مادر بزرگ من که البته سوادی در حد خواندن قرآن و دعا بیشتر نداشت ، از بس این صلوات را از مرحوم پدرش شنیده بود آن را از حفظ بود و برای ما هم می خواند و می گفت این اشعار عربی را پدرم سروده است. از شما چه پنهان ما هم تا مدت ها همین گمان را داشتیم.???
مخلصیم، خیر باید مشخصات کامل را از فهرست کتابخانه (که هم در سایت آقا بزرگ و هم در دنا و فنخا و کنسرسیوم و .. منعکس است) استخراج و در تقاضای خود ثبت نمایید
بزرگوارید و مهر شماست
یک نکته دیگر هم در این باره حتما باید گفت و این که این یای صغیره یک کارکرد خیلی مهم دیگر هم داشته است و آن به جای «ای» مثلا در «خانهای بزرگ» بوده است
دوست عزیز من این دو واژه را نمی فهمم (دواح؟ دواح؟) ؟!
ممکن استفاده از دواح و دواج در کنار هم بعنوان یک نوع ارایه منظور باشد
یکی بمعنی عظمت و شکوه و دیگری بمعنی بالش یا اریکه ( تخت)
جلسات خود را با این نرم افزار ضبط کنید. یک ساعت صحبت را در 4 تا 6 MB ضبط می کند. هم قدرت فشردگی بالاست و هم کیفیت ضبط عالی است.
در بارگذاری ها نت خود و دوستان تان صرفه جویی کنید.
📡 @mo1389 🎁
میشل فوکو: به نظر من يکى از وظايف دوفوريتی، پيشتر و بيشتر از هر چيز ديگر، اين است که ما بايد افشاگرى کنيم .در حقيقت مىخواهم بگويم دستکم درجوامع اروپايى ما، مرسوم است که قدرت در انحصار دولت باشد و به نام ملت يا حاکميت، قدرتش را از طريق نهادهايى مشخص، عملياتى کند نهادهايى همچون دستگاه ادارى، پليس و ارتش؛ نهادهايى که کارشان انتقال قدرت دولت، اجراى آن و مجازات نافرمانان است. اما به باور من، قدرت سياسى نهادهاى کارگزار ديگرى نيز دارد که بظاهر اينگونه پنداشته مىشوند که هيچ وجه اشتراکى با قدرت سياسى ندارند نهادهايى که به نظر مىرسد مستقل هستند اما در حقيقت نيستند. ما همه مىدانيم دانشگاه و بطور کلى همه نظام آموزشى که ظاهرن قرار است فقط دانش را گسترش دهند در حقيقت درست شدهاند تا قدرت را دستان يک طبقه اجتماعى خاص نگه داشته و ديگر طبقات اجتماعى را از دستيابى به اين قدرت محروم سازند. براى نمونه، روانپزشکى که از قرار بايد در خدمت بهبود زندگى بشر باشد و دانش روانپزشکان. روانپزشکى هم ابزارى است براى وارد آوردن قدرت سياسى روى يک گروه اجتماعى بخصوص و تشکيلات قضايى هم به همين روال. به نظر من بنياد کنش سياسى در جوامعى چون جامعه ما، انتقاد از کارکرد نهادهايى است که به ظاهر، هم بىطرفند و هم مستقل؛ نقادى و حمله به اين نهادها چون خشونت سياسى هميشه با استتار در اين نهادها و پادو کردن آنها پيادهسازى شده است با اينکار، خشونت سياسى بىنقاب شده و مىتوان با آن مبارزه کرد. اگر مىخواهيم چشمانداز روشنى از جامعه آيندهمان و ساختارش داشته باشيم چنانچه با يکايک راههاى اعمال قدرت سياسى در جامعهمان موشکافانه برخورد نکنيم آنگاه خطر بازساخت آنها را پذيرفتهايم، حتا اگر جامعه فردا به باشکوهى آنارشیسم-سنديکاليسم باشد.
@IranSociology
روحِ مصباح یزدی و گلوی عبدالکریم سروش؟
چند نکته در باب «دین و قدرت» به روایت سروش
[https://www.zeitoons.com/83494
سخنرانی دو هفته پیش عبدالکریم سروش در نسبت میان «دین و قدرت» معرکهی آرا شده و البته حواشی متعددی را هم بهدنبال داشته است. مطابق معمول اغلبِ نظریههای ایشان، کژخوانی و روایتهای سستی از آن هم رایج شده و مبنای نقد و نظر قرار گرفته است. حتی کسی پس از درگذشت مصباح یزدی از حلول روح او در سروش نوشته بود! ظاهرا پنجاه درصد ماجرا درست است چون عبدالکریم سروش اینبار از موضوعی سخن میگوید که پروژهی فکری و عملی مصباح یزدی بود اما مواجههی سروش با آن متفاوت است؛ به قول حافظ: من و انکار شراب این چه حکایت باشد/ غالبا اینقدرم عقل و کفایت باشد.
آقای سروش در این نظریه بهاختصار میگوید:«دین یک قدرت است. اسلام از وقتی متولد شد از منظر یک قدرت متولد شد. قرآن یک کتابی ست که بر قدرت تاکید می کند و پیامبر یک شخصیت اقتدارگرا بود که معنی قدرت خوب میفهمید و آگاهانه از آن بهره میگرفت و میکوشید از این قدرتی که خودش بهنام دین [اسلام] تولید کرده و به صحنه آورده، پاسداری کند. او میدانست این قدرت مثل هر قدرت دیگری با دیگر قدرتها وارد تعامل میشود. بده بستان میکند با قدرت های دیگر منجمله با قدرت سیاسی و این قدرت برای تثبیت خود به یکی از چیزهایی که احتیاج قوی دارد همین ارعاب و ترساندن است. گاهی ما اسم «قدرت» را میآوریم فکر میکنیم عمل مذمومیست. مخصوصا یکی بعد از لیبرالیسم، یکی هم بعد از انحطاط تصوفِ ما قدرت چیز مذمومی شمرده میشود. ولی خب اینگونه نیست و بدون قدرت قدم از قدم نمیشود برداشت و ما قدرت لزوما بد نداریم. میشود که قدرت و اقتدار جنبه مثبت و نیکویی هم داشته باشد»(تلخیص از نگارنده است اما به رویت آقای سروش هم رسیده است. متن کامل را اینجا ببینید)
و اما چند نکته:
۱. آنچه عبدالکریم سروش در این سخنرانی گفته است، پیشتر هم شنیده شده است غالبا از سوی مستشرقین و اسلامستیزان. اما مطابق معمول نظریههای قبلی ایشان اعم از «قبض و بسط شریعت» و «بسط تجربه نبوی»، سروش در پرداختن به این موضوعها متدلوژی خودش را دارد و این متد قضیه را شنیدنی و خواندنی و متفاوت میکند. در اینجا تفاوت اصلی هم این است که سروش وفاداری به دین را در این نظریه لحاظ میکند و مصلحانه سخن میگوید و خشونتهایی را که رخ داده است انکار نمیکند بلکه آن را غیر دینی و غیراسلامی و حتی غیراخلاقی نمیخواند و از آنها دفاع جدی دارد. خلاصهاش این است: بازی قدرت همین است. دین اسلام و شخص محمد هم مستثنی نیستند. به«زبان» امروز در مورد دیروز قضاوت نکنیم و حرفهای امروز را به «زبان» دیروز نزنیم.
۲. توییتر فارسی، برخلاف کارکرد اصلی این پلاتفرم، جایی برای برجستهسازی و درج خبر نیست بلکه محل کنشگری است. غلبهی این پلتفرم و کارکرد آن نزد نخبگان سیاسی، عدهای را وسوسه کرده است که نظریهی سروش را هم در ۲۸۰ کاراکتر طرح و نقد کنند؛ نظریهای که سروش دست کم ۳۰ جلسه را برای طرح آن سپری کرده است و پشتوانهی چند دهه اسلامشناسی و اسلامپژوهی و مطالعه قرآن و سنت را دارد. حاصل این برخوردهای توییتری غالبا مغالطهی پهلوانپنبه است. در نوشتهای جداگانه و همزمان آفت این مغالطه را با طرح دو نمونه از توییتر آقای عطاالله مهاجرانی آوردهام. (در اینجا بخوانیدش)
۳. خیلیها این نظریهی سروش را حمل بر تجدیدنظر کلی او گرفتهاند. بعضیها او را از اسلام خارج و گروهی از اسلام رحمانی اخراج کردهاند. اما سروش در ابتدای سخنرانی خود از یک «غفلت» سخن میگوید و نه یک تجدیدنظر. بهگمانم سخن همین است. سروش حداکثر آنچه را پیشتر به آن تصریح نداشت و یا نمیگفت یا نگفته بود، اقرار میکند. تناقضی کلی در ادعای فعلی و ادعاهای قبلی سروش دربارهی دین و پیامبر اسلام دیده نمیشود. من بیش از هر کس تاثیر محمدرضا نیکفر را در این تصریح و اقرار نمیتوانم نادیده بگیرم. وقایع تاریخی دهه گذشته و حتی مهاجرت و زیست دوگانهی سروش هم بیتاثیر نیستند اما پرداختن به این موضوع فرصتی جداگانه میطلبد.
۴. انتقاد و ایرادی که بر نظریهی اخیر سروش میتوان گرفت همان انتقادی است که بر نظریات پیشین او هم نسبتا وارد است..
متن کامل در زیتون:
[https://www.zeitoons.com/83494
@kafaeealirezaa
مواد ادبی در خدمت تاریخ. اندلس در ذهن مسلمانان بسیار بزرگ است، و حالا با هزاران کتاب و بیشتر از آن مقاله. فقط یادش را گرامی می دارند. این هم یکی از جدیدترین آنها
@jafarian1964
(ادامه از پست بالا 👆👆👆)
نکته چهارم علوم انسانی و اجتماعی است. وقتی در اینجا بحث از جهت دار بودن می شود، به کلی متفاوت با علوم ریاضی و طبیعی است. در باره پیدایش علوم اجتماعی هم، در ذهن می توان تصور کرد که بخشی از اطلاعات علمی و پایه ای است، و این به مقداری است که می شود نگاه رئالیسم را در آن محدوده حفظ کرد. اما بخش وسیع تری از این علوم، به هیچ روی، حکم اندیشه های ثابت را ندارد و بشدت با ایده های و قدرت و روان و تربیت اجتماعی و ژنتیک و مسائل دیگر از این قبیل پیوند خورده است. دنیای قدیم هم این مشکل را داشت، شما خاطرتان هست که اگر کسی دست چپ بود، به زور سعی می کردند او را گونه ای تربیت کنند تا با دست راست قلم را بدست گیرد، اما حالا معلوم شده است که این مسائل جنبه تربیتی ندارد. عکس آن هم بین آنچه در دنیای قدیم تصور می شده و الان هست وجود دارد. برای مثال، در باره اندیشه های سیاسی، و این که تولید اینها به عنوان دانش، در چه شرایطی صورت گرفته، لایه های مشترک بین همه آدمیان، با آنچه محلی و در جوامع مختلف شکل می گیرد، بسیار به هم نزدیک و مبهم است. فوکو به ما یاد می دهد که آنچه به عنوان دانش در این حوزه شکل می گیرد، ناشی از مناسبات قدرت با تعریفی است که او از قدرت دارد. واضح تر این که ما در نهضت مشروطه می بینیم که وقتی قدرت سیاسی قاجار شکسته می شود و پای دیگران به قدرت باز می شود، اندیشه سیاسی جدیدی فراهم می آید. یعنی دانش سیاسی شکل تازه ای می گیرد. در حوزه علوم اجتماعی هم همین طور است. با این حال، در همین زمینه ها هم، به شاهد نقاط اشتراک بین همه انسانها، و نیز جنبه های دیگری که می تواند شاهد وجود نوعی رئالیسم باشد، مسائلی وجود دارد که صرفا جنبه علمی دارد. حق آن است که بگوییم این بخش واقعا پیچیده است و باید به تناسب آنچه رخ می دهد، و مردم می خواهند و ارزش هایی که مقبول در جوامع، اغلب محلی و بین المللی است و متناسب با قدرت، و زورآزمایی قدرت های مختلف با یکدیگر باید پیش برویم.
و اما نکته پنجم، در باره مواردی از علوم طبیعی است که برخی می خواهند رنگ ایدئولوژیک برای آنها درست کنند. یک جور تولیدات متفاوت. علم زیر سایه ایدئولوژی که مارکسیستها هم در تلاش بر آن بودند. تلاشهایی که سابقا در حوزه علمیه در مواردی می شده و الان برخی اظهار می کنند، و حتی در میان مارکسیستها هم بوده، مثلا کارهایی که در باره کشاورزی و جز اینها در روسیه زمان اتحاد جماهیر شوروری می شده، از این دست است. برخی از کتابها در باره منشأ جهان که تحت تأثیر باورهای مارکسیستی نوشته می شد و مدل همانها بود که متکلمان ما در ترکیب الهیات و طبیعات تولید می کردند. کارهای ضد علم، که به زور عقیده می خواهد انجام شود، و اغلب هم سر از ویرانی در می آورد. یکی از اینها همین طب اسلامی است که به زور می خواهند امر درمان را که مبتنی بر شناخت علمی از بدن آدمی است، با اصول دین و فروع آن درستش کنند. اینها هم تکلیفش معلوم است و به هیچ جایی نخواهد رسید.
متن کامل مصاحبه را اینجا نگاه کنید:
https://www.khabaronline.ir/news/1376977
@litera9
#سوژه_استیلا_و_قدرت
#پیتر_میلر
فوکو میگوید سکسواليته را می توان بر اساس مختصاتِ اعتراف و سازوکارهایی برای ادارهی زندگی خصوصی افراد فهمید. در این معنا، سکسوالیته محور روابط قدرت سرشت نمای جوامع غربی است. فوکو مجموعه ای از اصول روش شناختی را ارائه میدهد که به کمک انها می توان این قدرت را فهمید و بررسی کرد. این اصول عبارت اند از اینکه نباید قدرت را بر اساس الگوی استیلای تعمیم یافته ی گروهی بر گروه دیگر فهمید، بلکه باید قدرت را به منزله ی کثرتی از روابط نیرو فهمید، روابطی درون حوزه ای که در آن عمل می کنند و سازمان خود را می سازند. قدرت از خاستگاهی واحد نمی آید، بلکه هر آنجا که عمل می کند یافت می شود، یعنی در مناسبات متغیر و ناپایدار روابط نیرو در سطوح موضعی. قدرت نه یک نهاد است نه یک ساختار؛ نیرویی که بتوان برای ان مکانی تعیین کرد، هم نیست. قدرت «همه جا» هست، قدرت «نامی است که می توان به موقعیت استراتژیک و پیچیده در جامعه ای خاص داد».
روابط قدرت بیرونی و در نتیجه در ارتباط با سایر انواع روابط نظیر فرایندهای اقتصادی یا دانش ها نیست، بلکه درونی آنها است. قدرت از پایین می آید، از روابط کثیر نیرو که در دستگاه های تولید، خانوادهها و نهادهایی که کل پیکر اجتماعی را در می نوردند، عمل می کند. روابط قدرت التفاتی است، اما غیر سوبژکتیو، یعنی روابط قدرت از محاسبه ی هدف ها نشان دارد، اما محصول انتخاب یا تصمیم گیری سوژه ی فردی نیست. و سرانجام هرجا که قدرت هست، مقاومت نیز قدرت پدیده ای رابطه مند است که در کثرتی از نقطه های مقاومت موجود در شبکهی قدرت وجوددارد.
سیاحتنامه فیثاغورس درایران
پیر سیلون مارشال
ترجمه یوسف اعتصامی
@litera9
فیثاغورث دانشمند، ریاضی دان و سیّاح یونانی در کتابی به نام «سیاحت نامه»، مطالبی در مورد خاک سپاری کوروش بزرگ نوشته است که در زمان پادشاهی داریوش بزرگ بوده است و خود فیثاغورث نیز شخصا در این خاک سپاری شرکت جسته است و اطلاعات بسیار مفیدی در مورد نحوۀ خاک سپاری، آیین مغان، جغرافیای تاریخی پاسارگاد و فرهنگ هخامنشیان به ما رسانده است. این گزارش فیثاغورث در فصل هفتم کتاب سیاحت نامه آمده است و دربارۀ مراسم پر شکوه خاک سپاری و بدرقۀ جنازۀ کوروش بزرگ است. از مطالب جالب این فصل، اشاره به وصیت نامۀ کوروش بزرگ است که با حروفی با آب زر بر دیبا نگاشته بودند . مفهوم این وصیت نامۀ این است که: «چون من از این جهان درگذشتم، پیکر سرد شده اَم را را با زر و سیم نیارایید، بلکه آن را زود به خاک بسپارید ...». در این وصیت نامۀ کوروش، این پادشاه بزرگ هخامنشی تاکید دارد که در مراسم پس از مرگش، سوگواری و ندبه نشود، در حالی که کوروش بزرگ برای مرگ همسرش کاساندان دستور داده بود که تمام اتباعش به سوگواری بپردازند، چنان چه در سالنامه نبونید - کوروش و تواریخ یونانی نیز...
⭕️⭕️
جابجایی در قدرت
اثر: الوین تافلر - ترجمه: شهیندخت خوارزمی
در این کتاب، تافلر به این موضوع میپردازد که چگونه افراد، سازمانها و کشورها تحت تاثیر تغییراتی قرار دارند. او درباره یک سیستم جدید قدرت میپردازد که جایگزین دوران صنعتی خواهد شد.واژه «تغییر قدرت» در معنا با واژه «تغییر در قدرت» تفاوت دارد. به گفته تافلر، «تغییر در قدرت» به معنای انتقال قدرت است اما «تغییر قدرت» به معنای تغییر در ذات و ماهیت قدرت است. تغییر قدرت تنها قدرت را انتقال نمیدهد بلکه آن را متحول میسازد.
کتاب تغییر قدرت، سه منبع قدرت را به ما یادآوری میکند: زور، ثروت و دانش. همه شرکتها در چارچوبی کار میکنند که تافلر آن را «حوزه قدرت» مینامد و این سه ابزار قدرت در آن به طور مستمر به فعالیت خود ادامه میدهند. افزایش اهمیت دانش که در تمام این سه گانه به آن اشاره شده، تغییری عمیق را در توازن میان آنها باعث شده است.
⬇️⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAEOyBh9fy0yRLS521w
فرید زکریا در شماره اخیر نشریه «Foreign Affairs» در مقالهای تحت عنوان «خودتخریبی قدرت آمریکا» به بررسی تاریخی نظام بینالملل، معطوف به سیاست قدرتهای بزرگ و افول هژمونی آمریکا پس از جنگ سرد پرداخته است. وی معتقد است:
آمریکا هژمونی خود را براثر اقدامات غلط خود ازدستداده و علیرغم قدرت برترش، در دنیایی قرارگرفته که قدرتهای جهانی و منطقهای میتوانند آمریکا را عقب برانند. وی مشکل اصلی آمریکا و #افول این کشور را ناشی از عدم تعهد عملی به شکلدهی نظم جهانی بعد از جنگ سرد و لفاظی صرف در این حوزه میداند که منجر به شکلگیری «هژمونی توخالی و پوک» گردیده که این امر در دوره ترامپ تشدید شده است. وی معتقد است سیاستهای ملیگرایانه، حمایتگرانه، پوپولیستی و خروج آمریکا از اتحادها در دوره ترامپ، افول این کشور را تسریع کرده است.
جاذبه مغناطيسی و قدرت ویرانگر آهن رباهای نئودیمیوم را در این کلیپ جالب ببینید. قدرت این آهن رباها بقدری زیاد است که می تواند وزن یک مرد بالغ را تحمل کند.
البته همه در بقعه امکان است، چون خبر داشتم انتشارات دلیل ما امروز قصد افتتاح فروشگاه بزرگ خود در زیر زمین پاساژ ناشران را داشته و آقای سعدی هم در کنار آقای شهرستانی است این احتمال را دادم
به نام خدا
🦇کرونا: معلم آخر
🔹ارسطو، این فیلسوف جامع و اندیشمند بزرگ همه دورانها را، معلم اول نام نهادند. و این البته نشانگر مقام فاخر معلمی است. اکنون، میسزد که ما کرونا را معلم آخر بنامیم. اما چنان که در تعبیر انگلیسیزبانان آمده، آخرین، فروترین نیست و بسا که فراترین باشد. معلم آخر، اینجا نشانگر آخرِ معلمی است. اما آموزههای این معلم آخر کدامند که او را شایسته این نام میکنند؟
🔹نخست، کرونا تصویر ما را از جهان دگرگون کرد. او نشان داد که جهان اسرارآمیز است و این را عیان کرد که چگونه طومار حیات بشر، با همۀ طول و عرض تمدنش، میتواند با خُردپایی ناچیز در همپیچیده شود و همچون پاره کاغذی، مچاله و به دور افکنده شود. آدمی باید بیاموزد که جهان پر از اسرار ناشناخته است و او در غار هزارتویی گام میزند که از هر کنارهاش رازی بیرون میجهد و تا کرانه سر میکشد. او همچنین نشان داد که در این جهان، ماده و معنا در هم خلیده.اند و جسم و جان در هم پیچیدهاند؛ چنان که جان گران تو در گرو جسمی ارزان و ناچیز چون کروناست. و ما چه به خوبی آموختیم که پاسداشت جان، در گرو چشمداشت به پاکیزگی در جسم است.
🔹دوم، کرونا معرفت شناسی ما را تحول بخشید. او نشان داد که واقعیتهایی در جهان وجود دارند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت و از آنها عبور کرد، بلکه باید در برابر آنها سرفرود آورد. سازهگرایان کجایند تا ببینند که همه چیز ساختۀ ذهن ما نیست و واقعیتهایی سترگ وجود دارند که راه ما را میبندند و ما را به شناخت خود وامیدارند. آری این ذهن خلاق ماست که باید جامهای درخور قامت این واقعیتها بدوزد، اما نه جامهای برای هیچ کس و هیچ چیز. ما هستیم که با سازههای ذهنی خود، کرونا را معلم آخر مینامیم، اما آیا این اسم بی مسمایی است؟
🔹سوم، کرونا اخلاق و ارزشها را زیر و رو کرد. او یک برابریخواه بزرگ است. او برابری انسانها را در برابر دیدگان ما قرار داد. او نیز همچون مادرش، مرگ، نشان داد که همه در برابر قانون او برابرند و هیچ کس برابرتر از دیگری نیست. در چشم او پاپ و پیرو یک حکم دارند. او شاه را بر همان زمینی میکوبد که گدا دیرزمانی بر آن زیسته است. فراتر از این برابریخواهی، کرونا "من" را به "ما" تبدیل کرد و به خوبی نشان داد که انسانها نه تنها برابر بلکه تنگاتنگ در بر یکدیگرند و سرنوشت همۀ آنها چون تاروپودی در هم پیچیده است. چنین نیست که اگر کسی گلیم خویش را از آب برگیرد، بتواند در گوشۀ عزلتی، مأوی بگیرد و در حباب بستۀ خویش زندگی کند. یا همه با هم زنده میمانید یا همه با هم میمیرید؛ این است آموزه سترگ کرونا. با این آموزش، او کلید طلایی اخلاق را در دستان ما نهاد. این کلید طلایی، غلبه بر خودمحوری است و در این سخن حکیمانه جلوهگر شده است که آنچه را بر خود نمیپسندی بر دیگران مپسند.
🔸سرانجام، باید گفت که کرونا یک مربی حاذق است. پنجه در پنجه تو مینهد و بر زمینت میافکند تا برخیزی و از ضعف قدرت بسازی. چند صباحی تو را منکوب میکند تا با او مبارزه کنی و به این ترتیب، نیروهای ناشناختۀ خویش را بشناسی. او سرانجام پشت خویش را به خاک خواهد نهاد تا تو قدرت خود را بازیابی. این ترفند او برای رشد تو است. او باز روزی از روزنی دیگر و با نامی دیگر به تو حمله ور خواهد شد. او میآید تا غرور تو، این قدرت پوشالی، را در هم بشکند و قدرت واقعی تو را از نهادت بیرون کشد. آری، کرونا معلم آخر است.
@KhosrowBagheri
آنطور که از فرگرد دوم وندیداد بر می آید جمشید دارای دو قدرت بوده است. یکی قدرت پیامبری و دیگری قدرت شهریاری.هم چنین هرمزد دو ابزار سوورا و اشترا به او بخشیده است.
در آثار ادبیات فارسی نیز جمشید دارای دو قدرت شهریاری و موبدی است.هم چنین دو ابزار برای این دو قدرت به جمشیده نسبت داده اند. یکی جام و دیگری خاتم.
در دوران بعد که جام و انگشتری را به عنوان دو ابزار دین و دولت به جمشید نسبت میدهند تصوری است که ریشه بسیار قدیم دارد و بدون اساس و پایه نمیتواند باشد
انگشتری جمشید
✍جواد برومند
این تحلیل صرفاً یک حدس بیمبنا است.
کجا مردم پسران جوان خود را که در اوج بالندگی بودند ذبح میکردند؟ پسرانی که هم قدرت نظامی و جنگی به حساب میآمدند، هم قدرت اقتصادی، و هم یک زینت؟!
از طرف دیگر، اگر این کار حضرت ابراهیم بین مردم رایج بود دیگر این همه ممدوح نمیشد!
و متأسفانه زیادند افرادی که از روی توهمات خود مبانی تاریخی میسازند.
@nosakh_shii
#ارسالی_مخاطبان
گزارشهای تاریخی و کاوشهای باستانشناسی بسیاری نشان میدهد که قربانی کردن انسان در میان اقوام گذشته وجود داشته است.
بنده خواستم این نکته را یادآور شوم که مطلب شما با استدلال به این که پسران موجب قدرت و زینت بوده و لذا وجهی برای قربانی کردنشان نبوده با شواهد تاریخی و باستان شناسی متعدد همخوان نیست.
باتشکر؛ پاسخ ما:
قربانی کردن مطلق کودکان در بین بیخدایان را منکر نیستیم.
ما دو گزاره آوردیم:
١.
کجا مردم پسران جوان خود را که در اوج بالندگی بودند ذبح میکردند؟ پسرانی که هم قدرت نظامی و جنگی به حساب میآمدند، هم قدرت اقتصادی، و هم یک زینت؟!
٢.
از طرف دیگر، اگر این کار حضرت ابراهیم بین مردم رایج بود دیگر این همه ممدوح نمیشد!
@nosakh_shii
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com