چند روش ساده دارد:
یکیش استفاده از نوارچسب است. به این صورت که با چسباندن نوارچسب بر روی قسمت مرکب خورده به آرامی و برداشتن آن، سطح نازکی از کاغذ جدا شده و با تکرار این کار در چند مرحله جوهر محو می شود.
روش دوم، استفاده از تیغ است. با خراشیدن سطح کاغذ با ظرافت، می توان قسمت مرکب خورده را پاک کرد.
هر دو مورد منوط به این است که مرکب در جان کاغذ نفوذ نکرده باشد.
اگر روش تخصصی دیگری وجود داشته باشد بنده بی اطلاعم. اینها تجربه شخصی من بود
محمد علی قزوینی، نویسنده رفیق توفیق، اثری در سیاست از روزگار صفوی، می تواند نمونه ای هرچند ضعیف از ابن خلدون، و شاید هم ماکیاول باشد. یک دبیرزاده که در زمینداری شکست خورده، و دوباره به سراغ شغل دبیری آمده و برای این که تحفه ای داشته باشد، کتابی در سیاست نوشته تا به دربار شاه سلیمان صفوی (م 1105) نفوذ کند. رساله ای فوق العاده مهم، پر از اطلاعات تاریخی از این دوره، با نگاهی نقادانه که می کوش تحلیل های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. طبعا یک اثر محلی است، اما در حد خود، اثری است جدی که کوشیده است ملاحظات خود را در باره قدرت و سیاست داشته باشد و با آنچه به صورت روزمره در ایران صفوی جریان دارد، ترکیب کند. این اثر، هیچ نسبتی با آثاری که به وفور تحت عنوان شرح عهد مالک است ندارد، بلکه نگاه آن، ضمن آن که نویسنده دیندار است، اما مبتنی بر واقعیت های موجود است. او به بخشی از چالشهای قومی در ایران و همین طور، بی برنامه گی های اقتصادی هم اشاره دارد، نکاتی که می شود گفت وی نویسنده ای واقع گرا، و در حد خود، یک ابن خلدون یا ماکیاول محلی است. سعی کردم یک مقدمه طولانی بر آن بنویسم و خلاصه ای از مهم ترین نکات آن را در آن مقدمه عرضه کنم.
http://yon.ir/IFzmt
@jafarian1964
@zrwan
..................................
مبتذل ترین نوع غرور،غرور ملی است،زیرا کسی که به ملیت خود افتخار می کند در خود کیفیت باارزشی برای افتخار ندارد، وگرنه به چیزی متوسل نمی شد که با هزاران نفر در آن مشترک است.بر عکس، کسی که امتیازات فردی مهمی در شخصیت خود داشته باشد،کمبودها و خطاهای ملت خود را واضح تر از دیگران می بیند، زیرا مدام با این ها برخورد می کند.اما هر نادانِ فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد، به مثابه ی آخرین دستاویز به ملت يا توده اي متوسل می شود که خود جزیی از آن است.چنین کسی اماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملتش دارد، با چنگ و دندان دفاع کند.
#آرتور_شوپنهاور #در_باب_حكمت_زندگي
@zrwan مجله فرهنگی هنری زروان
تعريف غريبي است. بر اساس اين تعريف، جميع فرق مسلمين که مدعي تبعيت از ملت رسول اکرم و فرامين قرآن کريم هستند بر حقند. در مصاديق آيات محکمه و متشابهه بين فرق مسلمان و بين علماي قرآني در تک تک فرق منجمله شيعيان اختلاف است. در گذر زمان هم برخي متشابهات براي برخي علما واضح شده و از تشابه خارج مي شود. لذا آيات محکمه خود تعبيري غير شفاف و متشابه است. محکم نزد چه کسي جاهل يا عالم و کدام مرتبه از علما؟ محکم در کدام عصر و زمان؟
ايراد ديگر بر تعريف جنابعالي اين است که بر آن اساس، اموري که به واسطه اخبار واحد محفوف به قرائن حجيت بدان اعتقاد بورزيم غلو محسوب خواهد شد و لا يتفوه به احد. غالب فروع عملي ما از اخبار واحد ناشي شده و مگر ما چند خبر متواتر لفظي داريم.
ادله عقلي هم لزوما اصابه به واقع نمي کنند، و الا بين عقلا و فلاسفه و حکما خلافي در نمي گرفت. همه مدعي تمسک به ادله عقليند. حاصل از دليل عقلي اعم از واقع و جهل مرکب است.
بله اعتقادات ديني در بين ما شيعيان مستند به آيات قرآن و سنت معصومان است و عقل مستجمع بر تأويل آن هم در دايره نفوذش که مستقلات عقليه باشد کاربرد دارد و اجماع فرقه محقه به شرطي که کاشف از قول معصوم باشد نيز مي تواند به عنوان يکي از ادله شرعي محسوب گردد. استفاده از اين ادله گاه براي جميع علما به نتايج واحدي منجر خواهد شد که از آنها به ضروريات ديني تعبير مي کنيم و گاه به نتايج متفاوتي خواهند رسيد که مقلدين در فروع به فتواي مجتهد خود عمل خواهند کرد و در اصول آنچه را که به لحاظ ادله اصح باشد اختيار خواهند نمود. اختلاف در اين موارد جايز و بلا مانع است. ممکن است کسي علم غيب و يا رفع سهو از نبي و آل او را غلو بداند. ديگري آن قول را تقصير بداند. تا زمانيکه هيچ يک از طرفين دعوی به سرحد ضرورت نرسيده باشد هيچ يک از قائلين را کافر و خارج از دين نمي دانيم.
اما خروج از حد حق گاهي همراه با افراط است که آن را غلو مي ناميم و گاهي توأم با تفريط که آن را تقصير مي ناميم. مثلا اگر کسي يک فرد ديپلمه را دکتر بنامد غلو کرده اما اگر همان فرد را بي سواد بنامد اين ديگر غلو نيست بلکه تقصير است.
غلو افراط از حد حق است، اما حد حق در عالم واقع نه آنچه که برخي مقصرين حق پنداشته اند. معيار هم همانگونه که فرموديد آيات قرآن و روايات اهل بيت و عقل بين قطعي و اجماع و ضروريات مؤمنين و مسلمين و مليين است. منتها تطبيق اقوال و اعتقادات با آن موازين امري است اجتهادي و چه بسا بين صاحب نظران در آن خلاف بشود.
بله ضروري دين است که احدي از ممکنات، هر چه هم عاليقدر و والا مرتبه باشد از حد عبوديت خارج نمي شود و به رتبه الوهيت نمي رسد، و نيز حضرت رسول مکرم اسلام اشرف مخلوقات است و هيچ يک از ائمه و اولياء به مرتبه او نخواهند رسيد، و اگر کسي اين حدود را ترک کند غالي است و از دين خارج شده است. اما ساير موارد از افضليت ائمه بر انبياء و علم غيب و محال صفات الهي بودن و اوليت در خلقت نوريه و ... که به تفصيل در روايات و ادعيه و زيارات ايشان متواتر است معناً، هيچکدام غلو نيست. النهايه ممکن است کسي از روايات به آنها نرسد و اعتقاد به آن نداشته باشد، مانعي ندارد اما اينکه جبرا بخواهد همه مانند او باشند بي وجه است.
رفیق توفیق مهم ترین و تأمل برانگیز ترین متن سیاسی روزگار صفوی
نویسنده در رسم شانزدهم، این توصیه را به وزیر می کند که، از افرادی که شهریار بر آنها غضب کرده، فاصله گرفته و با شفاعت بی جا، خود را به دردسر نیندازد. نگاه نویسنده، این است که به وزیر بگوید چطور سرجایش بماند و قاعدتا راه ماندن هم همین است که اصل را بر قدرت و اعتبار شهریار بگذارد: «اجتناب از غضب کرده های سلطان واجب است و لازم، و ترک اختلاط و مصاحبت ایشان ضرور و محتوم است». این وضع ادامه یابد تا زمانی که خشم شهریار فرونشیند. آن وقت اگر فکر می کند حق با آن شخص بوده و مصلحت بود، وساطت کند، چرا که «از جمله مروّت مردان آن است که در مصایب به کار مسلمان آیند، و در ایّام سختی اعانت نمایند، و افتادگان را برپا دارند، و بار از پشت درماندگان بردارند». این قبیل نصایح، در اصول نویسنده کمتر جای دارد، اما گاه دیده می شود.
همان طور که وزیر نباید از مغضوبان شهریار، حمایت کند، لازم است تا از دوستان شهریار هم انتقاد نکند. هر نوع رفتار بد با نزدیکان و افراد مورد اعتماد شهریار، به معنای متهم کردن شهریار به بی توجهی و بی دقتی است. این قبیل رفتار، از دید شهریار، نوعی بزرگ پنداری شما و به این معناست که یعنی «من بزرگ منش و صاحب دانش و بینش بودم» که چیزی را دریافتم که تو متوجه آن نشدی.
نویسنده در لابلای این مطالب، مفهوم شهریار شرقی را به خوبی نشان می دهد. او در حکم پدر است و پدر چیزی در باره فرزندان می داند، که آنان در باره خود نمی دانند. قبلا هم او را خدای کوچک بر روی زمین دانست. اکنون مداخله در کار پدر، یعنی این که ما نمی دانیم پدر از همه چیز فرزند آگاه است. «سلطان نسبت به زیردستان خود به منزله پدر است نسبت به فرزند، و اطوار فرزند را آن چنان که پدر مطّلع است بیگانگان نمیدانند». طبعا و در مقابل، اگر سلطان کسی را عزل کرد، نباید از او جانبداری کنی، چرا که بدتر، شهریار لجاجت کرده، بدتر او را به خاک سیاه می نشاند. به عکس، باید فرد مشکل دار را نصیحت کند تا طبع خود را با شهریار موافق گرداند. گاهی هم البته قضا و قدر در سرنگون کردن شخصی نقش دارد که در آن صورت کاری نمی شود کرد: «اگر از پستی طالع و بخت است، نه تقصیر از اوست و نه از مولا، و علاجی نیست به غیر از رضا به قضاء».
در رسم هفدهم توصیه می کند که وزیر باید مراقب نفوذ افراد بی صلاحیت در اطراف خود باشد و در باره چند گروه از این افراد، حساسیت داشته باشد. افراد نمّام و خبرچین که خطر بسیار مهمی برای انتقال همه مسائل به این طرف و آن طرف هستند. افراد خبیث و بدگو، افراد احمق و خوش آمدگو، افراد متهم، جوانان نورسیده، افراد با نفوذ که دخیل حل و عقد امورند. اما در عوض می تواند چندین ندیم و عالم و شاعر برای همنشینی خود برگزیند، کسانی که صاحب رأی و تدبیر باشند. در عوض از افراد فرومایه و همنشینی با آنان دوری گزیند. وزیر ممکن است خودش آدم خوبی باشد، اما به خاطر همنشینی با بدان، میان مردم بدنام شود. به ویژه از افرادی که اهل عیش و عشرت هستند، پرهیز بیشتری داشته باشد، چون بلافاصله مردم خواهند گفت که وزیر «مشغول عیش و کسب هوس و هواست، و در مهمّ و کار خود بیپروا».
متن مقدمه 170 صفحه ای بنده را بر کتاب «رفیق توفیق» منتشره در سال 1396 ، در لینک زیر مشاهده فرمایید:
http://yon.ir/cxduT
علم در کوره کرونا
با گذشت یک سال از کرونا، و با توجه به اظهار نظرهای فراوانی که در این مدت در باره مسائل علم پزشکی شاهد بودیم حالا می توان تصور کرد که انعقاد مفهوم علم در بخش مهمی از بدنه جامعه ما تقریبا ناممکن است. منهای آنچه جانبداران طب سنتی و دینی به اعتبار منافع مالی خود گفته و می گویند، و اینها هم فراوان هستند، بخش مهمی از کسانی که در این باره مطالبی گفته اند، کسانی هستند اساسا به علم باور ندارند، چنان که اصلا آمادگی آن را ندارند. ممکن است بخشی از این مطالب، ناشی از رسوخ برخی از برداشت های دینی ناشی از حدیث گرایی متقدم و نیز باورهای اشعری گونه حاکم بر افکار دینی باشد، اما به طور کلی، دوست دارم فکر کنم گرایش های فکر شرقی که ایران بخش مهمی از آن است، افکاری مثل افکار دکتر نصر و بسیاری دیگر، متمایل به این نوع تفکر بوده و تمایل به علمی اندیشیدن ندارد و آن را انحراف می داند. این مساله ربط زیادی به اسلام ندارد و پیش از اسلام نیز در ایران وضعیت علم همین بوده است. البته حالا آنچه شاهدیم در این ظرف گفته می شود و در مصاحبه هایی که هر روزه ای از سوی برکشیدگان جدید در برخی از مراکز حوزوی می شنویم، شاهد آن هستیم. این که جامعه ای درک علمی کافی نداشته باشد، در جهان سنتی، به این معنا نیست که هیچ امتیاز و قدرت دیگری ندارد. اقوام زیادی بودند که به رغم نداشتن درک علمی، برای قرنها بر بخش های مهمی از جهان مسلط بودند. به نظر می رسد، این امر صرفا در جهان سنتی که هنوز نمی شود از پیشرفت علمی یک منطقه در مقابل مناطق دیگر جهان و کارسازی آن در تسلط بر عالم سخن گفت، صدق می کند. به هر حال، نوعی صنعت گرایی قوی در جهان قدیم، یا داشتن امکانات طبیعی اقتصادی و شرایط ژئوپولیتیک یا آن که قومی با استفاده از تسلط بر اقوام دیگر و گرفتن مالیات های سنگین و تقویت جایگاه اقتصادی خود بتواند سلطه خویش را حفظ کند، و یا فراوانی نیروی انسانی، امری ممکن بوده است. اما در دنیای جدید که بخشی از جهان عمدتا با تسلط بر درک علمی سنگین خود و استفاده از آن در صنعت، از دیگران جلو افتاده، شاید تکرار وضعیت گذشته قدری دشوار باشد. امروزه چین نیز تقدم خود را مشروط به پیشرفت علمی می بیند و صرفا و برای مثال به نیروی انسانی خود فکر نمی کند. به هر روی، سخن اصلی بنده این است که در حال حاضر، بر اساس آنچه امروز در بخش مهمی از شرق شاهدیم، درک علمی جدی وجود ندارد و عمدتا آنچه هست، بسان ظرفی است که آبی از بیرون در آن ریخته می شود. این را خود کسانی هم که از بومی شدن علم سخن می گویند (صرف نظر از این که حرف درستی باشد یا نه)، قبول دارند که آنچه دارند، متعلق به خودشان نیست. در اینجا، حداکثر کاری که می شود کرد، پاک نگاه داشتن این آب و افزایش آن در همان چارچوب روشهای تولید و مبانی مدرن آن است، اما این که در اینجا آب زلال ادعایی متفاوت از آن که هنوز نمی دانیم چیست، تولید شود، امری است که باید صبر کرد و دید که چه خواهد شد.
🌸🌸ای عزیز! این حدیث گوش دار که 🌹مصطفی علیه السلام گفت: مَن عَشِقَ و عَفَّ ثُمَّ کَتَمَ فماتَ ماتَ شَهیداً؛ هر که عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد، شهید باشد. هر چند می کوشم که از عشق در گذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان می دارد و با این همه، او غالب می شود و من مغلوب. با عشق کی توانم کوشید!
کارم اندر عشق مشکل می شود
خان و مانم در سرِ دل می شود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
عشق پیش از من به منزل می شود
دریغا عشق فرض راه است همه کس را. دریغا اگر عشقِ خالق نداری باری عشقِ مخلوق مهیا کن تا قدرِ این کلمات تو را حاصل شود. دریغا از عشق چه نشان شاید داد و چه عبارت توان کرد! در عشق قَدَم نهادن کسی را مسلَّم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است هر جا که باشد جز او رختِ دیگری ننهد. هر جا که رسد، سوزد و رنگِ خود گرداند.
درعشق کسی قَدَم نهد کِش جان نیست
با جان بودن به عشق در سامان نیست
درمانده ی عشق را از آن درمان نیست
کانگشت بر هر چه بر نهی عشق آن نیست
ای عزیز! به خدا رسیدن فرض است و لابد هر چه به واسطه ی آن به خدا رسند فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق بنده را به خدا رساند، پس عشق از بهرِ این معنی فرضِ راه آمد.🌸🌸
از کتاب تهمیدات عین القضات همدانی💐
🌸🌸ای عزیز! این حدیث گوش دار که 🌹مصطفی علیه السلام گفت: مَن عَشِقَ و عَفَّ ثُمَّ کَتَمَ فماتَ ماتَ شَهیداً؛ هر که عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد، شهید باشد. هر چند می کوشم که از عشق در گذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان می دارد و با این همه، او غالب می شود و من مغلوب. با عشق کی توانم کوشید!
کارم اندر عشق مشکل می شود
خان و مانم در سرِ دل می شود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
عشق پیش از من به منزل می شود
دریغا عشق فرض راه است همه کس را. دریغا اگر عشقِ خالق نداری باری عشقِ مخلوق مهیا کن تا قدرِ این کلمات تو را حاصل شود. دریغا از عشق چه نشان شاید داد و چه عبارت توان کرد! در عشق قَدَم نهادن کسی را مسلَّم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق آتش است هر جا که باشد جز او رختِ دیگری ننهد. هر جا که رسد، سوزد و رنگِ خود گرداند.
درعشق کسی قَدَم نهد کِش جان نیست
با جان بودن به عشق در سامان نیست
درمانده ی عشق را از آن درمان نیست
کانگشت بر هر چه بر نهی عشق آن نیست
ای عزیز! به خدا رسیدن فرض است و لابد هر چه به واسطه ی آن به خدا رسند فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق بنده را به خدا رساند، پس عشق از بهرِ این معنی فرضِ راه آمد.🌸🌸
از کتاب تمهیدات عین القضات همدانی💐
🔸قلُوبُ النّاسِ مَعَکَ ...
🔹در بسیاری از منابع تاریخی آمده است هنگامی که امام حسین (ع) رهسپار کوفه بود، عدّه ای در مکانهای مختلف به آن حضرت گفتند: «قُلُوبُ النّاسِ مَعَکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ» یعنی قلبهای مردم با تو است، امّا شمشیرهایشان علیه تو.
🔸قرنهاست که جملۀ مزبور نقل می شود و کسی در درستی آن کوچکترین تردیدی نمی کند. شیعه و اهل سنّت در درستی این سخن همداستانند؛ با این تفاوت که شیعه آن را با منطق علم امام یا شهادت طلبی او توجیه می کند و می گوید که امام حسین نیز این موضوع را می دانست، ولی به استقبال شهادت می رفت.
🔹این نویسنده اوّلاً در صدور این سخن از چندین و چند نفر تردید دارد؛ ثانیاً آن را درست نمی داند؛ ثالثاً بر آن است که این موضوع در عاشورا به وقوع نپیوست.
🔸1. در منابع آمده است که این جمله را چندین نفر، آن هم در چندین جا، به امام حسین گفتند.
چگونه ممکن است چندین فرد، بی آنکه از یکدیگر چیزی شنیده باشند، عیناً یک جمله به آن حضرت بگویند؟ آیا احتمال نمی رود که کسی به آن حضرت چنین گفته باشد و سپس مورّخان اموی آن را تکثیر کرده و به دهان این و آن گذاشته باشند؟
🔹جالب توجّه اینکه سخن مزبور را به دهان حیوانات نیز گذاشته اند! در کتاب دلائل الامامة و نوادر المعجزات و مدینة المعاجز و اثباة الهداة و اکسیر العبادات آمده است که امام حسین در راه کوفه به جانوری درنده برخورد کرد و از او وضع کوفه را پرسید و آن حیوان گفت: « قُلُوبُهُم مَعَکَ وَ سیُوفُهُم عَلیکَ»!!
🔸2. جملۀ فوق، که مشهورترین گوینده اش را فرزدق شاعر دانسته اند، مطلبی بی مغز با عبارتی نغز است و مصداق «کج گفتن و رج گفتن»
🔹باید افسون این جملۀ شاعرانه نشویم و بیندیشیم که آیا می شود یک نفر کسی را دوست داشته باشد و در عین حال او را بکشد. عاشق، خود را فدای معشوق می کند، نه معشوق را فدای خود. اگر هم این کار غیرمنطقی را یک نفر مرتکب شود، ممکن نیست هزاران نفر همزمان انجام دهند. کسی می تواند به روی دیگری تیغ بکشد که ذرّه ای دوستش نداشته باشد، بلکه نفرت از او را در دلش پرورده باشد.
🔸3. اگر هم سخن فرزدق امکان داشت، اساساً واقعاً نشد. کسی در عاشورا نبود که قلبش با امام حسین و شمشیرش علیه او باشد. کو کسی که تاریخ از او نام برده باشد؟ همۀ کسانی که شمشیر به روی آن حضرت کشیدند قلبشان مملو از کینه و عناد بود. کشتن و سر بریدن و بدن را پایمال اسبان کردن، فقط از کسانی برمی آید که قلبشان مالامال از بغض و نفرت باشد.
🔹در کوفه دشمنان امو ی مسلک امام حسین فراوان بودند و همانها با شعار «َاَنا عَلی دینِ عثمان» شمشیر به روی آن حضرت کشیدند، نه شیعیان.
🔸امام حسین نیز در روز عاشورا خطاب به لشکر مقابل خود فرمود: وَیحَکُم یا شِیعةَ آلِ ابی سُفیانَ.
🔹این سخن که «قُلوبُ النّاسِ مَعکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ »، عبارتی دیگر از سخن وهّابیان است که می گویند امام حسین را شیعیان کوفه دعوت کردند و همانها کشتند.
هر اشکالی که به این وارد است، به آن نیز وارد است. و هرکسی که یکی از این دو سخن را بپذیرد، آن دیگری را هم پذیرفته است.
🔸عجیب اینکه شیعیان نمی پذیرند که امام حسین را شیعیانش کشتند، ولی همواره در کتابهایشان می نویسند که قلبهای مردم با امام حسین بود و شمشیرهایشان بر او.
🔹این، اشتباهی بزرگ است و تناقض.
(استاد محمد اسفندیاری)
@bazmeghodsian
فرقه شناسان مسلمان از فرقه ای از خوارج با نام «خَلفیه» ـ پیروان خلف ـ یاد می کنند. ویژگی اصلی این فرقه این است که از دین چیزی جز «جهاد» نمی شناسد و رکن اصلی باورشان این است که هیچ کس، نمی تواند از جهاد «قعود» کند، مرد باشد یا زن. و هیچ کس حق کتمان آن را ندارد. اگر کتمان کند، یا از آن روی گرداند، کافر است. مومن، مومن نیست مگر آن که «عالم مجاهد» باشد نه این که از حق [جهاد] فرار کند. اینها جهاد را بر زنان هم واجب می دانند و گویند: هر کسی، وقت مرگش فرا رسید، به آهن [شمشیر یا ...] خود، به کسی که نزدیکش هست اشاره کند و بگوید: لا حکم الا لله.
شاید آن کسی که خودش را مجتهد می داند در جهل مرکب باشد... چیزی که در این سخنان ایشان دیده می شود، ادل دلیل بر بی اطلاعی ایشان از مفاهیم قرآنی و حدیثی است
روحانیت و عرصه روابط بین الملل
آقای خاتمی در سالن های سازمان ملل طوری مانور می دهد که مجبور نشود با بیل کلینتون دست بدهد. آقای روحانی هشت بار درخواست رئیس جمهور امریکا را برای تماس تلفنی رد می کند و معاونش این را با افتخار اعلام می کند. در داخل ایران امام جمعه پایتخت به آقای تَرامپ هشدار می دهد که او وارث کشوری فقیر و گرسنه است و به او نصیحت می کند که به شعار خود مبنی بر نجات مردم امریکا از فقر و گرسنگی و فلاکت پایبند باشد. آیا این رفتار همه اش ناشی از انقلاب و فراز و فرودهای پس از آن است؟ آیا ناشی از دخالت های امریکا در ایران و دیوار بلند بی اعتمادی بین دو کشور است؟ آیا ناشی از فرهنگ خاص روحانیت و نوع نگاه ان به دنیا و تاریخ است که سابقه اش حداقل به صدسال قبل باز می گردد؟ برای پاسخ به این سوال بد نیست فرازی از کتاب « سیاحت شرق» نوشته آقا نجفی قوچانی را بخوانیم که در واقع خاطرات یک روحانی از تحصیل در نجف است. وی در این قسمت از خاطرات خود نگرش روحانیون و طلاب نجف را به جنگ جهانی اول توضیح می دهد. پس از خواندن خوب است به سرنوشت آلمان در جنگ اول جهانی نیز فکر کنیم.
صهبایی گفته است:«"در زیب سکه بودن ماه" در محل صفت سخاوت می خواهد که برای رواج او باشد به مثل درهم از بهر عطا و بخشیدن به مردم ."کیسۀ ماهی" همان پوست ماهی که فلوس بر آن باشد و این معنی نسبت به ماهی طرفی از وقوع نیز دارد چه فلس ماهی را درم نیز گویند»
«متن:
"تا نیسان به هوائش نبارد و گوهر آب شاهواری برندارد "
شرح:
" نَیْسان " به فتح اول؛ بر وزن " سَیْلان" نام ماه هفتم است از سال رومیان و باران آن وقت را نیز گویند و مدت ماندن آفتاب در برج حمل و بسریانی نام ماه دوم ازسه ماه بهار؛ کما فی برهان قاطع" هوا "به معنی خواهش مجاز و به اعتبار حقیقی ایهام چه ابر در هوا می¬بارد و باریدن نیسان به هوای ممدوح به این معنی است که باریدنش به کار ممدوح درآید. "گوهر" در این جا به معنی "مروارید" است شاهوار مرکب از "شاه" و "وار" به معنی لایق و چون چیزی که لائق شاهان باشد خوب بود. به معنی هر چیز خوب خصوصاً گوهر استعمال یافته و در برهان آورده که دُری بی¬همتا بود خصوصاً و آن را دُرّ یتیم گویند و در "آب شاهواری" اضافت بیانی است چه شاهواری، همان آب او است و این بر تقدیری است که شاهواری به "یای معروف" بود اگر به یای مجهول باشد، شاهوار صفت آب خواهد بود. ای: آبی که بسیار خوب بود و یای مجهول افاده تنکیر می¬کند. ای ،هیچ آب شاهوار از قلیل و کثیر بر ندارد و حاصل فقره این است که شاهوار شدن گوهر وقتی است که ابر نیسان به هوای او بارد چه شاهوار لائق شاه است و لائق شاه وقتی خواهد بود که ابر برای بادشاه بارد و الا باریدن آن برای دیگر کسان آب شاهوار چه ضرور و این ادعا به اعتبار معنی حقیقی شاهوار است.»
صفحه سه
در مورد آنچه در پی می آید ، پس بدانید ، خداوند به شما این توانایی را می دهد که راز آن را فاش کنید و شما را به مراتب نهی و فرمان آن شهادت دهد که با توجه به عزم خود و فرود آمدن به سطوح مختلف واقعیت ها ، دانش خود را بیان می کند. با حروف در درک فالگیران ، زیرا آنها کمالاتی هستند که با نزول به سطوح محدود می شوند و ما ادامه می دهیم و این حقایق بر دو قسمت آنها استوار است. این دانشی است که آن را احاطه کرده است و دارای شاخه های جزئی است. آن را در بر نگیرید ، و این حقایق تحت اللفظی نمونه ای از بینایی کاشفان است که با شباهت حروف اولیه بیان می شود. ذهن نیز این حروف شفاهی را به عنوان نمونه ای از حس می بیند، شنوایی برای هر کسی است که از آن آگاه است. این آیات بر او است ، بنابراین آنچه از طریق شنوایی درک می شود با آنچه در ذهن است ، و آنچه که ذهن درک می کند ، و آنچه که عقل درک می کند مطابقت دارد با آنچه در بینش قلب مشاهده می شود. این مطابقت فوق الذکر است معتقد به ایمان به غیب با ویژگی های مومنان ، و بین آن با تحقیق و استقراء ، کسانی که آن را درک می کنند ، بینندگان هستند و برخی بینندگان با مکاشفه به آنها پاسخ داده می شود.
نام این واکنش تخریبی ناشی از مرکب آهن مازو و مس مازو در آثار قدیمی، واکنش فنتون(Fenton reaction) است.
با اضافه کردن عصاره زعفران به مرکب تا حد بسیار زیادی از انجام این واکنش مخرب جلوگیری میشود. در هر مرکبی که یون آهن و یا یون مس(مانند زنگار) باشد واکنش فنتون قطعی است.
این اطلاعات را استاد مرتضی کربلایی که خوشنویس و محقق هستند در اختیار بنده گذاشتند.
تصور بنده بر این است، سمندرساز صفت فاعلی مرکب مرخم در ترکیب با دل گروه فاعلی میسازد
و دلی که مکان آتش است پای داغ او را میبوسد و بر دیده میگذارد
🔸قلُوبُ النّاسِ مَعَکَ ...
🔹در بسیاری از منابع تاریخی آمده است هنگامی که امام حسین (ع) رهسپار کوفه بود، عدّه ای در مکانهای مختلف به آن حضرت گفتند: «قُلُوبُ النّاسِ مَعَکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ» یعنی قلبهای مردم با تو است، امّا شمشیرهایشان علیه تو.
🔸قرنهاست که جملۀ مزبور نقل می شود و کسی در درستی آن کوچکترین تردیدی نمی کند. شیعه و اهل سنّت در درستی این سخن همداستانند؛ با این تفاوت که شیعه آن را با منطق علم امام یا شهادت طلبی او توجیه می کند و می گوید که امام حسین نیز این موضوع را می دانست، ولی به استقبال شهادت می رفت.
🔹این نویسنده اوّلاً در صدور این سخن از چندین و چند نفر تردید دارد؛ ثانیاً آن را درست نمی داند؛ ثالثاً بر آن است که این موضوع در عاشورا به وقوع نپیوست.
🔸1. در منابع آمده است که این جمله را چندین نفر، آن هم در چندین جا، به امام حسین گفتند. چگونه ممکن است چندین فرد، بی آنکه از یکدیگر چیزی شنیده باشند، عیناً یک جمله به آن حضرت بگویند؟ آیا احتمال نمی رود که کسی به آن حضرت چنین گفته باشد و سپس مورّخان اموی آن را تکثیر کرده و به دهان این و آن گذاشته باشند؟
🔹جالب توجّه اینکه سخن مزبور را به دهان حیوانات نیز گذاشته اند! در کتاب دلائل الامامة و نوادر المعجزات و مدینة المعاجز و اثبات الهداة و اکسیر العبادات آمده است که امام حسین در راه کوفه به جانوری درنده برخورد کرد و از او وضع کوفه را پرسید و آن حیوان گفت: « قُلُوبُهُم مَعَکَ وَ سیُوفُهُم عَلیکَ»!!
🔸2. جملۀ فوق، که مشهورترین گوینده اش را فرزدق شاعر دانسته اند، مطلبی بی مغز با عبارتی نغز است و مصداق «کج گفتن و رج گفتن»
🔹باید افسون این جملۀ شاعرانه نشویم و بیندیشیم که آیا می شود یک نفر کسی را دوست داشته باشد و در عین حال او را بکشد. عاشق، خود را فدای معشوق می کند، نه معشوق را فدای خود. اگر هم این کار غیرمنطقی را یک نفر مرتکب شود، ممکن نیست هزاران نفر همزمان انجام دهند. کسی می تواند به روی دیگری تیغ بکشد که ذرّه ای دوستش نداشته باشد، بلکه نفرت از او را در دلش پرورده باشد.
🔸3. اگر هم سخن فرزدق امکان داشت، اساساً واقعاً نشد. کسی در عاشورا نبود که قلبش با امام حسین و شمشیرش علیه او باشد. کو کسی که تاریخ از او نام برده باشد؟ همۀ کسانی که شمشیر به روی آن حضرت کشیدند قلبشان مملو از کینه و عناد بود. کشتن و سر بریدن و بدن را پایمال اسبان کردن، فقط از کسانی برمی آید که قلبشان مالامال از بغض و نفرت باشد.
🔹در کوفه دشمنان امو ی مسلک امام حسین فراوان بودند و همانها با شعار «َاَنا عَلی دینِ عثمان» شمشیر به روی آن حضرت کشیدند، نه شیعیان.
🔸امام حسین نیز در روز عاشورا خطاب به لشکر مقابل خود فرمود: وَیحَکُم یا شِیعةَ آلِ ابی سُفیانَ.
🔹این سخن که «قُلوبُ النّاسِ مَعکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ »، عبارتی دیگر از سخن وهّابیان است که می گویند امام حسین را شیعیان کوفه دعوت کردند و همانها کشتند.
هر اشکالی که به این وارد است، به آن نیز وارد است. و هرکسی که یکی از این دو سخن را بپذیرد، آن دیگری را هم پذیرفته است.
🔸عجیب اینکه شیعیان نمی پذیرند که امام حسین را شیعیانش کشتند، ولی همواره در کتابهایشان می نویسند که قلبهای مردم با امام حسین بود و شمشیرهایشان بر او.
🔹این، اشتباهی بزرگ است و تناقض.
(استاد محمد اسفندیاری)
@bazmeghodsian
🔸گم شدن مهر در نماز
اگر بچه ای مهر نماز را بردارد و برود و یا کسی مهر نماز را با پایش از جلوی نمازگزار به فاصله دوری پرت کند، برخی بر پشت دست یا ناخن شست خود سجده می کند!
حال آن که باید به ترتیب زیر عمل کند:
1. اگر چیزی که سجده بر آن صحیح است داشته باشد، مثلا تکه کاغذی در جیب خود دارد، باید بر آن سجده کند.
2. اگر مهر نماز در فاصله نزدیکی در حدود یک یا دو قدمی باشد، باید با رعایت جهت قبله و نگفتن ذکرهای نماز، به طرف مهر نماز حرکت کند و سپس نمازش را ادامه دهد.
3. در غیر این صورت باید نماز را بشکند و دوباره نماز خود را با مهر بخواند.
4. اگر وقت نماز تنگ است و فراهم کردن مهر موجب قضای نمازش می شود باید بر لباسش سجده کند،
5. اگر آن هم ممکن نباشد باید بر پشت دست خود سجده کند..
@bazmeghodsian
🔸قلُوبُ النّاسِ مَعَکَ ...
🔹در بسیاری از منابع تاریخی آمده است هنگامی که امام حسین (ع) رهسپار کوفه بود، عدّه ای در مکانهای مختلف به آن حضرت گفتند: «قُلُوبُ النّاسِ مَعَکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ» یعنی قلبهای مردم با تو است، امّا شمشیرهایشان علیه تو.
🔸قرنهاست که جملۀ مزبور نقل می شود و کسی در درستی آن کوچکترین تردیدی نمی کند. شیعه و اهل سنّت در درستی این سخن همداستانند؛ با این تفاوت که شیعه آن را با منطق علم امام یا شهادت طلبی او توجیه می کند و می گوید که امام حسین نیز این موضوع را می دانست، ولی به استقبال شهادت می رفت.
🔹این نویسنده اوّلاً در صدور این سخن از چندین و چند نفر تردید دارد؛ ثانیاً آن را درست نمی داند؛ ثالثاً بر آن است که این موضوع در عاشورا به وقوع نپیوست.
🔸1. در منابع آمده است که این جمله را چندین نفر، آن هم در چندین جا، به امام حسین گفتند. چگونه ممکن است چندین فرد، بی آنکه از یکدیگر چیزی شنیده باشند، عیناً یک جمله به آن حضرت بگویند؟ آیا احتمال نمی رود که کسی به آن حضرت چنین گفته باشد و سپس مورّخان اموی آن را تکثیر کرده و به دهان این و آن گذاشته باشند؟
🔹جالب توجّه اینکه سخن مزبور را به دهان حیوانات نیز گذاشته اند! در کتاب دلائل الامامة و نوادر المعجزات و مدینة المعاجز و اثبات الهداة و اکسیر العبادات آمده است که امام حسین در راه کوفه به جانوری درنده برخورد کرد و از او وضع کوفه را پرسید و آن حیوان گفت: « قُلُوبُهُم مَعَکَ وَ سیُوفُهُم عَلیکَ»!!
🔸2. جملۀ فوق، که مشهورترین گوینده اش را فرزدق شاعر دانسته اند، مطلبی بی مغز با عبارتی نغز است و مصداق «کج گفتن و رج گفتن»
🔹باید افسون این جملۀ شاعرانه نشویم و بیندیشیم که آیا می شود یک نفر کسی را دوست داشته باشد و در عین حال او را بکشد. عاشق، خود را فدای معشوق می کند، نه معشوق را فدای خود. اگر هم این کار غیرمنطقی را یک نفر مرتکب شود، ممکن نیست هزاران نفر همزمان انجام دهند. کسی می تواند به روی دیگری تیغ بکشد که ذرّه ای دوستش نداشته باشد، بلکه نفرت از او را در دلش پرورده باشد.
🔸3. اگر هم سخن فرزدق امکان داشت، اساساً واقعاً نشد. کسی در عاشورا نبود که قلبش با امام حسین و شمشیرش علیه او باشد. کو کسی که تاریخ از او نام برده باشد؟ همۀ کسانی که شمشیر به روی آن حضرت کشیدند قلبشان مملو از کینه و عناد بود. کشتن و سر بریدن و بدن را پایمال اسبان کردن، فقط از کسانی برمی آید که قلبشان مالامال از بغض و نفرت باشد.
🔹در کوفه دشمنان امو ی مسلک امام حسین فراوان بودند و همانها با شعار «َاَنا عَلی دینِ عثمان» شمشیر به روی آن حضرت کشیدند، نه شیعیان.
🔸امام حسین نیز در روز عاشورا خطاب به لشکر مقابل خود فرمود: وَیحَکُم یا شِیعةَ آلِ ابی سُفیانَ.
🔹این سخن که «قُلوبُ النّاسِ مَعکَ وَ اسیافُهُم عَلیکَ »، عبارتی دیگر از سخن وهّابیان است که می گویند امام حسین را شیعیان کوفه دعوت کردند و همانها کشتند.
هر اشکالی که به این وارد است، به آن نیز وارد است. و هرکسی که یکی از این دو سخن را بپذیرد، آن دیگری را هم پذیرفته است.
🔸عجیب اینکه شیعیان نمی پذیرند که امام حسین را شیعیانش کشتند، ولی همواره در کتابهایشان می نویسند که قلبهای مردم با امام حسین بود و شمشیرهایشان بر او.
🔹این، اشتباهی بزرگ است و تناقض.
(استاد محمد اسفندیاری)
@bazmeghodsian
الكتب والمواضيع والآراء فيها لا تعبر عن رأي الموقع
تنبيه: جميع المحتويات والكتب في هذا الموقع جمعت من القنوات والمجموعات بواسطة بوتات في تطبيق تلغرام (برنامج Telegram) تلقائيا، فإذا شاهدت مادة مخالفة للعرف أو لقوانين النشر وحقوق المؤلفين فالرجاء إرسال المادة عبر هذا الإيميل حتى يحذف فورا:
alkhazanah.com@gmail.com
All contents and books on this website are collected from Telegram channels and groups by bots automatically. if you detect a post that is culturally inappropriate or violates publishing law or copyright, please send the permanent link of the post to the email below so the message will be deleted immediately:
alkhazanah.com@gmail.com