليل سوم فرموده اند: "اگر این روایت صحیح باشد، میتوان گفت که ائمه اطهار(ع) هم تا زمان امام هادی(ع) از فضایل این روز نا آگاه بودند".
نمي دانم از کجا به اين ملازمه و ناآگاهي ائمه از فضايل اين روز پي برده اند. حداکثر ادعا اين مي تواند باشد که ائمه آن فضائل را بازگو نکرده اند نه اينکه آگاه نبوده اند. شايد صلاح نمي دانسته اند. شايد به افراد خاص و اصحاب سر گفته و دستور کتمان داده اند.
8. در آخر هم اين عبارت متناقض را فرموده اند که: "لذا برهان قطعی بر ساختگی بودن این روایت وجود ندارد اما از مجموع شواهد متني اين خبر جعلی بودن روایت فوق ثابت میشود". اگر برهان قطعي بر جعلي بودن وجود ندارد، چگونه جعلي بودن ثابت ميشود؟ بله روايت ضعيف است اما جعلي بودنش به چه ثابت مي شود؟
عذرخواهم ولی ایشان در همین مطلب ارجاعی شما فرموده اند که: در یکی از این جنگ ها .
اگر این برایتان کفایت نمی کند و مشخصات دقیق تر منبع را طالبید خب آن را مطالبه کنید نه این که طرف بحثتان را به نداشتن مدرک متهم کنید.
در انتهای نسخه ای از شرح اشارات خواجه نصیرالدین طوسی که در سال 660 کتابت شده و به شماره 1310 کتابخانه جاراله ترکیه موجود است و ظاهراً بعد از فوت مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی کاتبی برخی از اشعار را در آنجا نگاشته که در خور توجه اند یکی از این قطعات دوبیت از قصیده ای مشهور از امیری معزی که در مدح ملکشاه سلجوقی سروده است
قدمت این نسخه که در اواخر قرن هفتم هجری کتابت شده می تواند مدنظر قرار گیرد و این قطعه با قصیده منتشر شده در دیوان معزی که مرحوم عباس اقبال آشتیانی متفاوت است و این نکته ای ارزشمند برای پژوهشگران ادبی خواهد بود
مال وحال وسال وفال واصل ونسل و تخت و بخت
بادت اندر بختیاری برقرار و بر دوام
مال وافر، حال نیکو،سال فرخ، فال خوب
اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام
#مهدی طهماسبی
@riznokteha
سه سال پس از فرمان پیشین که تنها اخطاری برای پیشگیری از مزاحمت بود، اخباری مربوط به تعدی برخی طوایف بختیاری به مردم قم، به شیراز میرسد، فرمان وکیل به ابدال خان بختیاری
فرمان عالی شد
آنکه ابدالخان ریش سفید طایفه هفت لنگ بختیاری بداند که در این وقت، به عرض والا رسید که بعضی از جماعت بختیاری در قم بنا را بر سرقت اموال مردم گذارده اند، درینوقت،فرمان دیوان عالی به عهده دلاور خان حاکم قم مقرر فرموده ایم که نهایت سعی برده و جدّیت به عمل آورده هرگاه احدی از طایفه ایشان اموال احدی را سرقت نماید او را به دست آورده تنبیه کند و دراین باب نوعی عمل نماید که به هیچ وجه من الوجوه دینار و وجهی از مال رعایا سرقت نشود و رعایا در مهد امن و امان باشند و مترددین با نهایت اطمینان و آرام،آمد و شد نمایند.ابدال خان به همراهی حاکم قم، هرگاه احدی از طایفه بختیاری مرتکب سرقت و مال مردم گردد، او را به دست آورده یا این که او را تنبیه معقولی نموده که باعث عبرت دیگران گردد یا اینکه سارق را روانه حضور معدلت دستور سازند که نهایت مواخذه به عمل آید.غرض این که هرگاه مال احدی را در آن حدود سرقت نمایند،نهایت بازخواست و مواخذه به عمل خواهد آمد
۱۱۸۴
#عدالت
فرمان وکیل به برقراری عدالت در ماجرای درگیری بین ایل بختیاری و برخی عشاير فارس
(خلاصه)
طرح شکایت ابدال خان بختیاری به دربار:
این غلامان به اتفاق عالیجاه محمدعلی خان در چمن میزدج بوده که ایلات فارس بنای کوچ کردن نموده و در عرض راه آنچه از جماعت بختیاری و چهارمحال در پیش ایشان افتاد همگی را نهب و غارت کردند.چند نفری از عقب ایشان رفته که شاید اموال خود را مواخذه نمایند و درمیانه آنها جدال واقع شده و چند نفر از جماعت بختیاری را مقتول نمودند.در این خصوص به خاک پای مبارک بندگان اقدس عرض و به جواب سرافراز نشد/
متن فرمان:
فرمان عالی شد
آنکه عالیجاه ابدال خان ریش سفید هفت لنگ و عالی شان شیر بیگ، بدانند که بعد از حصول آگاهی، فرمان به عهده عالیجاه جهانگیرخان زند و سایر محصلان امر و مقرر فرمودیم، تمامی اموال جماعت قشقائی و شاهسون و ..را از قرار قسم به جانب صاحبان، رد و قبض نمایند و در باب مقتول شدن جماعت بختیاری چند نفر از طرفین را به حضور طلب خواهیم فرمود..موافق قانون عدالت طی دعوای ایشان را خواهیم فرمود و مقرر آنکه عالیجاه جهانگیرخان زند و سایر محصلان درینباره به نحو مقرر عمل و از فرموده تخلف نکرده،سنه ۱۱۹۲
فرمان وکیل است به ابدال خان بختیاری و اخطار به او مبنی بر پیشگیری از مزاحمت یا تعدی به مردم قم پس از نقل مکان طایفه هفت لنگ به قم:
فرمان عالی شد،
آنکه ابدال خان و همه ریش سفیدان و خوانین و سرکردگانِ ایل جلیل بختیاری، بدانند که منظور نظرِ عالی آنست که رعایا و زارعینِ بلده و الکای قم در مهد امن و امان باشند و مرفَه الحال اشتغال نمایند، لذا میباید به محض وصول فرمان عالی و حصول آگاهی بر محتویات آن، قدغن لازم به عموم طوایف بختیاری نموده که: به وجه احسن با عموم رعایای قم سلوک داشته باشند، پیرامون محصولات رعایا نگردیده و دزدی و راهزنی را متوقف کنند... چنانچه ظاهر شود که ضرری به محصولات رعایا رسانیده اند و یا آنکه احدی بنای دزدی گذارده است، مواخذه لازم از ایشان خواهیم فرمود و به عالیجاه محمدعلی خان حاکم قم فرموده ایم که چنانچه دزدی و راهزنی برقرار باشد، سارقین را گرفته و تنبیه کند، و چگونگی آن را عرض نماید..
فی شهر محرم الحرام سنه ۱۱۸۱
مهر: یا من هو بمن رجاه کریم
#عدالت
@zand_history
سه سال پس از فرمان پیشین که تنها اخطاری برای پیشگیری از مزاحمت بود، اخباری مربوط به تعدی برخی طوایف بختیاری به مردم قم، به شیراز میرسد، فرمان وکیل به ابدال خان بختیاری
فرمان عالی شد
آنکه ابدالخان ریش سفید طایفه هفت لنگ بختیاری بداند که در این وقت، به عرض والا رسید که بعضی از جماعت بختیاری در قم بنا را بر سرقت اموال مردم گذارده اند، درینوقت،فرمان دیوان عالی به عهده دلاور خان حاکم قم مقرر فرموده ایم که نهایت سعی برده و جدّیت به عمل آورده هرگاه احدی از طایفه ایشان اموال احدی را سرقت نماید او را به دست آورده تنبیه کند و دراین باب نوعی عمل نماید که به هیچ وجه من الوجوه دینار و وجهی از مال رعایا سرقت نشود و رعایا در مهد امن و امان باشند و مترددین با نهایت اطمینان و آرام،آمد و شد نمایند.ابدال خان به همراهی حاکم قم، هرگاه احدی از طایفه بختیاری مرتکب سرقت و مال مردم گردد، او را به دست آورده یا این که او را تنبیه معقولی نموده که باعث عبرت دیگران گردد یا اینکه سارق را روانه حضور معدلت دستور سازند که نهایت مواخذه به عمل آید.غرض این که هرگاه مال احدی را در آن حدود سرقت نمایند،نهایت بازخواست و مواخذه به عمل خواهد آمد
۱۱۸۴
انتشار خبر احداث نخستین مدرسه بختيارى توسط علیقلی خان سردار اسعد در قاهره مصر در حالی که تنها چند مدرسه در آن زمان در ایران وجود داشت:
"روزنامه چهره نما_چاپ قاهره، ش 5، 1 شوال 1323"
"بحمدالله مردم اصفهان که سهل است، عشایر و چادرنشینان و ایلات اصفهان همگی مستعد قبول تمدن و علوم و فنون هستند. منتها کار به اسباب است. علم روی هوا پیدا نمی شود. اسباب و آلات لازم دارد. حضرات ملاحظه کنید. جناب جلالت مآب آقای حاجیعلیقلیخان سرداراسعد بختیاری، نَجل زکی مرحمتمآب آقای حسین قلی خان ایلخانی، طاب ثراه، به اشتراک جناب جلالت مآب اجل آقای غلامحسین خان ایل بیگی شهاب السلطنه، مدرسه ای در بختیاری باز نموده، و نونهالان بختیاری را بختیار نموده و تمام اسباب و لوازم و معلم و کتب و غیره با مصارف زیاده مهیا کرده اند. حالیه به مدتی کم آنقدر ترقی کرده که به قدر یکی از مدارس عالیه تهران اثرات بخشیده. ان شاءالله شرح امتحانات عمومی و خصوصی او را بعدها میفرستم. حقیقت این قبیل اشخاص که در وطنپرستی و دولتخواهی سرآمد بزرگان و مردمان شهری هستند، لایق هر گونه ستایش میباشند. مرحوم غفران پناه حسین قلی خان ایلخانی چهار پسر به یادگار گذاشت که هر یک در وطنپرستی و دولت خواهی و صفات ممدوحه بی نظیرند. اولین؛ جناب نجف قلی خان صمصامالسلطنه ایلخانی و دویّمین جناب حاجیعلیقلیخان سرداراسعد، بانی همین مدرسه و سیّمین جناب حاجی خسروخان سالار ارفع و چهارمین گویا اعتضادالسلطان میباشند. و اما اولاد حاجی امام قلی خان ایلخانی ثانی؛ اولین جناب غلامحسین خان ایل بیگی شهاب السلطنه میباشند که عرض کردم مشارکت در مدرسه دارند. دویمین جناب سلطان محمدخان معین همایون میباشند و سیمین جناب نصیرخان صارمالملک هست. امروزه حقیقت امر آن است اگر مملکت ایران از چشم زخم حوادث و مطامع همسایگان به یک اندازه محفوظ مانده، بخصوص از همسایه جنوبی، به خدای لایزال از شجاعت و دلاوری و نمک شناسی و دولت خواهی این قبیل اشخاص فوق الذکر است.
جستارهای بختیاری پژوهی حسن آسترکی
@BakhtiariReserch
عضویت در کانال: 👆👆
✅ در خصوص شرایط بختیاری در زمان سکونت در ولایت جام و باخرز #خراسان، اطلاعات کافی وجود ندارد. به نظر میرسد موظف بودند در آن منطقه به کشاورزی بپردازند.
نادر شاه در این سند، به #علی_صالح_بیک و کدخدایان و ریش سفیدان بختیاری ساکن در آن منطقه اخطار میدهد که به تعهدات خود عمل نمایند و ضمن اشاره به این مطلب که "ایشان را در آن ولایت گذاشتیم که تیولات را مزروع نموده" به گزارشی استناد میکند که بختیاری ها مطابق آن، مزروع کردن مزارع را انجام نمیدهند.
تاریخ این سند 1158 هجری است.
@BakhtiariResearch
✅ سندی از توافق صمصام السلطنه و سردار جنگ، به نمایندگی از بختیاری با شیخ الاسلام، امین التجار و شکرالله خان به نمایندگی اهالی اصفهان در خصوص طرح انتقال آب از سرچشمه کارون به اصفهان با رعایت شروطی از جمله جبران خسارت و جلب رضایت ایل بختیاری.
متن کامل این سند را در پست پیشین مطالعه فرمایید.
@BakhtiariResearch
ملاحظه فرموده اید که مدتی است آقای كدیور برخی ازآن بي مجوزها(!) را مفصلا مکتوب و در سایتشان منتشر نموده اند!؟
💢سردار اسعد بختیاری فراتر از نلسون ماندلا
به مناسبت یکم آبان سالروز درگذشت بزرگ مرد تاریخ معاصر ایران سردار اسعد بختیاری، مردی فراتر از زمانه ی خویش و به عمد فراموش شده ی زمان...
به قلم حسن دهقانی(شوینی بختیاری)
حاج علی قلی خان سردار اسعد بختیاری پدرانقلاب مشروطیت جایگاهی فراتر ازنلسون ماندلادارد.مي گوييد چرا؟اندكي تامل كنيد به يك قرن پيش بازگرديد در مسير تاريخ و بزرگمردي را بنگريد ايستاده بر اريكه قدرت پادشاهي در قبضه قدرت اوست.همين ديروز سلطان محمد عليشاه قاجار را از اريكه قدرت به زير كشانده است.سه هزار جنگجوي شجاع بختياري تحت فرمانش نظم و انضباط را در تهران پايتخت ايران برقرار كرده اند . وما در اين بازگشت بي پايان ملاحظه مي كنيم كه سفراي روس وانگليس شتابان پيش مي آيند آنان هم واقعيت را پذيرفته اند آري پيشنهاد پذيرش پادشاهي ايران را به سردار بختياري ارائه مي دهند .نشريات اروپايي از سلسله پادشاهي جدیدی که بزودی در ایران تاسیس خواهد شد می نویسند و ازسردار اسعد بختياري وقوم بختیاری ياد مي كنند كه بزودي در ايران زمامدار حكومت خواهند شد .آنان از اصالت آريايي و ايراني اين سلسله پادشاهي مي گويند و سفراي روس و انگليس همچنان ايستاده اند تا كه اين خبر مهم يعني پذيرش پادشاهي ايران را توسط حاج علي قلي خان سردار اسعد بختياري به ممالك متبوعشان مخابره كنند كه ناگهان خان بختياري از جاي بر ميخيزد و با عصبانيت فرياد ميزند كه نه نه هرگز من نه از روي خودخواهي و جاه طلبي به اين قيام دست زده ام ونه به تاج وتخت پادشاهي چشم دوخته ام من از براي وطن وحاكميت قانون جان و مال و هستي ايل و تبارم را به قربانگاه آورده ام و فورا دستور ميدهد مجلس بزرگان در بهارستان تشكيل و براي پادشاه جديد چاره جويي كنند.به راستي چنين بزرگمردي كه در اوج قدرت از قدرت كناره گيري ميكند و تنها شش ما ه وزارت را آنهم براي تحكيم پايه هاي قدرت حاكميت مشروطيت پذيرا میشود نبايد يك قهرمان ملي و يك اسطوره جهاني به حساب آورد؟بايد بياد آورد اين حماسه بزرگ در عصري به وقوع پيوسته است كه استبداد و خود كامگي بر اكثر كشورهاي جهان حكمفرما بوده است.پس سر دار اسعد بختياري يك قرن جلوتر از زمان خودش مي زيسته و بحق كه پدر انقلاب مشروطيت و پايه گذار اصلي مردم سالاري در ايران مابوده است .واما نلسون ماندلا اگر در زمان معاصر مبارزه سياسي اش بر عليه حاكميت آپارتايد به بار مينشيند و اگر در اوج قدرت به نفع دموكراسي از قدرت كناره گيري ميكند باز هم يك قرن از سردار اسعد ما عقب تر است.
یکم اردیبهشتماه سالروز درگذشت پژمان بختیاری
مهر ایرانزمین*
اگر ایران بهجز ویـرانسـرا نیست
من این ویرانسـرا را دوست دارم
اگر تـاریخ مـا افسـانهرنگ است
من ایـن افسانهها را دوست دارم
نوای نـای مـا گـر جانگـداز است
من این نای و نـوا را دوست دارم
اگر آب و هـوایش دلنشیـن نیست
من این آب و هـوا را دوست دارم
به شوق خـار صحراهـای خشکش
من این فرسوده پـا را دوست دارم
من این دلکش زمین را خواهم از جان
من این روشن سما را دوست دارم
اگـر بـر مـن ز ایـرانی رود زور
من این زورآزمـا را دوست دارم
اگـر آلـوده دامـانیـد، اگـر پاک
من، ای مردم، شما را دوست دارم
پژمان بختیاری
*. این قطعه شعر در اواخر ۱۳۲۰ که همه چیز ما مرهون و معروض بیاحترامی بیگانگان متجاوز و بیگانهپرستان داخلی شده بود، گفته و منتشر شد.
حسین پژمان بختیاری فرزند علیمرادخان میرپنج بختیاری و ژالۀ قائممقامی، از خاندان میرزا ابوالقاسم فراهانی، بود. او در سال ۱۲۷۸ در تهران به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات در مدرسۀ فرانسوی سنلویی، به خدمت وزارت پست و تلگراف درآمد. مدتی نیز رئیس مدرسۀ عالی پست و تلگراف بود.
او در ۱۳ آذر ۱۳۵۳ در تهران درگذشت.
از پژمان بختیاری چندین دفتر شعر به چاپ رسیده است که از آن جمله میتوان به سیهروز، خاشاک و کویر اندیشه اشاره کرد.
کلیات اشعار او نیز با مقدمۀ دکتر باستانی پاریزی به چاپ رسیده است.
از برجستهترین کارهای ادبی وی، در کنار شاعری، تصحیح دیوان حافظ است.
@AfsharFoundation
🔸مغالطات مهاجرانیه؛
🔹دکتر مهاجرانی که توفیق نگارش آثار گرانقدری در مسائل اسلامی داشته اند، در مطلبی دور از باور مرقوم نموده اند که چرا امام رضا (ع) و خواهرشان حضرت معصومه (س) خود را از مرض موت شفا نداده اند؟! و نتیجه گرفته اند که پس مرقد ایشان دارالشفاء امراض جسمانی نیست!
🔸کتب روایی معتبر شیعه مملو از ادعیه و اذکار و آیاتی است که ائمه اطهار (ع) برای شفای بیماران تعلیم فرموده اند. خود آن ذوات مقدسه نیز به هنگام بیماری علاوه بر مراجعه به طبیب از دعا و سور قرآن استفاده می کرده اند. و ناگفته پیداست که در بیماری منجر به فوت تسلیم قضای الهی بوده اند.
🔹مراقد مطهر امامان همیشه دارالشفاء بیماران بوده؛ به طوری که حتی ابن بطوطه سنّی در سفرنامه خود از شفای بیماران در مرقد امیرالمؤمنین (ع) یاد کرده است.
🔸این که در هنگامه شیوع امراض مسری، رفتن به حرم های مطهر به علت احتمال انتقال بیماری جایز نباشد منافاتی با قدرت شفابخشی ائمه اطهار ندارد و کرامات اولیای الهی در شفای بیماران از حد تواتر فراتر است.
🔹و عجیب این که ایشان شفای چشمان حضرت یعقوب با لباس فرزندش را در قرآن کریم نخوانده یا فراموش کرده اند!
@bazmeghodsian
🔸همیشه بلخ و سمرقند شیعه بوده اند؛
🔹فقیه عارف مولانا محمد تقی مجلسی در مناظرات با ملا طاهر قمی فرموده:
🔸هر بيتی از مثنوی مرشدی است کامل، و مشتمل است بر بدايع حکمت، که: «روّحوا أنفسکم ببدايع الحکم؛ فإنها تکلّ کما تکلّ الأبدان».
🔹حضرت مولانا در بسياري از غزل هاي خود اظهار موالات به ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين نموده، و تبرّا از دشمنان اهل بيت کرده، و اظهار مذهب حقّ خود نموده؛ و اگر به واسطه تقيّه مدح اشقيا کرده است، همان در عقب آن گفته است:
يک فسانه راست گويم يا دروغ/ تا دهد مر راستی ها را فروغ
🔸گرچه مولانا گفتگوهاي منکران را در بسيار جايي از مثنوی جواب داده، وليکن حيف که شخصی [چون ملا طاهر] دعوای علم و دانش کند و از اين معانی بي بهره باشد، و اين قسم مزخرفات به کتابت آورد که مولانا اوزبک بوده است!
🔹مگر ندانسته اند که هميشه بلخ و سمرقند شيعه بوده اند، و ابن بابويه «من لا يحضره الفقيه» را در بلخ تصنيف کرده است، و علمای بلخ نزد او تلمّذ نموده اند! قطع نظر از آن که شهر، سبب مذهب نمی شود؟!)
صفویه در عرصه دين، فرهنگ و سياست، رسول جعفریان ج 2.
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com